۱۳۸۹/۰۹/۰۶

هدفمند سازی یارانه ها واقعا فرصت است یا تهدید؟

قبل از آنکه بخواهم در خصوص عنوانی که نوشته ام بنویسم اجازه دهید مجددا اعتراضی بکنم به وضع پست کشور.
همچنان که نامه های عادی بای دیفالت!(خارجی شد ببخشید) به دست گیرنده نمیرسند نامه های پیشتاز هم به بهانه های جالبی برگشت میخورند. این اواخر به دلیلی مجبور بودیم تعداد زیادی نامه همزمان به مخاطبانمان بفرستیم. دلایل برخی مرجوعی ها بسیار جالب بود. مثلا روی یکی نوشته بودند "زنگ نداشت" یا "فاقد پلاک" یا "عدم حضور" و ... که واقعا شک کردم نکند در مبدا اینها را نوشته اند.
بگذریم از اینکه من هنوز منطق عدم قبول پاکتهای پنجره دار (پاکتهایی که قسمتی از آن طلق شفافی دارد تا با چاپ آدرس در بالای متن نامه نیازی به درج آدرس اختصاصی هر نامه روی پاکت نباشد و در زمان کمتری نامه های بسیار زیادی آماده ارسال شوند) را نفهمیده ام. در همه جای دنیا از این پاکتها برای ارسال انبوه نامه ها و جلوگیری از ارسال نامه ها به مخاطبان اشتباه استفاده میکنند و حالا این پاکتها چرا نباید در کشورمان قبول شوند بسیار برایم تعجب آور است.
از اینها که بگذریم در داستان تمدید صندوق پستی باز ماجرای پارسال تکرار شد. برای تمدید صندوق پستی 10 هزار تومانی باید 30 هزار تومان تمبر سفارش دهید تا برایتان چاپ شود!!! "آرم یا عکستان را کنار تمبری چاپ میکنیم و اگر نخواهید صندوقتان باطل میشود" خیلی مسخره است که به زور جنسی را بفروشند و حق اعتراض هم نداشته باشی.

برویم سر ماجراهای پر ابهام هدفمند سازی یارانه ها که ذهن بسیاری از مدیران صنایع را درگیر کرده است.
من شخصا معتقدم که حذف شدن یارانه ها از کل اقتصاد کاملا خوب است و اقتصاد ما را کاملا رقابتی میکند. یک تحول واقعی در اقتصاد ما برای رقابتی شدن کالای ایرانی. شرکتهای ایرانی مجبور خواهند بود تولید مقرون به صرفه و با راندمان بالا را مورد توجه جدی قرار دهند.
ولی باز به نظرم این فقط یک بعد قضیه است. و فقط با حذف یارانه ها نه تنها این اتفاق نمی افتد بلکه بر عکس بازارمان را از تولید کننده داخلی گرفته و دو دستی تقدیم وارد کننده میکنیم.
چرا که با حذف کردن یارانه ها علاوه بر آنکه افزایش بهای انرژی چه به طور مستقیم به خاطر تاثیرش در مصرف ماشین آلات تولید و سیستمهای برودتی و حرارتی و یا غیر مستقیم مثل افزایش هزینه های حمل و نقل، افزایش هزینه های زندگی و معیشت کارکنان و ... و حتی در کالاهایی که به عنوان مواد اولیه یا تکمیل کننده محصولمان خریداری میکنیم بهای تمام شده را بالا میرود در برخی صنایع حتی محاسباتی را که هنگام سرمایه گذاری مثلا خرید دستگاههای برقی را نسبت به دستگاههای گاز سوز توجیه پذیر کرده بود را کاملا تغییر داده اینک از نظر اقتصادی غیر قابل توجیه میکند که هیچ بلکه خود تولید آن محصول در ایران را غیر اقتصادی میکند.

پایین نگه داشته شدن نرخ ارز باز یکی دیگر از عواملی است که مانع از آن میشود که اهرمهای عرضه و تقاضا خوب کار کنند. شاید امروزه به دلایلی چون تحریمها نیازمند این باشیم که با واردات بیشتر وفور کالا ایجاد کنیم ولی از بین رفتن صنایع و ایجاد بیکاری و به طبع آن نا امید شدن جوانان به این راحتی جبران نمیشود و شاید گرانتر هم تمام شود.

از طرفی دیگر همزمان باید قانونهای کار و نظام تعرفه ای نیز اصلاح شود. چرا که وقتی به یکباره قرار است صنایع در شرایط جدیدی قرار بگیرند (هر چند وعده هایی در خصوص بسته های حمایتی داده میشود و اگر ارقام پیشنهادی را به تعداد واحدها و یا نسبت سرمایه در گردش آنها تقسیم کنید می بینید که رقم قابل توجهی نیست که البته خود آن هم باز نوعی دیگری از یارانه است و فساد دیگری را ایجاد میکند از این لحاظ که شرکتی که یارانه بیشتری (ببخشید حمایت بیشتری) نصیبش شود با رقبایش نامهربان تر خواهد بود یا حداقلش اینکه دیرتر از رقبایش از پای در می آید) و باید شرایط برای کسب آمادگی نیز فراهم شود. چطور که وقتی حرف از پیوستن به WTO میشود صحبت از مهلتهای 10 ساله برای تغییر در عملکرد است بدون آنکه جامعه دچار شوک شود ولی اکنون قرار است یک شبه جراحی پلاستیک شویم؟!

از همه مهمتر بهتر است هم اکنون به جای آنکه ادوات بگیر و ببند را افزایش دهند و بحث بر سر افزایش آرام آرام مالیات ارزش افزوده و برخورد تعزیراتی و افزایش مالیات و ... باشد بیایند نظام مالیاتی را اصلاح کنند. نظام بازرسی قیمتها را کلا حذف کنند. عرضه و تقاضا خودش نرخ کالا را تعیین خواهد کرد. اگر کسی گران فروشی کند لطمه به بازار خودش زده و مردم از رقیبش خرید میکنند و یا اگر بتواند با ایجاد تمایز کالایش را بهتر کرده و به واسطه کیفیت بالاتر کالایش را ارزانتر ولی با قیمت بالاتر بفروشد (بالاتر بودن قیمت دلیل بر گرانتر بودن کالا نیست - کالایی میتواند قیمت بالایی داشته باشد ولی مقرون به صرفه تر و ارزانتر از کالایی که قیمتش پایین تر بود باشد) که جای تقدیر هم دارد. در مقابل مراکز عرضه ای مشابه میادین میوه و تره بار رقبای خوبی برای کنترل بازار هستند.
نظام مالیاتی که هنوز مودی را متهم و دروغگو میبیند و به ندرت پیش می آید که اگر سه نفر رقم مالیات یک شرکت را برآورد کنند رقمهایشان با واقعیت مالیات پرداختی به یکی از آنها نزدیک باشد را باید اصلاح کرد. راه حل، حسابرسی مالیاتی و ایجاد هزینه های اضافی برای شرکتها نیست. اگر نظام مالیاتی کاملا قابل محاسبه باشد و هزینه های شرکتها پذیرفته شده و نیازی نباشد که شرکتی از ترس رد شدن هزینه هایش (وقتی ممیز مالیاتی هزینه ای را رد میکند عین آن رقم به عنوان فروش مشمول مالیات میشود) آنها را ابراز نکند و در نتجه فروشش را هم متناسب با آن کتمان نکند دیگر ترسی از بابت اجرای مالیات ارزش افزوده ها و کنترلهای جانبی پنهان و آشکار عملکرد برای پرداخت مالیات وجود نخواهد داشت. اگر مالیات دهنده بداند که مالیات دادن یعنی افزایش زیر ساختهایی که هزینه هایش را کاهش و قدرت رقابتش را با همتای خارجی افزایش خواهد داد دیگر اعتصاب برای قبول نکردن مالیات ارزش افزوده و یا تهدید توسط دولت برای انجام نشدن آن بی معنی میشود.

در همین وضع فعلی بسیاری از واحدهای تولیدی و خدماتی با خطر تعطیلی کامل مواجهند. خود این تهدیدی است برای بانکها چون نخواهند توانست مطالباتشان را از محل قسط وامها وصول کنند و دچار بحران میشوند چرا که کارخانجات بر اساس نرخهای انرژی طراحی شده اند و راندمان پایین نیروگاهها و نرخ بالای انرژی که با راندمان پایین تولید شده است به آنها تحمیل میشود آنها را غیر رقابتی کرده و ناچار به تعطیلی میکند و به نظر من اصلا منطقی نیست که دولت حمایتشان کند. همان بهتر که در عرصه ای از زمان و تاریخ اقتصادی کشورمان بنگاههای فاقد بهره وری حذف شده و بنگاههای بهره ور به شرط حذف واقعی رانتخواری و حمایتهای خاص و ... و ایجاد شرایط کاملا مساوی و فضای رقابتی به جای آنها در اقتصادمان متولد شده و رشد کنند. چرا که حمایتهای دولتی جز برای صادرات تولیدات کشورمان خود یارانه دادن و حیف و میل کردن سرمایه برای سرپا نگه داشتن بنگاههای با بهره وری پایین است. در عوض بستر برای سرمایه گذاری فراهم تر شود. عوامل فرار مالیاتی را کاهش دهند. صادرات و تولید را حمایت کنند. با پایین نگه داشتن نرخ دلار واردات حمایت میشود نه صادرات.

آرزو میکنم همه صنعتگران کشورمان با حساب و کتاب دینار به دینار راندمان در فضای باز رقابتی سالم و بدون هر نوع رانت و حمایتها و دخالتهای دولتی مشغول فعالیت بوده و تمام فکر و ذکرشان رقابت در بازارهای بین المللی برای کسب سهم بیشتری از رقبای خارجی شان باشد.
راهی جز خارج کردن نفت ازاقتصاد نداریم. بدتر از آلمان و ژاپن جنگ زده و ورشکسته بعد از جنگ جهانی دوم و ترکیه فعلی بدون نفت که نیستیم.
اگر همه چرخ دنده ها خوب تنظیم شوند فرصت خوبی برای اقتصادمان خواهد بود که از مزیتهای واقعی تولید و مزیتهای نسبی کشورمان برای تولید و تامین بازار دنیا بهتر و بیشتر استفاده کنیم. ولی اگر یکی از چرخها خوب نچرخد کل سیستم از حرکت باز می ایستد. ولی باز هم تکرار میکنم که همه عوامل باید با هم و در تعامل با هم تنظیم شوند.
همه چیز باید بهمدیگر جور بشوند. نمیتوان موتور تراکتور را در شاسی سواری نصب کرد.

۱۳۸۹/۰۸/۱۶

بمب ارزی

حتما ماجرای داغ بمب ارزی آمریکا را شنیده اید. این موضوع بسیار برای من جالب است چرا که همیشه فکر میکردم سرمایه گذاری خارجی به رونق اقتصادی کمک میکند در حالیکه اکنون میبینم چاقوی دو لبه است. از طرفی دیگر تایید دیگری بر گفته هایم است که با گران شدن دلار و کاهش ارزش پول کشورمان اقتصادمان رونق میگیرد و دولت نباید نرخ دلار را پایین نگه دارد چرا که با تداوم این کار صادر کننده و تولید کننده دچار زیان و وارد کننده دچار منفعت میشود.
اما موضوع بمب ارزی دولت امریکا همه دنیا را تکان داده است. سیاست‌گذاران آمریکا معتقدند که ارزش دلار‌، به ویژه نسبت به یوآن چین‌، باید بسیار بیشتر کاهش یابد تا واردات آمریکا کاهش و صادرات آن افزایش یابد و کسری تراز تجاری‌ اين کشور‌ که در حد غیرقابل قبولی بالا است‌، تخفیف یابد. مساله ‌اينجا است که اغلب کشورهای دیگر نیز هدف مشابهی را دنبال مي‌کنند. اقتصادهای پیشرفته که نرخ رشد پايینی دارند‌، مایلند ارزش پولشان کاهش یابد تا صادراتشان رقابت‌پذیرتر، وارداتشان گران‌تر شود و تقاضای داخلی تا حد امکان از طریق تولیدات خودشان پاسخ داده شود و در نتیجه رشد اقتصادی آنها تسریع شود و بیکاری کاهش یابد. حتی کشورهايی نظیر آلمان و ژاپن‌ که مازاد تجاری قابل توجهی دارند‌، به دلیل اهمیت صادرات در تولید ناخالص داخلی آنها‌، از‌اين قاعده مستثنی نیستند.

در ‌اين میان‌، اقتصادهای نوظهور که رشدی سریع و متکی به صادرات دارند و نرخ بهره آنها نیز بر اساس ملاحظات داخلی نسبتا بالا است با شرایط نامساعدی مواجه شده‌اند. از آنجا که نرخ بهره در آمریکا بسیار پايين است (نرخ بازده اوراق قرضه دوساله دولت آمریکا هم اکنون کمتر از 4/0 درصد در سال است)‌، بخش قابل توجهی از دلارهايي که به بازار آمریکا تزریق مي‌شود‌، توسط سفته‌بازان حرفه‌ای به قیمت ارزان به وام گرفته مي‌شود و در کشورهايي که نرخ بهره بالاتر دارند و دست کم در حال حاضر‌، اقتصاد آنها مستحکم و رو به رشد است‌، سرمایه‌گذاری مي‌شود. چین‌، برزیل‌، کره‌جنوبی‌، تایلند‌، ترکیه‌، آفریقای جنوبی و تعدادی از کشورهای دیگر مقصد‌اين دلارها هستند. روانه شدن دلارها به‌اين کشورها‌، تقاضا برای پول‌های ملی آنها را افزایش مي‌دهد و در غیاب اقدامات بازدارنده‌ و آزاد بودن بازار ارز‌، ارزش پول ملی آنها را افزایش مي‌دهد‌، ضمن آنکه به خطر پدید آمدن حباب‌های گوناگون دامن مي‌زند.

پیشنهاد میکنم از طریق روزنامه های اقتصادی این موضوع را دنبال کنید و اگر مایل باشید در خصوص تبعات آن بر اقتصاد خودمان در حالی که دولت دارد نرخ ارز را کنترل میکند و حذف یارانه ها و تحریم هم هست فکر میکنید برای تولید و صادرات و وارداتمان چه اتفاقی می افتد؟
من خودم هم روی این موضوع فکر میکنم و با اظهار نظرهای شما پیش میرویم. برای شروع کار اینجا را بخوانید:

ظاهرا قرار است از تجار به صورت نقدی حمایت شود. من فکر میکنم منظورشان تجار وارد کننده است وگرنه اول جوایز صادراتی صادر کنندگان را تسویه میکردند. خودتان بخوانید: http://www.econews.ir/fa/NewsContent-id_146822.aspx

پولی شدن کنکور سراسری هم از آن موضوع های جالب است. تلاش میشود که پولدارها دغدغه هایشان کمتر شود.

در خصوص کارهاییی که در سر داشتم و در پست قبلی نوشته ام تصمیماتی گرفته ام که ظاهرا این پست آنقدر مفصل شد که فرصتی برای آن نماند. شاید در پست بعدی در موردش نوشتم.

پ.ن: راستی عزیزانی که مکانیک خوندن و یا دست به آچار هستند و فنی، نمیتونین وسیله ساده ای برای این عزیزان درست کنید؟ اینجا را ببینید: href="http://sadrizadeh.persianblog.ir/post/4894

۱۳۸۹/۰۷/۰۹

نوسانات ارز و طلا

نوسان قیمت ارز و طلا در بازار طی روزهای اخیر شوکی به بازار وارد کرده است که البته بی سابقه هم نیست.
اگر خاطرتان باشد چند سال پیش نیز چنین شوکی وارد شد طوری که هیچ فروشنده ای جرات فروش انبوه را نداشت و همه خرده فروشی به نرخ روز و تسویه نقدی انجام میدادند چرا که ترس از عدم توان جایگزنی کالا به دلیل رشد ساعتی قیمتها تهدید جدی به حساب می آید.
این سایت را ببینید:
http://www.xe.com/currencycharts/?from=USD&to=IRR
قیمت برابری ریالمان دربرابر دلار در بازارهای جهانی هم تغییر کرده است.
قیمت طلا هم در بازارهای جهانی افزایش بی سابقه ای داشته است طوری که رکورد قیمت جهانی طلا در روزهای اخیر شکسته شد.
طبیعتا بازار داخلی هم بی ارتباط با بازار جهانی ارز و طلا نیست و این موضوعات تاثیر مستقیمی در نوسانات اخیر داشته است ولی از سویی دیگر برخی عوامل داخلی نیز تاثیر گذار بوده است. مثل اعتراض صنف طلا به مالیات ارزش افزوده که اخیرا شامل آن صنف شده است و تعطیلی و نیمه تعطیلی چند روزه بازار طلا فروشان در اعتراض به این موضوع خودش کم اثر نیست.

معمولا این نواسانات به خودی خود به حالت نرم میرسند. در برخی موارد در قیمت بالاتر نوسانات فروکش میکنند در برخی موارد نیز قیمتها به حالت سابق بر میگردند ولی عمدتا بهانه خوبی است که برخی گرانتر بفروشند و به آن وضعیت ادمه دهند ولی بعد از مدتی این عده نیز به علت رقابت وارد گود میشوند و قیمتهایشان را تعدیل میکنند.

در شرایط حاضر به نظرم تولید داخلی منتظر چنین فرصتی بود. چرا که هزینه های توید رشد دارد ولی بهای فروش فعلا رشد قابل ملاحظه ای نداشته است و تولید کنندگان زیادی به کم فروشی و کاستن از کیفیت روی آورده اند. در این شرایط بهانه ای که برای عموم نیز مشهود است و نیاز به توضیح ندارد فرصتی فراهم میکند تا بهای فروش افزایش یابد.
از طرفی دیگر بازار نقد فروشی به بازار نسیه فروشی غالب میشود. این خودش بخصوص برای برخی صنایع (مثل پوشاک) که تسویه حسابهایشان حتی به بالای 6 ماه نیز میرسد کمک بزرگی است.

ما خودمان سالها قبل وقتی به علت افزایش شدید و ناگهانی قیمت کاغذ مجبور شدیم به خاطر تامین سفارشات از قبل دریافت شده ضرر زیادی را بابت تغییر قیمت متحمل شویم از آن سال سیستم بوک کردن قیمت سفارشات را برقرار کرده ایم که دراین شرایط بسیار کمک حالمان است.

در شرایطی که قیمت دلار گرانتر شود شرایط برای صادر کنندگان بسیار مناسب میشود و میتوانند از نظر قیمت در شرایط بهتری به رقابت بپرداند. ولی کالاهای وارداتی مستقیما گرانتر میشوند.

توصیه من این است که این روزها را دست به نقد تر بفروشید و صبور باشید چون به زودی تعادل برقرار میگردد. تصمیم عجولانه نگیرید.

پ.ن.: چند روز قبل اشکهای آقای کرزای رئیس جمهور افغانستان را در اخبار دیدم که به حال آموزش کشورش گریست. دلسوزی او نسبت به مردم کشورش و احساس مسئولیتش و حس وطن پرستی او برایم قابل ستایش است.

۱۳۸۹/۰۶/۳۰

پس چه باید کرد؟

از همه عزیزانی که با کامنتهایشان در دو پست قبلی مرا همراهی نموده و دلگرم کردند سپاس گزارم.
مسائل و مشکلات پیش روی کسب و کارها در کشورمان، درگیری ذهنی تمامی صاحبان بنگاههای اقتصادی است بخصوص آنهایی که روی پای خودشان هستند و از برخی حمایتها بی بهره اند.
در حال حاضر که تولید، کشاورزی، معدن و کلا صنعت دچار مشکلات خاص خودش است مشکلات واردات بی رویه در مقابل عدم امکان صادرات هم بار مضاعفی است روی دوش سرمایه گذاران کسب و کار.

از من توصیه نخواهید که چه بکنیم. حداقل در این وبلاگ. بگویم که بروید وارد کننده شوید، بگویم که بی خیال تولید، صادرات و ... بگویم که بروید برای خودتان پارتی جور کنید، و ... همه برایم دردسر میشوند. حالا بیا و ثابت کن که قصد من فلان بوده است و بهمان نبوده است.
برای همین پیشنهاد میکنم اولا که امیدوار باشید
دوما اگر در دو راهی گیر کرده اید بدانید که حتما راه سومی هم وجود دارد. پس بگردید و آنرا پیدا کنید.
سوما علیرغم اینکه ظاهرا ملی گرایی زیاد خوب نیست، همچنان در مسیر کارآفرینی برای مردم و اقتصاد کشور عزیزمان تلاش کنید و بخصوص اینکه با وجود کنترل نرخ ارز به نفع واردات، به دنبال راههای برای صادرات هم باشید

من شخصا دارم سه بیزنس دیگر را هم مطالعه میکنم. یکی از آنها بررسی فرصتهای صادرات محصولات صنایع کاغذ و مقوا کشورمان به کشورهای منطقه است و دیگری راه اندازی یک خرده فروشی کالاهای وارداتی و سومی تبدیل شدن به تامین کننده صنایع کاغذ سازی کشور.
ولی نکته مهم این است که "پول است که پول می آورد" و من از نظر نقدینگی محدودیتهایی دارم که عمدتا ناشی از بیزنس فعلی ام است و آزاد کردن نقدینگی برایم بسیار دشوار است پس باید یکی را انتخاب کنم که در فضای تحریمهای اقتصادی و مشکلات اقتصادی و فضای کسب و کاری که بسیار به رانت آلوده است بتوانم سریعتر و بی دردسر تر رشد را ادامه دهم. همواره اعتقادم بر این است که باید رفت و حتما راههایی باز میشود. پستهای قبل تر من این تجربه ام را منعکس کرده اند.

پ.ن.: راستی تا به حال فکر کرده اید که چرا برای امیر کبیر هنوز آرامگاهی ساخته نشده است؟ من هم فکر نکرده ام!

۱۳۸۹/۰۶/۲۱

فرهنگ سازمان شما هم فرهنگ مدیرش است؟ -2

حتما این ماجرا را که برای تعریف پارادایم از آن استفاده میکنند شنیده یا خوانده اید:
روزی دانشمندان قفس بزرگی را ساختند که در داخل قفس نردبانی قراردادند که بالای آن چند موز آویزان بود و به پله های بالاتر آن شوک برقی وصل کردند. چند دوش آب بزرگ را هم بالای قفس وصل کردند که وقتی شوکهای برقی فعال میشدند آنها نیز کار میکردند و آب می پاشیدند.
بعد چند میمون را به داخل قفس فرستاند.
میمونها به محض ورود چشمشان به موزهای بالای نردبان افتاد و شروع کردند از آن بالا رفتن.
به محض اینکه به پله شوک برقی رسیدند شوک فعال شد و دوشها نیز همه میمونها را خیس کردند.
میمونها دوباره تلاش کردند و دوباره خیس شدند.
تا اینکه متوجه شدند بین پله ها و دوشها رابطه ای وجود دارد.
بعد از چند روز دانشمندان شوکهای برقی را از کار انداختند ولی همچنان هیچ میمونی تلاش نمیکرد که از پله ها بالا رفته و به آن موزها برسد
این وضعیت ادامه داشت تا اینکه دانشمندان یکی از میمونها را از قفس خارج کرده و میمون تازه واردی را به داخل آن فرستادند.
میمون تازه وارد به خیال اینکه دیگران چقدر نادان هستند که سراغ موزها نمیروند به سمت نردبان رفت تا از آن بالا برود ولی خود میمونها این بار مانع شدند و او را کتک زدند تا به نردبان نرسد.
میمون تازه وارد گرچه علت را نمیدانست ولی تسلیم شد.
چند روز بعد یکی دیگر از میمونها نیز جابجا شد و باز همان اتفاق در حالی که شوک برقی و دوشها از کار افتاده بودند تکرار شد.
تا اینکه به مرور همه میمونهای قدیمی از قفس خارج شدند و میمونهای جدید جای قبلی ها را گرفتند و باز هم هیچکس سراغ موزها نمیرفت.

آیا واقعا در مورد فرهنگ سازمان نیز باید چنین عمل نمود و با تغییر یک جزء، تغییری در فرهنگ کل سازمان ایجاد نشود؟ یعنی فرهنگی غالب ایجاد کرد که رفتارها را ثابت نگه دارد؟
آیا فقط باید رفتارها را تعریف کرد و کاری به فرهنگ کل نداشته باشیم؟

۱۳۸۹/۰۶/۰۹

فرهنگ سازمان شما هم فرهنگ مدیرش است؟

مدتی بود که تمرکز فکری برای نوشتن را نداشتم.
امروز تصمیم گرفتم هر طوری که هست بنویسم.
در این مدت مشغول بررسی و مطالعه و فکر روی مدل کسب و کار جدیدی که در سر دارم بودم. دو سفر هم برای برگزاری دو دوره آموزشی دو روزه مدیریت بازاریابی و صادرات که توسط اداره بازرگانی استان بوشهر برگزار میشد به این شهر آرام رفتم و از آرامشش لذت بردم و از فرصتهای خوبی که جهت ایجاد درآمد و کار و کسب برای حداقل مردمان همان استان با بی توجهی رها شده بود ناراحت میشدم.

در این مدت فرصتهای زیادی برای صحبت با مدیران مختلف برایم ایجاد شد که در نهایت جمع بندی همه آنها به این نتیجه رسیدم که متاسفانه چقدر فرهنگ سازمانهای ما وابسته به فرهنگ مدیران ما است.
به این دلیل از کلمه فرهنگ استفاده میکنم که منظورم دقیقا فرهنگ است. هر آن چیزی که در رفتار یک سازمان مشاهده میکنیم. هر چیزی که در رفتار کارکنان مشاهده میکنیم. عکس العملها و رفتارهای مشترک همه کارکنان یک سازمان. نوع نگرشها، زوایای دید همه کارکنان و ...
به این دلیل مدیرارشد تاثیر گذار است که تنها تصمیم گیرنده سازمان هم خود اوست.
هر آن چیزی که از نظر شخص مدیر سازمان به صلاح باشد خوب است و هر چیزی که او آن را بد بپندارد خوب نیست. و این مشکل در بسیاری از شرکتهای ایرانی دیده میشود.
برای همین با تغییر مدیر ارشد، کل رفتار سازمانها دچار تغییر میشوند.
در حالیکه اسلوب و چهارچوب سازمانی نیز وجود نداشته باشد دامنه تاثیر این رفتارها و فرهنگ شخصی مدیر ارشد بیشتر و بیشتر در سازمان نمایان میشود.

ولی آیا این اتفاق خوب است یا بد؟
آیا سازمان باید دارای فرهنگ خاص خودش باشد؟
یا بگذاریم فرهنگش را فرهنگ مدیرش و بعدها فرهنگ کارکنانش شکل دهند؟

به شخصه معتقدم که باید در طراحی سازمانهای کشورمان به این نکته توجه کنیم که اسلوب، منش، رفتار و خصوصیات اخلاقی سازمان ما چیست و چه باید باشد و تمامی مدیران و کارکنان مجبور به رعایت آن فرهنگ باشند.
اگر قرار است وقتی کسی درجواب سلام یکی از کارکنان ما پاسخ خاصی داد، عکس العمل همه کارکنان آموزش دیده ما بایستی یکسان باشد.

اما همان مدیر ارشدی که دارد این فرهنگ سازمان را تعریف میکند خودش کیست و صاحب چه فرهنگی میباشد؟
نکته بسیار مهمی در این میان وجود دارد که به نظر من ریشه اصلی اینکه چرا سازمانهای ما تا این حد مالک محور (واقعیتش این است که مدیران بیشتر بنگاههای اقتصادی ما مالکان آن بنگاهها هستند) هستند و فرهنگشان وابسته به فرهنگ مدیران میباشد این است که بسیاری از مدیران مالک ما با خود مدیریت غریب هستند.

فکر میکنم با من هم عقیده باشید که تاجر کالایی که بر روی برند خاصی فعالیت میکند با تاجری که همه نوع برند را در آن گروه کالا میفروشد بسیار متفاوتند. اولی مجبور است بلند مدت بیندیشد، بلند مدت عمل کند و برای همین گامهایش را خوب بشمارد. ولی دومی همه کارهایش روی اهداف کوتاه مدت استوار است.
اگر فرد دوم به خاطر منافع بیشتر، از واردات به سمت تولید حرکت کند حتما از ادبیات و فرهنگ خاصی تبعیت میکند که با فرهنگ و ادبیات نفر اول بسیار متفاوت خواهد بود و هر کدام سازمانشان را مانند خودشان بار خواهند آورد.
بسیارند سرمایه دارانی که به دلیل استفاده از برخی فرصتهای سرمایه گذاری و یا وامهای بانکی کم بهره، سرمایه شان را به تولید سوق داده اند یا به ارائه خدمات مشغولند در حالیکه نگاهشان کاملا کوتاه مدت بوده و به دنبال منافع زود بازده هستند.

این مطلب بهانه ای بود برای آغاز نوشتن. لطفا برایم بنویسید که از چه بنویسم.

۱۳۸۹/۰۴/۲۷

تبلیغ 2 - فروش اینترنتی لیبل و چاپگر لیبل

همانطوریکه در قبلا گفته بودم قابلیت خرید اینترنتی انواع لیبل و چاپگر لیبل و چاپگر فیش نیز در فروشگاه اینرنتی رادان فراهم شد.
برای مشاهده فروشگاه لیبلها : http://radantahrir.com/eshop/index.php?categoryID=156
و برای مشاهده چاپگرهای لیبل و چاپگر های فیش لینک زیر را ببینید:
http://radantahrir.com/eshop/index.php?categoryID=161
لطفا به دوستانتان توصیه کنید خریدهایشان را از این سایت انجام دهند. کیفیتها با حساسیت انتخاب شده اند و قیمتها بسیار مناسب و رقابتی هستند.

۱۳۸۹/۰۴/۲۳

سوزنی به خود و ...

قطع شدن برق واحدهای صنعتی در اوج ساعات کار در این اوضاع و احوال هم قوز بالای قوز است.
در روزنامه امروز خواندم که وزیران محترم صنایع و نیرو به توافق رسیده اند و از واحدهای صنعتی خواسته اند فعلا تحمل کنند.
زمانی که در خوشبینانه ترین حالت حساب بانکی تان برای مخارج عادی کافی باشد و نگران پاس کردن چکها نباشید و بدهی هم بابت قسطهای وامها به بانک نداشته باشید باز مجبور هستید حقوق ماهیانه کارکنان را سر ماه واریز کنید، هزینه های ثابت برق و آب و گاز و تلفن و ... حق بیمه و ... را به موقع واریز کنید و اگر تاخیر داشته باشید با جریمه هایی مواجه خواهید شد. در آن صورت استانه تحمل صنایع مختلف متفاوت خواهد بود.

به قول ضرب المثل معروف اول سوزنی به خود زنید بعد جوالدوزی به دیگران.
اگر قرار است سفارشات به دلیل نبودن برق و امکان تولید که اگر کنسل نشوند(خریدار از خیر کالای ایرانی بگذرد و کالای وارد شده دپو در انبار واد کننده را ترجیح ندهد) به تعویق بیفتند دیگر چگونه میتوان از عهده سررسید پرداختها بر آمد؟

پیشنهاد تولید بعد از ساعت 10 شب هم مشکلات خودش را دارد. قطعا نرخ ساعت کار در ساعات رسمی و اضافه کاری تفاوت آشکاری دارد ضمن آنکه همه هم نمیتوانند در آن ساعت به محل کار آمده و کار کنند. بگذریم از اینکه عوارض احتمالی ناشی از کم خوابی یا بیخوابی ممکن است چه حوادثی را برای کارکنان پیش بیاورد. تصور کنید مسائل و مشکلات خانمی را که مجبور است ساعت 9 شب از منزل خارج شده و به کارخانه برود!

در هر صورت صاحبان صنایع اگر تحمل نکنند چکار میتوانند بکنند؟ نمیشود که فشاری به فشارهای جامعه افزود. مدیران صنایعی که همیشه با دلسوزی علیرغم همه مشکلات به جامعه خدمت کرده اند و چرخهای تولید و اشتغال را به حرکت در آورده اند با مشکل بی برقی هم این کار را خواهند کرد.

ولی وزیران میتوانستند به جای وعده زمین برای ساخت نیروگاه، مثلا تسهیلات مالی با نرخ ارزان را برای جبران خسارتهای واحدهای صنعتی پیشنهاد دهند. حداقل تحمل مشکلات با همدلی آسان تر است.

پیشنهاد میکنم وزارت خانه را (فقط ساختمان مرکزی مثلا) به مدت یک هفته بدون اجازه مرخصی برای کسی اجبارا از ساعت 10 شب تا صبح برگزار کنند و کارکنانشان را مجبور کنند تا در همین ساعت سر کار حاضر شده و کارهای اداری شان را انجام دهند.

این مقاله همشهری را هم بد نیست بخوانید: http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=119357

۱۳۸۹/۰۴/۲۰

تبلیغ

فعلا برای شروع کار بد نیست فروش اینترنتی ریبونهای چاپگرهای لیبل و لیبلها را از همین طریق به اطلاعتان برسانم تا اگر دوست داشتید به دیگران هم معرفی کنید.
تعریف لیبلها تازه فردا تکمیل میشود.
http://radantahrir.com/eshop/index.php?categoryID=157
گرچه باید به فکر بنرهایی برای تبلیغ در اینجا باشم.

۱۳۸۹/۰۴/۱۸

خداحافظ تولید کم سود

همیشه عشق به تولید در خونم جریان داشت. هر وقت کالایی به دستم میرسید به این فکر میکردم که این کالا اگر چطور بسته بندی میشد بهتر بود، یا اگر چه سرویسی در کنارش قرار بگیرد چقدر میتواند منحصر شود یا اینکه چه نو آوری در تولید آن میتواند اوضاعش را بهتر کند. حتی اگر این کالا یک بستنی یا ساندویج یا آب معدنی و یا هر چیز دیگری بود.
امروز افسوس نمیخورم که چقدر دیر فهمیدم سرمایه، زمان و عمرم را برای تولید هدر داده ام. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
ساعتهایی که صرف منحصر کردن تولید، یافتن بازاری برای صادرات، حضور در کنار رقبا و ... صرف کردم همه و همه اندوخته گرانبهایی است که بی شک مرا به وارد کننده حرفه ای تری تبدیل میکند. خوشحالم که بالاخره میخواهم جور دیگری ببینم.
با دست خالی شروع کرده بودم و توانسته بودم در میان رقبای بسیار قوی سهم مهمی را به محصول خودم اختصاص دهم. ولی حاشیه سود فعلی هیچ جذابیتی برایم ندارد.
برای همین هم فعلا کار تولید با حاشیه سود بسیار اندک و زحمتهای فراوانش را تا زمانی که در واردات کالا به نقطه با ثباتی برسم ادامه خواهم داد و کم کم سرمایه ام را شیفت خواهم داد به آن سمت. قصد هم دارم کسب و کار جدید را برای حضور در بازار منطقه طراحی کنم.

خودم حیفم می آید. به همه چیز. و فعلا از همه مهمتر به خودم.

۱۳۸۹/۰۳/۰۹

دوره آموزشی قیمت گذاری

قرار است برنامه آموزشی قیمت و قیمت گذاری (مربوط به مباحث بعد از قیمت تمام شده) را طی دو نیم روز در تاریخهای 29 و 31 خرداد در خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی برگزار کنم که آگهی آنرا میتوانید در اینجا ببینید:


اوضاع بازار کاغذ تعریفی ندارد. همه مشکل نقدینگی دارند و از طرفی نیز خریدهای خارجی نیز به صورت نقدی فشار زیادی را به شرکتهای مختلف وارد نموده است.
هنوز قیمتها روند افزایشی طی میکنند و تامین بسیاری از کاغذها با مشکلاتی مواجه است و خریدهای خارجی نیز برای حداقل یک ماه بعد قابل سفارش دهی نیست.
در شرایط فعلی یک وارد کننده باید حداقل 20% پیش پرداخت انجام دهد تا سفارشش را بعد از یک ماه در دستور تولید قرار دهند و حدود 10-20 روز بعد هم سفارشش بارگیری شده و بعد از 2 ماه به بندر عباس برسد و اگر خوش شانس باشد یک ماه بعد در تهران آنرا تحویل گرفته و تولید و تبدیل و ... کند و تازه بعد از این مدت تقریبا 4-5 ماهه محصولش را روانه بازار کند که تازه برود سراغ تسویه حسابهای چند ماهه و دردسرهای وصول کردن چکهای برگشتی و ... که مثلا چند درصد سود کند؟ قبل و بعد مالیاتش زیاد فرقی نمیکند.
برای همین بسیاری ترجیح میدهند سرمایه شان را به بانک بسپارند تا به قول خودشان مفت بگردند و بی دردسر گذران کنند که " تا ببینیم چی پیش میاد"
و این فاجعه وقتی عمیقتر است که این فرد صاحب واحد تولیدی باشد. واحدهای تولیدی که با این راندمان کار و بیکاری ایجاد شده ناشی از وضع بد اقتصادی و سفارشات کم حجم و فروشهای مشکوک الوصول، نگران هزینه های واحدهای تولیدی خودشان هم هستند.
بحث بهای تمام شده کالای ایرانی واقعا جدی است و باید فکری به حالش کرد. واردات بی رویه تولید بیمار را از پای در آورده است.

این روزها بحث عفاف و حجاب دارد داغ میشود. شخص من معتقدم که متاسفانه آنقدر که در طی این چند سال روی حجاب اصرار و فشار وجود داشته روی عفاف کار زیادی صورت نگرفته و متاسفانه وقتی صحبت از حجاب میشود همه تصور میکنند مخاطب فقط خانمها هستند در حالیکه اگر آقایان کمی و فقط کمی عفت خودشان را در این زمینه کنترل کنند و به خودشان اجازه ندهند که به حریم دیگران تجاوز نموده و یا به راحتی شخصیت خانمی را حتی با یک نگاه مورد تعرض قرار دهند بسیاری از مسائل و فشارهای روحی که از این بابت خانمها را آزار میدهد مرتفع شده و مسائل مربوط به حجاب و بد حجابی و ... راه خودش را باز میکند و نیازی به فشار و ... نخواهد بود.
همگی به خوبی شاهدیم که کم نیستند افرادی که در ظاهری با حجاب کامل اسلامی و حتی متدین (چه آقا و چه خانم) ذره ای عفت ندارند و در مقابل بسیارند زنان و مردان محجوبی که عفتشان بسیار بیشتر و نمایان تر از حجاب ظاهرشان است.
سوای اینکه حجاب هم تعریفهایی برای خودش دارد. چه برسد به تفاوت حجاب با عفاف و رابطه بین آنها و ...

خیلی غر زدم. انگار نمی نوشتم بهتر بود!

۱۳۸۹/۰۱/۲۷

از اینجا و آنجا

بالاخره بعد از مدتها نوشتم. علت تاخیر این بود که وقتی میخواستم بنویسم فکرم درگیر بود و چیزی برای نوشتن نداشتم و وقتی موضوعی به نظرم میرسید که به درد نوشتن میخورد فرصت نوشتن را آنقدر از دست میدادم که آن مطلب به درد نوشتن نمیخورد.
به هر حال امروز دیگه تصمیم گرفتن هر طوری هست چیزی بنویسم.

از شانس خوب صفحه اقتصادی روزنامه 5 شنبه همشهری پر بود از سوژه. از دو نیم برابر شدن قیمت برق گرفته تا خبر مربوط به انتقال کارکنان دولت از تهران به شهرهای دیگر.
این آخری برایم خیلی عجیب می آید که حاضر هستند با دادن رتبه و افزایش حقوق و وام مسکن کارکنان را تشویق کنند که به شهر دیگری مهاجرت کنند.
با خودم فکر میکردم که اگر واقعا این کارکنان بروند به هر حال از شهرهای دیگر افراد دیگری جای آنها را خواهند گرفت. مگر اینکه احساس شوند این افراد زیادی! هستند و بود و نبودشان فرقی نمیکند و چه بهتر که از تهران بروند. در آن صورت هم که دیگه بدتر. اگر اینفدر کارمند اضافی داریم پس داریم اولا با به کار گرفتن نیروی مازاد که موجب کاهش راندمان کار میشود بروکراسی بیشتری ایجاد کرده ایم که هزینه بیشتری را به استفاده کنندگان سرویسها و خدمات دولتی تحمیل کرده ایم و از طرفی هزینه حقوق اینها را باید از بیت المال پرداخت. پس باز این کار خالی از اشکال نیست.

یک موضوع دیگری که برایم جالب بود نام بانک شهر است که به انگلیسی سیتی بانک نوشته میشود. در حالیکه دقیقا همنام یک بانک آمریکایی میشود. گرچه اینکه چرا بانکهایی مثل بانک ملی را به انگلیسی مثلا ملی بنک نمی نویسند هم برایم جالب است.

در هر صورت از اینها که بگذریم در شرایط حاضر اوضاع افزایش قیمت کاغذ موضوعی است که باعث شد امثال کمی دیرتر از هر سال قیمتهایمان را مشخص کنیم. گرچه قیمت جهانی کاغذ از تقریبا دو ماه قبل حدودا 10-15 درصد افزایش داشته ولی افزایش قیمت کاغذ در بازار ایران حتی به 30 درصد میرسد.
آنطور که پیداست مسائل اقتصادی سال جاری بیش از سالهای قبلی خواهد بود.

۱۳۸۸/۱۲/۲۷

نوروز 89 مبارک

خدا را شکر که سال 88 را نیز با سلامتی پشت سر گذاشتیم و در آستانه ورود به سال 89 هستیم.
سال 88 علیرغم همه مشکلات و مسائل مختلف خاص خودش موفقیتهایی نیز برایم به دنبال داشت.
اما معمای وصول مطالبات معوق که همچنان برقرار باقی مانده است و متاسفانه امسال مشکلات اقتصادی مشتریان و تامین کنندگانمان به مشکلات مالی خودمان نیز افزوده شد.
انگار در این شرایط اقتصادی توسعه فعالیت مساوی است با توسعه گرفتاری و دردسر.
با همه این اوصاف نا امید نیستم و برای سال بعد از حالا لیست بلند بالایی از فعالیتهایی که بایدروی آنها متمرکز بشیم را تهیه کرده ام.
با توجه به ترافیک کاری آخر سال و سفر کوتاهی که در پیش خواهم داشت نرسیدم ارزیابی فعالیتهای سال 88 رو جمع بندی کنم ولی حتما این کار را در طول تعطیلات انجام خواهم داد.
در کل فکر میکنم در سال 89 با ثبات تر خواهیم بود. یعنی بیشتر به حفظ وضعیت و جلوگیری از تاثیرات موجهای سونامی های مختلف خواهیم پرداخت. بخصوص که پیش بینی میکنم تورم در سه ماهه اول سال 89 بسیار بیشتر از قبل باشد.

به هر حال امید به آینده بهتر همیشه وسیله حرکت بوده و وقتی هم که حرکت بکنیم همیشه خداوند برکاتش را متوجه ما خواهد کرد.

برای یکایک شما عزیزان سالی پر خیر و برکت و سرشار از شادی و سلامتی آرزو میکنم و قبلا از اینکه فرصت کافی نخواهم داشت تا زودتر به ایمیلها و ابراز لطف شما بزرگوارانی که همیشه به یادم بودید و مرا شرمنده خود میکنید سریعتر پاسخ بدهم عذر خواهی میکنم.
سال نو مبرک

نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!

آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!

آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!

خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!

هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!

امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید!

ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
(شمس تبریزی)

۱۳۸۸/۱۱/۲۸

اولين كنفرانس ملي بررسي مسايل اقتصاد ايران براي بنگاههاي اقتصادي



اولين كنفرانس ملي

بررسي مسايل اقتصاد ايران براي بنگاههاي اقتصادي + ارائه نتايج رتبه‌بندي شركتهاي برتر(IMI 100) و جوايز شركتهاي پيشرو

اهداف كنفرانس :
فراهم کردن زمينه­ اي براي:
تعامل سياستگذاران، مديران و پژوهشگران
ارايه نتايج تحقيقات صاحبنظران اقتصادي در خصوص شرايط اقتصادي جهان و ايران
بررسي نگرش‌هاي مطرح در خصوص شركتهاي برتر در جهان
ايجاد ارتباط منطقي بين اقتصاد كلان و اقتصاد بنگاه و ارائه راهكارهاي مناسب براي رهبري بنگاهاي اقتصادي

محورهاي كنفرانس
تحليل اقتصاد ايران و اثر آن بر بنگاههاي اقتصادي
اثرحذف يارانه‌ها بر وضعيت بنگاههاي اقتصادي
اثررتبه‌بندي بنگاههاي بزرگ كشور در شفاف‌ سازي فعاليت‌هاي اقتصادي
اثر سياست‌هاي مالي و پولي دولت و بانك مركزي بر استراتژي بنگاهها در اقتصاد ايران
تعامل مدير و محيط و بررسي تدوين استراتژي‌ها

۱۳۸۸/۱۱/۲۳

دورنمای شرکت در 1400

یکی از دستاوردهای نمایشگاه شانزدهم صنعت چاپ تهران برای ما این بود که پتانسیلهای بیشتری برای توسعه خط محصول و توسعه محصول برایمان فراهم شد.
با توجه به تمامی مذاکراتی که با بازدید کنندگان، تولید کنندگانی که مایل بودند به عنوان پیمانکار یا تامین کننده شرکت ما فعالیت نمایند، شرکتها و افرادی که مایل بودند از محصولات فعلی ما استفاده کنند، مشتریان آتی که نیازهای آتی شان را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در حین مذاکره بدست می آوردیم به این نتیجه رسیده ام که میتوانیم در مجموع در طی سالهای آتی در 7 گروه جدید محصول فعالیت خود را توسعه دهیم. سوای اینکه کاغذهای اداری با 5 زیر مجموعه در اصل فقط در زمره یکی از این 7 گروه محصولات قرار میگیرند بیشترین دغدغه فعلی من اولویت بندی بر اساس حاشیه های سود و سرعت رشد هر کدام از گروهها است.
در اصل هم توسعه خط محصول خواهیم داشت (مثلا وارد بازار لیبل خواهیم شد) و هم توسعه محصول (یعنی علاوه بر متنوع کردن محصولات فعلی لنواع لیبلها را برای مصرف مختلف صنعتی و خانگی عرضه خواهیم کرد).
برخی از این گروههای محصولات برای اولین بار در ایران عرضه خواهند شد. کل این گروهها و زیر گروههای مربوط به خودشان طی یک برنامه 10 ساله (در اصل 11 ساله) باید فعال شوند طوری که برخی از زیر مجموعه محصولات این گروهها در طول سال 89 و برخی سال 90 و مابقی تا سال 1400 باید به سبد محصولاتمان اضافه شوند.
گرچه هیچ بعید نیست که قبل از آن تاریخ باز هم گروههای اصلی و فرعی دیگری نیز به لیست انتظار اضافه شوند.
تقدم و تاخر ورود به بازار هر یک از این گروهها بستگی مستقیم با میزان سود آوری و از طرفی با میزان سرمایه مورد نیاز برای گردش مواد و ماشین آلات و ابزارهای کار دارد.
به نحوی که محصولات با حاشیه سود بالاتر بهتر میتوانند به شرکت کمک کنند تا گروههای محصول دیگر را نیز فعال سازد.
سرمایه در گردش از اهمیت بیشتری برخوردار است چرا که معمولا سوای ماشین آلات موادی که منتظر ورود به خط تولید هستند حدود 20% و موادی که در خط تولید هستند 5% و موادی که در انبار محصولات ساخته شده آماده ارسال هستند 30% و سرمایه ای که در فروشهای غیر نقدی انباشته شده است حدود 45 الی 50% سرمایه گردش مواد را به خود اختصاص میدهند که هر چقدر اوضاع اقتصادی خرابتر و رکود بیشتر باشد سهم بیشتری به مورد آخر تعلق میگیرد چون قدرت خرید پایین تر می آید از طرفی همزمان تحریمها (به دلیل عدم استفاده از خریدهای غیر نقدی و مدت دار مرسوم و نیز خرید با بهای بیشتر و زمان انتظار بیشتر تا تحویل و خواب پول به دلیل نقدی بودن خرید) و فشارهای بازارهای مکاره (نیاز به تامین نمودن محصولاتی در درجه های کیفی متفاوت به منظور حفظ سهم بازار و حذف رقبایی که با کیفیت بسیار پایین امنیت بازار را به خطر می اندازند) سرمایه بیشتری را نیز به مواد اولیه سوق خواهد داد.

تحقق این کار یک برون سپاری بسیار دقیق و حساب شده خواهد بود که رادان تحریر را به عنوان لایسنسور (شرکت صاحب علامت تجاری و تکنولوژی تولید) در کنار دهها تامین کننده ای قرار خواهد داد که از اختلاف سطح مدیریت و توان تولیدی بسیار متفاوتی برخوردارند و از طرفی در هر یک از این گروهها در مقابل دهها رقیبی قرار خواهد داد که از اختلاف توان تولید و رقابت متفاوتی برخوردارند.
ورود به بازار این گروه از محصولات خود به ابزارهای مدیریتی بسیاری نیاز دارد که ما را در مدیریت تقاضا، مدیریت بازار و مدیریت تامین کنندگان حتی مدیریت تولید (چون ممکن است برای حذف برخی رقبا آنها را جذب کنیم) یاری کند

موازی با آن به فکر صادرات و حتی تولید خارج از مرز هم هستم. نه اینکه به یکباره به آن بپردازم بلکه منظورم این است که با عمق بیشتری به جمع آوری اطلاعات بازار و اطلاعات نحوه سرمایه گذاری ها و ... در خصوص تولید خارج از مرز نیز خواهم پرداخت تا آرام آرام با صادرات از طریق ایجاد نمایندگی به سرمایه گذاری مستقیم برسیم.

طرح اصلی من بر این اصل استوار است. بقیه اش با خداست که امیدوارم خودشان مثل همیشه عنایت و لطفشان را شامل حالمان کنند تا خیلی زودتر و کم دردسرتر و جلوتر از آنچه میخواستیم پیش برویم

پ.ن.: متاسفانه رفتار مودبانه و دلسوزانه برخی از کارکنان مونث ما خارج از ظرفیت مدیر یکی از تامین کنندگان (وحتی شاید مدیران یا کارکنان سایر تامین کنندگان) بوده است تا جایی که به خودش حق داده است بعد از به سنگ خوردن تیر پیشنهاد همکاری و استفاده از توانایی های شغلی این بار پیشنهاد بی شرمانه اش را مطرح کند. بدون توجه به جایگاه ارتباط شغلی اش با من.
غافل از اینکه پرسنل ما از قبل در این خصوص آموزش دیده اند که حدود را چگونه برای هر کسی مشخص کنند. البته آموزشهای ما بیشتر از باب جاسوسی اطلاعات بوده است نه مسائل اینچنین که تجربه تلخ ولی به موقعی برای شرکت ما بود. متاسفانه ظرفیت همه افراد یکی نیست و این موضوع اصلا به پوزیشن و جایگاه سازمانی افراد نیز مربوط نیست.
ظاهرا در برون سپاری ها (حداقل برای مدل خودم) باید فصل مدیریت روابط شغلی را نیز بگنجانیم تا مدلم کاملتر شده و کارکنان شرکتها نیز بتوانند رفتارها و روابط تامین کنندگان را اداره کنند.
گرچه این موضوع به خوبی حل شد ولی برایم ناراحت کننده بود که کسی به خودش اجازه داده با کارکنان من بخصوص بدون ترس از اینکه شاید موضوع به گوش من برسد چنین رفتار گستاخانه ای داشته باشد. حالا باز جاسوسی اطلاعات برای من منطقی تر و قابل قبول تر است.
به هر حال هنجارهای اجتماعی خواهی نخواهی محیطهای کاری را تحت تاثیر قرار میدهند و ما نمیتوانیم به همه یاد بدهیم که روابط پرسنل یا تمامی طرفهای تجاری شرکت محدود و تعریف شده است و اصولا بحث کار جداست.

۱۳۸۸/۱۰/۲۰

صادرات نرم!

راستش این عنوان رو از خودم اختراع کردم. دیدم این روزها خیلی چیزها عنوان نرم رو یدک میکشند من هم برای اینکه از غافله عقب نمونم و بگم که کاملا آپدیت! هستم این کلمه رو استفاده کردم.
البته اگر نوشته ام را دنبال کنید میبینید که چندان هم بی ربط نیست.
جدای از اینکه چه مشکلاتی سر راه صادرات تولیدات کشورمان وجود دارد و اصولا همت دولت برای برطرف کردن موانع و تبدیل شعار به عمل چقدر جدی است و ... بنگاههای اقتصادی و تولیدی در تمامی بخشهای صنعت و کشاورزی و معدن چه وضعیتی دارند و ... به نظر من یکی از اصلی ترین راههایی که میبایستی به منظور فراهم نمودن توسعه صادرات صنعتی کشور طی نمود راه افزایش صادرات فرهنگی است. شما بخوانیدش صادرات نرم.
سرمایه غنی که ما داریم و ژاپنی ها و کره ای ها و مالزایی ها و ... نداشتند اما ترکیه داشت گرچه کمرنگ تر از مال ما بود.
تمدن غنی چندین هزار ساله ایران (حداقل آثارش را اگر بتوانیم حفظ کنیم و به یغما نرود)، موسیقی اصیل ایران، طبیعت بکر (البته جدای از مسائل سوداگرانی که به جان طبیعت افتاده اند) و مردمانی مهربان با تنوع قومی فوق العاده زیبا و آثار شگفت انگیز باستانی و ... اندوخته ها و سرمایه های اصلی هستند که هنوز به نظر من برای شناختن و شناساندن آن کیلومترها راه باید رفت.
هنر زبان مشترکی است که جدای از مرز زبانها و فرهنگها بر دل انسانها نفوذ میکند و همه آنرا درک میکنند.
به نظر من برای اینکه کالای ایرانی مقبول افتد، سوای مباحث مدیریتی که باید کیفیتها را ارتقا داد (کیفیت محصول و فرهنگ تولید و ...) و تولید را اقتصادی کرد و اقتصادی تولید کرد (هر دو مهم هستند و با هم تفاوت دارند) و ... باید بستر لازم برای پذیرش کالای ایرانی فراهم شود.
این بستر سوای مناسبات سیاسی و اقتصادی دولتها (که بسیار بسیار مهم است)، بستر ارتباط فرهنگی بین ملتهاست.
باید با موسیقی ایرانی، فیلمهای ایرانی، نقاشی ایرانی و کلا هنر ایرانی با مردمان جهان گفتگو کرد. باید این امکان فراهم شده و توسعه یابد که اهل هنر فعالیتهایشان را جهانی کنند و آثارشان به رخ همه مردم جهان کشیده شود و به موازات آن فراهم نمودن بستر رشد صنعت توریسم سرعت یابد (البته از نوع غیر دولتی آن. توریسم از جنس مردم است نه دولتها) تا مردم بیایند و بروند و ارتباط نزدیک رو در رو افزایش یابد.
(کاهش تصدی دولت در تمامی امور بخصوص اقتصاد و تجارت هم که نقل و نبات همه مجالس است و ظاهرا آب هم از آب تکان نمیخورد بسیار اهمیت دارد.)
جدای همه اینها ورزش و حرفه ای شدن آن نیز کم اهمیت تر از هنر نیست. قهرمان شدن تیمهای ورزشی ایرانی در تعداد بیشتری از رشته های ورزشی و حرفه ای شدن ورزش ایران بسیار تاثیر گذار است.
آنوقت است که دیگر نگاه ها به ایرانی جماعت دیگر هرگز نمیتواند نگاه تروریستی باشد. وقتی روح لطیف ایرانی دمیده شده در هنر، دلنواز همه عالمیان شود تاثیری که در ذهنها و دلها ایجاد میکند میتواند مقبولیت کالای ساخت همین مردم و فرهنگ را نیز به راحتی افزایش دهد.
سوای از بحث خوب یا بد بودن جدایی دین و سیاست، هرچقدر جامعه ما قدرت جذب و پذیرش دیگران را داشته باشد و مردمان با ادیان مختلف بتوانند به طور برابر و بدون تمایز از تمامی حقوق یکدیگر برخوردار باشند محیط جامعه ما بازتر و بین المللی تر خواهد بود که نتیجه آن افزایش محبوبیت بین المللی است.
به طور خلاصه اگر بخواهم بنویسم باید عرض کنم که فرهنگ و هنر به عنوان اصلی ترین کانال ارتباطی مردم میتواند تاثیر بسیار زیادی در فراهم کردن بستر حضور کالاهای ایرانی فراهم آورد. کالاهای مردمانی که به خاطر احساسات لطیفشان چنین هنرمند هستند.
چنین مردمانی دوست داشتنی بوده و کالاهای این افراد هم قاعدتا خوب و مناسب است (یعنی تقلب و کم فروشی و افت کیفیت و ... را هر گز تجربه نمیکنید).

بگذریم از اینکه ندانسته عمل کردنها و قرار گرفتن "تخصص" در درجه پایینتری نسبت به شرایط دیگر فردی باعث شده است که افراد غیر حرفه ای که فقط پول و رانت داشتند و یک شبه تاجر شدند و چه بلاهایی که بر سر اعتبار کالای ایرانی در بازارهای جهانی نیاوردند و چه واحدهای تولیدی که به خاطر واردات غلط هنوز به تعطیلی کشانده نمیشوند
به نظر من تصویر امروز اقتصاد بین المللی ما انعکاسی است از تصویر هنر و ورزش ما و اگر تصمیم به بین المللی شدن و حضور موفق جهانی برای صنعت ایران گرفته شود باید به این عرصه ها توجه ویژه ای شود.
فعلا بروم و ببینم با این همه چک برگشتی تجار معتبری که کلی خودشان طلب کار هستند چه باید بکنم. ظاهرا این بار رکود تورمی اقتصاد ما از نوع دیگری است. رکود در اقتصاد که با تورم مطالبات لاوصول و مشکوک الوصول همراه است. اگر هم بابت افت ارزش پول تقاضای پول بیشتری از بدهکارانی که ماهها پرداختشان عقب افتاده است را بکنیم نزول خوار میشویم و حرام است.

تجربه مدیریتی(همان تروک است. نمیدانم به فارسی چه بنامم): آیا میدانستید که اگر بخواهید مالیات خودتان را قسطی بپردازید برای اقساط پرداختی سود تعلق میگیرد و سودش را هم (قبلا میگفتند بهره یا نزول) متناسب با مبلغ اقساط به ازای هر ماه محاسبه کرده و از شما دریافت میکنند؟ راستی در بانکداری اسلامی به آن چه میگویند؟ ربا؟ سود؟

۱۳۸۸/۱۰/۱۲

سال 2010 هم آمد

چه زود 2010 شد؟
انگار همین دیروز بود که میخواستیم وارد سال 2000 بشویم و نگران بودیم که اگر کامپیوترهایمان درست کار نکردند یا برنامه های حسابداری و فروشمان به هم ریختند چگونه سال را به پایان برسانیم.
حالا میبینیم که از آن زمان 10 سال گذشته است.
امیدوارم خداوند همه شما بخصوص کارآفرینان عزیز عاشق آبادانی و رشد کشورمان را 100 ساله کند و از سال جدید میلادی مردم ایران زندگی آرام و شادی را در رفاه و امنیت آغاز نموده و با فکری باز و خاطری آسوده و امیدوار، شرکتهای ایرانی را به شرکتهای صدها ساله ای تبدیل کنند که الگوی مدیریتی دنیا و بازیگران اصلی اقتصاد جهانی شوند.

رشد بازارهای مکاره در زمان رکود

کسادی بازار تقریبا یک ماهی هست که شدت یافته. همه اینها در حالی است که بهای تمام شده همچنان به خاطر افزایش بهای عوامل تولید در حال افزایش است و رکود در فروش نیز هزینه های سربار را افزایش میدهد و از آن طرف هم بازار مکاره دارد رشد میکند و کم فروشی و تقلب و ... تنها راه حلی است که برای بقای برخی شرکتها دیده میشود.
واقعیت این است که این بازار مکاره ها فقط زمانی که رکود ایجاد میشود رونق میابند چرا که در زمان رونق اقتصادی هر کسی اگر برسد سفارشات مشتریان خودش را به موقع تامین کند هنر کرده است و فقط در زمان رکود است که برای قاپیدن لقمه ای نان هر چیزی را به جای گنجشک رنگ میکنند تا به اسم قناری بفروشند. مخصوصا شرکتهایی که درگیر وامهای بانکی با نرخهای سود مناسب (برای بانکها البته) شده باشند که بیشتر در گیر این مسائل هستند.
ولی بالطبع موج عکس العمل این شرکتها گریبان ما را هم در بازار میگیرد تا جائیکه حتی برخی از مشتریان از ما میخواهند تا ماهم کم بفروشیم ولی به همان قیمت ارزان بدهیم.
حالا درست است که بازاریابی به ما میگوید خواسته مشتری را باید تامین کنیم ولی ما که نمیتوانیم در بسته 1000 عددی 850 عدد بگذاریم و به قیمت 1000 عددی بفروشیم؟ اینجا بحث اعتبار و شهرت نام تجاری پیش می آید که یا باید با یک نام تجاری در پیت و البته خارجی (شبه خارجی) جنس بنجل را با تعداد کمتر عرضه کرد (کاری که دیگران هم میکند) که این روزها شیرین هم فروش میرود! یا باید بسوزیم و بسازیم و از اعتبار نام تجاریمان پاسداری کنیم.
به نظر من دومی گرچه در کوتاه مدت برایمان هزینه دارد ولی در بلند مدت و به شرطی که خوب اطلاع رسانی کنیم به نفع ما خواهد بود. حالا این وضع کی میخواهد تغییر کند خود جای بحث دارد. فعلا که داریم میریم جلو هرچند کندتر از برنامه.

با توجه به اینکه چند روزی تا پایان مهلت تسلیم اظهار نامه مالیات ارزش افزوده باقی نمانده اولین اظهارنامه خودمان را تسلیم کردیم.
تشکیلات جدایی است و اینطور که معلوم است یکسری ممیز مالیاتی جداگانه ای برای خود دارد و دردسرهای جداگانه ای.
در همین مدت هم از حوزه مالیات بر درآمد شرکتمان دو رقم به ما اعلام کرده اند با نام دو شرکت که مشتریانمان هستند. بعد از ما خواسته اند در سال 86 بگردیم و پیدا کنیم که طی کدامین فاکتورها رقم اعلام شده آنها را دقیقا اعلام کرده ایم.
از شانس بد ما این دو شرکت از مشتریان خوب ما هستند و تعداد فاکتورهای طول سال آنها زیاد است. حالا ما باید یک به یک و اگر نشد دو به دو و اگر نشد سه به سه و ... این فاکتورها را باهم جمع کرده تا ببنیم بالاخره رقمی که آنها اعلام کرده اند با جمع کدامیک از این فاکتورها جور در می آید!! انگار که ما بیکاریم. با ناراحتی و کمی عصبانیت در اعتراض خواستم که حداقل شما که چنین رقمی را ارائه میکنید بفرمایید که از کدام فاکتورها به آن رسیده اید تا من اسنادش را ارئه کنم که متاسفانه خود ممیز مالیاتی هم فقط به برگه ای که به دستش داده اند استناد میکند و هیچ نمیداند.

حالا این جای خود بحث ایران کد هم که جای خود دارد. با توجه به اینکه قبلا برای محصولاتمان ایران کد گرفته بودیم برای کاغذهای کاربن لس هم مدتها بود که درخواست ایران کد داده بودیم. بالاخره کدها را برای کاغذهای رول و بند کاربن لس صادر کردند ولی دیدیم که جلوی اسم آنها خورده است کاغذ چاپگر!
اعتراض کردیم و پیگیر شدیم تا اینکه بالاخره رسیدیم به اینجا که میگویند حتما باید جلوی اسم آنها بنویسیم کاغذ کاربن دار!هر چقدر اصرار کردیم که کاغذ کاربن لس درست است که عملکردش شبیه به کاغذ کاربن دار است ولی کلا تفاوت خیلی زیادی با کاغذ کاربن دار دارد و اصلا از کربن برای انعکاس مطالب استفاده نمیشود و حتی تعرفه های گمرکی متفاوتی دارند نشد که نشد تا اینکه از این بحث خسته کننده کلافه شدیم و گفتم هر چه دوست دارید خودتان تعریف کنید! هنوز هم منتظریم که تعریف کنند.