بعد از یک کار فشرده، واقعا فشرده، با برگزاری نزدیک به 18 جلسه کاری مختلف این پروژه را فعلا متوقف کردم.
در موردش مینویسم، چون شاید برای بقیه بخصوص استارتاپهایی که با بنیانگزاران جوان آغاز به کار میکنند مورد توجه باشد.
دلیل اصلی از نتایج بازارسنجی بدست آمد:
"برای ورود این این محصول به بازار هنوز زود است"
یک نیمچه اشاره ای بکنم که محصول نهایی قرار بود در قالب یک بسته بندی برای یک اقلام پر مصرف عرضه شود. ولی به شکلی متفاوت.
مثلا فرض کنید شما برای صرف صبحانه مقدار مشخصی نان، کره یا پنیر، یا شاید با مربا یا با عسل، یا شاید با شیر یا آب میوه و یا شاید فقط چای خالی میل میکنید.
قرار بود به جای آنکه نان بخریدو پنیر و کره، لقمه آماده بسته بندی شده بگیرید.
این را گفتم که تا حدودی نسبت به آنچه قرار بود ساخته شود ذهنیت پیدا کنید.
بررسی های دقیقی روی این موضوع صورت دادم. کل مراحل مطالعه در طول سه هفته با بیش از 18 جلسه کاری متعدد انجام شد. خودم به تنهایی در طول این سه هفته بیش از 357 ساعت کار کردم.
برای تحقیق میدانی بازار از همکاری دو نفر دیگر کمک گرفتم. جمعا 60 نفر ساعت.
مجبور بودم روی الگوریتم آن نیز کار کنم که فرامین بعد از محاسبات و کسب نتایج به ترتیب و به درستی به ربات ارسال شوند. سخت ترین بخش کار مربوط به طراحی همین الگوریتم بود که خودم روی اکسل پیاده کردم تا بعد از تست و اطمینان از اینکه همه متغیرها و پارامترها را پوشش میدهد روی نرم افزار پیاده شود. شاید چون با اکسل بهتر میتوانستم شرطها را کنترل کنم رفته بودم سراغش. چون باید خروجی بصری را هم چک میکردم.
همان خروجی باید میرفت به سمت کلیدهای روشن و خاموشی که زمان بندی و ترتیب را هم باید رعایت میکردند.
برای ساخت نمونه اولیه تجهیزات و ماشین آلاتی با برآورد هزینه 250 میلیون تومان باید خریداری میشد که توسط 4 تولید کننده مختلف (بهتره بگم 3 سازنده و یک نماینده فروش) با تغییراتی روی محصول اصلی شان و به عبارتی سفارشی سازی خصوصیات و تغییر در برخی قابلیتها و همچنین تغییر در سایز که نیازمند طراحی مجدد بود (که باز خودم کمکشان کردم، چون با اینکه مهندس بودند و ماشین ساز، قالب ذهنی شان به همان چیزی که ساخته بودند بسته شده بود و جور دیگری نمیدیدند!). این کار خوشبینانه 5 و بدبینانه 7 ماه زمان میبرد تا تکمیل شود.
استفاده از بارکد، QR کد و تعداد بسیار زیادی سویچ و چشم الکترونیک ابزارهای اساسی بودند.
برای تامین هزینه ساخت نمونه اولیه پول نداشتم ولی این مشکل اصلی من نبود. این رقم با توجه به گردش بالای مالی این دستگاهی که انحصار فروش را هم برای تامین کننده موادشبه ارمغان می آورد هیچ نیست.
لذا کافی بود با دو نفر از تامین کنندگان موادش صحبت کنم و مزایده ایجاد کنم. برای اطمینان از اینکه فرضیه ام درست است با یکی از کوچکترین آنها که مشکل مالی داشت صحبت کردم. گفت چرا ازهمین الان نسازیم؟
فهمیدم که درست فکر کرده ام.
متوجه شدم که پیاده کردن نمونه اولیه مشکلی ندارم.
یک سری (بهتره بگم چند سری) مجوز و رفت و آمدهایی با سازمان دولتی دارد. آنجا ممکن است مشکلاتی ایجاد شود. چون با برخی منافع سازگار نیست!
ولی بزرگترین عامل منفی را از نتایج تحقیقات بازار بدست آوردم.
بازار آماده چنین محصولی نیست.
نه تنها از نظر مصرف کننده امتیاز محسوب نشد، بلکه خطرناک هم توصیف شد. علت اصلی عدم اطمینان به سیستمش بود. چون افراد عادی نمیتوانند محتوای بسته بندی شده را تشخیص دهند.
بخصوص که ایرانی هم بود!
مثلا میگفتند:
- از کجا بدانیم اشتباه ندارد؟ (مثلا در مثال بالا که اشاره کردم کره اش واقعا کره است)
- از کجا بدانیم درست همان است که باید؟ (یعنی نکند به جای کره پنیر باشد)
- ای بابا ایرانی جماعت میاد توش تقلبی پر میکنه
- و ...
ایجاد اطمینان بسیار هزینه بر خواهد بود و زمان بر.
برآورد اولیه من این بود باید سه سال تبلیغ میشد و حمایت دولتی لازم داشت. یعنی باید وزیر و وکیل در لابلای مصاحبه هایی به آن اشاره میکردند، گزارشهایی در برنامه های تلوزیونی و رادیویی سلامت پخش میشد، رسانه ها باید به کار گرفته میشدند تا کم کم اطمینان کافی به این سیستم ایجاد شود.
یک بازار B2B هم این کار داشت. و آن اینکه به دلیل تغییر در روش عرضه قبلی، همه عرضه کننده های قبلی پتانسیل این را داشتند که مشتری خود دستگاه شوند.
خود اینها هم البته در ترویج آن میتوانند نقش مثبت داشته باشند.
By: via eBiz
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر