۱۳۸۵/۰۴/۰۶

پيش بيني برنده جام جهاني 2006 با رياضيات

جناب دكتر ايماني راد (استاد و تحليلگر اقتصاد) سر كلاسش كمي با اعداد برايمان بازي كردند كه جالب بود. بد نيست شما نيز بخوانيد:

همانگونه كه ميدانيد در سال 1994 برزيل كاپ را به خانه برد و برنده جام جهاني شد. قبل از آن نيز در سال 1970 كاپ را برده بود. جمع اين دو سال را اگر حساب كنيم به عدد 3964 ميرسيم

آرژانتين نيز آخرين بار در سال 1986 كاپ را برده بود و قبل از آن نيز در سال 1978 كاپ را برده بود. جمع اين دو سال را نيز اگر حساب كنيم باز به عدد 3964 ميرسيم

آلمان آخرين بار در سال 1990 كاپ را برد. قبل از آن در سال 1974 كاپ را برده بود. جمع اين دو سال را نيز اگر حساب كنيم باز به عدد 3964 ميرسيم

حالا طور ديگر اين عدد را كنترل كنيم. در سال 2002 ميدانيد كه برزيل كاپ را برده بود. تفريق 3964 از 2002 ميشود 1962 كه در آن سال باز هم برزيل برنده كاپ بوده است

ظاهرا اين عدد كار ميكند

پس با اين حساب فكر ميكنيد كاپ 2006 را چه كسي به خانه ميبرد؟
اگر 3964 را از 2006 كم كنيم به عدد 1958 ميرسيم
در آن سال چه تيمي برنده بود؟ معلوم است برزيل.
پس اين كاپ را هم احتمالا برزيل ميبرد. بايد صبر كنيم تا ببينيم

لطف كنيد و حتما اين پست را نيز بخوانيد و به دوستانتان اطلاع دهيد.

۱۳۸۵/۰۴/۰۴

تخلف سايت پرداخت و عدم انجام تعهداتش

همانگونه كه اطلاع داريد به منظور فروش اينترنتي كتابم و تحويل آن از طريق پست و اخذ وجه همزمان به دليل فراگير نشدن سيستمهاي پرداخت الكترونيك در كشور از سرويسهاي شركت رهنما كاميابان نخستين (سايت پرداخت)‌استفاده كردم.
براي اين منظور قراردادي بين من و آن شركت منعقد شد كه آن شركت تعهد نمود هر دو هفته يكبار وجه كتابهاي فروخته شده توسط سايت مرا به من پرداخت كنند.
علاوه بر آن اين سايت سرويس پرداخت وجه از طريق كارتهاي پارسيان و سامان را نيز در اختيار مشتريان من قرار ميداد.
تا اينجاي كار كه همه چيز خيلي خوب است.
چيزي كه باعث شد امروز اين پست را بنويسم جواب بسيار بسيار سربالاي آن شركت به اعتراضات من بود.
من دو اعتراض داشتم. يكي اينكه با گذشت 9 ماه از تاريخ قراردادمان آن شركت هنوز هيچ اقدامي جهت پرداخت وجه من صورت نداده است
و دوم آنكه هنوز وجه يكي از مشترياني كه در بهمن سال 84 از طريق كارت بانك سامان از اين سرويس خريد كرده بود و پول از حسابش كسر شده است در ليست سفارش ثبت نشده است و سفارشي به دست ما نرسيده و عليرغم اينكه كتاب را بعدا خودم برايش به رايگان فرستادم وجه مذكور همچنان گم شده است!! و سايت پرداخت مدعي است چون وجه عده زيادي اينطور شده است ما از كجا بدانيم وجه شما چقدر بوده است كه بعدا با استفاده از شماره رديابي سفارش مشكل نامعلوم بودن صحت ادعاي ما حل شد و آنان پذيرفتند كه چنان مبلغي را به صاحب كارت بدهكارند ولي هنوز خبري از برگرداندن وجه خريدار نيست.
بعد از دو ماه انتظار براي دريافت پاسخ به دو نامه اعتراضي كه به آن شركت ارسال كرده بودم امروز بعد از چندمين تلفن به من گفتند كه ما نميتوانيم به قراردامان عمل كنيم و اگر دوست نداريد قراردادتان را باطل كنيد!!!
به همين راحتي كه الان داريد ميخوانيد
از آنها خواستم به نامه من كتبا پاسخ بدهند كه گفتند اين كار را نميكنيم
فكر نميكنم بيش از اين بتوان در حق يك مشتري بي احترامي كرد.
همانطور كه ميدانيد قرار داد يك توافق دو طرفه است و آنها حتي به امضاي خودشان نيز احترام قائل نشدند. ولي كو حمايت از مشتري؟
از اينكه شركتي به اين راحتي به حقوق ديگران تجاوز كند واقعا متاسفم.
در روز روشن...
متاسفانه بدليل طولاني بودن فرايند قضايي نمي ارزد وقت بگذارم و شكايت كنم. آيا كسي راه بهتري سراغ دارد؟
تنها كاري كه ميتوانستم بكنم مطرح كردن آن در اينجا بود كه شايد جلوي اشتباه ديگران را بگيرم. لطفا تا جايي كه ميتوانيد اين مطلب را به گوش ديگران برسانيد

براي ارسال اين پست از طريق ياهو ميسنجر به دوستانتان روي اينجا كليك كنيد





توضيح:
در تاريخ 20/04/85 مدير اين شركت در تماسي ضمن عذر خواهي، علت نواقصات فوق را ناشي از برخي نقل و انتقالات و برخوردهاي شخصي برخي پرسنل ذكر كرد كه موضوع به موقع به اطلاع مديريت شركت نرسيده بود و بيان نمودند بلافاصله در خصوص جبران اقداماتي را انجام خواهند داد
كه در اينجا نوشتم. آخر اين پست را هم بخوانيد

۱۳۸۵/۰۴/۰۲

اثر رفتار ما در ديگران

يكي دو روز پيش پست نسبتا طولاني در خصوص روابط بين علت و معلول نوشتم كه متاسفانه در آخرين لحظات همه اش پريد و فرصتي كه براي اين كار اختصاص داده بودم را نيز از دست دادم.
در اين فرصت ايميل جالبي با متن زير از دوستي به دستم رسيد. فكر كردم خوب است كه براي شما نيز نقل كنم. بلكه سر فرصت دوباره مطلبم را نوشتم

يكي بود يكي نبود، يك بچه كوچيك بداخلاقي بود. پدرش به او يك كيسه پر از ميخ و يك چكش داد و گفت هر وقت عصباني شدي، يك ميخ به ديوار روبرو بكوب.

روز اول پسرك مجبور شد 37 ميخ به ديوار روبرو بكوبد. در روزها و هفته ها ي بعد كه پسرك توانست خلق و خوي خود را كنترل كند و كمتر عصباني شود، تعداد ميخهايي كه به ديوار كوفته بود رفته رفته كمتر شد. پسرك متوجه شد كه آسانتر آنست كه عصباني شدن خودش را كنترل كند تا آنكه ميخها را در ديوار سخت بكوبد.

بالأخره به اين ترتيب روزي رسيد كه پسرك ديگر عادت عصباني شدن را ترك كرده بود و موضوع را به پدرش يادآوري كرد. پدر به او پيشنهاد كرد كه حالا به ازاء هر روزي كه عصباني نشود، يكي از ميخهايي را كه در طول مدت گذشته به ديوار كوبيده بوده است را از ديوار بيرون بكشد.

روزها گذشت تا بالأخره يك روز پسر جوان به پدرش روكرد و گفت همه ميخها را از ديوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف ديواري كه ميخها بر روي آن كوبيده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر كرد و گفت: « دستت درد نكند، كار خوبي انجام دادي ولي به سوراخهايي كه در ديوار به وجود آورده اي نگاه كن !! اين ديوار ديگر هيچوقت ديوار قبلي نخواهد بود. پسرم وقتي تو در حال عصبانيت چيزي را مي گوئي مانند ميخي است كه بر ديوار دل طرف مقابل مي كوبي. تو مي تواني چاقوئي را به شخصي بزني و آن را درآوري، مهم نيست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهي گفت معذرت مي خواهم كه آن كار را كرده ام، زخم چاقو كماكان بر بدن شخص روبرو خواهد ماند. يك زخم روحي به مراتب عميقتر از زخم فيزكي است.
دوست ها واقعاً جواهر هاي كميابي هستند ، آنها مي توانند تو را بخندانند و تو را تشويق به دستيابي به موفقيت نمايند. آنها گوش جان به تو مي سپارند و انتظار احترام متقابل دارند و آنها هميشه مايل هستند قلبشان را به روي ما بگشايند

اگر در فكر مهاجرت هستيد يا به برگشتن يا برنگشتن به ايران فكر ميكنيد بحث جالبي در اين پست انار وجود دارد كه توصيه ميكنم لينكهايش را هم ببينيد. يادداشتهاي جناب قدوسي را در اين خصوص اينجا بخوانيد.

۱۳۸۵/۰۳/۲۶

جام جهاني و ايران - سرگرمي يا فرصت

جام جهاني چه تاثيري در فوتبال ما دارد؟
چند روزي افكار عمومي درگير مسائل اصلي و حاشيه اي آن ميشود ولي برآيند تبعات آن در سيستم ورزشي ما مديريت نميشود.
ماحصل جام جهاني قبلي كه در آن شركت داشتيم تنها چيزي كه اتفاق افتاد بازي كردن چند بازيكن در چند تيم خارجي بود
ولي محموعه فوتبال كشور چقدر متاثر شد؟ بازيكنان و مربيان و باشگاهها و داوران و رسانه هاي ورزشي و هواداران تيمها و تبليغات تجاري و گردشهاي مالي ايجاد شده و ... چقدر و در چه جهتي تغيير كرده اند؟
مثلا اينكه به جام جهاني برويم يا نرويم آيا در باشگاههاي ما و در فرهنگ فوتبال و هوادارن تغييري رخ ميدهد؟ مثلا مدير فلان باشگاه برنامه ريزي خاصي انجام ميدهد؟ اصلا امكانات خاصي دارد كه بتواند كاري انجام دهد؟ فاصله باشگاههاي ما با باشگاههاي ساير كشورها چقدر است؟ در چه وضعيتي هستيم؟ مديران فدراسيونها در راستاي يك برنامه كلان حركت ميكنند؟ هنوز فكر ميكنيم مدير يك بيمارستان حتما يك طبيب و مدير يك باشگاه نيز حتما بايد يك فوتباليست باشد؟
آيا مربيان ما مصمم ميشوند كه دانش خود را افزايش دهند؟ يا اينكه اين فرصت را با نقد و ايراد گرفتن از كارهاي ديگران سپري ميكنند؟
مطبوعات ما چقدر مطبوعات ديگران را بنچ مارك ميكنند و براي خودشان الگو قرار ميدهند؟
آيا خبرنگار ما بررسي ميكند كه فلان خبر نگار چگونه با مربي تيم مليشان مصاحبه كرده است؟ يا مجلات و روزنامه هاي ديگر كشورها چگونه رفتار ميكنند؟ هنوز برخي خبرنگارانمان خود را عالم تر از مربيان ميدانند.
آيا فدراسيون فوتبال براي مربيان دوره هايي را در نظر ميگيرد تا سطح علمي فوتبال كشورمان ترقي كند؟
آيا باشگاه داري را بلد هستيم؟ آيا از باشگاههاي ديگران ياد ميگيريم؟
آيا تجربيات ارزنده بازيكناني چون علي دايي كه حضور در باشگاههاي معتبر و بزرگي را تجربه كرده اند مورد استفاده قرار ميگيرد؟ مثلا كدام باشگاه كشور از علي دايي پرسيده است كه بكن باور چگونه مديريت بايرن مونيخ را انجام ميداده است؟
يا اگر پرسيده است آيا توان اجراداشته است؟
آيا رفتار ما با پيشكسوتان ورزشي احساسي است؟ مثلا آيا فراموش كرده ايم كه علي دايي چه نقشهايي در پيروزيهاي تيم ملي كشورمان ايفا نموده است كه اينك با يك بازي خيلي بد با او توهين آميز برخورد ميكنيم؟ تجارب علي دايي و عابد زاده و پيوس و ... در كجا قابل استفاده است؟ در كجا ثبت شده است كه قابل استفاده باشد؟ يا مثلا عابدزاده چگونه از بازي فوتبال خداحافظي كرد؟

براي همين است كه جام جهاني هنوز براي ما بيشتر جنبه سرگرمي دارد تا يك ميدان محك زني و بررسي نقاط ضعف و قوت و يك برنامه ريزي اجرايي بلند مدت براي مرتفع كردن آن.
پذيرش 32 ملت با فرهنگ مختلف را در نظر بگيريد. بازيهاي المپيك كه جاي خود دارد.
به نظر من فرصت بسيار خوبي است تا همه چيز جام جهاني را مطالعه كنيم.
از همه چيز بايد الگو برداري كنيم و ببينيم چقدر فاصله داريم و چطور ميتوانيم روي آنها كار كنيم.
مطالعه كنيم كه چگونه ميتوانيم از جريانات اقتصادي فوتبال به نفع افزايش رفاه اجتماعي و شتاب دادن به جريان توسعه يافتگي استفاده كرد
اين روزها بايد براي مجموعه ورزش كشور بخصوص ورزش فوتبال غنيمت شمرده شوند. همه عواملي كه اشاره كردم بايد در اين مدت شبانه روز در پي مطالعه نمونه واقعي كه در آن حضور دارند باشند و از هر فرصتي براي يادگيري استفاده كنند.
تا زمانيكه نتوانيم مجموعه ورزش كشور (شامل خود فدراسيونها و سازمان تربيت بدني و تيمها و باشگاهها و مطبوعات و مربيان و داوران و رسانه ها و بازيكنان و ...) را به يك سازمان يادگيرنده ارتقاء دهيم، عليرغم تمامي استعدادهاي درخشاني كه در اين زمينه وجود دارد و تاثيرات اقتصادي و فرهنگي عميق ورزش در كشورمان، نميتوانيم كار خاصي انجام دهيم.
تمامي اين تجربيات واقعا گوهر هاي گران بهايي هستند. بايد آنها را جدي بگيريم
امروز فوتبال و جام جهاني يك رويداد ورزشي نيست. يك جريان است. جرياني كه تغييرات زيادي را از بعد فرهنگ گرفته تا ابعاد مختلف اقتصادي در جوامع مختلف بر جاي ميگذارد.
مديريت اين جريان واقعا بسيار مهم است و بايد به آن پرداخته شود

۱۳۸۵/۰۳/۲۲

ننوشتن، ننوشتن مي آورد

كارهاي متفرقه زمان بر و امتحان و كلاسهاي دانشگاه و عود شدن درد معده باعث شد تاخير زيادي در به روز شدن اين وبلاگ رخ بدهد كه البته ضمن تشكر از عزيزاني كه اين وبلاگ را پينگ ميكردند از سروراني كه با دست خالي برميگشتند عذر ميخواهم.

با مسائل متعدد و مختلفي مواجه بودم كه در همه آنها بايد خودم تصميم گيري ميكردم و براي همين فرصت زيادي نداشتم.
از جمله مهمترين اتفاقاتي كه افتاد رفع ايرادها و انجام اصلاحات لازم براي كاغذهايي كه قبلا در پستهايم به آن اشاره كردم بود كه با همكاري خوب تامين كننده به نحو مطلوبي انجام شد و آنها علاقمند هستند كه خط توليدشان را بصورت انحصاري در اختيار ما قرار دهند و اميدوارم ما نيز بتوانيم بازار آنرا گسترش داده و به اهدافمان در خصوص كسب سهم بيشتر بازار ناشي از تهاجم به سهم قوي ترين رقيب برسيم.

از طرفي براي شكل دهي يك شركت اقماري براي فعاليت تخصصي بر روي زونكنها بررسي هايي را انجام داده ام كه نتيجه بخش بوده است و اميدوارم به زودي بتوانم شكل اجرايي آنرا پياده كنم
همه اينها در كنار مواردي كه در سطرهاي اوليه اشاره كردم به تمركز زيادي نياز داشت كه البته كارهاي تحقيق و پروژه هاي ترم را هم بايد به آن اضافه كنم.
همه اينها باعث شد تا نتوانم در خصوص نگرش كلان و سيستميك مطلبي بنويسم كه آنرا به پست بعدي اختصاص خواهم داد.

در كنار اينها تصميم دارم به محض تمام شدن امتحانات بر روي ايجاد پكيج آموزشي بر اساس كتاب روشهاي قيمت گذاري براي اين موضوع و همچنين رويكرد كلي نگر كار كنم و با برخي موسسات آموزشي نيز در اين زمينه صحبت كنم.
البته با توجه به نتايج نظر سنجي كه شما عزيزان در آن شركت داشته ايد و ميتوانيد در منوي سمت راست اين بلاگ آنرا ببينيد تصميم دارم دو دوره غير انتفاعي نيز برگذار كنم تا ايرادهاي خودم و دوره برطرف شده و از فيدبك آن براي بهبود دوره ها استفاده كنم.

دو موضوع ديگر دارم كه عناوين كتب بعدي ام خواهند بود و اميدوارم بتوانم به موقع آنها را تمام كنم
فوتبال رو هم ديديد. اتفاقا ديروز داشتم در ويژه نامه همشهري مصاحبه برانكو را ميخواندم. واقعا از اينكه رسانه ها و خبرنگارها اينطور طلبكارانه و مافوق انتظار با او برخورد ميكنند تعجب كردم. انتظارها فوق العاده بالاست و خبرنگارها دنبال فرصت هستند كه مربي را خراب كنند. به نظر من اين درست نيست. اين وضعيت يعني اينكه هنوز جامعه ما در خصوص مديريت فوتبال به يك اجماع نرسيده است و تا فوتبال و اصولا ورزش در كشور ما حرفه اي نشود اين مشكلات همچنان پا برجاست.
به هر حال براي بازيكنان تيم ملي آرزوي موفقيت دارم
بد نيست به همين مناسبت اين كار جالب گوگل را هم ببينيد

۱۳۸۵/۰۳/۱۲

جناب آقاي دكتر بيژن خرم

افتخار داشته ام در طول دوره تحصيلات تكميلي ام درس مهم رويكرد سيستمي Systemic Approach را در محضر استاد بزرگوار جناب آقاي دكتر بيژن خرم استفاده كنم
به سپاس تاثيري كه ايشان در رويكرد من نسبت به سيستم داشته اند و احترام به مقام علمي ايشان اين پست را به معرفي ايشان و گزيده هايي از مثالهاي ادبي اين بزرگوار اختصاص ميدهم



سوابق آقاي دكتر بيژن خرم به اين شرح است:
- يكي از بنيانگذاران سازمان مديريت صنعتي و همچنين طراح، مدير و عضو هيئت علمي برنامه فوق ليسانس مديريت اجرايي در اين سازمان
- مشاور ارشد در موسسه مشاوره مديريت Interact در آمريكا و همكار مدعو پروفسور راسل ايكاف بنيانگذار OR و رويكرد سيستميك
- كارشناس توسعه صنعتي در سازمان بين المللي يونيدو UNIDO
- طراح و از اساتيد دوره برنامه ريزي آموزشهاي فني و حرفه اي در سطح ملي در دانشگاه لندن (DICE)
- نمايندگي ايران در طراحي برنامه هاي توسعه صنعتي آسيا در سازمان بهره وري آسيايي در ژاپن
- همكار پروفسور ديويد مك كللند رئيس دانشكده روانشناسي هاروارد و مربي كارگاه پرورش انگيزش كارآفريني و انتقال آن به سازمان مديريت صنعتي ايران و مركز توسعه مديريت لهستان
- طراحي و مديريت پروژه 100 طرح توسعه مديريت و تدريس در انواع برنامه هاي آموزش رسمي و غير رسمي در آمريكا، انگلستان، كانادا و ايران
- PMD از دانشگاه هاروارد - مهندسي مديريت دانشگاه رنسلر آمريكا - تحقيق در مديريت توسعه صنعتي دانشگاه آكسفورد (برنامه دكتري كالج سن كاترين)

ما فلسفه مديريت و سيستميك ديدن سازمان را از وي ياد گرفتيم و اين سرمايه بزرگي براي همه ما خواهد بود.
تسلط ايشان به ادبيات ايران و مطالعات مختلف ايشان به ما كمك كرد تا از مثالهاي ايشان نهايت استفاده را جهت درك بهتر مفاهيم ببريم.
سه شنبه روز امتحان درس ايشان است. بهانه اي شد تا گزيده هايي از جزوه را كه مرور ميكردم برايتان ذكر كنم:

- دو داستان در باره پرنده سيمرغ:
1- مرغان كمال جوي عطار نيشابوري: مرغها از زندگي روز مره خسته شده بودند از اينكه كاري ندارند جز اين كه هر روز بالا و پايين بروند و تخم بگذارند و دانه بخورند. براي همين نزد هد هد رفتند و از او راهنمايي خواستند كه چه كنيم. هدهد گفت در كوه قاف مرغي است به نام سيمرغ. پيش او برويد و از او بپرسيد. او راه كمال را به شما خواهد آموخت ولي راه سخت است و هفت دريا و هفت كوه و ... و هر كسي نميتواند طاقت بياورد. مرغان رفتند و در بين راه برخي خسته و برخي زخمي از ادامه راه باز ماندند. در نهايت فقط 30 مرغ توانست برسد. آنان هر چه گشتند سيمرغ را نيافتند و عاقبت گفتند نكند سيمرغ خود ما 30 مرغي هستيم كه توانسته ايم از بندهاي مختلف راها شده و به اينجا برسيم.
2- دومين داستان مربوط به مرغان ابن سيناست. مرغان در قفس بودند و ناراحت از اينكه زنداني هستند. روزي بر حسب تصادف قفس ميشكند و مرغان آزاد ميشوند و خوشحال به اين سو و آن سو پرواز ميكنند.. بعد از مدتي ميبينند كه آزادي زياد هم خوب نبوده چون قبلا كسي به آنها دانه و آب ميداد ولي حالا در سرما و گرما بايد به دنبال غذا هم بروند.از هدهد ماجراي سيمرغ را ميشنوند و ميروند. ولي اينبار آنان سيمرغ را پيدا ميكنند و او ميگويد كه شما از بند برون رها شده ايد ولي اكنون در بند درون گرفتار هستيد و بايد تلاش كنيد تا از بند درون نيز آزاد شويد و تنبلي را كنار بگذاريد
اين دو داستان اين را ميرسانند كه منابع كمال در خود ما هستند و منابع آزادي هم در خود ما قرار داده شده اند و اگر آنها را بشناسيم و توسعه بدهيم و در كنار هم قرار دهيم موفقيت و كمال حاصل ميشود
به قول مولانا:
بند بر پاي نيست بر جان و دل است ---- مشكل اندر مشكل اندر مشكل است
براي اينكه خارج از چهارچوب بنگريم و فكر كنيم بايد دانسته ها و دانش آموخته مان را كنار بگذاريم (Unlearning) تا ديد جداگانه اي را بدست آوريم تا بتوانيم ماوراي آنچه آموخته ايم و فكر ميكنيم (Paradigme) ببينيم و فكر كنيم تا بتوانيم تغييرات را ايجاد كنيم (لطفا نگاهي به اين پست من بياندازيد. شايد يكي از علتهاي توجه خاص من به فرمايشات ايشان نزديكي اين ديدگاه است و براي همين خوشحالم كه شاگرد ايشان محسوب ميشوم)
گرچه ترك عادت موجب مرض است ولي عدم ترك آن موجب هلاكت است

- راز بقاء حيات جاودان نيست. اين راز فناست. بلكه راز بقاء در تجديد حيات است نه تمديد حيات چون محيطي كه در آن به حيات ادامه ميدهيم مدام در حال تغيير است و در صورت ثبات و عدم تغيير محكوم به فنا هستيم.(لطفا نگرشتان سازماني باشد)
به قول اقبال لاهوري:
ساحل افتاده گفت گرچه بسي زيستم ---- هيچ نه معلوم شد واي كه من كيستم
موج ز خود رسته اي تيز خراميد و گفت ---- هستم اگر ميروم گر نروم نيستم

- نقش مدير قبلا مديريت عوامل بود ولي اينك عوامل حود مدير شده اند و نقش مدير يا رهبر سازمان مديريت تعامل است. اكنون مسير حركت به سوي كثرت است و 80% انرژي مديريت صرف مديريت تضادها ميشود چون متغيرها متعدد شده و خصوصيت آنها نيز متفاوت ميشوند

- حتما اين شعر را شنيده ايد كه :
هر بيشه گمان مبر كه خالي است ---- شايد كه پلنگي خفته باشد
يعني هر بيشه زاري كه ميبيني فكر نكن كسي در آنجا نيست و خطري تو را تهديد نميكند. شايد يك پلنگ در آنجا خوابيده باشد.
ولي چون محل پلنگ كنام است نه بيشه بلكه بيشه محل شير است پس درست آن شعر به اين صورت است:
هر پيسه (لكه) گمان مبر كه خالي (يك خال) است ---- شايد كه پلنگِ خفته باشد
يعني هر لكه اي كه ديدي فكر نكن كه خال است شايد كه پلنگي باشد كه خوابيده است

- متخصص كسي است كه ادامه ميدهد تا بيشتر و بيشتر در مورد كمتر و كمتر بداند (چون دائم تخصصي تر ميشود - مثلا مكانيك سعي ميكند متخصص موتور شود و متخصص موتور سعي ميكند متخصص انزكتور شود و ...)‌و كارش به جايي ميرسد كه همه چيز درباره هيچ چيز بداند ولي يك جنراليست كسي است كه ادامه ميدهد تا كمتر و كمتر در مورد بيشتر و بيشتر بداند و كارش به جايي ميرسد كه هيچ چيز در مورد همه چيز بداند

- حفظ موفقيت مهمتر از كسب موفقيت است و معني آن ثبات نيست بلكه تغيير است

- يكي از ذي نفعان بسيار مهمي كه اغلب در طراحي مجدد مد نظر قرار نميگيرند و ديده نميشوند همسران كاركنان هستند كه حتما بايد در طراحي مجدد به آنها توجه كرد و آنها را در منافع دخيل نمود. بدينوسيله من به ما تبديل ميشود و كل خانواده، كارمند را ياري ميكند تا به اهدافش در سازمان برسد و خود را در موفقيتهاي او و موفقيتهاي سازمان سهيم ميبينند

- تهديدهاي اجتماعي مثل حمله صياد به صيد است. در فيلمهاي راز بقا حتما حمله يوزپلنگ به صيد يا حمله مار به طعمه را ديده ايد. صياد بسيار آرام آرام و بدون جلب توجه به صيد نزديك ميشود و به محض آگاهي صيد آنقدر بدون حركت مي ايستد تا دوباره صيد خطر را فراموش كند و باز به صيد نزديكتر ميشود و درست در حاليكه تا كنون خيلي آرام بوده بصورت برق آسا به صيد حمله ميكند و او را ميگيرد. تهديدهاي اجتماعي هم به همين صورت هستند

- سه عامل ميتوانند برنامه ريزي ما (ساختن آينده توسط خودمان در زمان حال)‌ را به هم بريزد تا به دلايل غلط برنده شويم يا به دلايل غلط بازنده شويم. آن سه عامل عبارتند از جبر(مثل محل طلوع خورشيد كه نميتوانيم تغييرش دهيم) ، انتخاب ( كه شايد انتخاب درستي انجام ندهيم) و شانس

- هر چيزي كه بيشتر قابل كنترل باشد كمتر قابل پيش بيني است چون بشر روند عادي آنرا هر وقت خواست ميتواند تغيير دهد و ديگر نميتوان رفتار آنرا پيش بيني كرد

- كوري نا بينا بودن نيست بلكه محروم بودن از يك چشم انداز (Vision) است (هلن كلر)

- آرمان آفريني كنيد نه كار آفريني. چون اگر آرمان آفريني كنيد كارآفريني خود به خود شكل ميگيرد

- در آرمان گرايي انقلابي باش ولي در اجرا قدم به قدم حركت كن چون براي دويدن بايد راه رفتن را ياد گرفت

- دنيا توسط كساني اداره نميشود كه لزوما راست ميگويند بلكه توسط كساني اداره ميشود كه ميتوانند ديگران را قانع كنند درباره راست بودن حرفشان ولو اينكه حرفشان راست نباشد. و چه خوب است توسط كساني اداره شود هم راست بگويند هم حرف راست را آنقدر درست بگويند كه به تغيير بيانجامد

- مديريت بر جهان تسلط بر جهان نيست بلكه تسلط بر نفس است

- انسان از اشتباهات خودش بيشتر مي آموزد تا از موفقيتهاي ديگران