۱۳۸۸/۰۹/۲۷

توسعه خط محصول

یکی از اشکالاتی که در من وجود دارد این است که وقتی روی موضوعی متمرکز میشوم بخصوص روی توسعه محصول یا سرویسی و به سراغ بنچ مارکینگ میروم تا ببینم دیگران بخصوص برترینهای صنایع مختلف در این خصوص چه رفتاری داشته اند، ذهنم پر از ایده های جدیدی میشود که خودشان برای خودشان کلی کار جنبی دارند تا عملی و اجرایی شوند.
گرچهه کلا نظریات مختلفی وجود دارد که توسعه خط محصول را بسیار پر ریسک میدانند و حتی توصیه نمیکنند ولی به نظر من توسعه خط محصول شریان حیاتی شرکتهاست.
اگر شرکتی نتواند خط محصولش را توسعه بدهد محکوم به فنا است.
کسانی که توسعه خط محصول را محکوم میکنند اعتقاد دارند شرکت با موفقیت شدنش تخم شکستش را میکارد و وقتی در کاری سود میکند میرود سراغ محصولاتی که هیچ سودی برایش ایجاد نمیکنند که هیچ بلکه منابعش را هم هدر میدهند و بهتر است شرکتها به جای فکر کردن برای راضی نمودن همه (که به نظرشان در نهایت به ناراضی کردن همه منجر میشود) بیایند و فقط در یک زمینه خاص حرفه ای شوند.
عبارت آخر جمله را من هم قبول دارم ولی معتقدم یک شرکت برای اینکه بتواند ریسکهای کسب و کاری خودش را به واسطه تغییرات محیطی و سلیقه ای و نیازها و ... چابک نگه دارد باید بتواند به نیازهای جدید پاسخ دهد و یکی از بهترین راه حلها برای این منظور توسعه خط محصول است. چرا که چه بسا یکی از محصولات توسعه یافته بعدها جایگزین محصول اصلی شده و تامین کننده اصلی منابع مالی و سهم فروش شرکت شود.

با همه اینها مشکلی که الان با آن مواجه هستم این هستش که وقتی در این دریا شنا میکنم و شاخ و برگهای زیادی را میبینم که از چشمها دور مانده اند به دلیل محدودیتهای تامین مالی یا باید آنرا بگذارم کنار و بیخیالش شوم تا زمانی که منابع مالی برای به جریان انداختن آن را بدست آورم(که حالا ممکن است در آن زمان این ایده دیگر نو نباشد یا به درد نخورد و یا اینکه باز هم به درد بخورد) و یا اینکه با همین امکانات به سراغش بروم.
دومی را کلا خودم هم قبول ندارم. یعنی به نظرم کار ضعیف بخصوص در مرحله معرفی محصول جدید و تحریک نیازها به سمت آن و یا معرفی محصول به نیازهای موجود بسیار هزینه بر است و اگر ضعیف اجرا شود هم جذاب نخواهد بود و هم رشدش متوقف میشود.
منابع مالی هم که به این راحتی نیست. خود تامین مالی از بانکها داستانی دارد که بماند و از آن مهمتر نرخ سودی است که بانکها مطالبه میکنند. در این روزگار و اوضاع و احوال کسب و کارها سخت میشود ریسک چنین تعهداتی را پذیرفت.

پس یا باید خودم با منابع فعلی و کاستن از منابع دیگر محصولات به سراغ ارائه محصول جدید بروم که خودش مخاطراتی را به همراه دارد و یا اینکه تا فراهم شدن امکانات تولید و معرفی محصول جدید صبر کنم. شما اگر جای من بودید چه میکردید؟

به هر حال در این مهلت سعی میکنم در خصوص محصولاتی که ایده هایش به ذهنم رسیده بیشتر وبیشتر مطالعه کنم تا جزئیات بیشتری برایم آشکار گردد.

۱۳۸۸/۰۹/۲۰

لذت سخت کوشی

کار کارخانه کاغذهای کاربن لس به دلیل حساسیتهایی که من به واسطه تجربه یا مطالعه یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم دارم مرا برخلاف آنکه قرار بود فقط مدیریت بازار را به انجام برسانم و درگیر مسائل تولید نشوم، درگیر نظم دهی به تمامی پروسه های تولید و تبدیل کاغذ در کارخانه شیراز نموده است و مجبور شده ام جزئیات بیشتری را برای مدیریت کارخانه تعریف نمایم و ابزارهای کنترلی را تدارک ببینم. این هم از خاصیت بازاریابی است که دایره آن تمامی بخشهای یک سازمان را جهت هم نوایی برای نواختن سازی که به گوش مشتری خوش بیاید را شامل میشود.
خود این چند سطر یعنی دنیایی کار بیشتر. دریایی منابع که باید مطالعه میکردم و از دل آنها چیزهایی را یاد میگرفتم و به کار میبستم.
خوشبختانه علیرغم اینکه ناچار بودم در این دو سه ماه اخیر فقط 5 ساعت در شبانه روز بخوابم و استراحت کنم ولی به نتایج بسیار خوبی دست یافته ام که علاوه بر آنکه هیچ خستگی بر تنم نمانده است بلکه امیدوارم به یاری خداوند متعال بتوانم حاصل زحمات را در ماههای آتی برداشت نمایم.
اگر همه چیز آنطوری که من تصور میکنم پیش برود بی شک در زمینه کاغذهای کاربن لس نام تجاری مان در آینده نزدیک به خوشنام ترین و با کیفیت ترین نام تجاری در کاغذهای کاربن لس منطقه تبدیل خواهد شد. البته به شرطی که بتوانیم در بازار منطقه نیز حضور داشته باشیم وگرنه مجبوریم علیرغم اینکه کیفیتمان در منطقه شماره یک خواهد بود فقط در بازار کشورمان فعالیت نماییم.
در زمینه تولید کاغذهای کامپیوتر نیز گامهای جدید بزرگتری برداشته ایم و برنامه های بزرگتری نیز در سر دارم که فقط امیدوارم بتوانم برنامه ها را به خوبی پیش ببرم.
خودم از سخت کوشی خودم خوشم می اید و از اینکه کارهای بزرگی را به خوبی پیش میبرم راضی هستم. به هر حال واقعیت این است که امروز در شرایطی پیشتاز هستیم و بنچ مارک میشویم که برخی از دنباله روهای ما به مراتب از توانایی و امکانات بهتری نسبت به ما برخوردار هستند که نتوانسته اند به خوبی با مهره هایشان بازی کنند. من فکر میکنم دلیل این اتفاق این بوده است که به مراتب و بیش از دیگران نسبت به شناخت و بررسی دائمی منابع و امکاناتمان و برنامه ریزی برای آنها و ارزیابی مستمر آنها بخصوص توجه به جزئیات حساسیت داشته ام.
به قول یکی از نزدیکان انگار گره کور کارهایمان امسال باز شده است و بر خلاف سالهای گذشته اتفاقات خوب یکی پس از دیگری برایمان پیش می آید (بزنم به تخته)
برنامه های قبلی که اواخر سال قبل و اوایل امسال به آنها اشاره نموده بودم به دلیل دست تنها بودنم کند ولی خیلی خوب پیش میرود. هرچند کند پیش رفته ام ولی گامها اساسی و ریشه ای است و برداشت از آنها انشاا... سالها تداوم خواهد داشت. برخی از اقداماتی که در سر دارم در صورت پیاده سازی به صورت انفجاری عمل خواهد نمود که برای کنترل آن مجبور هستم صبور باشم تا توانایی های شرکتم افزایش یابد و بعد اقدامات مربوط به اجرای آنها را آغاز نمایم. نمیخواهم بیش از توانمان باری را بردارم که فردا خدای ناکرده نتوانم پیامدهایش را جبران کنم.

اواخر هفته قبلی به دعوت یکی از دوستانم که مسئولیت هدایت سکان بازاریابی یکی از شرکتهای موفق را بر عهده گرفته است یک سخنرانی دو ساعته داشتم در خصوص تفکر سیستمی و نقش آن در بازرایابی و همچنین بررسی های مثالهایی از بازاریابی دیجیتال.
مطالبی که به آنها پرداختم حاوی نکات بسیار ریز و اصطلاحا تروکهای رهبری بود که واقعا میطلبید ساعتها در خصوص یکایک آنها با مثالهای عینی بیشتری به صورت تعامل دوطرفه پرداخته شود ولی متاسفانه وقت تنگ بود و برنامه من هم یک سخنرانی بود و نمیشد انتظار زیادی از آن داشت.
ولی از آنجائیکه نکاتی که ارائه شد از نظر خودم نکات بسیار ریز و ظریفی بودند که صرفا جهت ایجاد یک تلنگر در ذهن و نگرش مدیران عامل و مدیران فروش و بازاریابی به منظور رساندن پیام کلی اینکه باید جور دیگر نگاه کرد تنظیم شده بودند بی مناسبت ندانستم که آنرا از طریق وبلاگ در اختیارتان قرار دهم.
گرچه با تماشای آنها مطالب زیادی ممکن است منتقل نشود و توضیحات جانبی هر اسلاید بسیار ضروری میباشند و واقعا همانطور که گفتم این توضیحات هر کدام به بحثهای مفصلی نیاز دارند ولی به هر حال کاچی بهتر از هیچی.
این فایل را میتوانید از داخل باکس فایلخانه در ستون دوم وبلاگم دریافت نمایید.

۱۳۸۸/۰۸/۲۷

دوره بازاریابی دیجیتال

به لطف آقای دکتر آزادی که مسئولیت خانه مدیران را بر عهده دارند از من دعوت شده است تا دوره آموزش حرفه ای بازاریابی دیجیتال را که قرار است ظرف مدت 6 ساعت در بعد از ظهر روز سه شنبه 22 دی ماه در خانه مدیران برگزار شود تدریس نمایم.
این دوره اولین دوره رسمی بازاریابی دیجیتال است که در کشور برگزار خواهد شد و خوشحالم که اولین آنرا در سازمان مدیریت صنعتی برگزار میکنم

در آگهی این دوره هدف از برگزاری آنرا چنین عنوان نموده ام که:

"اینترنت، موبایل و سایر ابزارهای دنیای دیجیتال هر روز بیشتر از قبل و با سرعت بسیار زیاد و در عین حال بی سر و صدا بر روی جنبه های مختلفی از زندگی روزمره انسانها تاثیر گذار بوده اند و انسان اجتماعی به واسطه شبکه های مجازی اجتماعی بیش از گذشته توانسته است در سراسر دنیا و فارغ از هر نوع مسافت جغرافیایی یا فاصله های تعریف شده بشری با افرادی که به هر نوعی در هر زمینه ای دارای وجوه مشترک میباشند ارتباط برقرار نموده و در اجتماعات محتلف مشارکت نماید. به طوری که امروزه هر فردی که به یکی از ابزارهای ارتباطی اینترنتی دسترسی داشته باشد خود به مانند یک رسانه پویا عمل نموده و میتواند اظهار نظرهای خود در مورد عملکرد هر محصول یا خدمت و یا وقایع و رخدادهای پیرامون خود را حتی قبل از رسانه های متعارف به سمع و نظر میلیونها نفر در سراسر جهان برساند.
با توجه به اهمیت اثبات شده Word of Mouth یا تبلیغات دهان به دهان، تبدیل شدن هر فرد به یک رسانه، پارادایم جدیدی را در بازاریابی به نام بازاریابی از درون (inbound marketing) شکل داده است که بنگاههای اقتصادی را همزمان با چالشها و فرصتهای جدیدی در امر بازاریابی و فروش مواجه مینماید طوری که امروزه بازاریابی دیجیتال به عنوان اصلی ترین ابزار در پارادایم جدید میرود که به دپارتمان مهمی با ترکیبی از مسئولیتهای مدیریت بازاریابی و مدیریت روابط عمومی تبدیل شده و مدیریت نام تجاری بیش از گذشته فعالیتهای اصلی سازمان و زیر مجموعه های آن را جهت بخشد.
مديران و كارشناسان واحدهاي مختلف خصوصا بازاریابی و روابط عمومی، طي شركت در این برنامه با مثالهای متعدد جاری، پارادایم جدید ناشی از حضور ابزارهای دیجیتال که تاثیرات بسیاری در دنیای فروش و بازاریابی و بخصوص مدیریت نام تجاری و مدیریت ارتباط با مشتری ایجاد نموده است آشنا میگردند تا بتوانند جایگاه نام تجاری خود را بیش از پیش ارتقا بخشند."


پ.ن.: تاریخ برگزاری این دوره به 29 دی ماه تغییر یافته است. برای ثبت نام میتوانید با خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی تماس بگیرید 22043005 - www.imi.ir


پ.ن.2:امروز ظهر همکلاسان دختر دبستانی ام به خاطر دستور العمل جدید غمگین و برخی نیز با چشمانی اشک آلود به خانه برگشته بودند. قضیه هم از این قرار است که در مدرسه به آنها گفته اند اگر هر کسی کیف یا جلد دفتر یا یکی از لوازم تحریرش تصویری از دختری با موهای طلایی داشته باشد و با خودش به مدرسه بیاورد آنرا به سطل آشغال می اندازیم!! یا آنرا نیاورید مدرسه و یا اگر بیاورید باید موهایش را ماژیک سیاه کنید تا دیده نشود.
دختر بچه ها هم که علاقه خاصی به عروسکها و تصاویر این دختران موطلایی دارند(باربی و سیندرلا و ...) ناراحت بودند که مجبورند از آنها جدا شوند. خانواده ها هم معترض بودند که با این هزینه های سنگین زندگی چگونه از عهده هزینه مجدد برای تهیه یک سری دیگر لوازم تحریر بر بیایند.

پ.ن.3: ظاهرا اختلافات مجلس و دولت هم بر سر پولی که با هدفمند کردن یارنه ها در جیب دولت میماند حل شد و با ایجاد شرکتی که امیدوارم سهامدارانش مردم باشند این مسئله هم به خوبی و خوشی حل شد.

۱۳۸۸/۰۸/۱۸

خصوصی سازی یا شخصی سازی

نزدیکیدفتر شرکت ما یک دفتر پست خصوصی قرار دارد. از همانهایی که تصور میکردیم تحت نارت اداره پست فعالیت میکنند.
مدتها بود هزینه نامه های عادی درون شهری ما چیزی حدود 270 تومان بود.
از آنجائیکه مراسلات شرکت هم زیاد است رقم برایمان قابل توجه بود.
روزی که برای سر زدن به صندوق پستی مان به منطقه پستی 14 میدان ولیعصر میرفتم تصمیم گرفتم تا چند تا از نامه هایی که باید ارسل میشد را خودم ببرم دفت پست تحویل بدهم.
در کمال ناباوری دیدم هزینه ای که از من اخذ شد برای هر نامه درون شهری 170 تومان بود!
وقت تفاوت قیمت را سوال کردم پاسخ شنیدم ممکن است وزن نامه تان متفاوت بوده است ولی وقتی که گفتم نه همیشه همین نامه ها را ارسال میکنیم گفتند حتما سرویس ویژه و اکسپرس درخواست داده اید و ... که بالاخره بدون گرفتن جوواب قانع کننده ای به سراغ بقیه کارهایم رفتم و تصمیم گرفتیم از این پس نامه هایمان را در همانجا پست کنیم چون مقرون به صرفه تر بود.
تا اینکه روزی مامور مذکور به دلایلی در مرخصی بود و فرد دیگری جای وی نامه هایمان را گرفته بود ولی اینبار از همکارمان 150 تومان گرفته بود!
با تعجب از اتفاق حیرت آور ارزان شدن خدمات! روزهای بعد باز هم همان مبلغ 170 تومان از ما اخذ میشد و سوال ما هم راه به جایی نداشت.
روی این مسئله کنکجاو شده بودم تا اینکه روزی به یک از چندین مجله ای که همیشه برایمان ارسال میشود و توجه زیادی به تمبر آن نمیکردم دقیق شدم و دیدم هزینه تمبر مجله ای که به مراتب سگین وزن تر از نامه های عادی ما بود 60 تومان درج شده است!!
این بار همان مجله را برداشتم و به اداره پست رفتم. در نهایت متصدی کار به من پاسخ داد که ای جان برادر بیخود خودت را اذیت نکن. هر کدام از این ادارات رئیسی دارند که نرخها و تعرفه ها را هم خود ایشان تنظیم میکنند و اعلام میکنند و ما نیز باید اجرا کنیم.

خیلی تعجب کردم که دیگر از آن تعرفه یکسان ارسال مراسلات خبری نیست. با خودم در این فکر هستم که آیا ایجاد دفاتر پستی، دفاتر خدمات امور مشترکین، دفاتر ... همه و همه در راستای خصوصی سازی است؟ آیا اینگونه رفتارها بیشتر از هر چیزی به شخصی سازی شبیه نیست؟

در راه صادرات هم به مشکلاتی که ناشی از عدم توانایی رقابت به دلیل بالا بودن بهای تمام شده محصولاتمان نسبت به سایر شرکتهایی که در اقصی نقاط جهان محصول مشابه را تولید میکنند مواجه شدیم که شرحش را در وبلاگ شرکت میتوانید بخوانید.

۱۳۸۸/۰۸/۰۹

نمایشگاه های کاغذ

نمایشگاه دوسالانه کاغذ دبی (که از سال آینده سالانه خواهد شد) در طول هفته قبل دائر بود.
دو سال قبل در اولین نمایشگاه کاغذ در دبی حضور داشتم.
تفاوت دو نمایشگاه بسیار مشهود بود.
خبری از شرکتهای فعال اروپایی و آمریکایی نبود. جای آنها را آسیایی ها بخصوص در صنعت دستمال کاغذی گرفته بودند.
هدف من بیشتر دنبال کردن فعالیت برخی رقبای اصلی در منطقه و بررسی زمینه های حضور بود که متاسفانه در خود نمایشگاه چیز زیادی دستگیرم نشد.
البته برای من جای بسیار خوشوقتی بود که بسیاری از شرکت کنندگان این نمایشگاه را در سایز بسیار کوچکتری از شرکت خودمان و بخصوص پتانسل نهفته در محصولاتمان یافتم.

در تماسهایی که با وارد کنندگان کاغذ و فروشندگان عمده و خرده کاغذ داشتم دریافتم که تورم کشورمان (چه نقطه ای حساب کنید چه مطابق روال همیشگی) کار دست تولید کنندگان ایرانی داده در نتیجه در شرایطی که محصولات ایرانی با تورمی حدود 20% مواجه شده اند یعنی اینکه وارد کننده ای که قصد خرید از ایران را داشته باشد نمیتواند به خریدش با قیمت قبلی ادامه دهد و صادر کننده ایرانی ناچار است یا این افزایش بهای تمام شده را از در حاشیه سود خود لحاظ کند و به ضرر یا با سود بسیار اندک کار را به امید روزهای خوش آینده تداوم بخشد و یا اینکه از خیر صادراتش بگذرد.در کنار آن بحران اقتصادی را که در قیمت کاغذ تاثیر داشته است را نیز باید در نظر گرفت.
در حالیکه همه ما به خوبی آگاهیم که صادرات یعنی حضور در بازار و اصلا به معنی ارسال چند واحد کالا به کشوری دیگر نیست و حضور مستمر شرط اصلی برای کسب سهم بازار میباشد و یکی از شروط حضور در بازار برقراری شرایط ثابت در کیفیت و قیمت و شرایط فروش میباشد. با این وجود در صورتیکه نتوان به تداوم فرایند صادرات جهت کسب سهم بازار خوش بین بود حضور کوتاه مدت به هیچ عنوان نمیتواند هزینه های گزاف ترویج فروش در بازار مقصد جهت کسب سهم بازار برای برند ایرانی را توجیح نماید.
گزینه حضور در بازار بدون نام تجاری هم با توجه به افزایش هزینه های بهای تمام شده به خودی خود منتفی است چرا که از پشتیبانی مشتریان وفادار به یک نام تجاری نیز خبری نبوده و طول عمر صادرات یک محصول بسیار کوتاه تر خواهد بود.
با توجه به اینکه قصد حضور در نمایشگاه کاغذ و چاپ کشورهای اکو را هم داریم فعلا هر نوع تصمیمی در خصوص حضور بین المللی نام تجاری مان از مبدا ایران را به بعد موکول میکنم.

در وبلاگ استاد عزیزم جناب آقای درگی نگرانی ایشان از وضعیت سمینارهای بازاریابی را خواندم.
سالها پیش مشابه همین نگرانی که البته بعد ها دیدیم به جا هم بود را در سمینارها و کنفرانسهای مدیریت کیفیت داشتیم.
در آن زمان مدیران بنگاههای ایرانی تصور میکردند مشکلشان در کیفیت محصولات است و دنبال راههای بودند تا بهره وری را افزایش داده و با افزایش راندمان و کاهش ضایعات محصولات به مراتب مرغوبتری را تولید کنند تا بلکه بتوانند به مردم بگویند که "جنس ایرانی بخر"
ظاهرا در دو سه سال اخیر این نگرانی بعد از آنکه تیرها به سنگ خورد و از آن مدینه فاضلی که تصور میرفت گره کار بنگاههای اقتصادی کشور را باز خواهد نمود و دربهای صادرات باز خواهد شد نیز خبری نیست و مشکلات نه تنها پابرجاست بلکه گرهی بر گره های قبلی نیز افزوده شده است، اینک نوبت سمینارهای فروش و بازاریابی است چرا که تصور غالب بر این است که حتی بهترین کالا اگر خوب بازاریابی نشود نیز نمیتواند منافع شرکت را تامین نماید و روز به روز بر رونق کلاسها و دوره های و سمینارهای فروش و بازاریابی افزوده میشود و به نظر من این رونق تا دو سه سال بعد نیز پابرجا خواهد بود. اما واقعا مشکل بنگاههای اقتصادی در عدم شناخت مسائل فروش و بازاریابی خلاصه نمیشود.
این سمینارها از آنجائیکه با کمال تاسف مطالب جذاب و جدیدی را به گوش مدیران بنگاههای اقتصادی کشورمان میرساند (همانگونه که مباحث مدیریت کیفیت و تعالی و ... این جذابیتها را داشت) ولی از آنجائیکه حجم و تنوع مطالب بسیاری را در مدت زمان کوتاهی بدون آنکه این مباحث در سازمانها نهادینه شود را به سازمان منتقل میکند قطعا بعد از مدت کوتاه چون اثرات فوری مورد انتظار مدیران را ایجاد نخواهد کرد به زونکنی در کنار زونکن مباحث مدیریت کیفیت منتقل خواهد شد و این تب فروکش خواهد کرد.
به نظر من گرچه این موضوع به خودی خود تاسف بار است ولی باید به آن هم خوش بینانه نگریست چرا که هر چقدر هم سطح معلومات (با سوادش هنوز کاری نداریم) مدیران ارشد بنگاهها اقتصادی کشورمان بالاتر رود از آنجائیکه بسیار با بنگاههای تراز متوسط دنیا فاصله داریم باز هم کم است و جای خوشوقتی است که لااقل به هانه تب و مد هم که شده باب مباحثی باز شده و چالشی در نزد مدیران کشور حتی پیش خودشان هم که شده باز شود.
برای همین جای نگرانی نیست.
اگر فضا و بستر بین المللی شدن صنایع ایران فراهم شود خود به خود این مباحث کاربردی تر شده و از حالت مد و تب موضوع خارج میگردند و بنگاهها آن موقع است که بر اساس نیاز واقعی خودشان به دنبال به کار گرفتن این مباحث در حوزه عمل بنگاه اقتصادی خودشان خواهند بود.

امروز بعد از برگشتنم به تهران و احساس تاسفی که معمولا بعد از برگشت از سفرهای خارج و مشاهده تفاوت در نظم جاری در جامعه خودمان با دیگران به من دست میدهد، تیتر حذف سلسله های پادشاهی ایران از کتب تاریخ مدارس روزنامه همشهری واقعا مرا دچار شوک زدگی کرد.
اگر دوست داشتید این مطلب راهم بخوانید.

۱۳۸۸/۰۷/۳۰

بزرگ شدن شرکت

شرکتها چگونه بزرگ میشوند؟
آیا واقعا معیار بزرگ بودن شرکتها تعداد پرسنل بیشتر است؟ در دنیای دیجیتال آیا جنس یک شرکت دیجیتالی با جنس دیگر شرکتها برابری میکند؟

مدتی است ذهنم مشغول این موضوع شده که از کمک و همراهی یک مدیر در شرکت استفاده نمایم.
سالها قبل که شرکت رشدش را آغاز کرده بود ترجیح داده بودم به جای آنکه مدیران ارشد را به کمک دعوت کنم، کارشناسانی را جذب کنم تا به منظور قرار گرفتن در جایگاه مدیران ارشد در درون شرکت تربیت شوند.
شاید فلسفه این کار بسیار درست باشد و آن زمان هم از نظر من کاملا درست بود ولی امروز معتقدم برای کارهای بزرگتر و مسئولیتهای بیشتر باید از آدمهای با فکر بلند استفاده کرد. چون فرصتی برای تربیت افراد برای پستهای حساس وجود ندارد و سازمان نیاز دارد تا فورا اقداماتی را صورت داده و تدابیری را بیاندیشد.
آدمهای کوتوله (از نظر فکری) چون معمولا تا نوک بینی شان را میبینند علاوه بر آنکه به زمان بیشتری برای ظرفیت سازی و آمادگی پذیرش مسئولیت بیشتر و کسب مهارتها و دانش و رفتار و شخصیت برای تصدی پست بالاتر نیاز دارند ممکن است از عهده مسئولیتهای بیشتر و قابلت مدیریت ارشد نیز بر نیایند(همانطوری که من در شرکت دیدم که بریامدند) چرا که هر چقدر در طبقات سازمانی یک شغل بالاتر میرویم نیاز به تخصص و اندیشه و وسعت دید و تجربه بیشتر و بیشتر میشود تا کارهای اجرایی روز مره. به عبارتی ساده تر نیاز به مهارتهای رهبری بیشتر میشود تا مهارتهای مدیریتی.
برای همین رساندن افراد عادی به آنجا واقعا برای سازمان هم هزینه بر است و هم سرمایه بر که اولی به مراتب از اهمیت بالاتری برخوردار است همانطوری که 5 سال پیش چون هنوز این افراد قادر نبودند سکانها را به دست بگیرند و به عبارتی هنوز مراحل آموزش و پرورش آنها تکمیل نشده بود نتوانستندزمانی که با بحران مواجه شدیم به کمک من بیایند. در حالیکه اگر افراد با تجربه تری را مستقیما برای هدایت زیر مجموعه و از خارج از سازمان منسوب میکردم شاید در زمان کوتاهتری بیشتر رشد میکردیم و در زمان بحران هم آمادگی کافی برای همفکری بیشتر برای سازمان به وجود می آمد.

از نظر من بزرگی و کوچکی شرکت اصلا در مقطع زمانی قابل قیاس نیست بلکه در بعد زمانی قابل سنجش است. شرکتی که در سال جاری 500 نفر پرسنل دارد شرکت بزرگتری نسبت به شرکتی که 300 نفر پرسنل دارد محسوب میشود حال آنکه چه بسا شرکت 300 نفریاز 10 سال پیش فعالیت میکند و بعدها میبینیم که 20 سال دیگر هم هنوز فعال است اما شرکت 500 نفری بزرگی که در مدت کوتاهی باخرید یک ساختمان بزرگ با گنجایش 500 نفر شکل گرفته بود بعد از چند سال نامی از آن باقی نمانده است.
صحبت از نام سازمانهاشد به جاست که از شما دعوت نمایم این مقاله تلخ برند کشی در ایران به قلم آقای حامد بهداد را در وبلاگ آقای مظاهری بخوانید.

برای همین هم فکر میکنم برای رشد دادن شرکت و بزرگتر نمودن آن (تعریف خود من از بزرگی سازمان بزرگ بودن سهم بازار و اعتبار و عمق نام تجاری در جامعه و فضایی که سازمان در آن به کسب و کار مشغول است میباشد) باید آدمهای بزرگ را در پستهای مدیریت ارشد منسوب نمود تا خود آنها زیر مجموعه را شکل دهند.
برای همین با توجه به اینکه حجم امور روزانه ام و تعدد موارد و موضوعات تصمیم گیری ام زیادتر شده و از طرفی عمق فعالیت شرکت در تک تک گروههای محصولی در حال افزایش است شرکت را آماده استقبال و پذیرش مدیران ارشدی کنم که بتوانند با شکل دادن به زیر مجموعه بهترین نتیجه را در حوزه فعالیت خودشان بدست بیاورند و زمینه رشد پرسرعت تری را برای شرکت فراهم آورند و خودشان نیز حاصل زحماتشان را استفاده کنند.
افرادی با افق دید بلند و فکر باز و خلاق بهتر میتوانند با من همفکری نموده و تصمیم سازی نمایند. افرادی که به نراتب بیشتر و بهتر از خود من بدانند و بیندیشند و تحلیل نمایند.

خلاصه اینکه اگر تمایل دارید، از حالا خودتان را کاندید کنید تا پروسه انتخاب را آغاز کنیم. در حال حاضر به تخصصهای فروش و بازاریابی برای پستهای مدیریت محصول می اندیشم و ترجیح میدهم که آهسته و پیوسته رشد کنیم.

در همینجا از عزیزانی که با کامنتهایشان در پستهای قبلی مرا دلگرم نمودند سپاس گزاری میکنم.

۱۳۸۸/۰۷/۰۷

تجربه را تجربه نکنید

همیشه موقعی که به موضوعی میپردازم معمولا به جوانب مختلف آن نیز میپردازم و اصطلاحا به عمق میروم و بعد حتی آنقدر شاخ و برگ و جزئیات فرعی برای آن به ذهنم میرسد که واقعا درخت انبوه و شلوغی از ایده اصلی که شبیه همان ساقه اصلی درخت است در ذهنم شکل میگیرد. به عنوان نمونه برخی از دوستان زونکن قطور ایده های سایت چاپگر را در دفترم دیده اند.
این کار خودش ماهها طول میکشد و تا زمانی که دارم به آن موضوع میپردازم همچنان شاخه های اصلی و فرعی بیشتر و بیشتری در این درخت تفکرم شکل میگیرد و درخت بزرگتر و پیچیده تر میشود.
اینطور مواقع باید خیلی دقت کنیم که در داخل این شاخ و برگها گیر نکنیم که به کار اصلی نرسیم (سنگ بزرگ علامت نزدن نشود) و یا آنقدر در شاخ و برگها گم نشویم که مسیر اصلی را فراموش کنیم. این نکات خیلی مهم هستند.! خوب به آنها فکر کنید.

و چون اصولا همزمان باید در خصوص فعایتهای جاری شرکتم به موضوعات مختلفی بپردازم و دست تنها هم هستم لذا به راحتی میتوانید تصور کنید که در بستر ذهنم چندین درخت از انواعی که به آن اشاره کردم وجود دارد.
خود این کار خیلی برایم خوب است چون همیشه در اوج خستگی جسمی در شادابی کامل فکری هستم و این خودش به من توان بیشتری میدهد. درست مانند اینکه دارم شطرنج بازی میکنم همانطوری که برای هدف کلی طرحی میچینم باید مسیر حرکت یکایک مهره های خودم و طرف دیگرم را پیش بینی کنم. تفاوت وضع حاضر با شطرنج دقیقا مانند تفاوت یک یازی جنگی با یک جنگ واقعی است. در بازی میتوانید بارها و بارها بمیرید و از نو شروع کنید ولی در بازی واقعی گاها نه تنها فرصت ندارید بلکه در مواردی حق ندارید چیزی را تجربه کنید. چون دیگر فرصتی برای جبران در کار نیست.
شاید بهتر باشد این جمله را دوباره بنویسم. از من به شما توصیه که:
در دنیای پر رقابت تجارت نه تنها فرصت ندارید تجربه ای را تجربه کنید بلکه گاها فرصت ندارید که حتی تجربه کنید. چون آن شرایط دیگر مهیا نمیشوند که عین آنرا تجربه کنید و یا شاید با اشتباهتان دیگر قادر به حرکت بعدی نباشید

واقعا این شطرنج چقدر بازی جذابی است. تجارت هم چون از طرفی خیلی شبیه جنگ است برای همین بسیار هم شبیه شطرنج است.

ولی ایراد این کار این است که از آنجائیکه به تنهایی در حال ترسیم این درختها هستم غالبا زمان زیادی صرف میشود تا دست از سر یکی از این درختها بردارم و با خیال راحت بگذارمش کنار. چون به هر حال در مراحل اجرایی کار بخصوص در ابتدای امر این درختهای تنومند ذهنی در اصل نهالهای باریک اندامی هستند که متناسب با توانایی جاری من(مالی، فکری و ...) و مطابق طرح ذهنیم رشد میکنند و برای همین بسیار محتاج رسیدگی و تر و خشک کردن هستند.
همین هم خودش باز زمان بر میشود.
اگر تنها ایراد این کار را صرف زمان و یا کند بودن حرکت بدانم ولی بزرگترین حسنش حرکت آهسته ولی پیوسته مطابق طرح ترسیم شده است که فکر میکنم از آنجائیکه ریشه های قدرتمندی ایجاد میشود درختها پایدارتر و با عمر طولانی تری خواهند بود.
البته اغلب هم چنین بوده است.

ورود رادان به صنعت کاغذ سازی از نظر من یک استراتژی بسیار ظریفی است که عامل بسیار موثری در رشد و تقویت رادان در بازار خواهد بود که حتی در تقویت رادان در بازار صنایع تبدیلی کاغذ نیز تاثیر بسیار مثبتی خواهد گذاشت.
تا اینجای کار گامهای خوبی برداشته ایم که به نتایجش در آینده نزدیک بسیار خوشبینم.

بازدید از دومین نمایشگاه کاغذ در دبی فرصت خوبی برای ارزیابی مجدد توانایی حضور در بازار منطقه است. یاد نمایشگاه دو سال پیش افتادم که وقتی از نمایشگاه برگشتم و امیدوار به مکاتبات و ایمیلهای دریافتی بودم متوجه حذف شدن اشتباهی دامنه اینترنتی شرکتم شدم. خاطره تلخی بود. هر چه بود گذشته است. فردا از آن من است.

۱۳۸۸/۰۶/۲۹

توسعه عمودی مان مبارک!

همانطور که در جریان قرار گرفتید جنگ قیمتی که در بازار کاغذ کامپیوتر توسط یکی از رقبایمان آغاز شده بود و عکس العملهایی نیز از طرف ما و سایرین به دنبال داشت در نهایت منجر به این شد که رقیب ما با جلب حمایت دولت و استفاده از گواهی عدم ساخت تعرفه واردات برای کاغذ کاربن لس را بالاتر برد تا فشار تامین کالای جانشین خودش را کاسته و ما را در تنگنا قرار دهد و گرچه ما و سایر شرکتها موفق شدیم قیمت ها در بازار را کنترل کنیم و دامپینگ شکست خورد اما محدودیت در دسترسی به کاغذی که منحصرا توسط یک شرکت تولید میشد تنگناهایی را برایمان فراهم نموده بود.
از آن زمان فکر تاسیس یک واحد صنعتی به منظور تولید کاغذ کاربن لس و شکستن انحصار در راستای برنامه های استراتژی رشد عمودی شرکت در سرم بود تا اینکه اواخر خرداد و اوایل تیر ماه بود که قرارداد همکاری مشترک Joint Venture میان شرکت ما و یک شرکت سرمایه گذار در صنعت کاغذ سازی بسته شد و کارهای مربوط به راه اندازی واحد تولید کاغذ کاربن لس در شیراز آغاز گردید. حالا چرا در شیراز به خاطر محاسبات اقتصادی مختلفی است که اگر فرصت شد در مبحث مکان یابی به آن خواهم پرداخت.
در آستانه عید سعید فطر نمونه های اولیه مان تولید شد.
خوشبختانه کیفیت محصولات نسبت به تولید مشابه داخلی و حتی برخی کاغذهای وارداتی به مراتب در سطح بهتری قرار دارد و با ایجاد راه حلهایی برای مشکلاتی که تجربه آنرا در استفاده از رولهای کاربن لس داشتیم استفاده از رولهای کاربن لس خودمان را برای شرکتهای فرم سازی مقرون به صرفه تر نمودیم.
تست های اولیه تقریبا از اواسط شهریور آغاز شده بود.
خوشحالم که امروز همزمان با این روز مبارک خبر ارائه رولهای کاربن لس رادان را منتشر میکنم.
با شکسته شدن انحصار این محصول نه تنها دسترسی به منبع کاغذ بسیار مطمئن کمک خواهد نمود تا با سرعت بیشتری نسبت به فتح بازار کاغذهای کامپپیوتر کاربن لس پیش برویم بلکه به عنوان خط جدیدی در فعالیت و کسب و کار شرکت، ضمن توسعه ارتباط ما با سایر شرکتهای همکار در تولید فرمهای بهم پیوسته، زمینه استفاده بهینه از ظرفیتهای خالی یکایک آنها فرصت افزایش برون سپاری و رشد افقی را نیز برایمان فراهم خواهد نمود که فکر میکنم قدم بسیار مهم و استراتژیکی در جهت صادرات و توسعه سهم بازار محصولاتمان باشد.
در آینده نزدیک (شاید دو ماه بعد) با نصب دستگاه رول شیتر تولید انبوه کاغذهای کاربن لس به صورت بند نیز آغاز خواهد شد. فعلا که قصد ندارم در این بازار جنگ قیمت راه بیاندازم بلکه با کیفیت و مرغوبیتی که همواره شعار رادان بوده است به یاری خدا موفق خواهم شد بیشترین سهم بازار را در کاغذهای کاربن لس نصیب رادان نمایم.

ضمنا با راه اندازی وبلاگ شرکت به آدرس weblog.radantahrir.com خبرهای شرکت را داغ داغ به اطلاعتان خواهیم رساند

۱۳۸۸/۰۶/۲۳

تراکتور آمد، آیدین رفت

تیمهای فوتبال تبریز بعد از سالها دوری از لیگ برتر بالاخره به جرگه فوتبال لیگ برتر بازمیگردند. بازی دیروز تراکتورسازی تبریز برای بسیاری از تبریزیها شیرین بود. امیدوارم تیمهای ورزشی تبریز در تمامی رشته ها سرآمد دیگر تیمها باشند.

متاسفانه خبرهای خوبی از کارخانجات آیدین به گوش نمیرسد. ظاهرا اختلافات دو برادر بعد از مدت زمان نسبتا طولانی به نتیجه جدایی آنان رسیده است. اینطور که پیداست یکی از برادران کارخانه را برداشته است و دیگری نام تجاری آیدین را.
سوای تلخی که در این خبر نهفته است مسئله ای که به نظر من بسیار حائز اهمیت است توجه به جایگاه نام تجاری در نزد مالکان سابق این شرکت است. ارزش نام تجاری با کل سرمایه منقول این شرکت برابری میکند.
قطعا طرفی که کارخانه رابه عنوان سهم خود انتخاب کرده است باید برای جا انداختن برند جدید سرمایه گذاری کند و قطعا پولیتیکهای خوبی نیز میتواند کمکش کند تا زودتر به بازدهی برسد.
همچنین طرف دیگری که نام تجاری را انتخاب کرده است این فرصت را دارد که بدون کارخانه اقدام به تولید کند و زودتر از طرف دیگر سرمایه اش را به بازدهی برساند.
حتما سر فرصت به جنبه های دیگر این موضوع خواهم پرداخت.

رقم قبضهای برق شرکت توجهم را جلب کرد. به نظرم اختلاف فاحشی در هزینه برق ایجاد شده بود در حالیکه تغییر خاصی در مصرفمان ایجاد نشده بود.
برای همین به میزان کارکرد برق مصرفی توجه کردم و آنرا با دوره های قبلی مقایسه کردم. حدسم درست بود. هیچ تفاوتی وجود نداشت. پس چرا هزینه قبض این دوره اینقدر زیاد است؟ آیا تعرفه ها افزایش یافته؟ نه تفاوتی نکرده است!! پس موضوع از چه قرار است؟
دیدم که بعله. در قسمتی که مبلغ برق و سهم سوبسید پرداختی دولت و سهم مشترک را مینویسند سهم مشترک رشد چشمگیری داشته است و تقریبا همه آن سهم مشترک شده است!!
وقتی قبضمان را با آخرین قبض سال قبل مقایسه کردم (اسفند 87) دیدم که از کل برق مصرفی چیزی حدود 22% آن را مشترک پرداخت میکرده است و مابقی سوبسید دولت به اداره برق میباشد. در حالیکه در قبض اخیری که در شهریورماه برایمان صادر شده است سهم مشترک به حدود 78% رسیده است!!
جالب اینجاست که هیچ خبر یا اطلاعیه ای در خصوص تغییر این میزان را نخوانده بودم. به نظرم این حرکت بدون سر و صدا قطعا توجه خیلی های دیگر را مثل من جلب خواهد نمود.
جالب تر از قبض برق قبض های رنگارنگ عوارض شهرداری است که در این میان رقمهای بالای مربوط به قبضهای جمع آوری زباله و پسماند بسیار برایم قابل توجه می آمد. آپارتمانی که جمع عوارض سالیانه اش حدود 52 هزار تومان قید شده است(جمع 4 قسط) رقم قبض جمع آوری پسماند و زباله اش 47 هزار تومان میباشد. آیا هزینه عوارض با این اسم دو برابر شده است؟

۱۳۸۸/۰۶/۰۷

تاس خوب، تاس بد !؟

داشتم با خودم فکر میکردم که آیا اگر خودرو من بهترین سیستم ترمز دنیا را داشته باشد این به آن مفهوم است که هرگز تصادفی در کار نخواهد بود؟
البته که پاسخ منفی است. ولی نه آنطور که شما تصورش را میکردید. هر چقدر سیستم ترمز بتواند ماشین را سریعتر متوقف نماید احتمال تصادف با مانعی که به سمتش میرویم کمتر میشود. تا اینجای کار درست.
ولی به همان میزان احتمال تصادف خودرویی که با سرعتی برابر با سرعت ما پیش میرود به خودروی ما بیشتر میشود. چون سیستم ترمز ما بهتر عمل کرده و زودتر متوقف میشویم در حالیکه ماشین پشت سری هنوز مشغول کم کردن سرعت است و متوقف نشده است.
حالا این چه ربطی به مباحث بلاگ من داشت؟
پیام این عبارت در این است که همیشه های تک Hi-Tech بودن به معنای نزدیک شدن به موفقیت و برتری قابل توجه و قابل لمس نسبت به رقبا نیست چرا که همانگونه که در مباحث تفکر سیستمی بارها به آن اشاره میکنم سیستم وابسته به عوامل قبل خود (تامین کننده) و عوامل بعد از خود (مشتری) میباشد.

در وبلاگ ذهن خاکستری این جمله زیبا را خواندم که:
زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردن است

این همان هنر مدیریت است. هنر زندگی است. به جای نالیدن از زمین و آسمان باید فکر کرد و شرایط را خوب درک کرده و با حواس جمع و تدبیر قدم برداریم.
اشتباه هم که اصلا مربوط به بنی آدم است. ترس ندارد. وقتی اشتباه کردید دوباره شروع کنید و از اشتباه درس بگیرید.
نیروی تغییر 10 برابر را که در پستهای قبلی به آن پرداخته بودم که یادتان هست؟
دارم به نظریه جدیدی در ذهنم میرسم. بیشترش هم ناشی از تعمق شدنم در موضوع "بازاریابی درونی" است. همان چیزی که در موضوع بازاریابی دیجیتال از آن به عنوان پارادایم جدید یاد میکنم و هنوز نمیدانم چه اسمی برای آن بگذارم که مفهومش را برساند.
به نظرم تغییر شگرفی رخ داده است که به شدت به تکنولوژی وابسته است. آیا میتوان برای استفاده از نیروی فوق العاده اش در صورت فراهم نبودن تکنولوژی آنرا دور زد؟
سعی میکنم سر فرصت مقاله ای در این خصوص برای کنفرانس بازاریابی تهیه کنم و کتابش را هم آماده کنم. البته فرصت زیادی هم باقی نیست و سعی خواهم کرد به جای ارائه سخنرانی 20 دقیقه ای آنرا به صورت کارگاه برگزار کنم. متاسفانه مشغله فکری ام این روزها بسیار زیاد است و دارم سعی خودم را میکنم تا چند هندوانه را با هم بردارم.

سعی میکنم در پست بعدی به موضوع زنجیره ارزش در شبکه توزیع و محاسن و مضرات بودن یا نبودن آن بپردازم و البته اگر توانستم مطلب این پست را با ذهن آرامتری سرو سامان بدهم

۱۳۸۸/۰۵/۳۱

هر کسی از ظن خود شد یار من

هر كسي از ظن خود شد يار من
از درون من نجست اسرار من

سر من از ناله‌ من دور نيست
ليك چشم و گوش را آن نور نيست

آتشست اين بانگ ناي و نيست باد
هر كه اين آتش ندارد نيست باد

مولانا

۱۳۸۸/۰۵/۲۸

ترافیک بیشتر و نان گرانتر

برای دومین روز کارکنانمان با تاخیر در سر کار حاضر شدند. علتش هم روانتر شدن! جریان ترافیک خیابان ولیعصر است.
یک طرفه کردن خیابان ولیعصر نه تنها به خاطر هدایت کردن ترافیک مسیر شمال به جنوب این خیابان طویل به مسیرهای موازی که خودشان به حد کافی از ترافیک سنگین برخوردار بودند (کدام خیابان اصلی تهران را میشناسید که ترافیک کمتری داشته باشد؟) باعث شده تا سایر مسیرها هم دارای ترافیک سنگین شوند بلکه حتی ترافیک خود خیابان ولیعصر به خاطر مسدود شدن خروجیهای خیابان ولیعصر ناشی از ترافیک سنگین خیابانهای همجوار هم به شدت سنگین تر شده است.
قطعا دلایل منطقی باید پشت این قضیه باشد و گرنه کارشناسان مروبط میتوانند محاسبه کنند گه چه ظرفیتی به کدام خیابانها منتقل میشود و کجا کشش دارد و کجا ندارد.

خبر گرانی نانهای فانتزی و بخصوص باگت (دو برابر شدن قیمتها) تاثیر نگران کننده ای در کارکنان داشته است. بیشتر نگرانی شان از این بابت است که بعد از نانهای فانتزی نوبت کدام نان است؟ در یک حساب سر انگشتی اگر فرض کنیم هر یک نفر در سه وعده قضایی به سه عدد نان باگت نیاز داشته باشد از قرار هر نان 500 تومان در طول ماه 30 روزه تقریبا 45 هزار تومان فقط پول نان پرداخت کند. چیزی حدود یک ششم حداقل حقوق قانون کار.
متاسفانه با این اوضاع بد بازار و تورم قیمتها که تاثیر به سزایی در هزینه های جاری و سربار و بهای تمام شده شرکتها دارد توان کمتری برای حمایت از کارکنان برای شرکت باقی میماند.
پرسنل هم اگر نگران نیازهای اولیه و ثانویه خودشان باشند خواهی نخواهی راندمان کار کاهش میابد و این باز هم بهای تمام شده را افزایش خواهد داد.
دود این سیکل معیوب به تکرار به چشم همه ما خواهد رفت.

۱۳۸۸/۰۵/۱۲

زندگی منتظر نمی ماند تا تو برسی...

در این رکودی که بر بازار حاکم است باز ما نسبت به رقبا وضع بهتری داریم.
یکی از شرکتهای رقیبی که آغازگر جنگ قیمتها بود اکنون دستش برای بیشتر مشتریان مشترکمان رو شده است و اغلب از افت کیفی محصولاتش ناراضی هستند. جالب است با اینکه کار خاصی صورت نداده ایم ولی اغلب مشتریان ما فکر میکنند کیفیت محصولاتمان بهتر شده است. مخصوصا اینکه با تعریف یک انبار محصول میانه در پروسه فرایندهایمان توانسته ایم سرعت تحویل سفارشات را نیز افزایش دهیم.
خوشبختانه منبع جدیدی در یکی از استانهای کشور راه اندازی شده است که به ما پیشنهاد همکاری داده اند. ما هم که از خدا خواسته تشنه کاغذ بودیم و پیشنهاد همکاری انحصاری دادیم تا تمام تولیداتشان را به ما بدهند و انگار آنها هم بیشتر از ما خوشحال شدند. قرار است رولهای اولیه برای نمونه و تولید و بررسی های دقیقتر دریافت شده و در پی آن سایت ویزیت و مذاکرت نهایی را برای یک دوره همکاری آزمایشی آغاز کنیم. لطف خدا همیشه شامل حالمان است و از این بابت همیشه خدا را شاکرم که در بدترین شرایط فرصتهایی برایمان فراهم می آورند.
درست است که سرعت جریان فروش در بازار کمتر شده است ولی به نظر من ما باید جلوتر از آن جائی که هستیم میبودیم.

هنوز در افزایش سهم بازار رولها بخصوص نوع حرارتی به دلیل فراهم نشدن به موقع ابزارهای معرفی نتوانسته ایم به خوبی حرکت کنیم که امیدوارم در دو ماه باقی مانده از شش ماهه اول سال بتوانیم سریعتر عقب ماندگی را جبران کنیم.
هر چه بیشتر به مصرف کننده نهایی نزدیکتر شویم بهتر است و برای این منظور باید ابزارهای معرفی بیشتری را استفاده کنیم.
در این رولها یک رقیب اصلی داریم که با کم فروشی قیمتها خودش را پایین آورده است. اگر همه چیز خوب پیش برود دو سال بعد اگر از او جلوتر نباشیم حداقل در بالاترین سهم بازار با هم مساوی خواهیم بود.

خیلی دلم میخواست حالا که روی مبحث بازاریابی دیجیتال کار میکنم میتوانستم از این ابزارها برای محصولات خودمان نیز استفاده میکردم اما چه کنیم که هم پیام رسان (مثلا شرکت خود ما) هم مخاطبان پیامها به دلیل فیلتر بودن ابزارهای کار بازاریابی دیجیتال با محدودیتهایی مواجه هستند. مگر اینکه از ابزارهای مشابه ایرانی که محدودیتهایی از نظر مخاطب دارند استفاده کنیم.
فعلا که تصمیم دارم از بازاریابی دیجیتال برای انجام بازاریابی برای خارج از کشور استفاده کنم. ترجیحا شرکتهای ایرانی که صادرات دارند و یا خود شرکتهای خارجی تا عملا تجربه خودم را غنی تر کنم و بیشتر و بیشتر از چم و خم کار و محدودیتهایش اطلاع حاصل کنم.
قصد دارم برنامه جدی هم برای نهایی کردن کتاب برون سپاری بر اساس مدل خودم و کتاب جدید قیمت گذاری هم تنظیم کنم و از شر کار ناقصی که تمام شدنش طولانی شده باشد رها شوم. همیشه هم کاری که طول بکشد عذابم میدهد.
تصمیم دارم برای کنفرانس بازاریابی هم مقاله ای در خصوص بازاریابی دیجیتال تنظیم کنم ولی اول باید کتاب برون سپاری را تمام کنم بعد برای استراحت هم که شده برم سراغ مقاله بعد برگردم سراغ کتاب قیمت گذاری.

پ.ن: طی جلسه حضوری که با مدیر یکی از شرکتهای برگزار کننده کنفرانسهای موفق کشور در دفترم داشتم مطلع شدم که نخستین کنفرانس بازاریابی دیجیتال در حال متولد شدن است. دبیری این کنفرانس را به بنده پیشنهاد کردند. کار سنگینی است. امیدوارم به خوبی از عهده آن بر بیایم. ظاهرا قرار است در اواخر پاییز برگزار شود. منتظر خبرهایش باشید.

۱۳۸۸/۰۴/۲۴

بازاریابی دیجیتال

مدتی است سعی میکنم خبرهای جریانات و اتفاقات اعتراضات را دنبال نکنم تا افکارم ازادتر باشند. در حال طراحی دوره آموزشی و سخنرانی در خصوص بازاریابی دیجیتال هستم.
در حال حاضر برای خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی، انجمن مدیریت ایران به صورت جلسه سخنرانی حدود 3 ساعت قرار است برگزار شود.
اتفاقا دعوت یکی از دوستان عزیز که مدیر موسسه آموزشی معتبری است که چندین کنفرانس بین المللی را نیز برگزار کرده است با تصمیم من همزمان شده که قرار است با آنها برای برگزاری یک دوره جامع هماهنگی های لازم را صورت دهیم.
بازاریابی دیجیتال بازاریابی در یک پارادایم جدید است. این موضوع بسیار جذاب است که بیشترین جذابیتش به نظر من سرشار بودن آن از خلاقیت است. وقتی پای آی تی به میان می اید دیگر میتوانید با خیال راحت اسب ایده ها و نو آوری ها را زین کنید و بتازید.
به محض قطعی شدن زمان برگزاری هر یک از این جلسات حتما خبرتان خواهم کرد.

پ.ن: متاسفانه یکبار دیگر هواپیماهای توپولوف جان هموطنان عزیزمان را گرفتند. بسیار متاسف شدم. با توجه به تجربه اندکی که از مسئولیتم در هواپیمایی کاسپین در اولین سالهای فعالیتش دارم میدانم که هواپیماهای روسی بسیار خوبی وجود دارند. هواپیماهای توپولوف جدید هم بسیار کارآمد هستند. با توجه به اینکه در خصوص هواپیماهای روسی تحریم نیستیم چرا همچنان از این مدل توپولوف استفاده میشود؟

پ.ن2: به نظر میرسد تمرکز صدا و سیما بر روی درگیریهای کشورهای مختلف و نشان دادن خشونت پلیس به جهت نشان دادن وضعیت مشابه در همه کشورها و اینکه حقوق بشر درهیچ جا شناخته شده نیست صورت میگیرد و کشورهای معترض به جریانات بعد از انتخابات ایران خودشان هم بعله... به عبارتی میخواد بگوید این به آن در!
ظاهرا اخبار نیز پایشان به جنگ رسانه ای کشیده شده و بیشتر به جای خبر رسانی به جنگ رسانه ای مشغولند

۱۳۸۸/۰۴/۱۶

روز پدر مبارک

همیشه در چنین ایام مبارک ولادت امامان و پیامبرمان آرزو میکنم کاش کمی بیشتر به خلق و خوی آن بزرگواران توجه میشد و رفتارشان الگو قرار میگرفت. این همه از بخشش و بزرگواری و بخصوص عدالت حضرت علی (ع) سخنها نقل میشود و ...
بد نیست نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر را اینجا بخوانیم.

امیدوارم دیگر نه هیچ پدر و مادری نگران کتک خوردن، دستگیری یا کشته شدن فرزندش باشند و نه هیچ فرزندی نگران والدین خود.

در اعتراض به قطع شدن سرویس موبایل و پیام کوتاه توسط مخابرات برخی دوستان مطرح کرده اند که از پیام کوتاه استفاده نخواهند کرد.
به نظر من مخابرات بایستی غرامت قطع ناگهانی سرویس خود را پرداخت نماید. بخصوص اینکه پیام کوتاه فقط مختص اشخاص نیست و بسیاری از شرکتها سرویسهای خاصی را از طریق پیام کوتاه برای مشتریانشان تعریف کرده اند که قطع یکباره آن خسارتهای را به این شرکتها وارد نموده است.
از طرفی دلیلی ندارد خدمات تلفن همراه به یکباره و بدون اطلاع قبلی قطع شود و هیچ جبرانی در کار نباشد.

.....

مخابرات اعلام کرده است که دلیل قطع شدن خدمات را نمیداند! در حالیکه وقتی موبایلها قطع میشد متوجه میشدیم که حتما در گوشه ای نیروهای امنیتی با معترضین درگیر شده اند. شاید به دنبال بهانه ای برای عدم پرداخت خسارت هستند در حالیکه از نظر قانون نیز چنین پاسخی قابل قبول نیست.
من فکر میکنم دوستانی که میخواهند استفاده از پیام کوتاه مخابرات را محدود تر کنند به جای آنکه خودشان را از این سرویس محروم کنند بهتر است سیم کارتشان تعویض کنند تا هم به هدفشان برسند و هم از همه خدمات سیم کارت خودشان استفاده کنند.

از آنجائیکه هنوز نمیتوانم به فیس بوک وصل شده و یا حتی تویت کنم از عزیزانی که از این لحاظ گله مند هستند عذر میخواهم.

پ.ن: تا جایی که اطلاع دارم هوای اهواز و کل استان خوزستان و برخی دیگر از استانها به مراتب آلوده تر از تهران بود. چرا آنها تعطیل نشدند؟

۱۳۸۸/۰۳/۳۱

گره. دست یا دندان؟

در این ایام حوصله چندانی برای نوشتن ندارم. احساس میکنم از هر چه بنویسم ربط پیدا میکند به سیاست و بعد ممکن است سوء تفاهماتی ایجاد شود که دردسر رفع آنها بیشتر باعث
ناراحتی شود.
منطقا بعید هم میدانم با توجه به حجم خبرهای وقایع اخیر و هیجانات این ایام کسی به دنبال مطالب تخصصی و یا حتی غیر تخصصی مدیریتی باشد و یا بخواهد نوشته های یک مدیر را دنبال کند.

بر حسب تصادف این مطلب وبلاگم را در اینجا دیدم.
اینکه محبت کرده بودند و بنده را استاد خطاب کرده بودند محبت آنها را میرساند. اما مسئله اینجا بود که به اشتباه آدرس وبلاگ مرا چیز دیگری درج کرده اند و اتفاقا آن آدرس واقعا وبلاگی است از بلاگفا که مطالبش هم به روز میشود و به نام فامیلی بنده است.
در هر حال خواستم به عرضتان برسانم که بنده به جز این وبلاگ و سایتم هیچ وبلاگ ثانویه و ... دیگری ندارم و آن وبلاگ متعلق به اینجانب نیست.
البته از آن سایت درخواست کردم که آدرس را اصلاح کنند و امیدوارم زودتر این اتفاق رخ دهد.

در خصوص اتفاقات اخیر به نظر من نیازی به شدت عمل نبود و جریان میتوانست خیلی آرامتر هدایت شود و اصلا کار به اینجاها نمیکشید و همین الان هم حتی میتوان به خواست مردم اهمیت بیشتری داد و اعتراضات خاتمه یابد.
خوب گوش کردن و اهمیت دادن از نکاتی است که در همه مباحث مدیریتی به آن اشاره میشود. اگر زودتر گوش کنیم نیازی نخواهد بود که با صدای بلندتری پیام را بفرستند.
گرهی که با دست باز میشود را با دندان باز نمیکنند.
فقط امیدوارم که این ایام کمترین خسارت جانی و مالی را برای مردم در پی داشته باشد.
فعلا هم که نه به تویترم میتوانم بروم و نه فیس بوک.

۱۳۸۸/۰۳/۱۱

جنرال موتورز و جنرال موتورز

نمیخواستم بدون مطالعه بیشتر در خصوص جنرال موتورز و علل ورشکستگی آن چیزی بنویسم ولی رفتار گوینده خبر ساعت 21 مجبورم کرد بنویسم. نحوه پخش این خبر به گونه ای بود که انگار با ورشکست شدن جنرال موتورز آمریکا اقتصادش فلج و ورشکست شده و یا اینکه کشور ما به برتری خاصی در کل جهان دست یافته است.
حتی گزارشی که در حین این خبر پخش میشد نیز شعف و شور عجیبی را منتقل میکرد.
به هر حال ورشکست شدن این کمپانی بزرگ برای علاقمندان مباحث مدیریت موضوع مطالعاتی بسیار خوبی است.
شرکتی که تا سال 2008 رکورد دار فروش خودرو جهان بود و رکورد آن در سال 2008 توسط تویوتا شکسته شد از سال 2004 زیان ده بوده است.
این زیان دهی طولانی قطعا نتیجه ای جز بالا رفتن بدهی های شرکت نمیتوانست داشته باشد.
زیان دهی شرکت میتواند ناشی از دمپینگ پنهان و یا عرضه محصولاتی باشد که هزینه سرمایه گذاری اش را جبران نکرده و یا اینکه بخاطر رقابت شدید ناچار بوده است با حاشیه سود منفی در بازار حضور داشته باشد.

این سومین ورشکستگی بزرگ در طول تاریخ امریکا و بزرگترین ورشکستگی در صنعت این کشور محسوب می شود.
قرار است به محض ورشکستگی جنرال موتورز 30 میلیارد دلار از محل منابع مالی امریکا در اختیار این شرکت قرار می گیرد تا قدرت رقابت آن در برابر خودروسازان آسیایی افزایش یابد.
بر اساس طرح ورشکستگی جنرال موتورز طی 60 تا 90 روز حجم این شرکت تا حد قابل ملاحظه ای کاهش می یابد و جنرال موتورزی کوچک تر ظهور خواهد یافت. در راستای این سیاست 11 مرکز جنرال موتورز به طور کامل تعطیل خواهد شد و سه مرکز دیگر نیز به طور موقت تعطیل می شوند. همچنین از 54 هزار نیروی کار فعال در امریکا 21 هزار نفر اخراج خواهند شد.

جنرال موتورز در سال 1908 تاسیس شد و در طی سال های 1931 تا 2008 رکوردار فروش خودرو در جهان بود اما از سال 2008 به بعد شرکت ژاپنی تویوتا به پرفروش ترین شرکت خودروسازی در جهان تبدیل شد. سهم جنرال موتورز از بازار خودرو در سال 1954 ، 54 درصد بود که این رقم در سال 2008 به 22 درصد کاهش یافت.
آخرین سالی که این شرکت از فعالیت های خود سود بدست آورد سال 2004 بود. طی سال های 2005 تا 2008 این شرکت به طور مداوم زیان کرده و تا کنون حجم زیان های این شرکت به 88 میلیارد دلار رسیده است
دولت آلمان نیز به منظور حمایت از اپل که تحت تاثیر مستقیم جنرال موتورز آمریکا میباشد تدابیری را اندیشیده است.
جنرال موتورز برای مردم آمریکا تنها یک شرکت خودرو سازی نبود.

اعطای کمک مالی بعد از اعلام ورشکستگی شرکت شاید تنها به خاطر این باشد که دولت آمریکا مایل است مدیریت شرکت را به دست گرفته و هیئت مدیره را کلا تغییر دهد.
حتما در فرصت مناسبی نقطه نظرات خودم را در خصوص علل این مسئله که بسیاری آنرا به بحرانهای اخیر مرتبط میدانند خواهم نوشت. من معتقدم جنرال متورز میتوانست ورشکست نشود.
به هر حال از دور نمیتوان گفت لنگش کن!

۱۳۸۸/۰۳/۰۲

تبلیغات صوتی!

دستگاه پخش صوت ماشین من چون قابلیت پخش فایلهای MP3 رو نداره از یک وسیله کوچکی که روی جا فندکی نصب میشود و از طریق موج اف ام فایلهای موزیک را به گیرنده رادیو ماشین میفرستد استفاده میکنم.
در یکی از ترافیکهای سنگین یکی از بزرگراههای تهران گیر افتاده بودم. به فکرم زد که آهنگی گوش کنم. چون طول موجش یادم نبود رادیو را زدم تا برایم جستجو کند.
جالب اینجا بود که سرچ رادیو پر بود از آهنگهای مختلفی که توسط ماشینهای اطراف از طریق همین وسیله ها پخش میشدند.
اولا برایم جالب بود که چقدر تونستم آهنگ مفتی (نیست به بقیه اهنگهای دستگاه خودم پول داده بودم!) گوش بدهم و با سلایق مختلف مردم آشنا بشم.
دوما اینکه برایم جالب بود که این وسیله ها چقدر زیاد هستند و تقریبا هر ماشینی یکی داشت! برخی هم روی یک طول موج پخش میکردند و صدا پارازیت دار به گوش میرسید.

همینطور که مشغول فیض بردن از انواع و اقسام آهنگها بودم با خودم فکر کردم راستی چقدر خوبه که از این وسیله برای تبلیغات استفاده کرد.
یعنی صوت تبلیغاتی رو ضبط کرده و از طریق همین فرستنده های کوچک به گوش ماشینهای اطراف رساند.
بخصوص در ترافیک!
علاوه بر ایراد محدودیت شعاع تحت پوشش، ایراد کار اینجاست که چون همه ماشینها دائما فرکانسهای رادیویی رو سرچ نمیکنند پس احتمال پیدا شدن تبلیغات هم کم خواهد بود. مگر آنکه دائما در هر دور تبلیغ طول موج فرستنده را عوض کنید که در آن صورت اگر شانس بیاوریم و با طول موج ماشین شنونده تداخل کند تازه باز هم صدا به گوش کسی نخواهد رسید.
شاید روزی تنوع رادیویی هم علاوه بر مشکل الودگی صوتی! و مزاحمت رادیویی! دردسری شود برای خودش.

تماس تلفنی فردی که خودش را خواننده وبلاگم معرفی میکرد و سوالی در مورد گواهینامه ایزو 9000 شرکت ما میپرسید یادم انداخت که موضوع جالبی را با شما مطرح کنم. داستانی شبیه به فعالیت دوو موتورز در ارگ جدید کرمان که بعدها با خریداری شدن توسط جنرال موتورز آمریکا قراردادشان را با ایران به طور یکطرفه فسخ کردند، برای ما هم اتفاق افتاده است.
مدتها قبل شرکت صادر کننده گواهینامه ایزو9000 ما که آلمانی بود توسط یک شرکت آمریکایی خریداری شد و نامش از TUV Management Services تغییر کرد به TUV America.
متعاقب آن این شرکت دیگر نمیبایستی به شرکتهای ایرانی سرویس دهد.
ما هم همینطور بلاتکلیف بودیم که بالاخره ممیزی سالیانه ما چه خواهد شد.
این سوال دوست ما یادم انداخت که مدتی است این موضوع را پیگیری نکرده ام. امروز که به روابط عمومی شان ایمیل و زدم و پیگیر کار شدم بلافاصله گفتند از طریق سایر نمایندگی های TUV که در ایران شعبه دارند خدمات دهی به شرکت ما نیز به زودی انجام خواهد شد.
کار ما به هر حال انجام میشود ولی خریداری شدن شرکتها و مدیریت روابط مشتریان شرکت خریداری شده به نظرم جزو مباحثی است که باید در موردش بیشتر مطالعه کنم و شاید مبحث جالبی باشد که در دوره های مدیریت خدماتم به آن نیز بپردازم.

راستی فیس بوک فیلتر شده؟

۱۳۸۸/۰۲/۲۳

سعی کنید عادت نکنید

به دنبال تغییر قیمتها در فرمهای بهم پیوسته خوشبختانه برخی مسائل فنی و کیفی محصولاتمان به ما کمک کرده است تا در گسترش سهم بازار بهتر برنامه هایمان را پیش ببریم. تمایز امتیاز بزرگی است که در طول سالیان گذشته برایش بهای زیادی پرداخته ایم و اینک بیش از گذشته به کارمان می آید. خوشبختانه در بازار کاغذ ایران "برند" شناخته شده ایرانی خیلی کم داریم و این به ما کمک میکند با سهولت بیشتری از برتری برند رادان نسبت به سایر برندها و یا محصولات بی نام استفاده نموده و در بازار پیش برویم.
این سهولت به این معنا نیست که مانند یک لیوان آب خوردن و یا در یک چشم بر هم زدن به همه هدفهایمان برسیم بلکه منظور من این است که با هزینه و زمان کمتری خواهیم توانست هدفمان را محقق کنیم.
از طرفی چون تنها شرکتی هستیم که در چند گروه محصول کاغذهای اداری فعالیت میکند باید حواسم را به چند بخش مختلف متمرکز کنم که انرژی زیادی میطلبد. من هم که عاشق کار هستم. کاری که نتیجه مورد انتظارم را بدهد هیچ وقت خسته ام نمیکند.
کسب و کار همیشه جدی است خصوصا زمانی که رقیبی یا برای حفظ بقاء و یا برای تهدید بقای دیگران دست به اقدامات تحریک آمیزی بزند.

گاها با خودم فکر میکنم این وبلاگ اگر توسط رقبا رصد میشد چقدر وسیله خوبی بود که گرای اشتباهی با آنها بدهم.

به دنبال تغییرات قیمت در ایام اخیر خوشبختانه بسیاری از رقبای ضعیف به دام کاهش قیمت به شرط کاهش کیفیت دچار شده اند و این بسیار برایمان مغتنم و مبارک است!!
یکی از مشکلاتی که در حال حاضر سرعت ما را کند کرده است نبود ابزار اطلاع رسانی سریع و مناسب است که البته برای همه ما و رقبایمان عمومیت دارد.
قریب 98 درصد مخاطبین فروشندگان مجدد (فروشگاههای عرضه کننده) در سراسر کشور ایمیل ندارند و بیش از 60 درصد آنها به سراغ اینترنت نمیروند!! و ترجیح میدهند لیستهای جدید قیمت و یا هر خبر دیگری به صورت مکتوب و حاضر و آماده به دستشان برسد. نسبت به فکس هم تمایل زیادی ندارند چون کیفیت فکسها همیشه 100% نیست و به کار مراسلات چند صفحه ای نمیخورد و اگر سطری به دلیلی ناخوانا باشد درخواست ارسال پستی آنرا میکنند. سرویس تلفن و فکس گویا ما با همین مشکل مواجه شد.
با پیام کوتاه هم که نمیتوان اطلاع رسانی کرد و فقط میتوان با خبرشان کرد!
میماند سرویس قدیمی که همان پست است. پست هم خوب از این آب گل آلود ماهی میگیرد. برای پستهای عادی هیچ تظمینی برای وصول مراسالات وجود ندارد و باید دست به دامن پست پیشتاز 300 تومانی یا پیشتاز دو قبضه 1000 تومانی شد که هزینه زیادی برای اطلاع رسانی انبوه و مکرر میباشد.
در هر حال فعلا با همین ابزارها پیش میرویم تا بعد از فعال شدن پورتال خاص اینترنتی مان آنها را مجبور کنیم به خاطر منافع خودشان هم که شده از آن استفاده کنند.
تا اینکه فرصتی پیدا کنیم و طرحی در این خصوص بیاندیشیم.

اینکه استاندارد خودرو یکسال عقب افتاد خیلی برایم عجیب بود.
آن هم در کشوری که بالاترین نرخ تصادفات رانندگی را دارد. در شرایطی که بسیاری از کالاهایی که تاثیر کمتری در به خطر افتادن جان انسانها دارد مشمول استانداردهایی هستند که گاها حتی با توقف تولید جهت انتظار اخذ نشان استاندارد نیز مواجه شده اند.
بخصوص اینکه در رسانه ها اعلام شد که حتی سیلندرهای گاز خودروهای گاز سوز نیز استاندارد ندارد! که بیشتر برایم عجیب بود.

چند وقتی است PDA مدل جسجار که داشتم دیگه کاملا از کار افتاده و لنگم گذاشته است.
اگر تجربه استفاده از کامپیوترهای جیبی را داشته باشید و از آن کار کشیده باشید میدانید که نمیتوانید آنرا به بهترین گوشیهای موبایل هم ترجیح دهید.
برای همین به بررسی مدلهای مختلف HTC پرداختم ولی هنوز نتوانستم یکی را انتخاب کنم چون قیمت مدلی که صفحه نمایش مناسبی داشت و شبیه آی فون هم بود حدود 800 هزار تومان است که البته صفحه کلید هم ندارد و مدلهای دیگر صفحه نمایش بسیار کوچکی دارند که به کار من نمی آید.
راهی که به نظرم رسید جدا کردن موبایل از PDA است و تهیه یک PDA که قابلیت تلفن همراه را ندارد و قیمتش با مشخصات فنی مورد انتظارم نصف قیمت مشابه تلفن دار آن است. اکثر PocketPC های مدل HP (Ipaq سابق) چنین هستند.
اما ایراد کار این است که باید دو وسیله همراه داشته باشم.
یک راهش هم این است که الگوی مصرفم را اطلاح کنم و کلا از راه حل دیگری استفاده کنم.
اگر از شما دوستان کسی در این خصوص تجربه و یا اطلاعاتی دارد و یا شناختی از قابلیتهای وسایل مختلف دارید(بخصوص انواع فاقد قابلیت تلفن همراه) که میتواند مرا کمک کند ممنون میشوم راهنمای کنید. (سایتهایشان را دیده ام. دنبال تجربه ایرانیان میگردم(

۱۳۸۸/۰۲/۱۸

کتب انتشارات رادان تحریر با تخفیف ویژه

به مناسبت بیست و دومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران انتشارات رادان تحریر کتب منتشر شده زیر را با 40% تخفیف در اختیار علاقمندان قرار میدهد.
این تخفیف فقط در طول ایام برگزاری نمایشگاه برقرار میباشد.
برای سفارش تلفنی هر یک از کتب با شماره تلفن 8-88917138 انتشارات رادان تحریر تماس بگیرید.
ضمن آنکه امکان سفارش و خرید آنلاین کتب از طریق سایت آدینه نیز فراهم است.

۱۳۸۸/۰۲/۱۵

قانون سوم نیوتن

بعد از آنکه یکی از شرکتهای رقیب (اسمش را میگذاریم شرکت ایکس) اقدام به آغاز جنگ قیمتها نمود بر خلاف روال گذشته برخی از رقبای قوی آنها به نوعی قوای متفقین را بر علیه آن شرکت شکل داده اند.
یکی از انگیزه های اصلی آنان مبارزه و حذف برخورداری شرکت ایکس از برخی حمایتهای انحصاری در کاغذ است که سالها از آن بهره میبرده است.
ماجرا از این قرار است که شرکت مادر که محصولاتش را به صورت رول به بازار عرضه میکند، محصولات تولید و نهایی شده را به نرخی در اختیار شرکت ایکس قرار میداد که قیمت فروشش به بازار با قیمت تمام شده شرکتهای امثال ما که از همان شرکت مادر رول میخریدیم و آنرا تبدیل به محصول نهایی میکردیم تقریبا گرانتر هم بود.
از این رو قیمت همه شرکتها کمی بالاتر از قیمت شرکت ایکس بود.
شرکت مادر از حمایتهای بازرگانی تولید داخلی در مقابل واردات برخوردار بود و لذا واردات محصولات برای رقابت با این رفتار انحصاری مقرون به صرفه نبود.
همین مسئله باعث شده بود که دمپینگ اخیر شرکت ایکس مانند بمبی عمل کند و بهانه ای باشد برای تحریم شرکت مادر به منظور تنبیه شرکت ایکس و نیز تامین تمام رولهای مورد نیاز از کانال واردات تا شاید انحصار بشکند.
برای همین هم بسیاری از شرکتهای بزرگ رقیب شرکت ایکس به صورت متفق (قوای متفقین!) تصمیم به برخورد با این رفتار را اتخاذ نموده اند.
شرکت مادر هر نوع ایجاد فرصت رقابتی بیشتر برای شرکت ایکس را تکذیب نموده است تا بازار فروشش به همین شرکتهای متفقین دچار تزلزل نشود.
به همین منظور از یک سو اقدامات قانونی در خصوص اقدام برای ایجاد بازار انحصاری و نیز دمپینگ بر علیه شرکت ایکس و شرکت مادر آغاز شده است که در آن صورت حمایتهای تعرفه ای از شرکت مادر حذف شده و واردات و یا تولید آن نوع کاغذ در داخل کشور مقرون به صرفه شده و با تعدد عرضه کنندگان تعادل در بازار شکل میگیرد.
از سویی دیگر ما هم به همراه برخی از رقبا (رقبای سابق، متفقین فعلی) اکنون توانستیم با دستیابی به منابع تامین ارزانتر کاغذ وارداتی، زودتر از بقیه قیمتهایمان را نسبت به محصولات شرکت ایکس با توجه به تمامی مزیتها و ارزشهای افزوده ای که توسط نام تجاری مان برای مشتریان ایجاد نموده ایم، تا یک سطح کاملا رقابتی کاهش دهیم. ضمن آنکه شرکت ایکس کم فروشی را نیز چاشنی فعالیت خود نموده است و این خود به ما بسیار کمک خواهد نمود تا بهتر در بازار نفوذ کنیم.
همچنین در گسترش سهم بازار و بخصوص جذب بخشهایی از سهم بازار شرکت ایکس موفقیتهای خوبی کسب نموده ایم که البته با توجه به اینکه حرکت خود را تازه آغاز نموده ایم تا حصول نتیجه مورد نظر و هدف تعیین شده زمان بیشتری نیاز خواهیم داشت ولی با توجه به سیگنالهای بازار به نظر میرسد رفتار اخیر شرکت ایکس تسهیل گر فعالیت ما باشد و زودتر از آنچه انتظار داریم اهدافمان تحقق یابد.
من خودم از اینکه ناچار شدیم به خاطر این رفتار شرکت ایکس (نماینده انحصاری شرکت مادر) اقداماتی را چه خودمان و چه به همراه سایر متفقین صورت دهیم که در اصل دود آن به چشم شرکت مادر که شرکتی ایرانی است و کارگران ایرانی از آن راه نان در می آورند خواهد رفت بسیار متاسفم.
ولی کسب و کار و دنیای رقابت، کسب و کار و دنیای رقابت است. به قولی Business is Business و من اعتقاد عمیق دارم که کسب و کار و دنیای رقابت کاملا جدی است و باید شش دانگ و بدون احساسات و سهل انگاری و سستی، گامها را حساب شده برداشت و هیچ فرصتی برای لحظه ای درنگ یا سهل انگاری وجود ندارد.
و چاره ای هم نداریم. برای بقا باید نزاع کرد. در عوض با افزایش سهم بازارمان توانایی توسعه فعالیت و ایجاد اشتغال برای عده دیگری را فراهم خواهیم نمود.

شاید خود شرکت ایکس که به نظر من قصد داشت با کاهش حاشیه سود جذابیت بازار را برای وارد کنندگان و سایر رقبای تولید کننده از بین ببرد و سهم بازار خود را افزایش دهد هرگز فکر نمیکرد با این کارش تعداد بسیاری از رقبای اصلی خود را در کنار هم قرار دهد و مجبور شود یک تنه با آنها مبارزه کند. حرکت اشتباهی که نه تنها توان رقابتی شرکت ایکس را افزایش نداد بلکه با عکس العمل سریع و متقابلی که ایجاد شده است بقا و ادامه حرکت آن را با تهدید جدی مواجه نموده است.
من فکر میکنم اکنون که با تدابیری توانسته ایم دمپینگ رقیب را خنثی کنیم، فرصت خوبی داریم تا با گسترش فعالیتهایمان به سرعت از ناامن شدن تجارت نحصولات رقیبمان به نفع خودمان که برندی خوشنام و معتبر هستیم استفاده کنیم. بر حسب اقبال سبد محصولاتمان در سال 88 پرتر و رقابتی تر است.
امیدوارم به یاری خدا همه چیز آنطور که من پیش بینی کرده ام برایم پیش بیاید و بتوانیم به سرعت در جایگاهی بالاتر از آنچه در آن قرار داشتیم قرار بگیریم.

۱۳۸۸/۰۲/۰۷

جنگ قیمتها

پیرو حمله مستقیم ما به سهم بازار برخی رقبا یکی از رقبای اصلی ما در یک اقدام اشتباه آغازگر جنگ قیمتها شد.
این اقدام بسیار مرا خوشحال کرد چرا که نشان میدهد اقداماتم موثر بوده و درست جهت گیری کرده ام.
اجازه دهید به این بهانه اشاره ای به تعاریفی که اغلب در دوره روشهای قیمت گذاری حتما به آنها اشاره میکنم و همه شما بزرگواران به خوبی با آن آشنا هستید داشته باشم:

جنگ قيمتها عبارت است از :
كاهش قيمتها از سوي يك فروشنده با هدف از ميدان به در كردن ساير رقبا به منظور كسب سود در بلند مدت.
اما دامپينگ به مفهوم عرضه كالا پايين تر از بهاي تمام شده طبق قانون تجارت و قوانين سازمان تجارت جهاني WTO به دليل ايجاد بيكاري ممنوع است. همان مباحثی که همه شما اخیرا در پی بحران اقتصادی جهانی از زبان دولت مردان اقتصاد و بازرگانی شنیده اید که در تلاش هستند دامپینگهای خارجی را شناسایی کنند.
همانگونه که در تعاریف فوق ملاحظه میکنید این دو تعریف با هم تفاوت فنی دارند. اما شباهت عمده آنها که در تعاریف نهفته است ایجاد انحصار در بازار است.

عوامل متعددي منجر به بروز جنگ قيمتها ميشوند كه برخي از آنها عبارتند از:
  • عوامل مربوط به بازار (نظير وجود ظرفيت مازاد توليد در صنعت همانند شرایط اوضاع اقتصادی اخیر حاکم بر بسیاری از صنایع در اکثر کشورها)
  • عوامل مربوط به شركت (نظير بالا بودن موانع خروج از صنعت و وخيم شدن وضعيت مالي شركت)
  • عوامل مربوط به محصول (نظير اهميت استراتژيك محصول براي شركت)
  • عوامل مربوط به مشتري (نظير بالا بودن حساسيت قيمتي و پايين بودن وفاداري مشتريان نسبت به برند)
خوشبختانه عوامل اصلی فوق برای شرکت رقیب مصداق دارد. بخصوص ردیف آخر که بیصدا آغاز شده است و به سرعت پیش میرود.
با توجه به موارد فوق من معتقدم رقیب ما در وضعیت مطلوبی نیست و برای زنده ماندن سعی در ناامن کردن حاشیه سود در بازار و جلوگیری از فعالیت بیشتر رقبای فعلی میکند تا از این طریق ضمن محدود کردن رشد فعالیت رقبا فرصتی برای دوام خود بدست آورد.
از طرفی در زمان بسیار بدی که بحران اقتصادی دامان بسیاری از صنایع در جهان را گرفته است این اقدام میتواند بهانه و ابزار خوبی برای دامپینگ را به سایر رقبا بخصوص رقبایی که دست قوی در واردات دارند و شاید هرگز به فکر این کار هم نبودند را فراهم نماید (که در رایزنی هایی که با مدیران برخی از رقبا داشتم متوجه شدم همینطور هم شده است) و به دلیل اقدام جهت ایجاد انحصار در بازار، حمایتهای دولتی برای جلوگیری از واردات را نیز از دست بدهد.

آغاز جنگ قیمتها در این زمان و این شرایط حتی میتواند بسیار زودتر از زمان قبول رقابت و مبارزه در شرایط رقابتی، شرکت رقیبمان را از دور رقابت خارج کند.

خوشبختانه من از قبل فکر این موضوع را کرده بودم و سناریوهایی از پیش برایش تدارک دیده ام. تنها چیزی که بیش از حد به آن احتیاج دارم اطلاعاتی از علل و اوضاع شرکت آغازگر این بازی است تا بر اساس آن گامهای بعدی خود را در زمان مناسبتری بردارم.
شما را در جریان اخبار این جنگ قرار خواهم داد. اکنون باید کمی صبر کرد.
گرچه آثار و تبعات این اقدام نسنجیده ما را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد ولی میدانم که اگر همه چیز آنگونه که من فکر میکنم پیش برود این اقدام رقیب وضعیت بسیار با ثباتی را برای ما در طول سال فراهم خواهد نمود و چه بسا سرعت رشدمان را افزایش داده و برندمان را معتبر تر سازد.

۱۳۸۸/۰۲/۰۱

آیا دستمزدها در ایران بالاست؟

بالاخره بعد از مدتها تونستم به بلاگر بیام. نمیدانم مشکل از سرویس دهنده های اینترنت بود یا جای دیگر که نمیتوانستم وارد بلاگر شوم. خوشبختانه مشکل رفع شده ولی در فکر تدارک راه حلهایی برای به روز کردن بلاگ از طریق دیگر هستم.
وقتی بین پستها فاصله می افتد یعنی اینکه مطالب زیادی روی هم جمع میشوند و حتی به مرور تاریخ مصرف انتشار آنها خاتمه میابد.
با خودم فکر میکردم به راستی هزینه نیروی انسانی در ایران برای شرکتها چقدر است؟ چرا هم کارفرما و هم حقوق بگیر ناراضی هستند؟

ناراضی بودن حقوق بگیر ممکن است ناشی از عدم تناسب درآمد و هزینه های زندگی باشد.
اما اگر حقوق دریافتی او کم است پس چرا کارفرما هم ناراضی است؟
یکبار یکی از دوستان در لابلای صحبتهایش مطرح کرد که برای هر یک از پرسنلش در طول سال معادل 17 ماه حقوق پرداخت میکند.
بهانه ای شد که برای خودم حساب کنم که واقعا حقوق پرداختی چقدر است.
به طور معمول 12 ماه سال که باید حقوق پرداخت کنیم.
پایان هر سال نیز معادل 60 روز (2 ماه) حقوق به عنوان عیدی پرداخت میشود.
کارکنانی که بیش از یکسال سابقه کار داشته باشند معادل 1 ماه نیز به عنوان حق سنوات دریافت میکنند.
کارکنان متاهل دارای فرزند نیز در طول سال معادل یک ماه حقوق به عنوان حق اولاد تا 3 فرزند دریافت میکنند. که اگر فرض کنیم فقط یک فرزند داشته باشد تا اینجا برای هر کارمند متاهل داراری یک فرزند در مجموع در طول سال 16 ماه حقوق پرداخت میشود.
حدود 23 درصد درآمد هر فرد را نیز کارفرما به عنوان حق بیمه سهم کارفرما باید ماهیانه به سازمان تامین اجتماعی پرداخت کند. به عبارتی اگر آنرا با سایر هزینه های خرد و ریز مثل حق بن و ایاب و ذهاب و ... گرد کنیم و 25 درصد در نظر بگیریم هر 4 ماه یکبار معادل یک ماه حقوق هر نفر به عنوان حق بیمه پرداخت میشود. یعنی 3 ماه حقوق در سال.
با توجه به اینکه مالیات حقوق و 7% حق بیمه سهم کارمند از حقوق دریافتی هر کس کسر میگردد و باری بر دوش کارفرما نیست (مگر جریمه دیرکرد در پرداخت به موقع آن) هر کارمند معادل 19 ماه حقوق در طول سال دریافت میکند.
روزنامه جام جم مثل بقیه رسانه ها به نقل از ایرنا نوشته بود:
.

" نگاهي گذرا به تقويم سال 1388 نشان مي‌دهد تعطيلات رسمي امسال بيش از 25 روز است و علاوه بر آن 52 روز تعطيلات جمعه در تقويم هر ايراني ثبت شده است که به اين ترتيب از 365 روز امسال 77 روز آن تعطيل است. "

یعنی پرداخت 19 ماه حقوق برای نه و نیم ماه کار در سال 88. البته بر اساس گزارش فوق شانس آورده ایم در سال 88 بین التعطیلی کم است و گرنه آنرا هم باید در محاسبات تعداد تعطیلات اضافه کنیم.
درست دو برابر. تازه اگر فرض کنیم راندمان و بهره وری نیروی کار در وضعیت بسیار مطلوبی قرار گرفته باشد. در صورتیکه طبق قانون کار هر فرد حق دارد 30 روز (یک ماه) در طول سال از مرخصی استفاده نماید و به فرض محال در محاسبات من کسی به مرخصی نرفته باشد.
به همه این هزینه ها باید هزینه های پشتیبانی نیروی کار را نیز اضافه کنیم از قبیل نرخ استهلاک ملزومات اداری و تجهیزات رفاهی و ناهار و ... که شرکتها برای انجام امور ضرورت دارد فراهم کنند و در بسیاری موارد این هزینه ها رابطه مستقیم با تعداد پرسنل دارد (هزینه هایی مانند فضای کار و میز اداری و کامپیوتر و شبکه و تلفن سانترال و ...) که البته مورد اخیر کاملا با درصد فاصله جزئی نسبت به سایر رقبای داخلی و خارجی برابری میکند.
برای همین نرخ دستمزد نیروی انسانی ایرانی برای کارفرما بسیار بالاست و توان رقابت با رقبایی که در تلاش برای رشد بهره وری و کاهش هزینه ها در حد صدم درصد میباشند از شرکتهای ایرانی خارج میشود و بازار سرمایه گذاری برای واردات همچنان پر رونق تر بازار تولید است.
این در حالی است که هزینه دستمزد طبق اصول حسابداری صنعتی و بهای تمام شده تنها یکی از 3 عامل اصلی بهای تمام شده یعنی مواد، دستمزد و سربار است.

۱۳۸۸/۰۱/۱۲

سال 88، سالی که منتظرش بودم...

کردار بیار و گرد گفتار مگرد
چون کرده شود، کار بگوید که، که کرد

از عدد 8 خوشم میاد و خیلی دلم میخواست سال 88 رو ببینم و وقتی 11 سال پیش شرکتم را تاسیس کردم دوست داشتم در سال 88 شکوفایی و عظمتش را ببینم.
احساس درونیم این است که در سال 1388 موفقیتهای بسیاری را برای شرکتم بدست خواهم آورد.
تجارب بسیار خوبی اندوخته ام که همه را به کار خواهم بست تا بزرگترین سهم بازار کاغذهای اداری را متعلق به "رادان" باشد.
از طرفی مصادف شدن اولین روز سال با روز شنبه، که اتفاقا اولین روز کاریش بعد از تعطیلات نوروز باز هم شنبه است و از همه مهمتر مصادف شدن ولادت حضرت امام رضا (ع) با تاریخ 88/8/8 در این سال را به فال نیک میگیرم.
ایام تعطیلات نوروزی فرصت خوبی بود تا بازنگری کاملی در برنامه هایی که روی کاغذ برای فتح بازار ترسیم کرده ام را مرور کنم تا به یاری خداوند متعال و مهیا ساختن وسیله های اجرایی نمودن آنها، همه را عملی کنم.
در سالهای قبل به حدی در زمینه ارتقائ کیفیت محصولاتمان موفق بودیم که به هدف اصلی مان که همان شناخته شدن برندمان به عنوان مرغوبترین کاغذ اداری ایران بود دست یافته ایم.
اکنون که بسیاری از رقبا گریبانگیر مشکلات متعدد بوده و استفاده از هر ترفندی حتی خرج کردن از کیفیت به منظور دستیابی به سهم فروش بیشتر را پیش گرفته اند، فرصت خوبی است تا با کیفیت ممتاز محصولاتمان بخش بزرگی از بازار رقبایمان را هدف قرار دهیم.
افزایش فروش قطعا نیاز ما را به تامین کنندگان بیشتر خواهد نمود و قصد دارم از مدل خودم برای مدیریت تامین کنندگان و برون سپاری ها استفاده نمایم.
فقط امیدوارم همه چیز طبق برنامه هایم پیش برود. تجارب گذشته شاید پیش بینی هایم را دقیقتر کرده باشد.

بعد از آنکه عرضه رایگان نسخه الکترونیکی کتابم را از طریق تویتر اعلام کردم عده زیادی آنرا دانلود کرده اند. به هر حال فقط تا پایان ایام تعطیلات این نسخه به طور رایگان قابل دریافت خواهد بود. ضمنا اگر کسی ابزاری برای موبایلی کردن آن میشناسد به من معرفی کند.
از امسال تویتر و دلیشز مکمل وبلاگم خواهند بود.
البته لازم به ذکر هستش که چون مطالبی که در فهرست دلیشز من دیده میشوند نوشته های خود من نیست لزوما مشاهده آن لینکها دلیلی بر تایید و موافقت یا مخالفت من نیز نمیباشد و صرفا چون مطلب به نظرم خواندنی می آید در آنجا قرار خواهم داد. در ستون دوم وبلاگم میتوانید آخرین لینکهای دلیشز و مطالب تویترم را بخوانید

توکل به خدا. انیدوارم در سال جدید همه شما به اهدافی که در سر دارید برسید و در پیاده سازی برنامه هایتان موفق شوید.

۱۳۸۷/۱۲/۲۷

سال نو مبارک


بدینوسیله فرا رسیدن سال نو را خدمت یکایک شما دوستان و عزیزانم و اعضای محترم خانواده تان تبریک عرض نموده و سالی سرشار از سلامتی و تندرستی، شادی، موفقیت و برکت آرزومندم.

۱۳۸۷/۱۲/۲۰

تنازع برای بقاء

این روزها به قدری مشغول هستم که فرصتی برای نوشتن پیدا نمیکنم و همه افکارم درگیر طراحی مجدد کسب و کار شرکتم است.
دامنه تغییرات تقریبا وسیع است و خودم از عملکرد و دست آوردهایم راضی هستم.
دیگر به حفظ تعادل بین کار و زندگی فکر نمیکنم. هم خودم هم خانواده ام قبول کرده اند که زندگی من جدای از کارم نیست. مهم این است که از زمانی که سپری میکنم راضی باشم. برخی به زمانی که در محل کار هستند میگویند کار و به بقیه آن میگویند زندگی. راستش را بخواهید من حتی وقتی خواب هستم جز در مواردی که از خستگی بیهوش شده باشم باز در فکرم دارم کار میکنم و طرح میریزم و برای اجرا و پیاده سازی آن فکر میکنم. کار من در ذهنم است. محل کار و دفتر هم در فکرم است و وابسته به حضور یا عدم حضور در دفتر نیست.
دیگر خودم را با این فکر که حالا که در دفتر نیستم به کار فکر نکنم اذیت نمیکنم. به فکرم اجازه میدهم در مورد کسب و کارم هر وقت خواست پرواز کند. حتی اگر نصف شب مرا برای یادداشت برداری از آنچه از دهنم گذشته است بیدارم کند.
غالب کارهای فکری همینطور هستند. شاید حضور فیزیکی در محل کار صرفا برای بررسی نحوه اجرا مفید باشد و نه بیشتر. مهمترین کار یک مدیر بخصوص اگر آفریننده کسب و کاری باشد فکر کردن است و فکر کردن هم محدود به مکان و زمان نیست.
برگردیم سر بحث رقبا.متاسفانه دامنه رقابت شرکتهای رقیب به دلیل فشارهای اقتصادی و توان کم مالی و حتی فکری رقبا آنها را به سمت کم فروشی و دزدی از کیفیت و کمیت کشانده است.
به عبارتی برای بقاء جز تنازع راهی را ندیده اند. شاید هم چاره ندارند. برخی از آنان دیون بانکی سنگینی دارند که باید پرداخت شود. به هر قیمتی که شده میخواهند خود را حفظ کنند حتی اگر دمپینگ کنند و در اصل تیشه به ریشه خودشان بزنند.
در نمونه هایی از محصولات رقبا که معمولا بررسی میکنم متوجه موارد بسیار شرم آوری شدم. بدون استثنا در نمونه هایی که بررسی کردم حتی نمونه های رقبای با سابقه، کارتنهای کاغذ کامپیوتری که به اسم 2000 برگی فروخته میشوند زیر 1800 برگ کاغذ داشتند. یعنی حداقل 10% کم فروشی. یکی از رقبا در کاغذ 3 نسخه ای که به اسم 70 گرمی فروخته بود در نسخه اول از کاغذ 65 گرمی و در کاغذهای نسخه دوم و سوم از کاغذ 60 گرمی استفاده نموده بود. برخی دیگر در رولهای ترمال (حرارتی) نه تنها از متراژ رول حداقل 10% کم فروشی داشتند بلکه کاغذهای چینی را به عنوان کاغذهای ژاپنی به فروش میرسانند. برخی بدتر از ان از کاغذهایی که عمر آنها به سر آمده بود (کاغذهای حرارتی دارای تاریخ مصرف هستند و این تاریخ مصرف در طولانی شدن ثبات رنگ متن روی این نوع کاغذها تاثیر مستقیم دارد) استفاده کرده بودند در نتیجه قاعدتا مطالبی که بر روی آنها نقش میبندد بعد از یک هفته محو خواهند شد.
به نظر من این بهترین فرصت است که محصولات رادان کیفیتشان را بیشتر به رخ بکشند. هرگز فاصله کیفیتی تا این میزان نبوده است و من فکر میکنم اگر بتوانیم به خوبی کیفیت و وجه تمایزمان را معرفی کنیم برنده میدان خواهیم بود.
تنها جایی که میلنگیم موسساتی است که بدون توجه به جزئیات و فقط بر اساس قیمت فی هر کارتن اقدام به خرید میکنند و متاسفانه بیشترشان دولتی بوده و تعدادشان هم کم نیست و اگر کم هم بود هرگز رقبا نمیتوانستند به این کار کم فروشی دامن بزنند.
برای رقابت با آنها هم محصولی در همان تعدادی که رقبا عرضه میکنند در کنار محصول اصلی خودمان بسته بندی خواهیم کرد ولی قید میکنیم که مشخصات واقعی چیزی که میخرید چیست تا هم در زمینه قیمتها بتوانیم رقبا را کنار بزنیم و به مشتریانمان حق انتخاب بدهیم و هم از نظر کیفیت از فرصتی که خود رقبا با ایجاد فاصله کیفیتی برایمان ایجاد نموده اند برای ضربه زدن به خودشان استفاده کنیم.

در این فرصت دو ماهه علاوه بر آنکه تقریبا در پیاده سازی نظام جدید موفقیتهای خوبی بدست آورده ام و تقریبا میتوانم بگویم شرکت رادان در سال 88 شرکت جدیدی خواهد بود با تجربه 11 ساله، اقدام به سرمایه گذاری روی رولهای حرارتی نیز کردم و با تهیه ماشین تمام اتوماتیک که تا پایان سال کار نصبش تمام میشود از سال آینده رولهای حرارتی رادان به صورت تمام اتوماتیک و با کیفیت و سرعت به مراتب بالاتری تولید و بسته بندی خواهند شد. با تهیه یک دستگاه کلیتور دیگر (به درد تهیه کاغذهای چند نسخه میخورد) سرعت تحویل این طیف محصول را نیز بیشتر خواهیم کرد.
علیرغم همه مشکلاتی که در سر راه تولید وجود دارد و از نظر اقتصادی نیز کارشناسان چشم انداز خوبی را ترسیم نمیکنند فکر میکنم به یاری خدا سال بعد با برنامه هایی که پیاده و اجرا خواهم کرد سال موفقیت آمیزی برای افزایش سهم رادان باشد. امیدوارم که همه چیز آنطور که من برایش برنامه چیده ام پیش برود.
به نظر من در بحران قرار گرفتن شرکتها خودش یک فرصت است. یعنی اگر شرکتها بخصوص ما ایرانی ها که از ابعاد مختلف با مشکلات بسیار جدی در اداره کسب و کارمان مواجه هستیم گاها در بحرانها و تهدید های جدی البته تا حدی که منجر به مرگ شرکت نشود قرار بگیریم بد نیست. شاید فرصت هم محسوب شود. کمی به خودمان می آییم و مجبور میشویم اقتصادی تر حرکت کنیم. میرویم سراغ هزینه ها.
من شخصا هر بار که خیلی جدی سراغ کاهش هزینه ها رفته ام بهتر توانسته ام از منابع مالی ام استفاده کنم و هزینه ها را کاهش دهم و درست سرمایه ام را بگردانم.
فکر میکنم این بحرانها از این بابت که خودمان را اصطلاحا ناب تر و کم هزینه تر کنیم کارآمد هستند. شاید برای همین است که کاهش مداوم هزینه از برنامه های جدی شرکتهای ژاپنی طی چندین سال فعالیت بوده است

خوشبختانه میزان معافیت مالیاتی حقوق سال 88 بیش از حداقل میزان حقوق تعیین شده است. اینطوری کمک بیشتری به وضعیت معیشت کارکنان میشود.
پرداخت نقدی یارانه ها هم خودش بحث مفصلی میطلبد. من معتقدم اگر به جای این کار این مبالغ سرمایه گذاری شود و مردم سهامدار این سرمایه ها باشند خیلی بهتر است. این کار دولت مثل دادن ماهی به جای یاد دادن ماهی گیری است.
به جای آن اگر این مبالغ درست هزینه شود و زمینه برای آزادتر سازی کسب و کار در ایران فراهم گردد خود به خود زمینه سرمایه گذاری فراهم خواهد شد که متعاقب آن اشتغال زایی نیز افزایش یافته و تولید ناخالص ملی نیز افزایش میابد و وضع معیشت عموم مردم بهبود میابد. بعد از آن میتوان روی حذف تدریجی سوبسیدها اقدام نمود. البته به نظر من یک راه دیگر هم برای اینکه سوبسیدها درست به دست کسی که باید از ان استفاده کند برسد هست و آن هم اجرای سیستم کوپنهایی که در زمان جنگ تحمیلی آنرا تجربه نموده ایم میباشد.
مثلا عرضه نان با قیمت 400 تومان و برق 80 تومان (که در خصوص ناکارآمدی سیستمهای تولید برق کشور و بالابودن بهای تمام شده آن در مقایسه با نرخ 25 تومان برق وارداتی مطالب بیشماری در جراید درج شده است) برای عموم مردم به طوری که دارندگان کوپنها (که احتمالا نوع الکترونیکی آن مانند کارت سوخت رواج یابد) یا شماره های رهگیری خاصی بتوانند از پرداخت مثلا 50% آن معاف باشند.
من فکر میکنم آقای مهندس موسوی تجربه خوبی در این زمینه در دوران نخست وزیری خود داشته باشند و شاید اگر در انتخابات ریاست جمهوری انتخاب شوند روی این برنامه کار کنند. نمیدانم چرا فکر میکنم انتخابات سال بعد را یا ایشان رئیس جمهور خواهند شد یا مجدد آقای احمدی نژاد. آقای احمدی نژاد هم خوب توانستند به برنامه ها سرعت دهند. شاید رئیس جمهور کس دیگری بود با احتیاط تر عمل میکرد چون بیشتر تصمیمات ایشان همراه با شوک بود. شاید بهای که بابت دستیابی ایشان به برنامه ها پرداخت شد بسیار بیشتر بود ولی چون اطلاعاتی در این خصوص نداریم نمیتوانیم اظهار نظر کارشناسی داشته باشیم. خودشان هم در مصاحبه تلویزیونی اعلام داشتند که کارهایی کرده اند که هیچ رئیس جمهور دیگری تا کنون انجام نداده است. در هر صورت برنامه مشخص است و دولتها باید تلاش کنند تا زودتر اهداف برنامه تحقق یابد. منظور من همان برنامه ایران 1404 است. برداشت دیگری نکنید.
در هر صورت حذف سوبسیدها جدی است و به نظر من باید با سرعت اجرا شود به شرطی که منابع مصرف منابع حاصل از این نوع صرفه جویی کاملا مشخص بوده و عملکرد صرف آن ارزیابی شود. حذف سوبسیدها شروطی نیز دارد که اولا بهای تمام شده تولید محصول و خدماتی که دولت متولی آنها است با استفاده از روشهای نوین مدیریتی و تولید کاهش یافته و کاملا رقابتی باشد و مصرف کننده ایرانی اختلاف بهایی مانند مقایسه برق 80 تومانی در مقایسه با 25 تومانی وارداتی نداشته باشد و دوما موانع آزاد سازی کسب و کار (پارامترهایی که بر اساس آن ازاد سازی کسب و کار کشورها را میسنجند مشخص است) برطرف شود و زمینه فعالیت رقابتی برای افزایش سرمایه گذاری به منظور افزایش تولید ناخالص داخلی و متعاقب آن درآمد سرانه فراهم گردد.
در این رابطه توجهتان را به مطلبی که در روزنامه همشهری دیروز مورخ 22 اسفند 87 به نقل از رئیس کمیسیون صادرات و واردات اتاق بازرگانی تهران منتشر شده است جلب میکنم.:


تجارت خارجی و نرخ ارز در سال 1387
محسن بهرامي ارض اقدس*
در روزهاي اخير مسئولان تجارت خارجي كشور به كرات از رشد صادرات غيرنفتي و تحقق چندين برابري اهداف پيش‌بيني شده تجارت خارجي در برنامه خبر مي‌دهند، در اين راستا ذكر چند نكته ضروري است.

1- در11 ماهه سال‌جاري بيش از 52 ميليارد دلار واردات رسمي و حدود 8 ميليارد دلار واردات غيررسمي و قاچاق در كشور صورت گرفته كه نسبت به سال گذشتـه 23 درصد و نسبت به احكام برنامه 50 درصد افزايش دارد. همچنين در اين مدت 16 ميليارد دلار صادرات غيرنفتي داشته‌ايم كه در مقايسه با عملكرد سال گذشته كه 18 ميليارد دلار بوده، كاهش 2 ميليارد دلاري را نشان مي‌دهد. اما از مجموع 16ميليارد دلار صادرات غيرنفتي حدوداً 5 ميليارد دلار ميعانات گازي و 7 ميليارد دلار محصولات پتروشيمي و فراورده‌هاي پايين دستي نفتي بوده است.

2- در تركيب كالاهاي وارداتي، سهم كالاهاي سرمايه‌اي كاهش‌يافته و متقابلاً سهم كالاهاي مصرفي و واسطه‌اي افزايش نشان مي‌دهد. امسال يك ميليارد دلار واردات خودرو، 5 ميليارد دلار بنزين، 300 ميليون دلار ميوه، ميلياردها دلار گندم، جو، ذرت، شكر و لوازم خانگي، برخي از اقلام وارداتي كشور را تشكيل مي‌دهند.

3- در اين مدت قيمت متوسط هر تن كالاي صادراتي 560 دلار و هر تن كالاي وارداتي و مصرفي 1300 دلار بوده، يعني نرخ مبادله كالاهاي صادراتي كشور كمتر از 50درصد نرخ كالاهاي وارداتي بوده است.

4- نكته ديگر آن است كه حدوداً 62درصد وزني كالاهاي صادراتي و 55درصد واردات يعني 60درصد مبادلات كشور اعم از واردات و صادرات با 7‌كشور جهان (‌امارات، عراق، چين، هند، جمهوري كره، آلمان و سوئيس) بوده كه اين امر گوياي مشكلات ناشي از مناسبات سياسي – اقتصادي كشور در حوزه بين‌الملل است.

5- با اين روند تراز تجاري امسال كشور‌مان با 109 كشور جهان منفي بوده، گرچه با برخي كشورها از جمله افغانستان، ونزوئلا، سوريه، تاجيكستان، عراق و... تراز تجاري مثبتي داشته‌ايم.

6- نرخ دلار در 10سال گذشته از 865 تومان در سال 78 به 980 تومان در سال‌87 رسيده است. اين در حالي است ‌كه شاخص تورم طي 10سال گذشته 283درصد رشد داشته و در نتيجه نرخ دلار 258‌درصد عقب‌تر از رشد نرخ تورم بوده است، يعني اينكه در واقع اكنون ارزش واقعي دلار 500 تومان است.

7- اختلاف بين نرخ تورم داخلي و نرخ رشد دلار عملاً پرداخت يارانه به توليد‌‌كننده خارجي، تشويق واردات، كاهش حاشيه سود و مزيت نسبي صادرات غيرنفتي، فشار بر بنگاه‌هاي داخلي و افزايش بيكاري را به ارمغان آورده است.

8- اين در حالي است كه براساس احكام برنامه چهارم نرخ دلار بايد به ميزان اختلاف تورم داخلي و خارجي افزايش مي‌يافت كه در اين صورت نرخ دلار در سال 87 بايد به 2100 تومان مي‌رسيد اما متأسفانه تحت عنوان ارزش پول ملي و با ترجيح مصالح سياسي، نه عقلانيت اقتصادي و با تكيه به درآمدهاي سرشار و تزريق ارزهاي نفتي به بازار داخلي، قدرت رقابت‌پذيري اقتصاد غيرنفتي كشور‌مان در بازارهاي بين‌المللي از بين رفته، تراز تجاري كشور ( اختلاف بين واردات و صادرات غيرنفتي) به‌شدت منفي شده و زمينه خروج سرمايه از كشور فراهم شده است.

9- اميد مي‌رفت همزمان با آزاد‌سازي‌ نرخ حامل‌هاي انرژي و هدفمند كردن يارانه‌ها، نرخ ارز نيز به قيمت واقعي نزديك شود تا صادرات غيرنفتي رونق گرفته، واردات كالاهاي مصرفي كاهش يابد، از توليد داخلي حمايت، منابع ريالي بودجه دولت تامين و از ايجاد كسري بودجه جلوگيري شود.

همچنين واقعي شدن نرخ ارز آثار مثبت ديگري مانند؛ توقف روند كنوني خروج سرمايه، زمينه‌سازي براي توسعه سرمايه‌گذاري خارجي، افزايش اشتغال و... را به‌دنبال داشته باشد، اما متأسفانه ظاهراً همچنان مصالح سياسي بر عقلانيت اقتصادي غالب است.


از نظر من این بحران اقتصادی که گریبانگیر بسیاری از کشورها شده است و بخصوص بحرانی که کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بخصوص امارات را گرفته است فرصت خوبی است برای جذب سرمایه های بین المللی برای ایران عزیز.

بعد از ننوشتن طولانی این پست خیلی طولانی شد. چیزی تا پایان سال باقی نیست. کار ناتمام زیادی هست که باید انجام دهیم.
برای تفنن بد نیست این ویدئو را که اسمش هست When the driver is SHE! البته به دور از چشم خانمتان (شب عیدی توصیه مرا جدی بگیرید) تماشا کنید. بخصوص ثانیه اخرش را حتما ببینید.


این هم لینکش: http://www.youtube.com/watch?v=GpV1dEp7znU

۱۳۸۷/۱۲/۰۴

توسعه فروش

به منظور توسعه فروش در تهران و اصفهان و آذربایجان(ها) به افرادی فعال و دارای فن بیان و روابط عمومی خوب، جدی، منظم و با پشتکار جهت ویزیت فروشگاهها و مراکز مصرف کاغذهای اداری نیازمندم.
عمده درآمد آنان از طریق پورسانت بسیار خوب تامین خواهد شد.
از نظر من فروشندگی شغلی بسیار حرفه ای است. افرادی که خودشان را کاندید میکنند باید تصورشان از این کار بسیار جدی تر و حرفه ای تر از مواردی باشد که من در اینجا به آنها اشاره کردم. به عبارتی افرادی که فکر میکنند خیلی ریلکس و شل و ول قرار است بروند به فروشگاهها و مراکز مصرف این محصول مراجعه کرده و محصولی را معرفی نمایند و شاید مشتری سفارش دهد خودشان را کاندید نکنند.
اگر چنین افراد با لیاقتی سراغ دارید به من معرفی کنید.
افراد مقیم استانهای فوق در اولویت قرار دارند

۱۳۸۷/۱۱/۲۶

ردیابی هر حرکت اقتصادی

یعنی واقعا همه چیز از کارت ملی شروع شده؟
طرح اطلاعات اقتصادی خانوار و بعد از آن اجباری شدن مالیات بر ارزش افزوده، کد اقتصادی جدید و اخیرا نیز اجباری شدن ایران کد.
امروز هم بانک اطلاعات و اعتبار سنجی مشتریان بانکها (به نظرم همان سیستم سنجش میزان موجودی مشتریانی بود که خیلی سر و صدا کرد و بعد هم تکذیب شد یا به تعویق افتاد) افتتاح گردید.
مبارک است.
ظاهرا قرار است هر نوع حرکت اقتصادی رد یابی شود.
این که خوب است یا بعد بستگی به هدفی دارد که از آن دنبال میشود و اینکه چقدر منافع ملی را حداکثر میکند.
به نظر من خود منافع ملی هم تعریفی دارد. منافع آحاد مردم از چه نظر؟ رونق اقتصادی به نظرم منفعت مهم ملی است.
شاید هم تعریف از منافع ملی اخذ مالیات بیشتر یا حذف یارانه ها و یا تقسیم مساوی درآمدهای ملی در نظر است.

فعلا که دستور کاهش قیمتها اثرات آتی اش را که به نظر من سال بعد با افزایش قیمتها خودش را نشان خواهد داد هنوز نهفته دارد. افزایش بهای انرژی و سنت افزایش دستمزدها هم قطعا بر این افزایش قیمت دامن خواهد زد مضاف بر اینکه اثرات برنامه های اقتصادی دولت که هنوز در مجلس است زیاد قابل شناسایی نیست.

شرکتهای خصوصی باید بیشتر به منابعشان و نحوه مصرف آنها توجه نمایند.
بخصوص اینکه به دلیل مشکلات اقتصادی حاکم توانایی بازپرداخت تعهدات به دلیل به هم خوردن محاسبات گردش مالی با مشکلاتی مواجه شده است.
باید کمربندها را سفت تر کنیم.

۱۳۸۷/۱۱/۱۵

رکود، ابهام، فرصت، تهدید و تصمیم گیری

کاهش قیمتها هنوز ادامه دارد. در برخی از صنایع داخلی تازه آغاز شده است.
بعید میدانم کاهش قیمتها رکود فروش ماه اخیر را بشکند. به هر حال متاسفانه با کاهش قیمت عملا تایید کرده ایم که کاهش قیمتها واقعی بوده است و بازار منتظر میماند تا باز هم قیمتها کاهش یابد و البته با کاهش تقاضا باز هم قیمتها کاهش خواهند یافت.

به نظر من به جای کاهش دستوری قیمتها خوب بود دولت هزینه تولید را کاهش میداد. به زودی شاهد افزایش دستوری حقوقها خواهیم بود. از طرفی هزینه های واردات مواد اولیه پا برجاست به نظرم حتی باید تمامی عوارض و مالیاتها از صادرات حذف شود تا تولید کنندگان داخلی بتوانند بازارهای جدیدی را در بین رقبای دارای نامهای تجاری معتبری که اکنون ضعیف شده اند بدست بیاورند. گرچه نوسانات ارزی و قیمت مواد اولیه و افزایش هزینه های تولید قدرت رقابتی در بازارهای خارج از کشور برای تولید کننده باقی نگذاشته است.
در حالیکه ظاهرا قرار است هزینه سایر عوامل تولید از جمله انرژی نیز افزایش یابد، رکود فروش و در پی آن کاهش دستوری قیمتها همراه با نوسانات ارزی اخیر به نظرم لطمات بزرگی را به منابع تولید کنندگان خواهد زد. حتی با خودم فکر میکردم که ما چرا به جای آنکه برای جلوگیری از آسیبهای ناشی از بحرانهای اخیر اقتصادی که در کل جهان تاثیر گذار بوده است داریم خودمان برای خودمان بحران ایجاد میکنیم!؟
در هر صورت کاهش قیمتها حتی اگر دستوری هم باشد قطعا قدرت خرید را بالا خواهد برد. چیزی که مردم در شب عید و دولت برای انتخابات بعدی به آن احتیاج دارند.
افزایش قدرت خرید مردم قاعدتا بایستی رکود را کنار بزند و جانی دوباره به بازار بدهد و صد البته مجددا رشد تورم در پی افزایش تقاضا به شرط عدم مهار نقدینگی و داستانهای همیشگی که بارها و بارها در اقتصادمان تکرار شده است.

در پی عدم پایبندی مدیریت شرکت به تعهداتش در قبال مشتریان و حتی قراردادهایش با آنان و حتی توافقاتشان با من تصمیم دارم از زمان استفاده کرده و با ترک آنجا، فرصت باقی مانده از سال را به بررسی آینده فعالیت و ترسیم نحوه فعالیت آتی شرکتم بپردازم و تغییرات احتمالی در رفتار با بازار و عملکردمان را مشخص نموده و برای اجرا به کارکنانم بسپارم.
الان که به آن فکر میکنم حجم عظیمی از کارهایی را میبینم که باید انجام شود به شرطی که اقتصادی بودن فعالیتها برایم محرز گردد. گاها حساب میکنم و میبینم اگر محل دفتر و تشکیلاتمان را اجاره میدادیم بیشتر گیرمان می آمد. همانطوری که یکی از دوستانم قصد دارد شرکت نرم افزاریش را که ظرف 15 سال فعالیت با بیش از 60 کارمند گوشه ای از سهم بازار نرم افزار خاصی را به خودش اختصاص داده است را تعطیل کرده و با فروش دفترش از طریق سود بانکی به قول خودش جرینگی با بهترین درآمد و البته با کمترین استرس زندگی کند.
تصمیم دارم در خصوص گسترش یا حفظ و یا شاید حتی کاهش فعالیت شرکتم در این ایام باقی مانده از سال بیشتر تعمق کنم.
چند روز پیش نیز با یکی از بانکها برای دوره های آموزشی تفکر سیستمی و مدیریت خدمات و ارتباط با مشتری به توافق رسیده ام. برگزاری دوره های آموزشی همیشه مرا به جلو هل داده است! این عبارت مصداق واقعی دارد چرا که مجبور میشوم بیشتر مطالعه کنم و دائما به روزتر و جلوتر از حضار باشم و بتوانم اذهان آنها و سوالات بیشمارشان را اداره کنم. هر چقدر حضار حرفه ای تر باشند برایم بهتر است. به تجربه دریافته ام که حتی سخنرانی برای افراد فاقد تجربه و تخصص ملالت آور است.
در این مدتی که در این شرکت همکاری داشتم اعتماد به نفسم چند برابر شده است و از اینکه توانایی نسبتا خوبی در طراحی و اجرا و به عبارتی خودمانی تر در مدیریت یک نظام فروش و بازاریابی پویا در من به وجود آمده و مهارتهایم افزایش یافته است بسیار خوشحالم.
قصد دارم اگر برای گسترش فعالیت شرکتم به نتیجه رسیدم تمامی آموخته هایم را در طراحی مجدد نظامی برای فروش بیشتر محصولات شرکتم به کار گیرم. راستش را بخواهید با آنکه فکر میکنم بسیار حرفه ای تر شده ام ولی احساس میکنم چیزهای خیلی بیشتری را باید یاد بگیرم. و این خودش کمی برایم استرس ایجاد میکند.
ولی فعلا برای درک بهتر شرایط اقتصادی و تطابق با آن به آرامش وتمرکز بیشتری نیاز دارم.
ممکن است دعوت یکی از دوستانم را برای همفکری و مشاوره برای مسائل فروش و بازاریابی شرکتش بپذیرم. به هر حال تجربه همکاری در کسب و کار دیگر و محیط متفاوت برایم بسیار ارزنده بود و سعی خواهم کرد به آن ادامه دهم. برای حرفه ای تر شدن در مدیریت به تجارب بسیار بیشتری نیاز دارم.

با این برنامه نظام مالیاتی جدید هم که مرحله دوم ثبت نامش مشمول کلیه افراد با هر سطح درآمد است و اخیرا و البته بی سر و صدا آغاز شده است مشخص نیست چه رفتار و عکس العملی را در اصناف ایجاد نماید. ضمن آنکه این بار ظاهرا صنف به صنف مشمول این قانون میشوند تا مشکلی فراگیر مانند دفعه قبل ایجاد نگردد. مشکلشان! هم این است که دیگر نیازی به نگهداری حساب و کتاب دو دفتره نخواهد بود و مالیات بر در آمدها چند برابر خواهد شد.
البته اگر نظام مالیاتی خوبی برقرار باشد خودش به خودی خود خوب کار خواهد کرد ولی اگر قرار باشد ماموران اداره دارایی فروشهای واقعی اعلام شده را نیز به بهانه هایی برای دریافت مالیات بیشتر به زیر سوال ببرند قطعا راه حلهای دیگری برای فرارهای مالیاتی خلق خواهد شد. به نظر من شرط موفقیت این نظام مالیات بر ارزش افزوده در شفاف سازی درآمدها و واقعی تر شدن درآمدهای مالیاتی، تنها و تنها در اعتماد به بنگاهها و عاملان اقتصادی است. تا زمانی که مالیات محاسبه شده توسط اصناف و موسسات (کلا عاملان اقتصادی) با رقمهای محاسبه شده توسط ممیزان مالیاتی علیرغم یکسان بودن روش و تنها به دلیل عدم اعتماد و ارزیابی بر اساس حدس و گمان متفاوت است نباید انتظار موفقیت این نظام مالیاتی را داشت.
راستی چرا هنوز نمیتوانیم مالیتها را از طریق نرم افزار محاسبه و پرداخت کنیم بدون آنکه ممیزان مالیاتی ایرادی بر آن بگیرند؟ مگر نرم افزارهای مختلف برای محاسبات مختلف شرکتها کارایی ندارند؟ خود این موضوع هنوز برای همه دردسر ساز است و برای من یک علامت سوال بزرگ. و راستی که چقدر خیال همه از این بابت راحت میشد.

.صحبت به نرم افزار کشید برای حسن ختام سایت جالبی را معرفی میکنم
سایت yourfonts.com یک سایت فوق العاده است از این جهت که به شما کمک میکند تا دست خط خود را به فونت تبدیل نموده و با خط خودتان در نرم افزارهای مختلف تایپ کنید. و این سرویس البته رایگان است. اگر کسی به محل حروف فارسی آشناست راهنمایی کند تا دست خط فارسی خودم را فونت کنم. بعد از این باید بیشتر مراقب فونتها هم باشیم تا دست خطمان را جعل نکنند

ضمنا در پست قبلی ظاهرا اشتباهات تایپی زیادی داشتم. اگر به ساعت انتشار آن دقت میکردید متوجه میشدید که خستگی و شب زنده داری دقت تایپم را کم میکند. از اشتباهات تایپی این پست قبلا عدر میخواهم. سر فرصت پست قبلی را اصلاح خواهم کرد

۱۳۸۷/۱۰/۲۹

مدیریت، سیستم و زندگی

مدیریت. مدیریت. مدیریت.
این کلمه کوچکی که دریایی مفهوم را در دل خود نهان دارد به همین سادگی سر زبانهاست و بین افرادی میچرخد.
دلم به حال این کلمه سوخت.
امروز برای یکی از پوزیشنهای مدیریتی سازمان در مجموعه دپارتمان فروش که قبلا آگهی استخدامش را داده بودیم و افرادی برای مصاحبه انتخاب شده بودند مصاحبه ای با چند تن از داوطلبان داشتیم. قبل از هر چیز اینکه روز به روز شاهد تبدیل شدن "کارآفرینان" به "کارمندان" هستم بسیار متاسف و اندوهگین میشوم. با کارآفرینانی مصاحبه داشتم که بعد از 15 سال فعالیت به دلیل اوضاع اقتصادی و محدود شدن فعالیتهایشان آمده بودند استخدام شوند. استخدام شدن مدیران عاملی که سالها استخدام نموده اند آنقدر تلخ نیست که کارمند شدن کارآفرینان تلخ است.
البته همه چیز به سازمان جذب کننده این نیروها بر میگردد. اینکه چقدر بتواند فرصتهای رشدی که این کارآفرینان به دنبالش بودند را در درون سازمان برایشان فراهم نماید تا خود آنها با رشدشان موجبات رشد سازمان را فراهم نمایند موضوع بسیار مهمی است.
مدیریت در این نوع از سازمانهای جذب کننده این افراد به مراتب پیچیده تر از سازمانهای بزرگ دیگری است که فاقد این فرصت جذب بوده اند.
به عبارتی وقتی سازمانی میتواند کارآفرینانی را جذب نماید یعنی مدیریت بسیار هوشمندی بر آن حاکم است. مدیریت کردن این نوع مدیران نیز خود هنری دیگر است.

اینجاست که آدم دلش به حال کلمه مدیریت میسوزد. عنوانی که به راحتی این روزها با حکمی از کسی به کس دیگر منتقل میشود.
اجازه دهید کمی به این موضوع بپردازم و در مورد مدیریت سیستم بنویسم

از آغاز نیمه دوم قرن اخیر یعنی در طی سالهای 1950 پایه های مکتب کلاسیک مدیریت بهم ریخت و دهه 1960 شاهد انقلابی در فلسفه و شیوه های مدیریت بود. اساس مکتب کلاسیک مدیریت که توسط تیلور بنیان گذاری گردید بر اسن فرض استوار است که نظام اجتماعی و تشکیلات یک سیستم بسته است و در داخل این سیستم بسته افراد که خود نیز بصورت سیستم بسته فرض می شوند میتوانند به صورت یک ماشین وظائف معین و تعریف شده ای را بدون انحراف انجام دهند. در نتیجه این فکر سیستمهای مدیریت بر اصل قدرت و تمرکز فرماندهی و کنترل در تمام سطوح با روابط رسمی با پاداش مادی و توجه به راندمان تولید بنا شد.

در سال 1950 آقای سایمون برای اولین بار نظام تشکیلاتی را از نقطه نظر یک سیستم باز مورد مطالعه قرار داد. نیمه دوم دهه پنجاه شاهد اولین کاربردهای این نظام فکری در طراحی سیستمهای مدیریت است که بر اساس آن نظام تشکیلاتی نیز همانند دیگر سیستمهای باز به محض اینکه به وجود می آیند برای خود حق قائل بوده و برای زنده ماندن در تلاش است با محیط خود بع یک تعادل دینامیک برسد. در نتیجه رشد به عنوان مهمترین عامل بقاء و سلامت هر سیستم باز هدف نهایی نظام اجتماعی و تشکیلاتی میگردد و سود که تا به حال هدف اولیه بود به صورت وسیله ای که ضامن رشد است به عنوان هدف ثانویه مورد توجه قرار میگیرد.

بعضی از مدیران و کارشناسان مدیریت بدون توجه به تفاوتهای بنیانی این دو مکتب فکری سعی میکنند که تکنیکهای مختلف را که به مکاتب فکری متفاوتی تعلق دارد، در یک ساخت سازمانی خاص پیاده کنند که صد البته همیشه با ناکامی مواجهند. مثلا تکنیک طبقه بندی مشاغل که بر اساس بسته بودن سیستم تشکیلاتی بنا شده است با عدم تمرکز که نتیجه منطقی سیستم باز است نمیتواند سازگار باشد و شعار حقوق مساوی برای شغلهای مساوی زائیده تفکر کسانیست که تصور میکنند انسان را هم میتوان مثل ماشین با یک مشخصات و خصوصیات معین به کارخانه سازنده سفارش داد و دو نفر به علت اینکه از کارخانه آدم سازی دانشگاه !! با یک مدرک تحصیلی مساوی خارج شده اند دارای قابلیت و خلاقیت مساوی برای انجام یک معین میباشند. (سیستم باز در مقابل سیستم بسته که با محیط به یک تعادل استاتیک میرسد، میتواند به یک تعادل دینامیک دست یابد)

همانطوری که در پستهای قبلی نیز بارها این سوال را مطرح کرده ام که آیا در دانشگاه میتوان مدیر شد؟ یک فرد ممکن است مطالب بیشماری بداند ولی سوار کردن این مطالب بهم و ربط دادن آنها به یکدیگر و بالاخره پیاده کردن ان در قالب یک مسئله خاص احتیاج با قابلیت دیگری دارد که به سادگی بدست نمی اید.برای اینکار احتیاج به یک قالب فکری است. البته منظور از قالب فکری محدودیت فکری نیست بلکه یک سری ضوابط و اصولی است که به صورت یک مانیتور افکار را در جهت تشخیص ابعاد اصلی یک مسئله راهنمایی نموده و از میان مفروضات و اطلاعات متفاوت نتیجه مطلوب را بدست آورد. تئوری عمومی سیستمها در تلاش ساختن این مانیتور است و سیستن عبارت است از مجموعه ای از عناصر که با وابستگی متقابل به یکدیگر یک کل واحدی را تشکیل میدهد. چند جزئ را در نظر بگیرید. در صورتیکه صحبتی از سیستم در میان نباشد مطالعه مستقل خصوصیات هر عنصر شاید برای شناخت آنها کافی باشد، ولی به محض اینکه اعلام کردیم این عناصر ایجاد یک سیستم نموده اند برای شناخت خصوصیات سیستم مطالعه فوق کافی نبوده و باید روابط موجود مابین عناصر نیز مورد مطلعه قرار گیرد.
ما معمولا تصور میکنیم که وقتی مطالعه درباره "یک" را تمام کردیم همه چیز را در باره "دو" میدانیم چون تصور میکنیم "یک" و "یک" میشود "دو" ولی آنچه در اینجا فراموش شده است مطالعه مهم دیگری است در باره "و" یعنی مطالعه چگونگی روابط مابین دو جزء که از مهمترین عوامل شناسایی خصوصیت هر سیستم است.

نظم در داخل بی نظمی به صورت یک سازش برای همزیستی مسالمت آمیز مابین اجزاء سیستمهای فرعی که در آن لزوما منافع کل سیستم منظور نگردیده است بوجود می آید. این سازش با توجه به اصل تضاد و میزان قدرت و ناچاری هر یک از سیستمهای فرعی سیستم را به یک تعادل میرساند در نتیجه چون هر سازمانی بنحوی به تعادل رسیده و به زندگی خود ادامه میدهد این تصویر بوجود می آید که مدیریت سیستمها به قدری آسان است که احتیاج به فراگیری آن نیست. (چون هر کسی به نحوی زندگی میکند لذا زندگی کردن احتیاج به یاد گرفتن ندارد) در سازمانهائیکه ضابطه اجرایی معین و تعریف شده ای ندارد مدیر اسمی بدون آگاهی لازم در مورد رفتار سیستمی که مسئولیت آنرا عهده دار شده است خود را در نقش کنترل کننده نظام سازمانی میبیند و دیگر نمیداند که خود نیز مانند جزء ناچیزی تحت کنترل سیستم در آمده و در اداره آن اختیار چندانی ندارد. پدیده فوق یکی از دلائلی است که حرفه مدیریت را به غلط به صورت تیتری که با خود قدرت د تشخیص و مزایا همراه دارد در آورده و شرایط احراز آن نیز در گرفتن یک حکم خلاصه میشود. اگر سیستم سازمانی به یک رشد جهت یافته ای نائل نگردد در این صورت رشدی نامتعادل ماموریت اصلی سیستم را فلج خواهد نمود. سیستم برای خودش کار ایجاد میکند و مثل بهمن بزرگ میشود و دیگر صحبتی از ماموریت سیستم در میان نیست.

از کجا شروع کردم به کجا رسیدیم. سیستم و مدیریت همیشه جذاب است. ترکیبی از پیچیدگی ها و هنر اداره کردن آن پیچیدگی ها.

۱۳۸۷/۱۰/۲۰

بازار پرتلاطم

حتما همه شما کم و بیش در جریان تغییر قیمت برخی کالاها و رکودی که بر بازار حاکم شده است هستید.
در بازار لوازم خانگی هنوز تغییر قیمت دیده نمیشود ولی خبرهایی که توسط مسئولان ذیربط مبنی بر کاهش قریب 40% قیمت لوازم خانگی از طریق رسانه ها منتشر شده است شوکی را به بازار وارد نموده است که همزمانی آن با ایام محرم و صفر تغییرات قیمتی که در بسیاری از محصولات دیگر مشاهده میگردد رکود نسبی را بر بازار حاکم نموده است که به نظر من ماه جاری و بعدی اوضاع بدتر هم خواهد شد چون هیچ تغییر وضعیتی مشاهده نمیگردد.
شاید حمله اسرائیل به غزه نیز بی تاثیر نباشد.
ولی انتشار اخبارهایی از طرف مسئولان تاثیر خودش را بخصوص وقتی تکذیبی پشت آن بیاید به این زودی ها از دست نخواهد داد.
از علل اصلی که مطرح نموده اند یکی کاهش قیمت نفت است که معتقدند محصولاتی که از مشتقات نفتی تولید میشوند کاهش قیمت خواهند داشد و دیگری بحران مالی که گریبانگیر شرکتهای بین المللی شده است و بسیاری از شرکتها برای نجات خود در اندیشه تدابیر جدی تری هستند.
جالب اینجاست با این تفاسیر قیمت خودروهای ساخت داخل علیرغم کاهش قیمت خودروهای وارداتی (که هنوز به دلیل مسائل گمرکی و هزینه های عوارض مختلف نمیتوانند بیش از میزان مشخصی کاهش قیمت داشته باشند) افزایش نیز داشته اند چنانکه قیمت تندر 90 یک میلیون تومان افزایش داشته است.
قائدتا ارزش پولمان نیز میبایستی تغییراتی داشته باشد.
ظاهرا طرح اقتصادی جدید هم قرار است شوک دیگری را وارد کند
به نظرم کار خاصی نمیتوان انجام داد. باید صبر کنیم موجها برسند نسبت به آن حرکت کنیم