۱۳۸۷/۰۳/۰۹

خاتمه همکاری کوتاه مدت

اوضاع خوبی بر حوزه کاری من در این شرکت حاکم نیست.
تغییراتی در خصوص مجموعه تحت مسئولیت من اتفاق می افتاد که مسئولیت مستقیم آنها با من بود و من فقط شنونده اتفاقات میبودم. از چندگانگی های روشها گرفته تا تغییرات ناگهانی بسیاری از اموری که اصولا و قاعدتا میبایستی با نظر مثبت من به انجام میرسید.
بر خلاف شرطهای روز اولی که قرار بود از اختیارات کامل در جهت افزایش فروش برخوردار باشم ولی متوجه شدم که همه چیز از کانال مدیر عامل تعیین میگردد و طبعا انتظار دارند اجرا شود و در حالیکه حتی در خصوص تعیین استراتژیهای فروش نیز تمایلی به تغییر از جانب مدیریت وجود ندارد و از من توقع میرود بدون هیچ تغییری فقط مجری باشم.
نتوانستم خودم را راضی کنم. با خودم فکر میکردم که واقعا با این روش چه نیازی به فردی با تواناییهای من وجود دارد؟ منظورم این نیست که از توانایی های خاصی برخوردارم ولی به نظرم رسید اگر فردی به عنوان مجری برنامه های مدیریت، حتی بدون آشنایی با کوچکترین مهارتی در تعریف و تعیین استراتژی های فروش، در واحد فروش استخدام میکردند بهتر کارشان راه می افتاد.
بعد از جلساتی با مدیریت بعد از آنکه دیدم نمیتوانم تغییری در روشها اعمال کنم دو راه برایم باقی ماند. یا باید خودم را با این سیاستها تطبیق دهم و یا اینکه اینجا را ترک کنم.
من دومی را انتخاب کردم. چون واقعا کار کردن با دست و بال بسته برایم امکان پذیر نیست.
شاید تصور کنید که چون خودم عادت داشته ام به برنامه هایم همیشه جامه عمل بپوشانم برایم سخت بوده است ولی در عین اینکه این فکر را رد نمیکنم اعتقاد دارم فقط زمانی که رهبر مجموعه تمایل داشته باشد است که اعضا میتوانند حرکتی را ایجاد کنند.

در شرایطی که کارکنان به وجود من نیاز داشتند شاید خودخواهی بود که آنان را ترک کنم. ولی سیستم بیمار بود و من نتوانستم هیچ اقدامی انجام دهم.

به هر حال علاقه زیادی ندارم در این خصوص بیشتر بنویسم چون ممکن است جنبه توجیه پیدا بکند بخصوص برای کسانی که با محیط آنجا آشنا نیستند.

اما از اینکه چنین نیروهای خوب و سالم و مستعدی در دپارتمان فروش بدون برنامه ریزی و هدف مشخص به حال خود رها شده اند و با تصمیمهای کوتاه مدت روز به روز انگیزه شان کمتر میشود و این که چنین برندهایی به این راحتی با این همه سرمایه مادی و نیروی انسانی مستعد دچار مشکلاتی میشوند سخت متاسف شدم. گرچه باید اضافه نمایم که خود مدیر عامل هم کمتر از 2 سال است که سکان را بدست گرفته است.
از اینکه با توجه به زمان اندک حضورم در آن شرکت ارتباط بسیار خوبی بین من و سایر همکارانم در بخشهای مختلف شرکت علی الخصوص در دپارتمان فروش ایجاد شد خرسندم.

اضافه شده در روز دوشنبه مورخ 13 خرداد:
از کامنتها متوجه شدم که برخی از همکاران سابق این وبلاگ را میخوانند و من دوست ندارم از این یادداشت ها به له یا علیه کسی استفاده شود و یا خدای ناکرده از این آب گل آلود به نفع تیره کردن روابط من با شخص مدیر عامل استفاده شود. چون روابط حرفه ای و سازمانی کاملا با روایط شخصی جداست و من به خاطر علاقه ای که به شخصایشان داشتم دوست داشتم که کمکشان کنم و باری از دوش ایشان برداشته شود چون فردی با تجربه، زیرک و بسیار ماخوذ به حیا و نجیب است. تفاوت ما در سبک مدیریتمان بود و ترک همکاری به همین دلیل برای دو مدیر ارشد کاملا طبیعی است و حتی گفتگوی ما در خصوص تصمیم بنده در خصوص ترک همکاری اتفاق افتاد بسیار آرام، متین و حرفه ای بود.

۱۳۸۷/۰۲/۲۲

پیش میروم ولی به کندی

از کامنتهای یکایک شما عزیزان سپاسگزارم.
با ارائه طریق و تشویقها و راهنمایی هایتان دلگرمم میکنید.

تراکم کارهای اجرایی دارد بیشتر میشود در حالیکه شدیدا به فرد توانمندی برای پست معاونت خودم نیاز دارم تا بتوانم به کار اصلی خودم برسم.
برای به ایجاد و تحلیل آمارهایی از وضعیت دائمی سازمان به فردی جهت مهندسی فروش نیز نیازمندم.
میتوانید این قسمت را به حساب آگهی استخدام بگذارید.
برای دپارتمان فروش نیازمند همکاری افراد متخصص هستم.

سازمان دادن کارها فعلا همچنان در اولویت کاری من قرار دارد. خوشبختانه موتور ویزیت روشن شده است.
فعلا اصراری بر افزایش فروش ندارم. دنبال این هستم که هر کاری درست و کامل انجام شود. قطعا نتیجه اش را خودش به دنبال خواهد داشت.
نوبت پرداختن به وضعیت فروش فروشگاههای زنجیره ای فرا رسیده است. امیدوارم تا پایان هفته آینده وضعیت ایده آلی برای این قسمت از دپارتمان فروش که مانند سایر قسمتهای سازمان دچار بیماری هایی گشته است فراهم نمایم.
امروز از شعبه یکی از شهرهای نزدیک بازدید کردم. شاید اوایل هفته آینده از شعبه دیگری بازدید کنم. پایان هفته هم باید در مراسم قرعه کشی جوایز یکی از فروشگاههای زنجیره ای که شرکت برگزار میکند شرکت کنم و بعد از مراسم خودم را برای شرکت در مراسم دیگری در یکی از شهرهای شمال کشور برسانم.
فعلا حمایت مدیر عامل برایم امیدوار کننده است. و امیدوار کننده تر از آن همکاری کارکنان خوب دپارتمانم است.
گرچه تغییر سیاستهایی که مدیریت به منظور کنترل بیشتر اعمال نموده است بر بروکراسی افزوده است که موجبات فاصله بیشتر نقطه شروع و پایان پروسه گردیده و در نتیجه به نارضایتی مشتری و پرسنل را منجر شده است ولی مجبورم به کندی سرعت تغییرات تن بدهم.
در پشت پرده درگیر مسائلی در حمایت از حقوق کارکنان دپارتمان هستم. این موضوع گرچه برایم اهمیت دارد ولی به نظرم میرسد که اصولا امری بدیهی است و لازم نیست واقعا برای آن وقتی صرف کنم ولی متاسفانه در حال حاضر چاره دیگری جز پیگیری آن ندارم.
گرچه اینجا گاها زمزمه هایی از مشتری مداری شنیده میشود ولی من معتقدم مشتری مداری بدون نیاز به صرف هزینه و وقت بیشتر از طریق پرسنل مداری به خودی خود بدست می آید.
علیرغم اینکه ناچارم بر روی زیرآبی های برخی چشمهایم را ببندم ولی فعلا به اهدافی که در سر دارم فکر میکنم.
یک برنامه آموزش جامع و فشرده ای برای نیروهای فروش تدوین کرده ام تا درزهای ناشی از کم اطلاعی نیروهای فروش را کم کرده و برنامه توانمند سازی آنها را تکمیل کنم.
خودم از نتایج کار راضی هستم. اکنون که یک ماه از حضورم میگذرد کم کم جریانات امور به دستم آمده است و تصور میکنم تغییراتم تاثیر گذار خواهند بود
تغییراتی که باید رخ بدهد بقدر زیاد است که اگر سازمان را از نو طراحی میکردم بسیار راحت تر بود چون نه فقط دپارتمان فروش بلکه همه سازمان و روابط بخشهای آن باید از نو تعریف شود. فعلا مجبورم تغییرات را در راستای شکل دادن به ساختار مورد نظرم پیاده کنم ولی متاسفانه تاثیر عملکرد سایر بخشهای سازمانی فعلا بیشتر از بینظمی های داخل دپارتمان است. ارکستری را فرض کنید که هر کسی ساز خودش را میزند و من مجبورم در سمت مدیر ارشد فروش و در نقش مدیر ارشد سازمان از عینک مدیر عامل سازمان را نگاه کنم و برای پیشرفت در امورم همه را با هم هم نوا کنم تا بلکه صدایی دلنشین از این هجوه به گوش رسد و این یعنی کند شدن پیشرفت برنامه هایم

امید عزیز چه خوب برایم نوشته است که:
صحنه‌اي كه مي‌شود، آسان است توانستن
آن جا كه قفس مي‌شكني، مي‌توانم هنر است