۱۳۸۶/۰۵/۰۵

روز مرد مبارك

با اينكه سعي دارم تبريك و تسليتها را در اين وبلاگ ننويسم ولي دلم نيامد به مناسبت روز مرد و ولادت حضرت علي (ع) از مردانگي هاي مردان سخت كوش، مديران، كارگران، كارمندان و كار آفرينان پر تلاشي كه به عشق آباداني ايران عزيز و ايجاد رفاه بيشتر براي هم ميهنان با همه سختي ها در اين درياي مواج و پر تلاطم سخت در تلاشند و به پيش ميرانند يادي نكنم و اين روز را به آنان تبريك نگويم

۱۳۸۶/۰۴/۳۰

بازديد از پارس خودرو - آزاد شدن صادرات كاغذ

بالاخره صادرات كاغذ آزاد شد. فعلا كه خبرش را خوانده ام و اميدوارم فاصله اش تا عمل بسيار كم باشد و مانع تراشي رخ ندهد.
زماني كه صادرات كاغذ ممنوع بود كلي مشتري از جاهاي مختلف از ما قيمت ميخواستند و برخي هم حتي نمايندگي. امروز كه صادراتش آزاد شده است اميدوارم همان فضا ادامه داشه باشد و بتوانيم صادرات را شروع كنيم.
گرچه لازم است تا مجددا مطالعاتي انجام دهيم چون معلوم نيست كه آيا باز مزيت رقابتي داريم يا خير. امروزه ديگر نيروي كار ايران زياد ارزان نيست. هزينه هاي زندگي فعلا در حال رشد هستند و عليرغم وجود نرخ بالاي بيكاري تامين معيشت خيلي از افراد جامعه به سختي صورت ميگيرد و اين باعث شده تا دولت هزينه هاي نيروي كار را بالا ببرد تا معيشت آنان تامين شود در حاليكه از آن طرف به دليل بالا رفتن بهاي تمام شده فشار ديگري بر اين افراد وارد ميگردد.
بعيد ميدانم امروز هم مزيت رقابتي داشته باشيم. هزينه هاي سربار و بهاي تمام شده افزايش يافته است ضمن آنكه در زمينه تجارت بين المللي هم به نظر ميرسد پس رفت داشته ايم و شرايط حضور در بازارهاي بين المللي سخت تر شده است. نه بدليل زياد شدن رقبا يا سخت شدن فضاي رقابتي ولي شرايط حضور بين المللي براي كالاهاي ايراني بدليل مشكلات تامين مواد اوليه چه از نظر قيمت و چه از نظر كميت و مشكلات تحريم و چشم انداز پر ابهام آينده و مشكلات بانكها و نقل و انتقال پول از سيستم بانكي و... شرايطي را فراهم ميكنند كه به اصطلاح دل آدم قرص نميشود كه بخواهد وارد بازار خارج از كشور شود.
مگر آنكه به قول جناب آقاي دكتر روستا "دست فروشي كنيم" يعني يك محموله به اين كشور و يك محموله به آن كشور بدون حضور مستمر و صرفا يك فروش مقطعي.

به هر صورت يك مطالعه جامع ديگري را ميطلبد. بيشتر به اين فكر ميكنم كه يك تغيير نگاه داشته باشم. يعني به جاي آنكه يك شركت ايراني باشم كه ميخواهد به دنيا صادر كند يك شركت خارجي باشم كه به دنيا صادر ميكند. فكر ميكنم اينگونه عمل كردن سريعتر مرا به نتيجه برساند تا اينكه بخواهم نيرو و سرمايه صرف كنم كه كالاي ايراني را صادر كنم.
مثلا شركتي در يكي از كشورها تاسيس شود، بدون كارخانه توليد كند و محصولش را با شرايط رقابتي محيط بين الملل به دنيا صادر كند.
اين كار هم سختي هاي خودش را دارد ولي به نظرم آسان تر و مستحكم تر از صادرات كاغذ از ايران باشد. چون در كاغذ نه مزيت نسبي داريم نه مطلق. چين خودش كاغذش را هم توليد ميكند تبديلش هم ميكند و فضاي كسب و كارش هم به مراتب بين المللي تر از ايران است.
باز اگر محصول ما زعفران يا مواد معدني بود يك چيزي. ولي كاغذي كه خود ايران وارد كننده اش است به نظرم ديگر نميتواند براي خودش بازاري در خارج داشته باشد.
بايد دقيق تر مطالعه كنم. در اين مدت هم تغييرات شرايط، بسيار تاثير گذار خواهد بود.

روز چهارشنبه هفته گذشته از طرف انجمن مديريت ايران براي بازديد از پارس خودرو دعوت شدم. من فكر نميكردم فضاي اين شركت(مساحت) اين قدر زياد باشد. خطوط پرايد و نيسان هاي مختلف را ديديم. ال 90 را نشد كه برويم. چيزي كه خيلي جالب بود مدير عامل بسيار جوان پارس خودرو بود كه اخيرا منصوب شده بود. ميگفتند متولد 1359 است. به هر حال بحثي كه در يكي از پستهاي سال قبل نوشته بودم است. يعني اين جور افراد اصولا بر اساس تجربه و تخصص انتخاب نميشوند بلكه معيار اصلي ميزان قابل اعتماد بودن به آنها است. البته نه اعتماد به دانش و تجربه. اينكه خودي باشند كافي است.
البته نه اينكه بد باشد. بلكه بايد ديد سيستم به دنبال چه هدفي است و بر اساس آن هدف چه نوع مديراني لازم دارد.
متولد 1359 ميشود تقريبا 26 ساله. بد نيست به هر حال تجربه اي بدست مي آورد. هزينه اش هم از پول نفت تامين ميشود. همين كه داراي صلاحيت باشد كافي است.
آنچه كه ما مشاهده كرديم يك بي نظمي كامل بود. اگر سازمان داشت فعاليت ميكرد بر اساس برنامه هاي مدير عامل قبلي بود و كارشناسان ميگفتند هنوز دستورات مدير عامل جديد تغييراتي را ايجاد نكرده است.
نميخواهم زياد از آن شركت و سيستم مديريت فعلي يا قبلي اش ايراد بگيرم. به هر حال نقد كردن هميشه آسان است. مهم آن است كه اگر خودمان جاي آن مدير عامل باشيم بايد ببينيم كه چه ميتوانستيم انجام دهيم ولي من خودم با توجه به تجربيات اندكم و دانش نداشته ام فكر ميكنم اگر مدير عامل آنجا ميشدم باز هم فرقي با آن مدير عامل جوان بي تجربه نداشتم. چرا؟
براي اينكه بعيد ميدانم اختيارات كافي به من داده ميشد ضمن آنكه فضاي كسب و كار كشور هم بسيار سياسي است و فعلا سياست است كه به اقتصاد خط ميدهد و من چون شنيده ام كه ميگويند سياست پدر و مادر ندارد بعيد ميدانم كاري از دستم بر مي آمد. به هر حال همه چيز كه به مدير عامل بستگي ندارد. مدير عامل حداكثر ميتواند در درون سازمانش و ارتباط سازمانش با محيط خودش تاثير بگذارد. يك مدير عامل كه نميتواند در كشوري جهان سومي مانند مدير عامل يك كشور جهان اولي رفتار كند. به هر حال محيط يك عامل بسيار تاثير گذاري است كه نميتوان آن را ناديده گرفت.

مهاجرت كاركنان دولت هم از آن خبرها بود. اينكه دولت به هر كارمندي كه بخواهد به شهر ديگر برود تسهيلات بدهد خيلي جالب است. ظاهرا نميدانيم پول نفت را چه كنيم. اين را خود آقاي رئيس جمهور نيز در جلسه اي كه با اقتصاد دانان داشتند مطرح كرده بودند كه با اين پول نفت چه كنيم بهتر است. من با خودم فكر ميكردم راستي براي توسعه خطوط ريلي به همه مراكز استانها و بيشتر شهرهاي مهم چقدر پول لازم است؟ يا مثلا براي خريد كارخانه هاي بزرگ فولاد يا پتروشيمي هاي بزرگ دنيا چقدر پول نفت لازم داريم؟ يا مثلا توسعه مدارس و بهداشت عمومي و ... ؟
حالا گيرم به همه كاركنان هم پول داديم و رفتند به شهر ديگري. كارهاي تهران را چه كسي بايد انجام دهد؟ اصلا اينها بروند در شهرها كجا كار كنند؟ مگر ادارات آنجا فاقد پرسنل هستند يا با كمبود كارمند و مدير و رئيس مواجه هستند كه تهراني ها بروند كارهاي مانده را انجام بدهند؟

بهتر است سرم در كار خودم باشد. كلي كار عقب افتاده دارم. اين مباحث فكرم را خسته ميكنند.

برنده در وجود يك آدم بد، خوبيها را مي‌جويد.
بازنده در وجود يك انسان خوب، بديها را مي‌جويد.

برنده مي‌داند كه چگونه مي‌توان جدّي بود، بي‌آنكه خشك و رسمي باشد.
بازنده غالباً خشك و رسمي است، زيرا فاقد توانايي جدّي بودن است
برگرفته از كتاب برندگان و بازندگان

۱۳۸۶/۰۴/۲۳

ميز كار مرتب در مديريت زمان

قبل از هر چيز يك عذر خواهي به عزيزاني كه بذل عنايت كردند و با كامنتهايشان مرا شرمنده كردند بدهكارم به خاطر اينكه كامنتهايشان بي پاسخ مانده بود ولي واقعيت اين است كه به دليلي كه خودم هم نميدانم چرا من نميتوانم خودم براي خودم كامنت بگذارم!! وبلاگهاي ديگر بلاگر را امتحان كردم ولي درست كار ميكرد و فقط در وبلاگ خودم اين مشكل را دارم و صفحه خطا ظاهر ميشود.
ولي نگراني من از اين است كه كسان ديگري نيز اين مشكل را داشته باشند. لذا اگر شما هم نميتوانيد در اين وبلاگ كامنت بگذاريد لطفا قبول زحمت فرموده و مرا از طريق ايميل با خبر كنيد

آمر جان شما كه هميشه مرا شرمنده بزرگواري خود فرموده ايد. در كنار بزرگواراني چون شما بودن غنيمتي بود كه اميدوارم اين افتخار را از دست ندهم.
خانم سارا شما مثل هميشه لطف داشتيد. از شما سپاسگزارم.
هادي خان جوابت را در وبلاگت نوشته ام.
مهدي جان من با اينكه دكترايش را قبول كنم يا نكنم كاري نداشتم ولي به نظرم تجربيات و حرفهاي كسي كه دو دوره (اگر اشتباه نكنم) وزير يكي از وزارتخانه هاي مرتبط با رشته تحصيلي ام را داشته است شنيدني است و حتي عبرت آموز و درس گرفتني. و من از اين بابت استفاده زيادي در همان ساعات محدود بردم
از خانم شهلا كه هم نويسنده قابل و هم از انديشمندان علاقمند به مباحث تفكر سيستمي هستند نيز سپاسگزارم. از نقطه نظرات شما در پستهاي وبلاگتان استفاده ميكنم
از سعيد خان و ناصر جلالي عزيز و علي يوسفي نيز سپاسگزارم.
در همينجا از همه عزيزاني كه با كامنتها و اظهار نظرهايشان مرا در نوشتن تشويق ميكنند sپاسگزاري ميكنم

در هفته گذشته سه ملاقات حضوري در دفترم داشتم كه همه اين افراد يك نقطه مشترك را بيان كردند و آن اينكه خوش به حالم كه كارم كمه!

كساني كه با من آشنا هستند خوب ميدانند كه اتفاقا كارهاي زيادي را همزمان انجام ميدهم كه بسياري از آنها هم فكري هستند و هم تمركز زيادي را ميطلبند چون همواره به خاطر تفكر و ديد سيستمي ام جزئيات زيادي را و تعاملاتشان را با هم ميبينم و معمولا قبل از پرداختن به خود پروسه، فلسفه وجودي كار و اينكه اساسا ميخواهيم چه كار كنيم و آينده اش چه خواهد شد و ... را با هم ميبينم و همين فكر و تمركز زيادي را ميطلبد. بگذريم.
ولي اينكه چرا هر سه نفر اين حرف را زدند و اينكه قبلا هم اين را شنيده بودم، انگيزه اي شد كه اين پست را بنويسم و آن يك دليل اصلي دارد كه ميز مرتب من است!! چون خيلي ها وقتي ميز خلوت مرا ميبينند فكر ميكنند كه كاري براي انجام ندارم.
براي همين قصد دارم در اين خصوص برايتان بنويسم.

احتمالا همه شما عكس سه سال قبل من در حاليكه پشت ميزم هستم را در يكي از پستهاي اوليه ديده ايد. ميزي پر از كاغذ و مخلفات مختلف.
ولي امروز ميز كارم خيلي خلوت است. دليلش هم اين نيست كه كارم كم شده است بلكه به عبارتي از تكنيكهاي مديريت زمان بيشتر استفاده كرده ام و سعي ميكنم در اين پست چند نكته كليدي را با شما در ميان بگذارم.
ولي اين نكات اصلا به درد همه نميخورد. برخي از افرادي كه بسياري از آنها را از نزديك مشاهده كرده ام (مثل برادرم يا يكي از كاركنانم) هميشه در محيط شلوغ و نامنظم (البته از نظر ما) كار ميكنند در حاليكه اتفاقا از نظر خود آنها همه چيز خيلي هم منظم در جاي خودش است و اگر شما چيزي را از آنها بخواهيد به سرعت حتي سريع تر از من و شمايي كه فضاي خلوت تري را براي خود تنظيم كرده ايم پيدا ميكنند.
خطاب اين پست در اصل به كساني كه است در محيط خلوت تر بهتر فعاليت ميكنند.

خوب ميدانيد كه همانقدر كه تمركز ميتواند باعث شود كه در مدت زمان كمتري كارتان را با دقت بيشتري انجام دهيد عدم تمركز بر عكس آن تمام كارها را ناقص ميگذارد. اگر شما هم مثل من در ميز كاري خلوت تر تمركزتان بيشتر است، پيشنهادهايم را مورد توجه قرار دهيد. من براي اينكه ميز كاري خلوتي داشته باشم اينگونه عمل كردم:

1- رفتم سراغ كشوهاي ميزم. وسيله اي گرانبها كه بيشتر مواقع نميدانيم چگونه از آن استفاده كنيم و چه چيزي را بايد يا نبايد در آن بگذاريم و حتي گاها هر چيزي در آن يافت ميشود.
شايد تعجب كنيد از اينكه بيشتر آنچه در كشوها يافت ميشود ديگر به درد نميخورند چون مربوط به زمان خودش بوده اند و شما لازم نيست الان اقدامي روي آن صورت دهيد چون يا براي شما اولويت نداشته اند يا كارهايي با اولويت بالاتر مانع از آن شده اند كه روي آنها كار كنيد. به هر حال اين اتفاق افتاده است كه شما زمان انجام آن كارها را از دست داده ايد. يا بايد بايگاني كنيد، يا دور بريزيد و يا اينكه اگر واقعا ارزش كار كردن دارد براي آن برنامه اي مشخص اختصاص دهيد

2- بعد از خلوت كردن كشوها نوبت سطح ميز شماست.
من از چيزي به اسم كازيه استفاده نميكنم. چون باعث ميشود چيزي در آن قرار دهم به اميد آنكه بعدا به آن مراجعه كنم و كارش را انجام دهم و اين خودش سطح ميز مرا اشغال ميكند و بعد از مدتي پر ميشود از نامه هاي گوناگون
همه لوازم اداري ميزتان را مرتب كنيد.
ببينيد واقعا لازم است همه آنها را روي ميز بچينيد؟ يا اينكه ميشود يكي از كشو ها را به لوازم تحرير و ملزومات اداري اختصاص داد؟ مثلا سالها منگنه و پانچ من روي ميزم بود. الان جز جاي خودكاري و يادداشت و تقويم روميزي و جاي كارت ويزيت و البته مونيتور و كيبرد و موس چيزي روي ميزم نيست
پيشنها ميكنم شما نيز اينگونه عمل كنيد. فرض كنيد همين الان هيچ كاري نداريد كه بايد انجام شود. در آن صورت روي ميزتان چه چيزهايي بايد باشد؟ بقيه را به كشو منتقل كنيد.
ميماند كارهايي كه منتظر نظر لطف شما هستند. نامه ها و بروشورهاي پست شده و مجلات و كارتابل و ... كه چند هفته است وقت نكرده ايد سري به آنها بزنيد.
جاي آنها روي ميز شما نيست. همه را سريع مرور كنيد و طبقه بندي كنيد. مثلا مجلات را جدا كنيد براي اينكه در ساعات بعد از ناهار ورقشان بزنيد و آنها را به منشي تان بسپاريد تا هر روز بعد از ناهار يكي از آنها را برايتان بياورد.
نامه ها را هم بعد از اولويت بندي بدهيد به منشي تا بر اساس اولويتي كه خودتان تعيين كرده ايد برايتان بياورد و از انباشته شدنشان روي ميزتان جلوگيري شود.
با اين كار ظرف مدت كمي كارهاي عقب افتاده را انجام داده و به روز ميشويد. يعني چون خودتان نتوانسته ايد لذا براي انجامش از منشي تان كمك گرفته شد.
اگر حجم نامه هاي ورودي به ميز شما بيش از توانايي شماست بايد يك بازنگري جدي روي اين موضوع انجام دهيد. شايد واقعا لازم نيست همه آنها را شخص شما ببينيد و منشي شما يا دبيرخانه بتواند آنها را بين ساير مسئولان شركتتان تقسيم كنند

3- برخي از كارها هستند كه يك روزه نميشود تمامش كرد. اسمش را بگذاريم پروژه. مثلا چون كار سنگيني است و نميشود يك روزه تمامش كرد به آن پروژه ميگوييم.
اين اصطلاح را براي رساندن مفهوم اين پست استفاده ميكنم. اتفاقا بد هم نيست در ذهنتان همين نام شكل بگيرد.
براي هر كدام از آنها يك فولدر يا پوشه جداگانه اختصاص دهيد و در يكي از كشوها قرار دهيد.
هر بار فقط يكي از آنها را مطالعه كنيد تا با اصل تمركز بتوانيد با راندمان بيشتري كارهايش را پيش ببريد.
اين پوشه تنها چيزي است كه بايد سطح ميز شما را اشغال كند.
هر بار هم كه جلسه داشتيد چند دقيقه قبل از جلسه آن را مرتب كنيد و ببنديدش و در يكي از كشوها كه خاص كار جاري است قرار دهيد.
تا اينجا فقط از سه كشو استفاده كرديم. اگر ميز شما كشوهاي بيشتري دارد ميتوانيد استفاده هاي بيشتري از ميزتان ببريد
پوشه پروژه جاري من رنگش با بقيه پوشه هاي كشو متمايز است

4- اصولا اگر مدير ارشد هستيد نبايد كار اجرايي زيادي بر عهده شما باشد چرا كه ممكن است در ساعات مختلفي مجبور به ترك شركت يا برگزاري جلساتي حتي در خود شركت شويد و اين مغاير عهده دار شدن كار اجرايي است چون در كار اجرايي ممكن است مشتري (حتي كاركناني كه براي كار به شما مراجعه ميكنند مشتري شما هستند) براي انجام كاري سر برسد و شما آماده ارائه خدمت نباشيد
لذا كارهايتان را حتما بازنگري كنيد. واقعا لازم نيست همه كارها را شما انجام دهيد. يكي از دلايل اصلي اش اين ميتواند باشد كه فردي داراي صلاحيت نداريد كه كار را با او بساريد ولي اين هم دو دليل عمده ميتواند داشته باشد. يكي آنكه يا فكر ميكنيد كسي بلد نيست مثل شما كار انجام دهد يا اينكه واقعا نتوانسته ايد زير دستان خودتان را آموزش دهيد تا قبول مسئوليت كنند. شايد هم شرايط را طوري ايجاد كرده ايد كه مسئوليت داشتن يعني ريسك بسيار بالا كه كسي حتي جراتش را هم نميكند.

البته نكاتي كه گفتم همه چيز نيست ولي فكر ميكنم با عمل كردن به موارد بالا تغييرات عمده اي در آرامش فكري و افزايش تمركز شما صورت بگيرد.
البته اگر كارمندي هستيد كه ممكن است با اين كار تصور كار نكردن را در مديرتان ايجاد كنيد بهتر است به توصيه هاي فوق عمل نكنيد چون ممكن است اخراج شويد!!

چند كتاب جالب انتشارات خودمان را نيز با تخفيف بسيار ويژه در منوي سمت چپ وبلاگم قرار دادم كه اگر دوست داشتيد ميتوانيد از اين فرصت براي سفارش آنها استفاده كنيد
خوشبختانه فردا امتحان تحليل محيط دارم و گرنه اين پست از اين هم طولاني تر ميشد

باز هم بلاگ رولينگ فيلتر شده است. دوباره ليست لينكهاي مورد علاقه ام ناپديد شده اند. اميدوارم زودتر مشكلش رفع شود و به شرايط عادي بازگردد.

راستي داشت يادم ميرفت. براي يكي از پروژه هاي مشاوره اي و پياده سازي سيستمهاي مديريتي در يك پروسه يك ساله به همراهي يك كارشناس مديريت نياز خواهم داشت. اگر ليسانس مديريت هستيد و تجربه يا دانش كافي در رشته خود داريد برايم ايميل بفرستيد. قبل از آغاز همكاري بايد مرا قانع كنيد كه در زمينه پياده سازي نظامهاي اجرايي سازماني قابليتهايي داريد و ميتوانيد به من كمك كنيد. اين احتمال نيز وجود دارد كه در صورت اثبات شايستگي در طول اجراي پروژه و در زمان پايان آن به استخدام آن شركت در بياييد.

برنده به بررسي دقيق يك مشكل مي‌پردازد.
بازنده از كنار مشكل مي‌گذرد و آن را حل نشده، رها مي‌كند.

برنده ثروت‌اندوزي را وسيله‌اي براي لذّت‌بردن از زندگي مي‌داند.
بازنده مال‌اندوزي را هدف خود قرار مي‌دهد
برگرفته از كتاب برندگان و بازندگان

۱۳۸۶/۰۴/۱۶

سرمايه و سرمايه گذاري

فرصتي فراهم شد تا به بهانه اي آخرين ناهار بين كلاسها را با برخي از همكلاسان دور هم باشيم.
گرچه همه از آن لحظه لذت ميبرديم ولي از اينكه اين دوران به پايان ميرسد همگي متاثر بوديم.
ايامي كه با همه فشردگي زماني و تكاليف و پروژه ها و امتحانات مختلف به دليل آنكه ما را از فضاي عمومي كسب و كارمان و اتفاقات روز مره اي كه دائم با آنها سرو كار داشتيم دور ميكرد و در محيطي صميمي و يكرنگ قرار ميگرفتيم لحظات شيرين و فراموش نشدني را برايمان رقم ميزد كه با خاطرات اتفاقات جنبي آن شيرين تر ميشد.
شيطنتهاي دانشجويي مديران مختلف سازمانهاي مختلف را بعيد ميدانم در دانشكده هاي ديگري بشود تجربه كرد و شايد اين رشته تنها رشته اي باشد كه اكثريت قريب به اتفاق دانشجويانش مديران سازمانها هستند.
به هر حال ايام آخرين امتحانات در پيش است. لحظه لحظه با دوستان بودن در اين ايام باقي مانده واقعا برايم ارزشمند است. قرار است اين مراودات را ادامه دهيم و اميدوارم واقعا اين اتفاق بيفتد ولي كاش ميشد اين جمع دوباره پشت نيمكت مينشستند.

از مجموع دروس دانشگاهي سواي پايان نامه ام 3 سمپوزيوم مختلف كه دانشجويان بايد در پايان دوره تحصيلي آنرا طي كنند باقي مانده است و اولين سمپوزيوم ما تحت عنوان توسعه صنعتي خوشبختانه توسط جناب آقاي دكتر جهانگيري وزير اسبق وزارت صنايع برگزار شد كه بسيار مفيد بود و خيلي خوشحالم كه اين سعادت نصيبم شد تا از تجربيات ايشان استفاده كرده و از نقطه نظراتشان در اين خصوص استفاده نماييم.
پس از اينكه مبحث تمام شد با خودم فكر ميكردم واقعا چقدر در اوائل انقلاب تفكر ضد سرمايه داري ترويج ميشد. يه قول آقاي دكتر جهانگيري : "شايد براي مقابله به مثل كردن با حزب توده بود كه دانشجويان همان مباحث را از زبان اسلام دامن ميزدند." با همين تفكرات زمينه سرمايه گذاري در كشور بخصوص جذب سرمايه گذاري خارجي واقعا دچار مشكل شد و گرچه از شدت آن كم شده است ولي هنوز ادامه دارد و هنوز نقش بخش خصوصي بسيار اندك است

براي جذب سرمايه گذاري فضاي فرهنگي و اجتماعي بايد فراهم شود.
در روز ديگري دو تن از همكلاسان عزيز يكي از گزارشات موسسه مك كينزي را كه به بررسي كشورهاي حاشيه خليج فارس پرداخته بود و دوستانم آنرا با تحليلهاي مربوط به ايران نيز كاملتر كرده بودند را ارائه نمودند كه اختلافات فاحش جذب سرمايه گذاري ها (چه داخلي و چه خارجي) و سرعت رشد اقتصادي كاملا محسوس و قابل توجه بود.

چيزي كه به نظر من مهم است توجه به اين موضوع است كه تا زماني كه تصميم دولت بر صنعتي شدن و افزايش صادرات در اولويت برنامه هايش قرار نگيرد فرصت سوزي ها و افزايش فاصله با كشورهاي ديگر ممكن است تشديد شود.
نگاهي به آمار تركيب ريالي و حجمي صادرات كشورمان قابل توجه است. از رقم غير قابل مقايسه صادرات كشورمان حتي با كشورهاي عربي اگر ارقام مربوط به نفت و گاز را كم كنيم و از محصولات باقي مانده محصولات نفتي را نيز كسر كنيم در زمينه صادرات محصولات صنعتي، معدني و كشاورزي آيا حرفي براي گفتن در جوامع بين المللي داريم؟ بازار زعفران ايران دچار چه مشكلاتي شده است؟ علتش در كجاست؟
اگر روزي ايران بخواهد نه صادرات كند و نه واردات آيا كشوري خواهد بود كه از اين مسئله دچار آسيب شود؟ آيا اين موضوع در مورد كشور صرفا تجاري امارات هم صدق ميكند؟
و باز به قول آقاي دكتر جهانگيري: "
هنوز كه هنوز است در هيچ فيلم ايراني سرمايه دار تصوير مثبتي ندارد. هميشه سرمايه دار به صورت فردي منفي، ضد ارزشهاي اجتماعي و البته هميشه يا با يك پيپ يا روبدوشامبر ابريشمي نمايش داده ميشود.
حال چرا بايد فكر كنيم يك سرمايه دار حاضر شود در اين فضاي فرهنگي سرمايه گذاري كند؟
سقف سرمايه داري در ايران چقدر است؟ يعني يك فرد تا چه ميزان سرمايه داشته باشد و سرمايه اش رشد كند هنوز آدم مثبتي محسوب شود؟
همين مسئله باعث شده است كه بخشهاي محروم همچنان محروم باقي بمانند چرا كه وقتي فردي سرمايه دار در مناطق محروم سرمايه گذاري ميكند و با افزايش فعاليت سرمايه اش افزايش پيدا ميكند چون از سقف آن محيط فراتر ميرود مجبور است به خاطر شرايط اجتماعي (حسادت و ...) ديگر وقتي پولدار شد نتواند آنجا باقي بماند و ناچار است منطقه را به محلي كه سقفش بلندتر است ترك كند."

شايد اگر امروز داراي مزيتهاي نسبي در اقلامي هستيم كه به ما قدرت و توانايي ميدهد توليد كننده و تامين كننده برخي (كه نبايد هم همه چيز يا هر چيزي به همه جا باشد) از اقلام مورد نياز بازار جهاني باشيم، ولي صحنه بازي و آرايش مهره هاي ميدان بازي دائما در حال تغيير است و شايد اين مزيتهاي نسبي فردا روز هرگز داراي ارزش نباشند و ديگر مزيت نسبي و مزيت رقابتي محسوب نشوند و اگر همين ثروت عظيم خدادادي را كه بايد عامل توسعه باشد و اكنون يك مانع براي توسعه كشور شده است را صرف بهبود زير ساختها براي ايجاد مزيتهاي نسبي جديدتر نكنيم ممكن فردا روز حرف زيادي براي گفتن نداشته باشيم

برنده مي‌داند كه اگر به مردم فرصت داده‌شود، مهربان خواهند بود
بازنده احساس مي‌كند كه اگر به مردم فرصت داده‌شود، نامهربان خواهند شد.

برنده از اشتباهات خود درس مي‌گيرد
بازنده از ترس مرتكب اشتباه شدن، اقدام به هيچ كاري نمي‌كند.
برگرفته از كتاب برندگان و بازندگان

۱۳۸۶/۰۴/۱۰

مشغله هاي ايام پايان ترم

ايام پايان ترم متاسفانه مصادف شده است با ايام پايان دانشگاه.
حيف است كه اين دوران تمام شود. محيط دانشكده و دوستان خوبي كه خودشان دريايي از تجربه و دانش هستند و لحظات مختلف و ... ميروند كه به خاطرات بپيوندند و چه خوب است كه بتوانيم اين خاطرات را به خاطرات جديدتري گره بزنيم و اين دوستي ها تداومش را حفظ كند. ولي كاش باز ميتوانستيم در همان محيط دانشكده گاها به بهانه هاي مختلف در كلاسي مينشستيم و با وجود همه استرسهاي كاري و زندگي روزمره، لحظاتي را فارغ از همه مسائل خارج از كلاس، سپري ميكرديم.

منتظرم تا امتحانات ترم تمام شود. امتحاناتي كه تا اواسط مرداد ادامه خواهند داشت. تكاليف زيادي را بايد در طول ايام باقي مانده تكميل كنيم. از طرفي به خاطر اينكه زودتر زمانهايي كه صرف كلاسها ميشد را آزاد كنم دروس 2 واحدي سمپوزيومها را كه براي ترم بعدي مانده بود را براي تابستان انتخاب كردم كه ترم بعد فقط روي پايان نامه ام وقت بگذارم. موضوع پايان نامه ام هم برون سپاري خواهد بود كه خوشبختانه تاييد شد.
احساس ميكنم اين ترم دانشگاه وقت زيادي را از من گرفته است. شايد سطح معلومات و كيفيت پايين تدريس برخي اساتيد اين ذهنيت را در من ايجاد نموده است. تنها كلاسي كه با اشتياق كامل و بدون خستگي حضور داشتم و برايم ايجاد انگيزه ميكرد كلاس جناب آقاي دكتر روستا بود كه واقعا حيف شد كه تمام شد.

تعدد كارهايي كه بايد در يك زمان محدود انجام شوند هميشه دشمن تمركزم بوده اند. براي همين هم مجبورم برخي كارها را بر حسب اولويت جلو و عقب كنم. فعلا كه قصد دارم ظرف همين هفته تمام تكاليف دانشگاه را تمام كنم و ديگر جز يكي دو روز مانده به امتحانات وقتم را صرف دانشگاه نكنم. چند برنامه ترويج فروش و تغييراتي در سرويس گارانتي هم دارم كه گذاشته ام براي بعد از امتحانات. وب بيس كردن كليه عمليات پشتيباني مشتري هم از كارهايي است كه وقت زيادي از من خواهد گرفت ولي بلافاصله بعد از امتحانات در كنار پايان نامه بايد آغازش كنم.
قصدم اين است كه با تمركز روي اين موضوعات در زمان كمتري آنها را تمام كنم تا كش پيدا نكنند. مخصوصا پايان نامه كه احتمال طولاني شدن آن زياد است.
راستي در خصوص استفاده از تين كلاينتها تجربه اي داريد؟ برخي از كامپيوترهاي شركت عمرشان به سر آمده كه ميخواهم روي جايگزيني آنها با تين كلاينت بررسي كنم. خوشحال ميشوم اگر تجارب و اطلاعاتتان را با من به اشتراك بگذاريد.

دوره يك روزه مديريت خدمات را هم طراحي كردم كه در صحبتي كه با انجمن مديريت ايران داشتم قرار شد برنامه آنرا در مهر ماه برگزار كنند.
آدرس سايتش هم http://learning03.mojahedi.ir است. لطفا بازديد كنيد و اگر مطالب برايتان جالب است پيشنهاد ميكنم حتما در آن شركت كنيد و به دوستانتان نيز پيشنهاد دهيد. دوره كاملا كاربردي طراحي شده است.
همچنين دوره ديگر روشهاي قيمت گذاري نيز در مهر ماه برگزار خواهد شد كه از شرمندگي دوستاني كه در دوره قبل ثبت نام نموده بودند ولي نتوانستند استفاده نمايند نيز در بياييم. اطلاعات اين دوره دو روزه نيز در آدرس http://learning02.mojahedi.ir قرار دارد
براي دوره ها و سمينارهاي آموزشي يك ليست پستي الكترونيكي درست كردم كه علاقمندان به اطلاع از آخرين سمينارها و يا تغييرات آنها از طريق ايميل به سرعت با خبر بشوند. در صورت تمايل ميتوانيد از طريق آدرس http://learning.mojahedi.ir در آن عضو شويد تا خبرهايش زودتر به دستتان برسد. تاريخ دقيق هر دو دوره فوق را از طريق خبرنامه دوره ها به عرضتان خواهم رساند

اخيرا گوگل بازي آن لاين جديدي را به نام Image Labeler ارائه نموده است كه مورد استقبال بسياري از كاربران اينترنتي نيز قرار گرفته است.
در اين بازي دو نفره تصويري نمايش داده ميشود كه شركت كنندگان در اين بازي ميبايست كلمه اي در شرح اين تصوير بنويسند و اگر هر دو بازيكن به يك كلمه مشتركي اشاره كنند امتياز ميگيرند.
مثلا با نمايش تصوير درختي روي تپه بازيكنان هم به درخت و هم به تپه اشاره ميكنند كه اگر هر دو با هم و همزمان به درخت اشاره كنند امتياز ميگيرند.
نكته جالبي كه در اين بازي مد نظر قرار گرفته است اين است كه گوگل از اين طريق يك بانك اطلاعاتي براي عكس ايجاد ميكند تا از اين پس در جستجوي عكسها انتخابهاي مناسب تري به جستجو كنندگان عكس از روي كلمه ارائه شود.
در اصل با طراحي اين بازي گوگل موتور جستجوي خود را از طريق روباتي كه طراحي نموده است تقويت مينمايد.

برنده متعهّد مي‌شود و بازنده وعده مي‌دهد

برنده گوش مي‌دهد
بازنده فقط منتظر رسيدن نوبت خود براي حرف زدن است
برگرفته از كتاب برندگان و بازندگان