۱۳۸۴/۰۷/۰۶

کتابخانه دانشگاه

امروز بالاخره موفق شدم و دوست و همکلاسی عزیزم جناب براتی برامون شیرینی تولد دخترش رو آورد تو کلاس و کام همکلاسی ها رو شیرین کرد. انشاا.. که کام خودش و خانواده محترمش همیشه شیرین باشه و به تمام آرزوهایش در مورد فرزندانش برسد.

بعد از تعطیل شدن کلاسها سری به کتابخانه سازمان مدیریت صنعتی زدم. کتابخانه پر باری است. تصمیم گرفتم بعد از این ساعتی رو بیشتر در دانشکده بمونم تا بتونم از این کتابخانه بیشتر استفاده کنم.
چون ساعتی رو که در ترافیک مسیر دانشکده تا دفترمون طی میکنم انرژی زیادی رو تلف میکنه برای همین تصمیم گرفتم تا از اون محیط استفاده کنم و بعد از مرور سطحی درسها برم دفتر و خیالم راحت تر باشه

در مورد اولین کتابم مطالب اولیه رو تنظیم کردم و باید کار تایپ رو شروع کنم. باید از هر فرصتی برای تایپ استفاده کنم. ولی خودمونیم کتاب نوشتن واقعا سخته. شاید هم من بار اولم هستش و اینطوری به نظرم میاد. به هر حال باید هم مطالب رو از قلم نیندازم که بعدا بگم کاش این رو هم مینوشتم و هم باید بتونم مطلب رو جمع و جورش کنم. فعلا که همه چیز پراکنده است
تازه معلوم هم نیست در آخر اصلا چطوری ازش استقبال بشه. گرچه زیاد به فکر استقبالش نیستم و انتظار ندارم کتاب اولم زیاد فروش بره. به هر حال باید از یک جایی شروع کرد. از حالا در فکر ایجاد سایتی برای کتاب و ثبت نظر خوانندگان و اینجور چیزا هستم. اگر بتونم از طریق همون سایت خودم این کار رو بکنم خیلی بهتر خواهد بود.

در خصوص دوره های اینترنتی که خانم پرتو سوال فرموده اند باید عرض کنم که این دوره ها (که فقط یکیش برگزار شد) توسط سایت blackboard.com پیاده سازی شد که اون زمان(یعنی چند ماه پیش) سالیانه 250 دلار هزینه داشت و من با استفاده از فرصت 30 روزه رایگان این دوره رو برگزار کردم
الان که هزینه سالیانه اش شده تقریبا 430 دلار!! و از عهده من دانشجو خارج هستش
برادرم تو دانشگاه آخن از نرم افزار Ilias که ظاهرا Opensource و رایگان هم هست استفاده میکنن که متاسفانه نیاز به کارهایی برای نصبش هست که از عهده توان فنی و دانش من خارج هستش.
فعلا همینطوری موندم که یک راه حل مطلوب تری پیدا کنم

کار فروشگاه الکترونیکی هم تا اینجا مشکلی نداره. با سرویس پرداخت قرار داد رو این هفته بستم. اصلا دلم نمیخواد یک فروشگاه حرفه ای مثل آنچه برای محصولات شرکتم طراحی و پیاده کردم رو ایجاد کنم. باید خیلی خیلی ساده باشه چون آخه چیزی هم برای فروش ندارم. چند تا کتاب خودم که تازه اگر کسی بخواد بخره :) ولی سرویسی که براش در نظر گرفتم تحویل از طریق پست و پرداخت الکترونیکی رو شامل میشه. در عین حال زیاد هم پیچیده نیست.
فکر کنم تا آخر ماه تقریبا عملیاتی بشه. میمونه تست کردن چند تا صفحه برای درج نظر خوانندگان و رتبه دهی و اینجور چیزای ساده ولی مفید

۱۳۸۴/۰۷/۰۱

تغييرات وبلاگم

امروز فرصت كردم دستي به سر و روي وبلاگم بكشم. تصميم دارم در خصوص ارائه آنچه به تجربه يا با مطالعه كسب كرده ام بيشتر تلاش كنم. يك نظر سنجي هم اضافه كردم كه خوشحال ميشوم نظر خود را در آن انعكاس دهيد.
فكر كنم از عناوين اضافه شده در وبلاگم بتوانيد متوجه شويد كه ميخواهم چه كار كنم. شايد كاري كه خواهم كرد به نوعي سنت شكني در ميان خودمان باشد. معمولا ما دوست نداريم ديگران از تجارب ما استفاده كنند.
وقتي به مطالعه داستانها و چالش ها و ماجراهاي موفقيت مديران بزرگ دنيا مشغول ميشوم هميشه افسوس ميخورم كه چرا از مديران ايراني كمتر كسي چنين كاري ميكند. چرا افرادي مثل دكتر دراكر يا آقاي تام پيترز در دنيا به صورت حرفه اي كار ميكنند در حاليكه تجارب مديران ما هرگز در همان سطحي كه هستند نيز منتشر نميشود و ما هر ساله شاهد اختراع هزاران باره چرخ توسط مديران شركتهايمان داريم.
مديراني كه اغلب در عمده مسائل حداقل به دليل قرار گرفتن در يك كشور و يك شرايط اقتصادي و سياسي و قوانين مشترك داراي مشكلات مشتركي نيز هستند.
ظاهرا كاري از دست مديران دولت بر نمي آيد. سالهاست كه همه مديران با مشكلات مختلف در كسب و كار خود دست و پنجه نرم كرده اند و كمتر فرصتي پيش آمده است كه به بهبود اوضاع به طور جدي فكر كنيم. گرچه مجالي نيز نيست. گرفتاري هاي مختلف به قدري زياد و گاها پيچيده است كه به ندرت يك مدير ارشد يا يك مدير مياني ميتواند به خود كار فكر كند. مشكلات متعدد فردي يا سازماني از يك طرف و مشكلات راهبردي كسب و كار از طرف ديگر.
هيچ برنامه ريزي بلند مدتي نميتواند صورت بگيرد. مديران بخش خصوصي بايد منتظر تغييرات دائمي برنامه هاي اقتصادي و يا روابط سياسي باشند كه به دليل تصدي 85 درصدي دولت بر اقتصاد تاثير به سزايي بر برنامه هاي كوتاه مدت آنها دارد چه برسد به برنامه هاي بلند مدت.
اگر بانكهاي ژاپن مثل بانكهاي ايران بود هرگز شركت ماتسوشيتا الكتريك (پاناسونيك) ‌پايدار نمي ماند. هرگز جنرال الكتريك يامايكروسافت يا والت ديزني (فروش دو سال قبل اين شركت معادل در آمد نفتي ما بود) ايجاد نميشدند. ولي مشكل صنعتگران ايراني فقط بانكها هستند؟
هرگز نبايد تصور شود عواقب و ذهنيت ناشي از زالو صفت خوانده شدن سرمايه داران يك شبه از بين برود. حداقل بايد يك نسل تغيير يابد.

آنچه از برنامه هاي مختلف بازديد از كارخانجات مختلف خصوصي قبل از انقلاب كه پس از انقلاب مصادره شده و در اختيار دولت بودند دستگيرم شده است اين بوده است كه اكثر كساني كه بار اصلي صنعت كشور را بر دوش گرفته بودند و كارخانجات متعدد و بزرگي را در كشورمان بنا نهاده بودند كه در نوع خود نه در سطح خاورميانه كه در سطح آسيا كم نظير بودند افرادي بوده اند كه با جان و دل و عشق به نام ايران با سرمايه خود و استقراض از نظام بانكي حامي صنعتگر و سرمايه گذاري، بنيان صنعتي را گذارده بودند كه علاوه بر سود دهي به اقتصاد كشور موجب اعتلاي نام ايران ميشدند و وقتي داستانهاي خيرات و رفتارهاي انسان دوستانه آنها را نيز از زبان كارگران قديمي و مديران سابق اين واحدها ميشنيدم جز تاسف به از دست دادن چنين مديراني چيزي ديگري در وجودم شكل نميگرفت. و چه آسان اين سرمايه ها را از دست داديم. سرمايه اصلي خود اين افراد بودند. آنچه ارزش داشت خود اين مديران بودند. چرا كه اكنون سرمايه مادي مصادره شده آنان سالهاست كه دارد بودجه مصرف ميكند.
شركتهاي شهاب الكتريك، ايران خودرو (ايران ناسيونال سابق)، پارس الكتريك، مينو (هم دارويي هم غذايي)، توسعه صنعتي بهشهر، پاكسان و دهها كارخانه بزرگ و كوچك ديگر كه اكنون حضور ذهن ندارم و همه را در طول دوره همكاري با انجمن مديريت ايران بازديد كرده ام. در بخش خدمات نيز از اين افراد كم نداشتيم.
در يكي از روزنامه هاي همشهري هفته قبل ماجراي هتل بين المللي تهران واقع در نبش پل سيد خندان درج شده بود كه واقعا خواندي بود.اگر توانستيد از طريق سايت روزنامه همشهري آنرا بخوانيد. شماره 3799 مورخ 22 شهريور در بخش جامعه ايرانشهر. تنها هتل 5 ستاره اي كه تمام مراحل طراحي و ساخت آن توسط متخصصان ايراني و با سرمايه گذاري آقاي بهمن باتمان قليچ زماني سمبل معماري رو به رشد مدرن و شهرسازي ايراني بود و يكي از زيباترين بناهاي تهران. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد اين هتل با مساحتي در حدود 4 هكتار با 850 اتاق و 4 سالن اجتماعات به همراه يك مجموعه ورزشي تا روزگاري كه رونق داشت يعني تا بهمن 57 از محل درآمدش هزينه هاي جاري 3 بيمارستان در تهران و نيز تامين مايحتاج و هزينه هاي 250 خانواده بي بضاعت تهراني را تامين ميكرد.
چرا داستان اين مديران هرگز منتشر نميشود؟ آيا در صورت انتشار آنها متوجه خواهيم شد كه سرمايه دار لزوما با خون كارگرانش سرمايه دار نشده است؟ يا اينكه ميفهميم كه كساني كه سرمايه هايشان مصادره شده است انسانهاي پليدي نبوده اند؟ اما تا دلتان بخواهد كتاب در باره دربار شاه به چاپ رسيده است. تنها كتابي كه در اين باره ديده ام كتاب مربوط به جناب آقاي دكتر كاظم خسرو شاهي بنيان گذار شركتهاي توليد دارو و سرمايه گذاري البرز و ... بوده است كه با عنوان يادداشتهاي كارآفريني به چاپ رسيده است. او كه در زمان انقلاب كشور را ترك نمود و سرمايه اش مصادره گرديد هدفش را از چاپ اين كتاب اينگونه توضيح ميدهد:

شرح مختصر زندگي خانوادگي و توضيح مشروح كار و مديريت من نمونه اي است كه شايد جوانان فعال و كاردان آتي كشور كه به مديريت ميرسند بتوانند از آن بهره بگيرند و اگر ديگر مديران بخش خصوصي دوران پهلوي كه با موفقيت واحدهاي بزرگ صنعتي را ايجاد كرده و توسعه دادند شرح فعاليتها و موفقيتهاي خود را بازگو كنند نه تنها به اهداف من در راه توسعه و پيشرفت و رشد و دوام بخش خصوصي آينده ايران كمك كرده اند بلكه براي نسل فعلي و آتي كشور روشن ميسازند كه ايجاد اكثر صنايع و واحدهاي صنعتي دوران پهلوي نتيجه كوشش ها و تلاشهاي شبانه روزي يكي دو نسل از سرمايه گذاران و موسسان و بخصوص كارآفريني مديران لايق و كاردان آنها بوده و شايعات سوء استفاده يا حسن استفاده اين قبيل صنايع از خزانه ملت و دولت و نفوذ در دولتها به كلي بي اساس و حق ناسپاسي نسبت به آنهاست.
از حسن تصادف در ايام دفاع مقدس هستيم.
همه ما مديون رشادتها و شجاعتهاي مردان بزرگي هستيم كه در طول 8 سال جنگ با تمام وجود جان خود را بر كف گرفتند تا در مقابل تهاجم دشمن به ايستند.
مني كه از جنگ جز ايام موشك باران و بمباران شهرها و يا مشاهده مجروحان جنگي در دوره طرح كاد در بيمارستان ارتش و يا حتي حضور در گارد احترام به اولين گروههاي اسراي آزاد شده جنگ تحميلي در دوران سربازي و يا جز خواندن چند كتاب از آن ايام چيز زيادي نميدانم هرگز نميتوانم از روحيه آن روزگاران و در خصوص آن بزرگمردان چيزي بنويسم.
عظمت و دليري آن بزرگواران بر هيچ كسي پوشيده نيست. اميدوارم حرمت و ياد آنان هميشه و نه در اين ايام و از صميم قلب و نه در ظاهر نگاه داشته شود.

جاي همه آنان در دل ماست. جايشان هيچ وقت خالي نخواهد شد.

۱۳۸۴/۰۶/۳۰

عيد شما مبارك

عيد همه شما عزيزان مبارك باشد
تعطيلي ديروز فرصت خيلي خوبي فراهم كرد تا به كارهاي عقب مونده برسم. گرچه ديروز از تعطيلي استفاده كردم تا تكليف درس مديريت استراتژيك رو كه خيلي هم وقت گير بود رو انجام بدم و براي استادمون جناب آقاي دكتر غفاريان ايميل كردم. حسن دوره هاي اينترنتي و آموزش از راه دور اينه كه وقتت بيشتر دست خودته تا كلاس
امروز و فردا شركت رو تعطيل كردم تا كاركنان در روزهاي آخر سال كارهاي باقي مونده رو تموم كنند و انشاا... از اول مهر كار رو با روحيه بهتر و جديت بيشتر دنبال كنند
گرچه خودم الان دارم اين پست رو از تو شركت مينويسم
توي اين هفته فرصت خوبي به من دست داد كه كارهاي عقب مونده هفته قبل رو مرتب كنم. دروس دانشگاه رو گذاشتم واسه هفته بعد
اين هفته چهار چوب كلي اولين كتابم رو بايد ببندم و بعد در ساعاتي در طول روز شروع بكنم به نوشتن كتاب. فرصت زيادي ندارم. گرچه اولين تجربه ام هم هست فكر نميكنم چيزي كه انتظارش رو دارم از آب در بياد ولي بايد از يك جايي شروع ميكردم

امروز بعد از ظهر ميخوام روي برنامه فروش يكي از شهرها فكر كنم. در نظر دارم توي اون شهر با برانگيختن نماينده و فعاليت بيشتر او تقريبا دست به يك پاك سازي برنم و سهم رقبا رو با افزايش سهم خودم كم كنم

يك مشكلي كه الان متوجه شدم در وبلاگم پيش اومده درج شدن يك كامنت يك شركت هندي يا پاكستاني بلافاصله بعد از پست كردن من هستش. يعني درست زماني كه پست من انجام ميشه اون كامنت هم جاي خودش رو پيدا ميكنه
فكر ميكنم با يك اسكريپتي چيزي اين اتفاق افتاده. تمام سرويسهاي اخيري كه استفاده كردم رو بررسي كردم ولي اصلا ربطي به اون شركت پيدا نكردم

دوستان عزيز من امروز مجبور شدم براي جلوگيري از كامنتهاي اتوماتيك قسمت مربوط به وارد كردن دستي يك كد عددي رو فعال كنم از اين بابت كه زحمتتان بيشتر خواهد شد عذر ميخوام
البته اونهايي كه چيزي نمينوشتند فرقي به حالشون نميكنه
:) (اضافه شده دو ساعت بعد از ارسال پست)

۱۳۸۴/۰۶/۲۶

كلاسها به مباركي شروع شد

بالاخره بعد از چند روز فرصت كردم تا بيام و اينجا بنويسم
هفته گذشته يكي از پرترافيك ترين هفته هايي بود كه داشتم. موضوع از اين قراره كه روز دوشنبه ساعت 5 جلسه معارفه دانشكده مديريت سازمان مديريت صنعتي برگزار شد. در اون جلسه اطلاعاتي درمورد دانشكده و برنامه هاي درسي و غيره به ما داده شد.
وقتي به ما گفته شد كه از فردا كلاسها شروع ميشه همه ما به نوعي شوكه شديم. براي اينكه قبلا گفته بودند يك هفته بعد كلاسها شروع ميشه
از طرفي چون مصادف بود با آخرين ساعات كاري روز دوشنبه عملا كاري رو نميتونستيم در مورد برنامه هاي كاري روز سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه كه كلاس داشتيم صورت بديم. براي همين بلافاصله بعد از جلسه به شركت برگشتم و كارها رو راست و ريست كردم و با يادداشت به منشي ام گفتم كه نخواهم بود و چه كارهايي را انجام دهد.
به هر حال در اين ايام خجسته با مباركي و ميمنت و با توكل بر خداوند متعال كلاسهاي ما شروع شد و من ادامه تحصيلات دانشگاهي را آغاز كردم.
شايد هرگز نتوانم شادي و انرژي ناشي از اينكه دارم ادامه رشته مديريتم را در رشته اي كه به نوعي برترين رشته مديريت در سطح دنيا هستش رو اتفاقا در يكي از تخصصي ترين مراكز مديريتي كشورم يعني سازمان مديريت صنعتي ادامه ميدهم رو بيان كنم.
با اينكه روزهاي پر ترافيك و پر دردسري رو پشت سر گذاشتم ولي به قدري شادي اين اتفاق در من انرژي و نيروي تحرك و جواني ايجاد كرده است كه نه تنها اصلا خسته نيستم بلكه فكر ميكنم ذهنم داره تيز تر ميشه.
امروز بايد برنامه ريزي دقيقي را براي مطالعه بيشتر و نيز آغاز نوشتن براي كتابي كه در نظر دارم چاپش كنم انجام بدم. از طرفي برايم خيلي مهمه كه بتونم روي انجام درست وظايف توسط كاركنانم حساب كنم. البته اتفاق شيرين و تلخي برايم روز چهارشنبه افتاد كه اميدم را بيشتر كرد.
روز چهارشنبه بعد از اينكه كلاسمون تموم شد به شركت آمدم. ديدم دو پاكت كه هر كدام محتوي يك نامه شكايت از دو تن از كاركنان برجسته من بود روي ميزم قرار داشت.
خلاصه شكايت آنها اين بود كه پرسنل نسبت به ميزان حقوقي كه ميگيرند براي اين شركت دلسوز نيستند. حتي يكي از آنها از من خواسته بود در وبلاگم بنويسم كه : شما كيلويي حقوق و مسئوليت ميدهيد بدون اينكه ذره اي در فكر عواقب كارهايتان باشيد.
گرچه هر دو نامه ناشي از برخي سو تفاهمات بود و با عصبانيت هم نوشته شده بودند ولي هر دو شامل نكات مثبت بسياري بودند و آن چه من در بطن اين نامه هاي تند و تيز ديدم ميزان شدت دلسوزي كاركنانم به شركتشان بود.
در اولين فرصت از هر دو خواستم بيايند و با من صحبت كنند. خوشبختانه فكر ميكنم به آنها ثابت شد كه سو تفاهم شده است. موضوع سو تفاهم هم از اين قرار بود كه در پي اعلام عدم رضايت يكي از پرسنل در ارزيابي رضايت شغلي سه ماهه اي كه در آن هستيم مسئول اين كار براي اطمينان از كم بودن حقوق اين فرد از واحد مالي اطلاعات حقوق دريافتي همه پرسنل رو خواسته بود و او هم آنها را در اختيارش قرار داده بود. من مسئول مالي را به خاطر افشاي اين اطلاعات توبيخ كردم و او نيز از اين موضوع ناراحت بود كه چرا وقتي براي رفع مشكل شركت كاري را از روي دلسوزي انجام داده است توبيخ شده است. مسئول رسيدگي به شكايات نيز از اين ناراحت بود كه آيا او كه بايد به مشكل حقوق و در آمد پرسنل رسيدگي كند حق ندارد اين اطلاعات را بداند؟ و نيز چرا برخي از پرسنل حقوقشان اينقدر بالا است در حاليكه كاري كه انجام ميدهند را فرد ديگري ميتواند با حقوق كمتري انجام دهد
در جلسه اي كه با حضور هر دو برگزار شد توضيح دادم كه اعتراض من به افشاي اطلاعات به اين دليل نيست كه او نميبايست به اين اطلاعات دست مي يافت بلكه براي رسيدگي بهتر به اين شكايت دسترسي به اين اطلاعات ضروري هم بوده است بلكه مسئول مالي نبايد بدون فيلتر اين اطلاعات را در اختيار هر يك از پرسنل قرار دهد. تقريبا هر دو قانع شدند (شايد چاره ديگري هم نداشتند!!) ‌و از همه مهمتر اينكه سو تفاهمات رفع شد. چرا كه هر دو برايم اهميت دارند و از افرادي هستند كه از حالا آينده شركت را بر روي دوش آنها ميبينم.
در خصوص وضعيت حقوق و دستمزد و تفاوتها وقتي توضيح دادم كه حقوق با توجه به وضعيت شغلي و ميزان مسئوليت و سابقه و وضعيت معيشت خانواده و تعداد افراد تحت تكفل تنظيم شده است قانع شدند ولي در چهره هر دو ديدم كه از اينكه افراد اين را نميدانند و ناراضي هستند تاسف ميخوردند
بعد از اينكه احساس كردم هر دو توجيح شدند و ميتوانند به خوبي گذشته كارشان را ادامه دهند جلسه را خاتمه دادم و بلافاصله جلسه ديگري با افرادي كه اظهار نارضايتي از حقوقشان كرده بودند ترتيب دادم ولي آنها را توجيح نكردم. بلكه اتمام حجت كردم كه حقوقشان طي چه ضوابطي پرداخت ميگردد و اگر كسي ناراضي است و انتخاب بهتري نيز دارد در ترك شركت دريغ نكند.
اين جلسه فقط نيم ساعت طول كشيد و من بلافاصله بايد خودم را براي استقبال از همسرم به فرودگاه ميرسوندم. از خوشبختي شب هم عروسي دعوت بوديم در برج سفيد. وقتي از آخرين طبقه به خيابان پاسداران نگاه ميكردم با خودم فكر كردم واقعا برج با 110 طبقه يعني چه؟ و ويران شدن دو برج با اين عظمت و البته پهنا واقعا چيست؟ قطعا فيلمهاي تلوزيوني حادثه يازدهم سپتامبر نميتوانست بزرگي واقعي همه فاجعه را آن طور كه هست منتقل نمايد
در هر صورت پنج شنبه هم با اطلاعات به روز و جامع جناب آقاي دكتر رحيميان يكي از استادان برجسته دانشكده ما كه در آمريكا تحصيل فرموده اند آشنا شدم و ايشان ما را با شخصيت تام پيترز آشنا نمودند. فردي كه هزينه حضور در كنفرانسهاي يك روزه اش 2500 دلار است.
بعد از ديدن سايتش با خودم فكر كردم چرا ما در ايران امثال او را نداريم؟ مگر ما كم داريم مديران و دانشمندان با تجربه و دانشمندي كه به هر حال حرفي براي گفتن دارند؟ مشكل در كجاست؟ آيا واقعا دچار خود كم بيني هستيم؟ يا اينكه سختمان مي آيد دانشمان را با ديگران تقسيم كنيم؟ مثلا امثال جناب دكتر رحيميان چرا نبايد در زمينه تحصص خود حداقل در ايران (منطقه را نميگويم) مطرح باشد و انديشه هايش و دانشش نشر پيدا كنند؟
واقعا به نظر شما مشكل كجاست كه ما در ايران با اينكه در كار فردي خيلي بهتر از كار تيمي عمل ميكنيم ولي بيشتر شركتهايمان را مطرح ميكنيم تا افرادمان؟
ديشب ترتيب يك گروه در ياهو را براي بچه هاي همكلاسيمان دادم كه در اولين جلسه برايشان آنرا توضيح خواهم داد

۱۳۸۴/۰۶/۱۹

!ميخواهم كتاب بنويسم

امروز رو با اينكه اصلا خوب شروع نكردم ولي خدا رو شكر خوب تموم كردم.
برادرم ديروز رفت آلمان براي دوره تخصصي كه ميگفتم و باز هم لطف خداوند بزرگ شامل حال ما شد و برادرم در يك كشور غريب مورد عنايت و توجه افرادي قرار گرفت كه به اذعان خودش اصلا احساس غريبي و كمبود نميكند. به راستي كه بعضي وقتها آدم خيلي شرمنده خدا ميشه.
خبر خوب ديگه حركت مسئول انتشاراتمون بود. امروز به او گفتم كه ديگر مدير نيست بلكه بايد خودش را مدير بكند. ميدانم كه ميتواند. عرضه اش را دارد. قبلا مدير بود ولي بدلايل مشكلات زياد و مختلف خانوادگي از مديريت به قدري دور شده بود كه حتي اسم مسئول هم برايش سنگيني ميكرد.
و خوشحالم كه قبل از اينكه من به او اين مسئله را بگويم از طريق ديگري خودش متوجه نواقصات كارش شد. ديدن برق حركت در او واقعا لذت بخش بود. گاهي وقتها پيش مياد كه بك پرسنل معمولي داريد و از او انتظاراتي در حد خودش يا بالاتر داريد. ولي وقتي كه يك پرسنل با توانايي ذاتي بالاتري داريد انتظار نداريد كه در حد پرسنل عادي ظاهر شود. دوست داريد توانايي مديريتي او را افزايش دهيد تا مسئوليت بيشتري را بر عهده بگيرد. ميدانم كه تكانم شديد بود و اميدوارم حركتش را ادامه دهد.
ما فقط 4 ماه وقت داريم تا 3 عنوان كتاب چاپ كنيم كه جوازمون تمديد بشه.
اگر از بين شما كساني هستند كه حاضرند با هزينه خودشان و يا مشاركت ما كتابشان را چاپ كنند با مسئول انتشارات ما تماس بگيرند. يكي از تلفنهايمان 88906868 است.

از طرف ديگه به پيشنهاد مسئول انتشاراتمان تصميم گرفتم من نيز ياداشتهايي را در خصوص مسائل مختلف مديريت طوري كه براي افراد عادي قابل استفاده باشه و كاملا هم كاربردي باشه رو تهيه كنم تا خودمون چاپ كنيم.
حالا تا نوشته هايم كتاب شود بايد خيلي وقت صرف کنم. زمان خيلي كمي دارم. به نظر شما روي چه موضوعاتي بنويسم بهتره؟ ميخواهم در مورد ايزو ، ارزيابي عملكرد ، مديريت استراتژيك ، تيليغات و راهنمايي هايي از اين قبيل بنويسم. بعد از اينكه خيالم راحت شد ميتونم بقيه موارد مديريتي را نيز اضافه كنم. تاكيد من بيشتر روي ارائه يك متن تمام كاربردي است كه هر كسي با در دست داشتن آن بتواند گام به گام يك كار تخصصي خيلي خوبي را انجام داده و نتايجش را هم ببيند.
مطالبم آميخته اي از تحربه و علم خواهد بود تا افراد عادي حتي صاحب يك فروشگاه بتواند با استفاده از آن كارايي اش را بهبود بخشد.
از يك طرف هم كلاسهاي كارشناسي ارشد شروع خواهد شد. واقعا فكر كنم خيلي وقتم كم بياد ولي يك چيزش خوبه و من هميشه از اون لذت بردم اينه كه بايد دوباره يك برنامه ريزي فشرده براي ساعتهاي زندگيم بكنم و طبق اون پيش برم

به نظر من بزرگترين آفت مديريت پريشاني فكر و ذهن است. مدير زماني كه نتواند تمركز كند خط و خطوطي را براي رهبري كردن نخواد ديد. نه افقي نه مسيري. و اين خيلي خطرناك است.
امروز ذهن من آزاد تر از دو سه ماه پيش است. انگار از يك مسئوليت بسيار بزرگي رها شده ام. كار را سالم تحويل داده ام و اينك خيالم راحت است. اينك بهتر ميبينم. خيلي خوشحالم كه زودتر بيدار شدم و بسيار متاسفم كه مدت طولاني را به خواب رفتم. بيش از يك سال چشم ها را بر روي خيلي از حقايق بستن و خود خوري كردن. واقعا براي چه اين كار را كردم؟ كه چه چيزي بدست بياورم؟ چه بدست آوردم؟! واقعا حيف از من بود. اما امروز بيدار هستم. اينجور چيزها در زندگي پيش مياد و ميره. فقط بايد درس بگيريم. اين روزها بهتر كار ميكنم. با نيروي بيشتر و انگيزه بيشتر.
انگار بالهايم باز شده اند.
بدهكاري وسنگيني مسئوليت براي ادا كردن تعهد مالي در كنار بي فكري بدهكاران به شركتم بهترين انگيزه براي كم هزينه تر شدن و تمركز بيشتر بر روي كارم است
اميدوارم بدهكاران هم كمي مسئوليتشان را در قبال شركت ما احساس بكنند
فعلا وقت نيست. به قول اهوازي ها وقت تنگه. بايد برم

۱۳۸۴/۰۶/۱۶

فرصت يابي فروش – ماتريس انسوف

فرصتيابي فروش. از اسمش پيداست. آيا از هر فرصتي براي فروش استفاده ميكنيم؟
فرصت يك منفعت بالقوه است. بايد اين منفعت را بالفعل كنيد.
فرصت در بازاريابي عبارت است از محيط و منطقه اي از نياز و خواست مردم كه به شركت امكان ميدهد تا با برآوردن آن نيازها سودمندانه فعاليت كند.
تكنيكهاي مختلفي براي فرصت يابي وجود دارد. فرصتها گاها خود مشتريان فعلي ، واسطه ها ، تامين كنندگان ،‌فروشندگان ، مغازه داران عرضه كننده محصولات شما ، افراد و مراكز صاحب نفوذ ، تماسهاي اتفاقي (كسي كه در تاكسي يا اتوبوس كنار شما نشسته است) ، مشتريان قبلي و ... همه و همه فرصت هستند.
يكي از اين تكنيكها جدول بسط داده شده انسوف است كه به شرح آن ميپردازم:

مــــــــحــــصــــــــــول
جديد ----- تغيير داده شده ------ فعلي
7 ---------------- 4 ---------------- 1 ----------- فعلي
8 ---------------- 5 ---------------- 2----------- رونق بخشيدن -------بازار
9 ---------------- 6 ---------------- 3 ----------- جديد

خانه شماره 1 (محصول فعلي – بازار فعلي): به معني فروش بيشتر به همان مشتريان قبلي با شيوه هايي چون تبليغات بيشتر و توزيع بهتر صورت ميگيرد. به اين روش رسوخ در بازار ميگويند
خانه شماره 2 (محصول فعلي – رونق بخشيدن به بازار): به معني رونق بخشيدن به بازار با عدم تغيير در محصول كه با شيوه هايي چون تغيير در بسته بندي، نام گذاري مناسب و شناساندن محصول به بازار، و يا تضمين مناسب كالاي مشتريان صورت ميگيرد.
خانه شماره 3 (محصول فعلي – بازار جديد): به معني يافتن بازارهاي جديد براي محصولات فعلي است كه به آن توسعه بازار ميگويند.
خانه شماره 4 (تغيير در محصول – بازار فعلي): در بازار فعلي محصول را تغيير ميدهيم. مثلا با عرضه مدلهاي حديد در بالا بردن حجم فروش تلاش ميكنيم.
خانه شماره 5(تغيير در محصول – رونق بخشيدن به بازار): به معني عرضه مدلهاي جديد با رونق بخشيدن به يازار است. به عنوان مثال عرضه مدلهاي سفارشي در حالتي قبلا فقط توليد انبوه داشتيم. در اينجا كانون بحث اين است كه محصول براي مصرف كننده جذابيت بيشتري داشته باشد
خانه شماره 6 (تغيير در محصول – بازار جديد):‌به معني عرضه مدلهاي جديد براي دستيابي به بازارهاي جديد ،‌به عنوان مثال ارائه محصول با كيفيت برتر (و شايد با قيمت بالاتر) در بازار جديد يا ارائه محصولات معتبر با قيمت پايين در بازارهاي جديد
خانه شماره 7 (محصول جديد – بازار فعلي):‌به معني عرضه محصولات جديد در همان بازار فعلي است كه به اين روش توسعه محصول ميگويند.
خانه شماره 8 (محصول جديد – رونق بخشيدن به بازار):‌عرضه محصول جديد با رونق بخشيدن به بازار كه با روشهايي چون خدمات حمايتي مناسب (قبل از فروش ،‌حين فروش و پس از فروش) صورت ميگيرد.
خانه شماره 9 (محصول جديد – بازار جديد): در اينجا هم بازار جديد و هم محصول ؛ بنابر اين توسعهنامرتبط با گسترش و تنوع فعاليتهاست. زماني كه فرصت زيادي همراه با سود آوري بالا در بازار وجود داشته باشد از اين روش استقاده ميشود.

راستي تولد وبلاگها مبارك :)

روز جمعه شانزدهم شهریور 1380 بود که نخستين یادداشت به فارسی در وبلاگ سلمان نوشته و منتشر شد و به اين شکل، پدیده‌ی وبلاگ فارسی متولد گشت. اولين يادداشت سلمان جريری – نويسنده‌ی وبلاگ سلمان را اينجابخوانيد

۱۳۸۴/۰۶/۱۲

مديران اتوبوسي

شماره 264 نشريه هفتگي كتاب هفته كه برامون پست ميشد چيز جالبي نوشته بود. با عوض شدن وزير ارشاد كل گروه كاركنان كتاب هفته هم رفتند تا گروه چديد سر كار بيايد!!!
زماني كه در دانشكده انواع مختلف تم هاي مديريتي را مثل مديريت اتوبوسي ميخوانديم با خودم فكر ميكردم كه اينها كه امروزه ديگر وجود ندارند جرا بايد بخوانيم!؟ در حاليكه اتفاق كتاب هفته يك نمونه بارز از سيستم مديريت اتوبوسي است.
اين را من خواندم و متوجه شدم ولي از اين ميترسم كه نمونه هاي مشابه اين در صدها شركت و وزارت خانه مختلف اتفاق بيفته كه به گوش كسي هم نميرسد
وقوع چنين اتفاقاتي نشان دهنده اين است كه اساسا وجود اداراتي مثل كتاب هفته ضروري نميباشد! و به راحتي ميتوان درب آن را تحته كرد. اگر چنين است چرا به آنها بودجه اختصاص داده ميشود؟
ولي اگر نه و واقعا لازمه كه چيزي شبيه كتاب هفته (نميشه بهش گفت سازمان يا اداره يا گروه) ايجاد بشه و اصولا بر اساس نياز بوده كه آن را ايجاد كرده اند و بودجه تخصيص داده شده و منابع و سرمايه و هزينه و وقت صرف كرده است آيا بايد به يكباره همه اعضاي آن را تعويض كرد؟
اين اتفاق از چند جنبه به ضرر جامعه است. يكي اينكه اگر واقعا كتاب هفته كار مهمي انجام نميدهد چرا بايد وجود داشته باشد و منابع ملي را مصرف كند؟
چرا نبايد عملكرد مديريان سابق ارزيابي شود تا مديران و مسئولان آنجا در خصوص عملكرد خود و منابع مصرفي خود پاسخگو باشند؟ مگر بودجه صرف شده طبق برنامه خاصي نبوده است؟ (كه نبوده است) پس چرا ميزان دست يابي به اهداف كتاب هفته بررسي نگرديده است؟
كاركنان آن چه بايد بكنند؟ گرچه بيشتر آنان ظاهرا در خود وزارت ارشاد شغلهايي هم داشته اند و همه يك گروه بوده اند. شايد اين طور تصور ميشوند كه بهتر است حالا عده ديگري از اين نعمت خداداد بهره مند شوند
اگر كتاب هفته در هيمن جا درش براي هميشه بسته ميشد جاي اميدواري بود ولي اگر قرار باشد مدير اتوبوسي ديگري از راه برسد و با نزديكان و اقوام و دوستان خود كار اداره كتاب هفته اي كه اساسا نه اهدافش و نه برنامه هايش و نه دست آوردهايش مورد ارزيابي قرار نميگيرند را بر عهده بگيرد اتفاق خاصي نيفتاده است و دور باطل همچنان ادامه دارد.
اگر هر مدير و مسئول امري از وزير و نماينده مجلس گرفته تا مسدول يك كار كم ارزش در يك گوشه از كشورمان نسبت به عملكرد خود و اقداماتي كه انجام ميدهد به كسي جوابگو نباشد و هيچ نهاد يا كسي عملكرد او را ارزيابي نكرده و از او در خصوص برنامه هايش و دلايل انتخاب اين برنامه سوال نكرده و نتايج را با برنامه هايش نسنجد نتيجه اش جز اين نخواهد شد.
حتما شنيده يا خوانده ايد كه رتبه كشور در زمينه فساد اداري 10 رتبه بد تر شده است (از 77 امين به 88 امين رسيديم. پاكترينش فنلاند بوده كه رتبه 1 داشته است). رتبه بهره وري ايران هم كه حديث مفصل خود را دارد.
فكر ميكنيد چرا وقتي انتخابات رياست جمهوري پيش آمد صدها نفر از مردمي كه نه سواد داشتند و نه تخصص و حتي با ريخت و قيافه هاي عجيب و غريب خود را كانديد رياست جمهوري كشور كردند؟ يا كانديد نماينده مجلس؟
جز اين است كه پاسخ گويي در جامعه در قبال عملكرد كمرنگ بوده و گاها وجود ندارد؟
كار سازمان بازرسي چيست؟ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور كجاست؟
اگر واقعا من نوعي ببينم كه اگر نماينده مجلس شدم در طول دوره و در پايان دوره عملكرد من مورد سنجش قرار خواهد گرفت و در قبال مسئوليت سنگيني كه بر دوشم قرار ميگيرد توانايي من پاسخ گوي اين مسئوليت نيست آيا هرگر جرات ميكنم خود را كانديد كنم؟
وقتي رئيس مجلس در خصوص اينكه با وجود خالي بودن صحن مجلس چرا تعداد افراد كارت زده زياد است (آن هم در ايامي كه بحث تعيين صلاحيت وزيران است) نميتواند پاسخ قاطع بدهد چه بايد گفت؟ آيا سخنان او از رئيس و مسدول مجلس قابل قبول است؟
جملاتي مثل اينكه همه ما در مقابل مردم پاسخگو هستيم را همه ميگويند. همه دارند زيباتر حرف ميزنند. ولي فاصله حرف تا عمل واقعا بسيار است و جز مردان با اراده و سخت كوش كس ديگري نميتواند اين فاصله را از بين ببرد.
انتقادهايي كه از جانب رسانه ها مطرح ميشود توسط چه مرجعي رسيدگي ميشود؟ رسانه ها مگر حرف مردم را نميرسانند؟ اگر نميرسانند پس وزير مسئولش چه ميكند؟
مگر قرار است كه خود وزير تمام وقت خود را اختصاص به پاسخ دادن تلفني به مشكلات مردم كند و كار ديگري در جهت اداره كردن وزارت خانه ندارد؟ يعني ايشان يك معاون يا دستيار يا كس ديگري در نزد خود نميبيند كه اين كار را به او محول كند و از او گزارش بخواهد؟ خودش هم ميتواند گاها براي كنترل اوضاع مستقيما با مردم در تماش باشد ولي نه تمام وقت. اگر اين طور است وزارت خانه را جمع كنيد خود وزير كارها را انجام دهد. ميدانيد چند هزار كارمند در سراسر كشور دارند حقوق ميگيرند و بودجه ها مصرف ميشود كه كار مردم در سراسر كشور راه بيفتد؟
اگر واقعا كارايي ندارند بهتر است همه آنها را جمع كنيد. اگر كارايي داشتند لازم نبود وزير بگويد كه با من مستقيم تماس بگيريد تا مشكلتان را بررسي كنم. معلوم است كه كار مردم راه نمي افتد كه وزير مجبور به چنين كاري ميشود. پس اين بودجه ها صرف چه كاري ميشود؟ چز رفع مسائل جاري مردم و كشور و تلاش براي سازندگي و عمران و آبادي و رفاه اجتماعي بيشتر؟
در سال پاسخگويي هستيم يا پارسال بود؟ مگر فرقي هم ميكند!؟ پاسخگويي به چه كسي؟ چگونه؟ اصلا گيرم كسي نتوانست پاسخگوي خوبي باشد و عملكردش نشان دهنده اشتباهات فاحش و هدر رفتن بيت المال بود. آنوقت چه اتفاقي مي افتد؟

بايد بنشينيم و منتظر دست آوردها و تحولاتي كه آقاي رئيس جمهور جديد وعده داده اند باشيم. اميدوارم كمي تكان بخوريم. اميدوارم ايشان بتوانند اثر گذار باشند و مسئولان را پاسخ گو كنند

اين نوشته ها را سياسي نناميد. اينها مسائل مديريتي روز جامعه مان هستند كه من ميبينم و مينويسم