۱۳۸۴/۱۰/۰۶

کنفرانس شش سیگما

امروز از کنفرانس شش سیگما تماس گرفته بودند که من رو برای هیئت علمی دعوت کنند
به فردی که تماس گرفته بود گفتم که از نظر علمی در آن سطح نیستم ولی اگر هیئت علمی به اعضای تکمیلی نرسید روی من هم حساب کنند.
قراره این هیئت برای کنفرانس مقاله تهیه کنه
امیدوارم از عهده اش بر بیام

راستی یادم رفته بود بنویسم که مقاله ام رو برای هفتمین کنفرانس مدیران کیفیت فرستادم. امیدوارم برای ارائه توی این کنفرانس پذیرفته بشه

ضمنا آن دسته از دوستانی که ابراز لطف کردند که آگهی کتابم رو در سایت قرار دهند باید به عرض برسونم که کد همونی هستش که توی پست قبلی داخل کادر نوشته شده است
کافیه فقط اون رو کپی کنید تو قالب وبلاگتون

قبلا از بزرگواریتون ممنونم
امیدوارم جبران کنم

۱۳۸۴/۱۰/۰۳

فروش نسخه الكترونيكي اولين كتابم

امروز مجوز چاپ اولين كتابم صادر شد.
تا خود كتاب از چاپ خونه بياد بيرون نسخه الكترونيكي اون رو به شما تقديم ميكنم




کتاب روشهای قیمت گذاری

در توضيح كتاب نوشته ام كه :
عليرغم اهميت روز افزون عوامل غير قيمتي در فرآيند بازاريابي جديد، قيمت به عنوان يكي از عوامل مهم آميخته بازاريابي شناخته شده است. چه بسيارند كالاهاي مرغوب و مقرون به صرفه اي كه به دليل قيمت گذاري اشتباه، از طرف خريداران انتخاب نشده اند و زيانهاي هنگفتي را به شركت تحميل نموده اند.
نويسنده كه خود مديريت ارشد يكي از واحدهاي موفق صنعتي كشور را بر عهده دارد در اين كتاب بيش از 30 نوع از سياستها و خط مشي ها و روشهاي مختلف قيمت گذاري را مورد بررسي قرار داده تا خواننده بتواند با اتخاذ مناسبترين سياست قيمت گذاري منافع كسب و كار خود را حداكثر نموده و در شرايط مختلف آنها را به طور مناسبتري تعديل نمايد.

براي سفارش نسخه الكترونيكي كتاب يك سي دي محتوي e-Doc - PDF (Adobe Reader)- 700 Kb اينجا كليك كنيد
دريافت نسخه نمايشي

توضيح: سفارشات شما از طريق پست ارسال و هزينه آن توسط مامور پست در هنگام تحويل دريافت ميگردد

همکاری در فروش: اگر سایت یا وبلاگی دارید که علاقمندید این کتاب را در آنجا به فروش رسانده و درآمدی کسب نمایید کد زیر را كپی نموده و در متن سایت خود قرار دهید. کمیسیون فروش برای خریدهای قطعی 10 درصد میباشد
در کد زیر به جای عبارت ******* بایستی کد کاربری شما درج گردد.




برای دریافت کد کاربری اختصاصی خود ثبت نام کنید. با این کد کاربری شما میتوانید از درآمد و میزان فروش سایت خود مطلع شوید.

به هر حال اين اولين كتابي است كه آنرا تاليف كرده ام. اميدوارم مرا با راهنماييهاي خود در جريان كم و كاستي هاي آن قرار دهيد تا بتوانم راهنماييهاي شما را در كتابهاي آينده ام به كار ببندم

راستي يادم رفت بگم كه فعلا اين كتاب و نسخه الكترونيكي اون رو با تخفيف ميفروشم. سايت اصلي كتاب كه البته لينكش در منوي سمت راست وبلاگم قرار دارد اين است: pricing.mojahedi.ir

ضمنا یکی از پستهای قبلی ام را به عکس جالبی مزین کردم. حتما ببینید

۱۳۸۴/۰۹/۲۷

ماليات 4 برابر سود!!

امروز جلسه اي با برخي ار كاركنان قسمت توليد داشتم. اواسط جلسه بود كه حسابدارمون خبر داد كه اعتراض ما در هيئت حل اختلاف دارايي رد شده!
خيلي تعحب كردم. اصلا فكرش رو هم نميكردم كه قبول نكند. چيز مسلم و بديهي بود.
ماجرا از اين قرار بود كه مميز مالياتي سال 82 ما دفاتر ما را بدليل عدم ارائه فاكتورهاي فروش رد كرده بود در حاليكه تمامي اسناد مربوط به فاكتورهاي فروش ضميمه اسناد حسابداري بودند. از طرفي برگه مالياتي ما را به ما ابلاغ هم نكرده بود ولي نوشته بود كه بدليل عدم حضور در محل ابلاغ شده و بهانه اي شده بود براي رد كردن دفاتر ما و در نتيجه مبلغ ماليات ما به مراتب بيش از واقعيتي كه بايد پرداخت ميكرديم در نظر گرفته شده بود.
من وقتي در هيئت حل اختلاف اسناد و دفاتر و گزارشهاي فروش فصلي را نشان دادم و با توجه به برگه ابلاغيه مالياتي كه همه امضاها متعلق به خود مميز بود و نشان از سند سازي داشت و بحثهايي كه در جلسه شد تصور نميكردم اعتراض ما رد شود.
وقتي جواب هيئت را برايم فاكس كردند ديدم كه مميز مالياتي نوشته كه اينجانب تاييد ميكنم كه گزارش فروش ارائه نداده اند و هيئت هم خيلي راحت قبول كرده و راي صادر كرده كه حق با مميز است. واقعا شاخ در آوردم!!!
آخه چطور ممكنه؟
همه اينها يك طرف ديروز هم وقتي مميز جديدمون (كه برسي دفاتر سال 83 ما رو بر عهده داره) خبر داد كه دفاتر امسال ما رو خود سرمميز بررسي خواهد كرد تعجب كردم. بعد هم كه خود سرمميز زنگ زد كه بياييد توافق كنيم و رقمي كه براي ماليات ما در نظر داره چيزي حدود چهار برابر كل سود عملكرد ما در سال 83 هستش!!!!
من واقعا حيران مانده ام كه بر چه اساسي به اين اعداد دقيق رسيده اند؟
با خودم فكر ميكردم اگر به هر دليل اين ماليات را بپردازم صد در صد سال 84 بايد به مراتب بيشتر بپردازم. چون اصلا ربطي به عملكرد ندارد كه بد تر شده است.
آيا بايد ماليات را بپردازم و براي سال بعد فكري بكنم يا اينكه به فكر منحل كردن شركت و تاسيس شركت ديگري باشم تا پرونده مالياتي ما بسته شده و پرونده جديدي از صفر باز شود؟!
راه حل دوم واقعا مسخره است. مسخره تر از اون علت اين فكر است.
واقعا بيشتر از اينكه به خود مبلغ ناراحت شوم به بي عدالتي و بي منطقي مالياتي ناراحت هستم.
بد شانسي آدم لجبازي هم هستم كه ميترسم سر لج بازي بيام درگير بشم و قوز بالا قوز بشه.
لطفا ننويسيد كه حتما دم مميز رو نديدي
فعلا تصميم دارم مجددا اعتراض كنم. در خصوص توافق با سر مميز بايد بيشتر فكر كنم. لازم به توضيح هستش كه اين توافق شخصي نيست. بلكه اسما توافق است و ربطي به روابط زير ميزي ندارد
بايد با دقت تصميم بگيرم. توكل به خدا

بعد از ظهر هم جلسه اي با ويزيتور شهرستان داشتم و با اينكه خبرهاي خوبي داشتيم ولي تاثير خبر صبح همچنان در من وجود داشت.
فعلا كه ميخوام به هيچ كدوم فكر نكنم. سه شنبه امتحان داريم. بهتره كمي درس بخونم. خيلي وقته كه فرصت مطالعه نداشتم. مخصوصا كه تازه از شر سرما خوردگي هم دارم راحت ميشم.

۱۳۸۴/۰۹/۱۹

ادامه دار بودن آلودگي هواي تهران

دو روز بود كه همه ادارات و سازمانهاي شهر بدليل آلودگي هواي تهران تعطيل عمومي بود. چهارشنبه رو سوء استفاده كردم و رفتم شركت بقيه كارهاي عقب مونده رو انجام دادم. آخه دانشكده كه تعطيل شده بود انگار اين ساعتها رو تو وقت اضافي بودم. .
براي هوا خوري و پاك كردن ريه ها از دود و آلودگي هوا 5 شنبه رو رفتيم جاده چالوس و ناهار رو هم توي يكي از رستورانهاي اونجا بوديم و عصر برگشتيم. جاي همه تون خالي بود. بيشتر از ناهار براي هوا جاي همه رو خالي كردم. با خودم فكر كردم واقعا چند درصد از مردم وسيله نقله اي دارند كه بتونن براي حتي چند ساعت از شهر خارج بشن و هواي سالم تنفس كنند؟
حالا اينكه چند درصد ميتونن برن مسافرت بماند. با اين اوضاع درآمدي و گرفتاريهاي اقتصادي مردم.
موقع برگشتن تصوير بالا رو خودم به عينه مشاهده كردم. هر چقدر تو ماشين به سرنشينان گفتم كه برج رو ببينين كسي نتونست پيداش كنه
واقعا وحشتناكه.
خدا بخير بگذرونه. ظاهرا اين شرايط هفته جاري هم ادامه خواهد داشت. مدارس كه امروز هم تعطيل بودند. بعيد ميدونم تا آخر هفته باز بشن.
به نظر شما اين تصوير پايين رو من اينطور ميبينم يا تاثير آلودگي هواست؟ بالاخره 12 نفرند يا 13 نفر؟

۱۳۸۴/۰۹/۱۳

اجراي طرح لكه جوهر

اين روزها سخت درگير برنامه ريزي طرح يك برنامه ويزيت و به عبارتي حمله تقريبا مستقيم به يكي از رقبا هستم. تغييراتي در سيستم فروش ايجاد كردم كه اميدوارم خوب جواب بده.
گامهاي خوبي هم تو برخي از شهرهاي بزرگ برداشتيم. اسمش رو گذاشتم طرح لكه جوهر.
اختراع خودم هستش. اميدوارم جواب بده. تقريبا از دو سال پيش ايده اش تو ذهنم روشن شد. ولي زياد روي اين طرح تمركز نكرده بودم (يعني فرصت زيادي هم نداشتم بخصوص بعد از بحران مالي سال 83) ولي به هر حال از ديروز اجرا شد.
بعدا مفصل برايتان خواهم نوشت. فعلا نميتونم بيشتر بنويسم تا كار خوب جا بيفته. (يكي نيست بگه مگه قبلي ها رو نوشتي كه اين يكي رو هم بنويسي)‌ خب آخه حق هم داريد. ولي باور كنيد اين جور برنامه ها رو اصلا نميشه گفت كه چي هستند. جا افتادنشون هم زمان ميبره. برخي حتي ممكنه دو سه سال زمان ببره. بايد بعد از فتح فتوحات درباره اش صحبت كرد چرا كه رقيب ممكنه بويي بره و نشه اونطور كه بايد ضرب العجل رو به كار بست. منظورم ضرب العجل دو ساله نيست ها!!!
ولي به محض اينكه ديدم رقيبم داره عكس العمل نشون ميده ديگه ميتونم براتون از گامهاي اول بنويسم.
اين بخش از ماركتينگ براي من خيلي جذابه. درست مثل بازي شطرنج ميمونه به شرطي كه خيلي خوب بتونين صفحه بازي رو ببينيد.
واقعا از اين بايت شرمنده خوانندگانم هستم. چرا كه خودم هم دلم ميخواد شرح بدم ولي مجبورم.

يك بازنگري كلي هم در نظامنامه داريم كه بايد با دقت خاصي انجام بدم. تقريبا خوب پيش رفتم.
از طرفي هم بودجه بندي و تنظيم برنامه مالي تا پايان سال هم داشتم كه اونم خيلي خسته ام كرد.
متاسفانه كار من طوري هستش كه بيشتر بايد تمركز كنم و فكر كنم تا به نتيجه برسه وگرنه بي فايده خواهد بود از اين شاخه به آن شاخه پريدن. همين باعث ميشه كه فرصت زيادي براي كارهاي ديگه بخصوص درس خوندن نداشته باشم و اين عذابم ميده.
يكي ديگه از درگيريهاي اين روزم تهيه مدارك . تنظيم لايحه براي هيات حل اختلاف دارايي بود. ظهر اونجا بودم. تصور ميكنم اعتراض ما قبول بشه. توكل به خدا.

وقتي به ليست مطالبات معوقه شركت نگاه ميكنم و با ليست بدهيهاي جاري مقايسه اش ميكنم ميبينم اگر از همون اول به هيچ كسي اعتماد نميكردم و دلم نميسوخت و فقط و فقط به منافع شركت فكر ميكردم و ضوابط الان وضعم اين نبود.
يك نظم و قاعده مالي براي شركت تنظيم كنيد و اصلا هم از آن خارج نشويد. توي اين برنامه بايد همه نوع مشتري را در نظر بگيريد. از عمده فروشاني كه براي اولين بار با شما همكاري ميكنند و معتبر نيز هستند تا خرده فروشاني كه بايد به عنوان نقاط فروش در شهرهاي كوچكي از آنها به عنوان ابزاري براي فشار و محاصره رقيب استفاده كنيد را در اين برنامه ببينيد. دوست و فاميل و افرادي كه از شما مي خواهند به خاطر مشكلشان كمي شل بگيريد را بگذاريد كنار. تجارت تعارف ندارد. اگر انتظار دارند مشكلشان را شما حل كنيد يقين بداريد كه براي مشكل فرداي شما آنها اصلا كمكي نخواهند كرد.
حرف هيچ كسي حرف نيست. مشكل ما اينجاست كه ايراني هستيم و كاملا رابطه مدار و ميخواهيم مثل يك الماني كاملا ضابطه مدار رفتار كنيم و اين يعني تضاد و نتيجه هموني ميشه كه الان سر من اومده.وقتي پاي ضابطه به ميان مياد داد همه در مياد و اعتراضها و نهايتا انتخاب محصول رقيب. هنوز سيستم بازار ايران بسيار سنتي است. همه چيز روي حرف و صحبت است. از قديم هم گفتن حرف كه خرج نداره. اوضاع چكها هم كه قوز بالا قوز شده. انگار نه انگار كه چك يعني تعهد پرداخت.
وقتي از يكي ميخواهيد كه رعايت ضوابط را بكند دلخور ميشود و به او بر ميخورد كه بابا ما كه اين حرفها رو نداريم و فلان و بهمان.
فقط زماني كه نام تجاري شما از اعتبار و جايگاه خاصي برخوردار شد آن وقت است كه ميتوانيد همه را در چهارچوب ضابطه قرار دهيد. همين كاري كه الان من دارم ميكنم.
زماني مجبور بودم براي جا افتادن اسمم با هر سازي برقصم ولي اين روزه فرق ميكنه و حالا نام تجاري رادان خودش در ميان محصولات كاغذهاي اداري حرفي براي گفتن دارد و كلي متمايز تر از ديگران است. به هر حال اينها را به همان بهايي كه اشاره كردم بدست آورده ام. بهايي كه بايد ميپرداختم ولي شما مجبور نيستيد آنرا بپردازيد.

به هر حال شايد گفتن اينها برايتان مفيد باشد. گرچه در نظرسنجي كسي تمايلي به استفاده از تجارب نشان نداده و همه دنبال مقالات مديريتي هستند. مقالاتي كه تو هر كتاب و مجله و سايتي ميشه پيدايش كرد و اصولا قرار هم نيست توي اين وبلاگ اونها رو كپي كنم. اين وبلاگ براي نوشته هاي خود منه. مقاله هم از خودم بخوام بنويسم كه ديگه ميشه مقاله نه وبلاگ و اصولا مقاله از حوصله وبلاگ خارجه چرا كه خواننده مياد اينجا چند سطري رو بخونه و اگر حوصله داشت يك يادگاري هم روي ديوار اينجا بنويسه و بره. بعيد ميدونم حوصله كنيد و در اينجا مقاله بخوانيد. راستي يادم افتاد كه دارم يك مقاله هم در مورد تغيير براي هفتمين كنفرانس مديران كيفيت مينويسم كه اميدوارم پذيرفته بشه. اونوقت شايد يك لينك به فايل مقاله بدم.

و اما رشته مديريت اجرايي:
دوستان زيادي از من با ايميل و آف لاين و پيغام و پسغام در مورد مديريت اجرايي سوال ميكنند.
بايد به عرضتان برسانم كه براي ادامه تحصيل در اين رشته علاوه بر آزمون سراسري ازمونهاي اختصاصي هم هست كه خود دانشگاهها برگزار ميكنند. مثلا دانشگاه قشم دو تا دانشگاه خارجي داره، يا دانشگاه علم و صنعت شنيدم دوره فراگيرش رو داره يا همين خود سازمان مديريت صنعتي يك آزمون اختصاصي ديگه هم داره. آزمون سراسري هم در يك روز جداگانه براي اين رشته برگزار ميشه و دوستاني كه مديريت خوندن ميتونن هم آزمون كارشناسي ارشد مديريت صنعتي و بازرگاني و دولتي رو شركت كنند هم اين ازمون رو.
دروس هم رياضي، زبان، GMAT(قدرت تجزيه و تحليل - كه بيشتر پايه رياضي داره) مباني مديريت ، دانش مسائل روز ادبيات فارسي و ... است. اهميت رياضي و زبان خيلي زياده.
من شخصا اين رشته رو براي دانشجويان مديريتي توصيه ميكنم. گرچه همه ميتونن بيان و اين رشته رو انتخاب كنند و ادامه بدهند.
منابع درسي رو بهتره از كلاسهاي كنكور بدست بياريد چون دائما ضرائب و منابع تغيير ميكنند.
پيشنهاد ميكنم در يكي از كلاسهاي كنكور اين رشته ثبت نام كنيد. من اسم نميبرم تا تبليغ نشه ولي جزوه هايي هم هست كه ميتونين بخرين و خودتون بخونين.
ازمون در اسفند برگزار ميشه. زمان زيادي نداريد. پس بجنبيد. انشاا.. قبول كه شدين محل برگزاري مراسم شيريني خوراني رو با هم هماهنگ ميكنيم. انشاا...

ضمنا از دوستان بزرگواري كه زحمت ميكشند و لطف ميكنند و در پستهايشان نامي از من ميبرند يا به پستهايم اشاره ميكنند خواهش ميكنم لينك دسترسي به وبلاگم را در آن قسمت فعال فرمايند.

حالا كه صحبت از لينك شد بايد به عرضتان برسانم كه امروز بلاگ رولينگ را با بلاگ گرد جايگزين كردم. يك سرويس ايراني كه بسيار هم خوش دست است. به همان كارايي و كمي هم بهتر. امتحان كنيد. ضمنا خيلي راحت ميتوانيد بلاگ رولينگتان را به آن منتقل كنيد. با همه لينكهايش و ...
ضمنا يك سايت بسيار جامع در زمينه مديريت كشف كرده ام كه بد نيست سري به آنجا بزنيد. ايراني است و ظاهرا هنوز تكميل نشده اما پر محتوي است.

۱۳۸۴/۰۹/۰۳

عكس همكلاسي ها

عكس همكلاسي هايم در دوازدهمين دوره كارشناسي ارشد مديريت اجرايي
سازمان مديريت صنعتي
تهران - آبان 1384
البته چند نفري تو عكس نيستند از جمله خود عكاس عزيز
اين عكس اولين عكس از فتوبلاگي است كه به تازگي در FotoFlix ايجاد كرده ام

پ.ن.: سركار خانم نيلوفر كه برايم آفلاين زدين و در مورد سيستم پشتيباني تصميم گيري سوال كرديد بايد عرض كنم متاسفانه اشتباها شما را Ignore كردم. لطفا سوالتان را از طريق ايمل بفرستيد

۱۳۸۴/۰۸/۲۱

از كادر خارج شويد

اعتقاد كلي من بر اين است كه يك مدير نبايد خود را در چهارچوب آنچه تاكنون انجام ميداده اند و رسم بوده است اسير كند. بايد سنت شكني كرد. به برخي چيزها عادت كرديم. مثلا فكر ميكنيم حتما يك خودرو بايد 4 تا چرخ داشته باشه. با مثلا همه ما عادت كرده ايم وقتي صحبت از درب سالن توليد ميشود يك درب آهني بزرگ را تصور كنيم كه حتي دو تا تريلي روي هم از توش رد بشن!! ولي آيا همين درب نميتواند فقط به اندازه ورود بزرگترين قطعات باشد؟ (درست است كه بايد در نظر بگيريم كه ممكن است لازم شود ماشين الات بزرگتري نيز نصب گردند). خب ميتونه اينطوري هم باشه؟ مثل همون هندوانه اي كه ژاپني ها آنرا چهارگوش پرورش دادند. چرا كه نه؟
سخن اصلي من بر اين اساس است كه چرا بايد خود را اسير قوانين قبلي كنيم؟
آيا فكر ميكنيد بايد در شركتها حتما كاركرد افراد را بر اساس ساعت حضور و غياب ارزشيابي كرد؟ اصلا چرا بايد بك پرسنل خود را محدود به ساعت كاري نمايند؟ آيا اين ضعف مديريت محسوب نميشود؟ آيا مدير بايد بر فرآيند مديريت كند يا بر كاركنان مشغول در فرآيند؟ به نظر شما بهتر نيست دست پرسنل در نحوه انجام كار باز باشد و مديران فقط روابط كاري و فرايندها و پروسه هاي كار را نظارت كنند و وقت خود را بيشتر صرف متعالي كردن و افزايش مهارت و دانش پرسنل خود كنند و بستر را براي تعالي فردي و سازماني پرسنل فراهم سازند؟
آيا بايد كاركنان يك شركت را در استفاده از اينترنت ، گوش دادن به موسقي از اينترنت، چت كردن با افرادي كه دلشان ميخواهد و غيره منع كرد؟ چرا كه ساعت كاري براي كار اداري است نه كار شخصي؟ چون داريم به ساعت كاري آنها حقوق ميدهيم؟ يا اينكه نه اينطور نيست و افراد بايد كاري كه به آنها محول ميشود را درست انجام دهند و اصلا مهم نيست كه چه ساعتي به شركت مي آيند و يا در ساعت كاري به چه كار غير مرتبط به شغل مشغول هستند؟ گرچه اگر فرايند كار ارجاعي با تاخير آغاز و با تاخير نيز خاتمه يابد در آن صورت كارمندي كه كار اصلي خود را رها كرده و به كار ديگري مشغول بوده است بايد مواخذه شود ولي اگر به موقع توانست كار خود را انجام دهد چه اشكالي دارد كه كار شخصي را نيز انجام دهد؟ آيا بايد براي ساعت حضور در محل شركت حقوق پرداخت شود يا براي كاري كه فرد برايمان انجام ميدهد؟ طبيعي است كه نبايد از كاركنان انتظار داشته باشيم براي ما مثل يك ماشين كار كنند. شايد با اين ديد به پرسنل نگاه كردن شديدا انگيزه كار و بهره وري فرد را كاهش دهد.
وقتي در كلاس از تئوري مك گريگور صحبت ميشد اين سوال ازطرف استاد مطرح شد كه شما از مديران x هستيد يا y ؟
چرا نبايد فكر كنيم كه اصولا اين طور فكر كردن ما را ناخودآگاه در يكي از چهارچوبهاي از پيش تعيين شده قرار ميدهد؟ آيا يك مدير بايد خود را در اين چهار چوبها قرار دهد و بر اساس آن ديد خود را تنظيم كند و يا اينكه ببيند فرد چطور به نظر ميرسد و جزو كدام گروه محسوب ميشود و با او آنطور رفتار كند و يا اينكه نه اصلا خود او بايد فراتر از اين چهارچوبها بنگرد و اگر لازم بود خود او امثال آنها را ايجاد كند؟ به نظر من سومي درست است. بايد فراتر از چهارچوبها بنگيريم. شايد اصلا نبايد هيچ چهارچوبي براي نگرش خود ايجاد كنيم.
فرق يك مدير و رهبر در همين است ولي كل آنچه در اين پست ميخواستم بگويم اين است كه آيا بهتر نيست شما كه رهبر شركتي هستيد خصلت و نگرش رهبري را در مديران و حتي سرپرستان و سركارگرانتان پرورش دهيد؟ آيا موافق هستيد كه همان سركارگري كه در يكي از خطوط توليد و يا حتي سركارگري كه هدايت چندين نظافت چي را بر عهده دارد بسيار در بهره وري و انگيزه زير دستانش كه همان كاركنان شما هستند از شما موثرتر است؟ پس بهتر نيست داراي نگرشي رهبر گونه شود؟
من فكر ميكنم اصلي ترين وظيفه يك مدير يا يك رهبر متعالي كردن انسانهاي درون مجوعه اي كه او هدايتش را بر عهده دارد ميباشد. مطمئنا يك رهبر يا فرمانده با افراد متعالي خود سريعتر و ارزانتر به اهداف خود ميرسد و لشكر او روز به روز بزرگتر و قوي تر ميگردد .

اين پست جقدر سوالي شد نه؟ براي تنوع بهتره يك سري به پست جالبي كه در باره سایت و اسلایدهایی مرتبط با مدیریت منابع انسانی بزنيد كه مطمئنم حتما شما نيز از لينكهايي كه دارد لذت خواهيد برد

نشت اس ام اس هم از اون چيزاست!! خودتون تو وبلاگ خانم زهرا بخونين و ديگه از اس ام اس براي پيامهاي خيلي خصوصي استفاده نكنيد

۱۳۸۴/۰۸/۰۸

نيرنگهاي مذاكرات

حتما تجربه مذاكره رو داشتين. اولين تجربه مذاكره در خانواده شكل ميگيرد.
انجام مذاكره بر اساس اصول تعريف شده از هر جهت مطلوب است اما اگر طرف مذاكره در صدد فريب شما باشد يا سعي كند شما را از واقعيت دور كند چه بايد كرد؟ يا اگر وي خواسته هاي خود را درست در هنگامي كه در آستانه رسيدن به توافق هستيد، به نحوي تصاعدي افزايش دهد تكليف چيست؟
هر كس بخشي از اين نيرنگ ها را با توجه به تجارت شخصي خويش ميشناسد كه از دورغگويي و سوء استفاده رواني شروع و به اشكال مختلف تاكتيكهاي فشار ختم ميشود. براي مقابله با اين تكنيكها لازم است گونه هاي رايح آنرا بشناسيم و از تجارب ديگران در رويارويي با آنها بهره ببريم. سيزدهمين شماره از نشريه مديريت دانش سازماني در اين خصوص مطلب جالبي نوشته كه اشاره ميكنم

تاكتيكهاي فريب كارانه را ميتوان در سه طيقه تقسيم نمود.

1- فريب كاري آگاهانه:
شايد رايج ترين نوع تاكتيكهاي مبني بر نيرنگ و خدعه، پنهان سازي حقايق، تقلب در نشان دادن اختيارات طرفين مذاكره و وارونه نشان دادن مقاصدشان باشد.
1-1. اطلاعات نادرست و ساختگي: قديمي ترين شكل مذاكره بر اساس نيرنگ اين است كه آگاهانه اظهارات خلاف واقع بيان گردد (طرف دروغ بگويد).
راه حل: افراد را از مسئله جدا كنيد. تا زماني كه براي اعتماد به ديگران دلايل كافي نداريد از اعتماد به آنها پرهيز كنيد و مذاكرات را مستقل از اعتماد دنبال كنيد
1-2. اختيارات مشكوك و مبهم: ممكن است طرف شما خود را داراي اختيارات كامل در مورد موضع جلسه جلوه دهد در صورتيكه واقعيت چنين نباشد. در اين مواقع پس از اعلام مواضع و موافقت نهايي شما، تازه اعلام ميكند كه بايد موافقت و تاييد شخص ديگري را كسب كند! به اصطلاح به خود اجازه ميدهد كه "يك گاز ديگر به سيب بزند!"
راه حل: پيش از شروع مباحث جدي و تصميم گيري با طرح اين سوال كه " اختيارات شما در مورد اين موضوع چقدر است؟ " در مورد ميزان اختيارات طرف تحقيق و بررسي كنيد.
1-3. مقاصد مشكوك: گاهي اوقات طرف مذاكره شما ادعاها و اهدافي را به زبان مي آورد و حتي آنها را درغالب توافق با شما مكتوب ميكند، در حاليكه در عالم واقع هدفش دستيابي به اهدافي ديگر است (پي بردن به اين نيرنگها تا اندازه زيادي به شناخت شما از ماهيت اين نوع قراردادها و بويژه تجارب قبلي شما بستگي دارد). در هر حال اغلب اوقات با آگاهي از اين خدعه ميتوانيد در خود موافقت نامه يا قرار داد، تدبيري براي مقابله با اين تكنيك فريب كارانه بينديشيد.
1-4. بيان بخشي از حقيقت مساوي با فريب كاري نيست: مذاكرات مبتني بر حسن نيت لازمه اش افشاي تمام حقايق نيست. بدين ترتيب امكان دارد كه با خلوص و روشني كامل درباره اطلاعاتي كه نبايستي افشا شود رفتار كنيم

2- جنگ رواني:
اين تاكتيكها براي اين طراحي ميشوند كه شما را دچار ناراحتي كنند تا بصورت ناخودآگاه بخواهيد مذاكرات را هر چه زودتر به پايان برسانيد.
2-1. موقعيتهاي اضطراب آور: شما بايد در مورد سوالات متواضعانه و مودبانه اي كه مطرح ميشود مانند: "آيا مايليد مذاكرات در محل شما انجام شود يا در محل آنها يا در محل بي طرف؟" حساس باشيد.
راه حل: سريعا موقعيتهاي موجود را تحليل كنيد و آگاه باشيد كه ممكن است تمامي اين شرايط طوري طراحي شده باشد كه شما را وادار سازد بخواهيد به توافق رسيده و امتياز دهيد. بنابر اين درنگ نكنيد و مطلوب خود را به صراحت مطرح سازيد.
2-2. حملات شخصي: ممكن است طرف مقابل شما با بيانات شفاهي يا رفتار ناشايست قصد ناراحتي شما را داشته باشد. حتي ممكن است در مورد لباس يا ظاهر شما صحبت كند. ممكن است با منتظر نگه داشتن شما براي ورود به جلسه يا قطع جريان مذاكرات براي اينكه با افراد ديگري صحبت كند، سعي به بي حرمت كردن شما داشته باشد. ممكن است طي مذاكرات شما را ناآگاه و نادان جلوه دهد و با طفره رفتن از گوش دادن به سخنان شما، وادارتان سازد كه حرف خود را تكرار كنيد.
راه حل: وقتي به نيرنگ طرف پي برديد، به او بفهمانيد. مطمئن باشيد كه از تكرار آن خودداري خواهد كرد.
2-3. بازي تكراري آدم خوب/آدم بد: در يك مذاكره هنگامي كه طرف شما بيش از يك نفر باشد ممكن است با يكديگر مجادله لفظي را به صحنه نمايش بگذارند. به طوريكه يكي مدافع حقوق شما و ديگري مدافع حقوق طرف خود باشد. هدف اين نيرنگ هدايت شما به سمت اهداف طرف مقابل، بدون مقاومت است.
راه حل: ضمن تشكر از همراهي آدم خوب، مواضع پيشين خود را مجددا براي آنها تكرار كنيد يا آمادگي خود را هر چند ظاهري براي پذيرش مواضع آدم بد اعلام نماييد.

3-  تاكتيكهاي اصرار بر مواضع:
اين تاكتيك چانه زني براي اين طراحي ميشود كه موقعيت را به نحوي سازماندهي كنند تا فقط يك طرف بتواند امتيازهايي كارساز بگيرد.
3-1. امتناع از مذاكره: اگر طرف شما از مذاكره كردن طفره ميرود معمولا به دنبال گرفتن امتياز است.
راه حل: اولا قصد امتياز گرفتن و پي بردن به نيرنگ آنها را به طرف خود بفهمانيد، ثانيا از طريق مستقيم يا شخص ثالث سعي كنيد به منظور آنان از امتناع از مذاكره پي ببريد و نهايتا راه هاي مختلفي را براي انجام مذاكرات پيشنهاد دهيد تا به مقصد برسيد.
3-2. درخواستهاي افراطي: ممكن است طرف شما با درخواستهاي افراطي، سطح انتظارات شما را پايين آورد و شما را به حداقل راضي سازد.
راه حل: مطمئن باشيد كوچكترين نرمش موجب استمرار در خواستهاي آنان ميگردد و لذا با حفظ مواضع، طرف جدي مذاكرات خود را شناسايي خواهيد كرد.
3-3. خواسته هاي فزاينده: ممكن است طرف شما با كسب هر امتياز توقع بيشتري را طلب نمايد و با طرح محدد توافقات قبلي سعي كند با بازي رواني سرعت امتياز دهي شما را افزايش دهد.
راه حل: وقتي به اين نيرنگ پي برديد به اطلاع طرف مقابلتان برسانيد و پيشنهاد يك وقفه كوچك در مذاكراتتان را مطرح سازيد. پس از طي اين مدت از وي بپرسيد آيا مايل به ادامه مذاكرات بر اساس توافقتا قبلي ميباشد يا خير؟
3-4. شريك سر سخت: طرف شما ممكن است ظاهرا با مواضع شما موافق باشد ولي تصميم گيري نهايي را به شريكي فرضي يا كسي كه در جلسه حضور ندارد واگذار نمايد تا بدين ترتيب فرصت تجديد نظر را داشته باشد.
راه حل: اصرار نماييد كه موافقت وي را روي اصلي كه آن را قبول دارد بصورت كتبي ثبت نموده و حتي الامكان با شريك سر سخت وي مذاكرات را ادامه دهيد.
3-5. تاخير حساب شده: ممكن است طرف شما تصميم گيري نهايي را تا زمان مناسبي كه فرصت كافي داشته باشد يا اتفاق خاصي روي دهد به تعويق بياندازد.
راه حل: سعي كنيد زمان تاخير را به حداقل رسانده، نيرنگ آنها را به نحو مناسب به اطلاعشان برسانيد و به دنبال شرايط عيني باشيد كه بتوانيد براي انتخاب ضرب الاجل استفاده كنيد.

(برگرفته از كتاب Getting to Yes Negotiating Agreements without giving In نوشته Roger Fisher , William Ury ويرايش دوم سال 1991 از انتشارات Penguin – ترجمه سعيد شهباز مرادي)

۱۳۸۴/۰۸/۰۵

فرق ظاهر و باطن

امروز سر كلاس استادمون در مورد ادراك ما و اشتباهاتي كه گاها به خاطر درك اشتباه از چيزي كه به دنبال آن تصميم اشتباهي ميگيريم و فكر ميكنيم اشتباه در تصميم گيري بوده است صحبت ميكرد. از اينكه گاها گول ظاهر افراد را ميخوريم و فكر ميكنيم اين فرد انسان بي دين و ايماني است يا بر عكس.
وقتي اين را گفت ياد اين شعر افتادم و بهتر ديدم بنويسم چرا كه واقعا حق مطلب را ادا كرده است و بسيار به اين موضوع نزديك است:

عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت
كه گنه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نيكم و گر بد تو برو خود را باش
هر كسي آن دِرَوَد عاقبت كار كه كشت
همه كس طالب يارند، چه هشيار و چه مست
همه جانانه عشقست، چه مسجد چه كِنِشت
نا اميدم مكن از سابق لطف ازل
تو پس پرده چه داني كه كه خوبست و كه زشت...

عکس فوق در تاریخ 03/10/84 به این پست اضافه گردید

بد نیست اشاره ای هم به این نوشته قبلی بکنم. امیدوارم پیامم را بگیرید و باور کنید که ظاهر و باطن همه یکسان نیست.

یک خبر دانشجویی:
شايد بد نباشد بدانيد كه دانشجويان محترم ميتوانند براي دريافت كارت بين المللي دانشجويي به اداره پست مراجعه و دفترچه مربوط به آنرا دريافت نمايند. مزاياي مختلفي بخصوص در سفر به كشورهاي خارجي براي دارندگان اين كارتها در نظر گرفته شده است كه براي اطلاعات بيشتر به دفترچه اي كه پست به شما تحويل ميدهد و يا به سايتشان مراجعه كنيد. ظاهرا با مراجعه حضوري ظرف 15 دقيقه هم ميتوان كارت را دريافت نمود.

۱۳۸۴/۰۷/۳۰

باتري اضافي لازم دارم

اين هفته خوشبختانه يك روز تعطيل تو وسط هفته داريم شايد بتونم كمي به درسهام برسم. اصلا طبق برنامه پيش نرفتم.
بيشتر به خاطر اينه كه اين روزا زود خسته ميشم. بايد خودم رو تقويت كنم. از انرژي كم ميارم. زود خوابم ميگيره، كم اشتها هستم و ... شايد هم كمي به استراحت نياز دارم
اين هفته از بد شانسي مصادف شده با امتحان نهايي دوره مديريت استراتژيك كه بايد براي يكي از شركتهاي ايراني از روي سايتش اطلاعاتي بدست بياريم و براش استراتژي تعريف كنيم. استاد اونقدر خيالش راحته كه گفته هر چقدر دلتون ميخواد به كتابها نگاه كنيد!! خب معلومه كه توش چيزي براي رو نويسي پيدا نميشه
فكر كنم همه وقتهاي مطالعه اين هفته رو بايد به اين كار اختصاص بدم
اگر اين دوره آموزشي تو اين هفته تموم بشه كمي خيالم راحت تر ميشه و وقتم آزادتر. ولي از اون طرف حسابي از درسها عقب افتادم.
يكي از همكلاسي ها امروز وقتي ازم از درسم پرسيد و گفتم نميخونم ياد بعضي از شاگرد زرنگهاي دوران دبيرستان افتادم كه دائم سرشون تو درس و كتاب بود و به ما ميگفتند كه نميخونيم كه وقتي بيست گرفتند ما خيال كنيم اينا ذاتا با هوشند! در حالي كه من واقعا نميخونم و اگر بخونم دليل نداره بگم نميخونم. بلكه به نظر من توي اون شرايط (يعني اگر درس خوندم) بايد اتفاقا به جاي پنهان كردن، بيشتر درس خوندنم رو مطرح كنم تا انگيزه اي بشه براي بقيه تا اونها هم بخونن و با هم پيش بريم. هيچ وقت دلم نميخواد پيشتاز و يكه تاز باشم. بلكه بيشتر دلم ميخواد توي گروهي قرار بگيرم كه همه دارن به هم كمك ميكنن كه با هم ديگه جلو بريم.
اونايي كه دوچرخه سواري كردند خوب ميدونن كه وقتي پشت نفر اول ركاب ميزني كمتر خسته ميشي. درسته كه فشار هوا هم تاثير داره ولي بيشتر اثر رواني مثبت تعقيب نفر اول موثره. فرد پيشتاز دائم تحت فشار رواني هستش ولي نفر دوم اگر خواست به راحتي ميتونه ازش سبقت بگيره. تو تجارت هم همينطوره. هميشه انگيزه نفر دوم خيلي بيشتر از انگيزه نفر اوله. براي همين توصيه ميكنم هدفتون اول شدن باشه ولي هيچ وقت تا قبل از خط پايان نفر اول نباشين. بهترين وضعيت نفر دوم بودن هستش.
به هر حال به قول اون همشهري من كه از آبشار نياگرا پريده بود پايين انگيزه منگيزه فعلا برام مهم نيست چون مشكلي از اين لحاظ ندارم. فقط كمي بايد حواسم به اداره كردن انرژي ام باشه كه جاهاي بيخود مصرفش نكنم

۱۳۸۴/۰۷/۲۵

Play to play or play to win?

امروز قرار بود مميز مالياتي بياد شركت و حساب كتابهاي ثبت شده ما رو رد كنه! و كمي هم اعصاب ما رو ماساژ بده كه از اقبال بلند ما مصادف شد با تحويل و تحول كارها به مميز جديد و نيامدن ايشان و رفتن ما به آنجا.
همه اينها به كنار ولي چيزهاي تازه اي ياد گرفتم كه خوبه شما هم بدونين.
اول در مورد ضرايب مالياتي. ضرائب مالياتي در بخش كاغذ (توليد كننده و توزيع كننده و خرده فروش و ...) به اين شرح هستند (طبق دفترچه مربوط به سال 83) :
توليد كننده 12 درصد، عمده فروش 6 درصد، وارد كننده 16 درصد (بعد نگين از صنايع داخلي حمايت نميشه) و اجرت بگير 25 درصد.
اين هم نشانه بارزي از تحقق شعار حمايت از توليد كننده بد بخت كه تنها خطاي بزرگي كه كرده اينه كه دلش به حال كشورش سوخته و گفته با سرمايه گذاري هم كشورم رو خود كفا ميكنم، هم براي چند نفر اشتغال ايجاد ميشه و چند خانواده از بغلش نون ميبرن، هم نام ايران رو با توليد محصول خوب سربلند ميكنم و هم ... غافل از اينكه اگر بساطش رو جمع ميكرد ميرفت با يه موبايل از اين دست ميخريد و به اون دست ميفروخت و اگر احيانا عذاب وجدان يه خورده ناراحتش ميكرد كه منم بايد ماليات بدم و مشاركت مدني و از اين حرفها، ماليات پرداختي اش تازه نصف ميزاني ميشد كه هنوز توليد كننده بود نه دلال. ضمن اينكه دردسر هاي سروكله زدن با بيمه و اداره كار و كارگران و مشكلات پرسنل و ... رو هم نداشت تازه از همه مهمتر سود بهتري هم گيرش ميومد. بدون اينكه سرمايه اي در زمين و سوله و ماشين آلات و مواد اوليه و كالاي نيمه ساخته تخصيص داده بشه و اصطلاحا بخوابه.
راستي اين رو هم بگم كه امروز مدبر يكي از چاپخونه هاي قديمي بهم ميگفت ميخواد بفروشه بره تو فلان بانك حساب باز كنه كه هم سود بيشتري گيرش بياد هم دردسرهاي امروز و اين جنگ اعصابها رو نداشته باشه.

بگذريم. يك چيز ديگه هم كه ميدونستم و امروز شك من به يقين تبديل شد و خوبه مديران شركتهاي تازه تاسيس و احيانا جوان بدانند اينكه از ديد مميزان مالياتي شما همواره دروغ گو هستيد. اصلا هم مهم نيست كه روزه ايد يا نه! (مثل اون قضيه پرتقال فروش) در هر صورت شما هر ميزان فروشي كه ارائه كرده باشيد بايد ماليات بيشتري از سال قبلتون پرداخت كنيد و براي اين منظور حتما يا بايد دفاتر شما مردود اعلام بشن كه بتونن با استفاده از تكنيك قديمي چانه زني به رقمي بيش از رقم ماليات پارسال شما برسند و يا اينكه اگر احيانا دفاتر شما قبول واقع شد بايد بخشي از هزينه هاي شما مردود بشه تا از اين طريق به سود بالاتر دست يافته و ماليات شما بيشتر از پارسال بشه.
اگر هم راست بگين و فروش واقعي خودتون رو ابراز كنيد مميز خيال ميكنه حتما فروش شما 3 يا 4 برابر بوده و شما دارين به دروغ كمتر اعلام ميكنيد !!!

از ماليات كه بگذريم بروشور چهارمين كنفرانس بين المللي مهندسي صنايع به دستم رسيد. به نظرم ميرسد اهداف اين كنفرانس بسيار سطحي تعيين شده است. اين كنفرانس در آبان ماه امسال در تهران برگزار خواهد شد. خواستين يه سري به سايتش بزنين.

اين روزها خيلي خسته ام.
هر چقدر هم كه بگم من آهنم ولي باز خسته ام.
عوامل ايجاد خستگي خيلي بيشتر از عواملي هستند كه خستگي رو از تن بدر كنه.
بعضي وقتها كه ميبيني مجالي براي نفس تازه كردن نيست و اگر كمي تامل كني ضرري كه به خودت زدي خيلي بيشتره براي همين باز هم مجبور ميشي بدوي.
همينطور كه ميدوي باز هم خسته تر ميشي و باز مجبوري كه بري.
چاره ديگه اي نيست.
اگر اون نور اميد نبود حتي يك قدم هم نميشد برداشت. مخصوصا وقتي كه بايد با سرعت بدوي تا بتوني همانجايي كه هستي بموني! يه چيزي بايد تصوير خستگي رو محو كنه و چي بهتر از اميد.
بالاخره بايد برد. يا بايد وارد بازي نشي يا اگر شدي بايد قواعدش رو بلد باشي تا بتوني كه ببري. چرا كه اين بازي ها صرفا براي سرگرمي نيست. زياد سرگرم بشي عمرت رو باختي. پس براي برد بازي كن.
باختن براي بردن كه باخت نيست. هست؟! آره راست ميگي. بستگي داره كه چه چيزي رو براي بردن چه چيز ديگه اي باخته باشي. ولي تو نيمه دوم مجالي براي باختن نيست.
You play to play or play to win!?

الان نسبت به 4 ماه قبل به مراتب قوي تر و بهتر هستم.
انگار فكرم دوباره باز شده.
مثل دو سال قبل ايده ها پشت سر هم ميان. مثل اينكه اون يخهايي كه همه فكرم رو بسته بودند ديگه آب شدند.
دوباره خودم رو پيدا كردم. گرچه هيچ وقت خودم رو گم نكردم.

راستي اين همه وقت كجا بودي پسر!؟

۱۳۸۴/۰۷/۲۱

روحم تو دانشکده زنده میشه

امروز چون درس اصول حسابداری دانشگاه رو برابر سازی کردم و حذف شد برای همین زود از کلاس خارج شدم. قبل از ترک کلاس برای اینکه بتونم فیلم آغاز فعالیت مک دونالد در مسکو را که استادمون تو کلاس پخش کرده بود رو تو فلش مموری کپی کنم (که آخرش هم به خاطر چند بایت ناقابل جا نشد) تا دقایق آخر قبل از ورود استاد تو کلاس موندم
راستش یه جورایی برام سخت بود که کلاس و بچه ها رو ترک کنم. وقتی سوار ماشین شدم و از دانشکده اومدم بیرون دلم گرفت. میخواستم برگردم. بچه های خیلی خوبی داریم. محیطمون صمیمی و دوستانه است. دلم نمی اومد ترکشون کنم. از دانشکده خوشم میاد. اساتید با سواد، محیط تخصصی مدیریت، دانشکده خوب، بچه های با تجربه و با سواد. کلا این دانشکده من رو از دغدغه های کاری دور میکنه. روحم زنده میشه وقتی اونجا میرم. یک استراحت فکری برام ایجاد میکنه و کلی انرژی میگیرم. با اینکه دروس خسته ام میکنن ولی شادی و لذت حضور در اون جمع و اون محیط و مباحث مطرح شده توسط اساتید روح تازه ای به من میده. گرچه نیمکتها هم شیطنتهای خودشون رو در آدم ایجاد میکنند و نمیشه هم کاریش کرد! کاش میتونستم ساعات بیشتری رو در دانشکده بگذرونم.ولی رفت تا دو هفته بعد!!

بعد از طی کردن ترافیک سنگین مدرس رسیدم دفتر و کارهای عقب مونده رو بررسی کردم. خوشبختانه همکارای خوبم به خوبی از پس کارهای اجرایی محوله بر میان و بار من سبک تر شده و خیالم راحت تر. میدونم که تو کارشون دقت و دلسوزی لازم رو دارند.

عصر تونستم شق القمر کنم و برنامه درسی ام رو بالاخره تنظیم کنم. برای من که از 8 تا 8 تو دفتر کارم هستم برنامه درسی منظم داشتن کمی سخت بود. به هر حال شبها از 11 تا 1 بامداد رو اختصاص دادم به مطالعه درسها. تو اون ساعتها ذهنم برای یاد گیری هنوز جواب میده! جمعه ها هم تمرین شنا رو دنبال خواهم کرد (دیگه فکر کنم وبا منتفی شده باشه) این وسط باید بررسی ایمیلها و کارهای وبلاگم و مطالعات وبلاگها و سایتهای دوستانم رو بگذارم برای ساعتهای مرده تو محل کارم. مثلا ساعتهای بعد از ناهار (البته منظورم بعد از ماه رمضان است. تصور دیگری نکنید خدای نکرده!!) یا ساعت 3 بعد از ظهر تا 4 که ترافیک تلفن و کارهام کمتره و تو اون ساعتها زیاد نمیتونم به کارهای فکری برسم.
حالا از امشب شروع میکنم و تا شروع دوباره کلاسها ادامه میدم و اگر همه چیز خوب پیش بره که تغییرش نمیدم.

میمونه وقتی که صرف مطالعات کتابهای غیر درسی میکردم. کلا روزهای جمعه و برخی از ساعتهای روزهای عادی که تو خونه هستم رو اگر حتی نیم ساعت پیش بیاد به این کار اختصاص خواهم داد.
فعلا که کتاب ناجی نیسان رو تموم نکردم.
اگر این کتاب رو تموم کنم و تازه اگر کتاب مدیریت والت دیسنی مرا به سمت خودش نکشد، کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی را شروع خواهم کرد.
در قسمت پشت جلد این کتاب نوشته شده است که:


این کتاب، داستان چگونگی تکنوکرات شدن افرادی است که بدون کوچکترین تجربه اجرایی و مدیریتی، اداره امور کشور را پس از یک انقلاب پر تلاطم در دست گرفتند. افرادی که به گفته محمد علی نجفی، یکی از وزرای حاضر در چندین وزارت خانه، در ابتدای انقلاب حتی نام "کارتابل و پاراف کردن" را هنوز نشنیده بودند و نمیدانستند چه باید بکنند. تصمیم گیران سیاسی - اقتصادی ای که هرگونه برنامه ریزی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را دخالت در کار خداوند و در نتیجه خلاف شرع مقدس اسلام میدانستند و نیروهایی که به طور فطری اقتصاد غرب و شرق را قبول نداشتند و میخواستند اقتصاد اسلامی را جایگزین آن کنند. اقتصادی که مبنا و اصول آن هنوز برایشان ناشناخته بود و جز در یکی دو کتاب آن هم به صورت کلی، چیز دیگری درباره آن نمیدانستند...


به نظر باید جالب باشه یادمه تو یکی از روزنامه ها فرمایشی از مولا علی (ع) نقل کرده بود "که هر کسی که مسئولیتی به او سپرده شود و فرد داناتر از خود را بشناسد ولی باز هم آن مسئولیت را قبول کند مسلمان نیست"

در هر صورت. کاری که از دست من بر میاد در حیطه مدیریت خودم است و نه بیشتر. برای حضور در بازار یکی از شهرها اقداماتی رو شروع کردیم. یکی از شهرهای مهمی که حضور ما در آنجا کمرنگ بوده ولی سابقه اش رو داریم. باید مونیتورینگ بازار در اون شهر به خوبی انجام بدم و خوب همه چیز رو ردیابی کنم تا به نتیجه حاصل برسیم.
اون شهری که گفته بودم برنامه پاک سازی بازار از رقیب رو توش میخوام اجرا کنم هم برنامه اش از ماه آینده به طور جدی تر شروع میشه. مشابه همون برنامه رو با تغییرات اساسی در برنامه توی یک شهر مهم دیگه که سهم خیلی خوبی از بازارش دست ما هست رو هم پیاده میکنیم..
اگر از این سه شهر نتایج خوبی رو بگیرم و فکر میکنم در کمتر از یک سال باز خورد اولیه رو بگیریم، اونوقت شاید بتونم وارد مرحله بعدی طرحی که تو ذهنم دارم و اسمش رو گذاشتم لکه جوهر بشم. فعلا چیزی نپرسید. تا به بار نشینه چیزی نباید بگم.
ولی حتما از جزئیات و مشکلاتش اگر عمری باقی باشه خواهم نوشت

امیدوارم ظرف مدت سه ماه آینده با توجه به بدهی ها و مطالبات سوخت شده ای که داشتیم بتونم شرکت رو به یک نقطه تعادلی برسونم. اونوقت خیالم برای ادامه مسیر راحت تر میشه.
به نظر من استرس و درگیر شدن بیش از حد در کارهای اجرایی بزرگترین آفت فکری یک مدیر هستند که خوشبختانه تو این یکی دو ماه اخیر تمرکز فکری من بحرانش رو پشت سر گذاشته و دوباره دارم به نقطه ایده آل خودم میرسم

در هر صورت از اینکه اخیرا پستهایم کمی تبدیل به خاطرات روزانه شده اند و دیر به دیر آپ میشوند از خوانندگان وبلاگم عذر میخواهم. به زودی که فکرم ازاد تر شد تحلیلهایم را آغاز خواهم کرد.

۱۳۸۴/۰۷/۱۷

سرم خيلي شلوغه

يك زماني فكر ميكردم فقط وقتي كه چيزي براي نوشتن ندارم تو وبلاگ نمينويسم ولي امروز فهميدم بعضي وقتها زيادي مطلب هم باعث ميشه نتوني بنويسي.
واقعا نميدونم كدوم رو بنويسم. به هر حال شايد همه رو با هم اسم ببرم كمك كنه بعدها اگر لازم شد همه رو به ياد بيارم. تلخ و شيرينش درهم هستش. سوا كردني هاش بمونه واسه وقتي كه فرصت زياد تري داشتم.

تايپ اولين كتابم ديروز تموم شد. البته همه چيزش تموم شد جز اسمش!! موندم اسمش رو چي بگذارم. در مورد قيمت گذاري و سياستهاي قيمت گذاري هستش كه فكر ميكنم يك جزوه دم دستي مفيدي باشه. بيش از 30 مدل سياست قيمت گذاري رو توش آوردم.
سيستم خريد آن لاينش رو هم امروز كار انداختم. گرچه چون هنوز قيمتش رو دقيق بر آورد نكردم نميتونم فروشگاه رو در دسترس عموم قرار بدم ولي به محض معلوم شدن قيمت و ارسال كتاب براي چاپ فروشگاه رو فعال ميكنم. هم از تو وبلاگ هم از تو سايم كه يك صفحه اختصاصي به اين كتاب اختصاص داده ام ميشه با استفاده از سيستم پست براي تحويل كتاب و دريافت پول سفارشات رو دريافت كنم.
تازه ارائه هاي صوتي و الكترونيكي اون رو هم توليد خواهم كرد.
بايد سريع در فكر كتاب دوم باشم. فقط دو ماه براي دو تا كتاب ديگه فرصت دارم. فكر كنم كتاب دومم در مورد انبارداري و نگهداري كالا و علامتگذاري ها باشه مفيد باشه. شما چي پيشنهاد ميدين؟

دومين اتفاق از دست رفتن دو تا از دمين هايم بود. به دليل سهل انگاري شركتي كه برايم ثبت كرده بود دمين هايم توسط شخص ديگري ثبت شد! حواستون باشه كه اين اتفاق براي شما پيش نياد.

با اداره دارايي سر ماليات مشكل داريم. از خودشون يك مبلغي رو بدون اينكه واقعا بدونيم چرا برامون نوشتن و دفاترمون رو هم رد كرده اند. امروز كلي اعصابم رو تا ظهر سر اين مسئله به دست اونا سپرده بودم. اصلا سر در نياوردم چرا اين اتفاق افتاده. قراره هفته بعد بيان واسه بررسي دفاتر سال 83.

در دو تا از شهرهاي بزرگ عوامل مهمي براي فروش محصولاتمون پيدا كرديم.

آخرين امتحان فصول دوره مديريت استراتژيك رو هم دادم. مونده امتحان نهايي اش كه اميدوارم به سلامتي تموم بشه و وقتم آزادتر بشه. بايد بتونم به خوبي از چيزايي كه ياد گرفتم استفاده كنم.

خوشبختانه چكهامون گرچه با زحمت زياد ولي داره پاس ميشه. اگر بدهكاران شركتمون به موقع پرداختهاشون رو انجام بدن نيازي به اين همه استرس نيست.

قراره تو يكي دو ماه آينده مميزي ايزو بشيم. مثل هميشه كار خاصي نبايد بكنيم ولي اميدوارم همه چيز به خوبي پيش بره. بايد يك سري اطلاعات مورد نياز رو تحليل كنم تا ارائه كنم.

كارهاي شركت با افزايش احساس مسئوليت كاركنان به مراتب روان تر شده. اميدوارم اين روند ادامه پيدا كنه. اينطوري من بهتر ميتونم به برنامه ريزي هاي شركت و محصولاتمون برسم.

يكي از شركتهاي تامين كننده كارتن هاي شركتمون در مورد وامهاي دولت براي احداث سالن چيزهايي به من تعريف ميكرد. شديدا به يك سالن بزرگ براي نگهداري و بسته بندي محصولات احتياج دارم. فقط پولش رو ندارم!! دو سه روز پيش راديو جوان رو تو ماشين گوش ميكردم ميگفت خيلي ها از شريط ازدواج فقط قصدش رو دارند!! منم اونطوريم فعلا فقط قصدش رو دارم و ديگر هيچي ندارم كه بخوام سالن بخرم يا بسازم. اگر پارسال اون مبالغ رو از دست نميداديم ... به هر حال. بايد حواسم رو جمع كنم تا بيشتر از حد لازم درس گرفته باشم.

:حيفم اومد اين رو نخونين


...
در دوران تقليد و ربودن كار ژاپني ها برگرفتن تكنولوژي كالاهاي موجود خارجي بودتا آنها را بهسازي كرده و با قيمت كمتر و به طور انبوه به فروش برسانند. به بيان ديگر،دوران تقليد كوركورانه بازار، پاسخ به تقاضاي مصرف كننده و برآوردن نيازهاي آنان بود.استراتژي سازمانهاي تجاري تاكيد بر توليد، توزيع و فروش داشت .
اما در عصر جديد خط مقدم ، ديگر نمونه كالايي وجود ندارد كه به آن مراجعه شود.شركتهاي ژاپني بايد بياموزند كه چگونه به طور بالقوه كالاهاي باارزشي خلق كنند كه حتي به فكر رقباي آنها نيز خطور نكرده باشد. اين دوران درواقع 180 درجه با عصر گذشته تفاوت دارد.
در عصر جديد شركتها بايد بازارهاي جديد به وجود آورند و نيازهاي مصرفي جديدي كشف كنند. آنها بايد تاكيد خود را از روي توليد كالاهايي كه مردم مي خواهند به توسعه كالاهايي كه مردم هنوز از نياز آنها هم آگاهي ندارند، تغيير دهند. عصر تحويل كالا به عصرنوآوري تبديل شده است
...
به بيان ديگر نه تنها شركتها بايد متحمل تغييراتي از ديدگاه تحويل كالا به استراتژي نوآوري شوند بلكه مانعي كه بر سر راه آنها وجود دارد تبديل كردن نيازهاي نامريي مصرف كنندگان - نيازي كه خود مصرف كنندگان از آن آگاهي ندارند - به كالاها و خدمات واقعي است . به بيان ديگر به موازات ظاهرشدن كالاهاي جديد در بازار، مصرف كنندگان متوجه نياز به اين كالاها شده و تقاضا به وجود خواهدآمد.
...

اصل و ادامه مطلب فوق را در وبلاگ دوست عزيزم به انديش حتما بخوانيد


فعلا تا همين قدر كافيه. اگر ميخواستم هر كدوم از اينها رو بنويسم كلي مطلب ميشد. تازه بماند كه خيلي دوست داشتم از بنزين 400 توماني و انرژي اتمي هم بنويسم

۱۳۸۴/۰۷/۱۰

ماليات رو ميشه حذف كرد

امروز توي شركت جلسه اي به درخواست مسئول روابط عمومي با كاركنان برقرار شده بود. من ميهمان داشتم براي همين در جلسه نبودم. در ساعتهاي پاياني وقت اداري بوديم كه از من خواستند براي دقايقي به آنها بپيوندم.
وقتي وارد اتاق كنفرانس شدم ديدم برايم گل و كيك خريده اند. به مناسبت تشكر از همه محبتهايي كه به كاركنانم كرده بودم و نيز تبريك قبولي ام در دانشگاه.
واقعا از اين همه محبت پرسنلم خيلي خوشحال شدم
از اينكه سعي كرده بودند به نوعي قدر داني كنند. گرچه لايقش نبودم ولي اميدوارم بتوانم كاري را برايشان انجام دهم كه لايق اين قدر داني امروز آنان باشد. خيلي برايم سورپريز شد. دست همه شون درد نكنه.

روزنامه ايران 5 شنبه خبري را نوشته بود مبني بر اينكه تا پايان برنامه پنج ساله چهارم كه امسال اولين سال آن است، بودجه دولت كلا از نفت جدا شده و فقط از ماليات تامين خواهد شد. گرچه اشاره اي نشده بود كه با درآمدهاي نفت و گار چه خواهد شد.
حسابدارمون ميگفت امسال 70% رو ميخوان پوشش بدن.
اين اتفاق مصادف است با مواجه شدن تغيير مميزي مالياتي از فردي به گروهي. يعني قرار است از امسال به جاي اينكه يك مميز به شركت شما بيايد و دفاتر را برسي كند تيمي از مميزان به سراغتان خواهند آمد. خود اين كار چقدر عملي است را حتما محاسبه كرده اند كه گفته اند و گرنه كسي از دولت مردان كه الكي حرفي را نميزند فردا بزند زيرش.

اتفاقا با خودم به اين موضوع فكر ميكردم كه با توجه به اينكه خيلي از عوامل تورمي كشور را ميشود حذف كرد مثل مثلا افزايش حقوق كاركنان در ابتداي هر سال كه خود اين افزايش هزينه ها خود به خود تورم زا است.
فرض كنيد يك وزارت خانه بدون اينكه هيچ اتفاق خاصي در آن بيفتد خود به خود با افزايش سطح حقوق و دستمزد ها به ميزان 20 درصد در سال بعد مواجه ميشود. حساب كنيد ببينيد اين وزير بيچاره با چه رقم كسر بودجه اي در سال بعد مواجه خواهد شد؟
و اين خود به خود هزينه هاي دولت را افزايش ميدهد بدون آنكه تغييري در درآمدهاي دولت ايجاد كند.
همينطور كه داشتم فكر ميكردم به اينجا رسيدم كه اگر سنت شكني شود و در ابتداي هر سال حقوقها لزوما افزايش نيابند و هزينه هاي دولت كنترل شوند در آن صورت ميتوان بخشي از تورم را مهار كرد.
از همه اينها مهمتر اگر هر سال 10% بودجه دولت صرفه جويي شود و در حسابي مثلا چيزي شبيه صندوق ذخيره ارزي پس انداز شود از دوران آقاي خاتمي اگر حساب كنيم ميدانيد الان چقدر پول توي اون حساب ذخيره ميشد؟
حالا خودتون روخسته نكنيد. حالا هر چقدر كه ميشد، اگر با نرخ بهره بانكي بانكهاي دولتي (حتي اگر 10 درصد بگيريم) قرار بود به اون پس انداز سود تعلق بگيره الان چقدر سود به اون پول هر ساله تعلق ميگرفت؟ (راستي سود پول حساب ذخيره ارزي كجا ميره؟ روي خود صندوق؟ با نرخ لايبور حساب ميشه يا همين نرخ سود بانكهاي دولتي؟)
اين رقم چند درصد از رقم ماليات محاسبه شده دولت را حتي اگر فرض كنيم تماما محقق ميشد را پوشش مياد؟
در آن صورت آيا دولت ميتواند نرخ ماليات را كاهش دهد؟
ميدانيد اگر نرخ ماليات كاهش يابد مصرف در جامعه بالا ميرود و مصرف بيشتر يعني گردش مالي بيشتر اقتصاد؟ يعني رونق؟ بحث اينكه موجب كاهش سرمايه گذاري ميشود را نكنيد. بحث سرمايه گذاري به عوامل مختلفي مربوط ميشود و اصلا فكر نكنيد كه اگر مصرف جامعه ايران كم شود سرمايه گذاري بيشتر ميشود. به هزار و يك دليل. كه اگر لازم شد تو پست هاي بعدي توضيح ميدم.
حالا اگر همين مبلغ همچنان هر ساله ذخيره شود (بدون فرض اينكه اصلا سازمانهاي دولتي داراي حساب و كتاب شوند و مديران مجبور شوند با افزايش راندمان هزينه ها را كاهش دهند و در قبال عملكردشان و ميزان افزايش درآمدهاي دولت و كاهش هزينه ها در ازاي افزايش راندمان هم پاسخ گو باشند) چه مبلغي ميشود؟ آيا با سود پول همين مبلغ بزرگ ميتوان مالبات را در كشور حذف كرد؟ يا مثلا اگر از بدو تاسيس بنياد حساب كنيم ميزان مالياتي كه بايد ميپرداخت كه معاف بود و نميپرداخت در طول اين 20-23 سال اخير چه رقمي ميشد؟ سود اون پول چقدر ميشد؟
تعجب نكنيد. من نميگويم ماليات گرفته نشود ولي ميگويم كه حتي ميتوان از محل همين پس اندازها ماليات را كلا حذف نمود.
من هم مثل شما ميدانم و معتقدم كه ماليات بايد به عنوان يك ابزار توسعه عدالت در كشور تقويت و اصلاح شود و اصولي باشد (كه نيست) و حتي خيلي بيشتر از شما دلم ميخواهد كه درب صادرات نفت را همين امروز ببندند و به جاي آن فرآوردههاي پتروشيمي صادر كنند و از محل سودش (خود پول كه همش درآمد نيست چون داريم از سرمايه ميفروشيم. درست مثل معادن) بخش صنعت و بخش كشاورزي كشور را رونق دهند تا ديگر به علت قدرتمند تر شدن صنايع كشور (چه كشاورزي چه صنعتي) در بازارهاي جهاني و افزايش سهم بازار در دنيا ازاينكه چند قلم كالاي چيني وارد كشور شده است صنايع كشورمان پشتشان نلرزد و در عوض با واگذاري سهمي از بازار داخلي سهم بيشتري از بازار جهاني را از آن خود كنند؟
يا اصلا ميدانيد با همين مبلغي كه بالا اشاره كردم چقدر ميتوانيم صنايعمان رادر فتح بازارهاي جهاني كمك كنيم؟
ميدانم كه خيلي خوب ميدانيد كه حضور در بازار جهاني صادر كردن چند كانتينر كالا نيست
يك بازرگان ايراني براي آنكه بتواند سهمي را در كشوري به خود اختصاي دهد بايد بتواند با يك برنامه ريزي بلند مدت و با هزينه بسيار نام تجاري خود را جا بياندازد و تازه پس از آن بتواند به فكر افزايش سهم بازار و مقابله با رفتارهاي تجاري رقبا بيفتد.
اگر نتواند روي اين موضوع كه قيمت تمام شده اش براي مدتي طولاني تغيير زيادي نخواهد كرد و قوانين هم ثابت هستند حساب كند هر گونه حركت در بازارهاي خارجي مصادف است با ريسك سوخت كل سرمايه گذاري انجام شده براي فتح بازار.
و لذا فرصتهاي حضور در بازارهاي جهاني را از دست ميدهيم و تنها دل خوشي توليد كنندگان به بازار داخلي نيز به راحتي بدليل عدم وجود نظام جامع بازرگاني خارجي و داخلي با جند محموله كالاي چيني دچار تزلرل ميشود.

۱۳۸۴/۰۷/۰۶

کتابخانه دانشگاه

امروز بالاخره موفق شدم و دوست و همکلاسی عزیزم جناب براتی برامون شیرینی تولد دخترش رو آورد تو کلاس و کام همکلاسی ها رو شیرین کرد. انشاا.. که کام خودش و خانواده محترمش همیشه شیرین باشه و به تمام آرزوهایش در مورد فرزندانش برسد.

بعد از تعطیل شدن کلاسها سری به کتابخانه سازمان مدیریت صنعتی زدم. کتابخانه پر باری است. تصمیم گرفتم بعد از این ساعتی رو بیشتر در دانشکده بمونم تا بتونم از این کتابخانه بیشتر استفاده کنم.
چون ساعتی رو که در ترافیک مسیر دانشکده تا دفترمون طی میکنم انرژی زیادی رو تلف میکنه برای همین تصمیم گرفتم تا از اون محیط استفاده کنم و بعد از مرور سطحی درسها برم دفتر و خیالم راحت تر باشه

در مورد اولین کتابم مطالب اولیه رو تنظیم کردم و باید کار تایپ رو شروع کنم. باید از هر فرصتی برای تایپ استفاده کنم. ولی خودمونیم کتاب نوشتن واقعا سخته. شاید هم من بار اولم هستش و اینطوری به نظرم میاد. به هر حال باید هم مطالب رو از قلم نیندازم که بعدا بگم کاش این رو هم مینوشتم و هم باید بتونم مطلب رو جمع و جورش کنم. فعلا که همه چیز پراکنده است
تازه معلوم هم نیست در آخر اصلا چطوری ازش استقبال بشه. گرچه زیاد به فکر استقبالش نیستم و انتظار ندارم کتاب اولم زیاد فروش بره. به هر حال باید از یک جایی شروع کرد. از حالا در فکر ایجاد سایتی برای کتاب و ثبت نظر خوانندگان و اینجور چیزا هستم. اگر بتونم از طریق همون سایت خودم این کار رو بکنم خیلی بهتر خواهد بود.

در خصوص دوره های اینترنتی که خانم پرتو سوال فرموده اند باید عرض کنم که این دوره ها (که فقط یکیش برگزار شد) توسط سایت blackboard.com پیاده سازی شد که اون زمان(یعنی چند ماه پیش) سالیانه 250 دلار هزینه داشت و من با استفاده از فرصت 30 روزه رایگان این دوره رو برگزار کردم
الان که هزینه سالیانه اش شده تقریبا 430 دلار!! و از عهده من دانشجو خارج هستش
برادرم تو دانشگاه آخن از نرم افزار Ilias که ظاهرا Opensource و رایگان هم هست استفاده میکنن که متاسفانه نیاز به کارهایی برای نصبش هست که از عهده توان فنی و دانش من خارج هستش.
فعلا همینطوری موندم که یک راه حل مطلوب تری پیدا کنم

کار فروشگاه الکترونیکی هم تا اینجا مشکلی نداره. با سرویس پرداخت قرار داد رو این هفته بستم. اصلا دلم نمیخواد یک فروشگاه حرفه ای مثل آنچه برای محصولات شرکتم طراحی و پیاده کردم رو ایجاد کنم. باید خیلی خیلی ساده باشه چون آخه چیزی هم برای فروش ندارم. چند تا کتاب خودم که تازه اگر کسی بخواد بخره :) ولی سرویسی که براش در نظر گرفتم تحویل از طریق پست و پرداخت الکترونیکی رو شامل میشه. در عین حال زیاد هم پیچیده نیست.
فکر کنم تا آخر ماه تقریبا عملیاتی بشه. میمونه تست کردن چند تا صفحه برای درج نظر خوانندگان و رتبه دهی و اینجور چیزای ساده ولی مفید

۱۳۸۴/۰۷/۰۱

تغييرات وبلاگم

امروز فرصت كردم دستي به سر و روي وبلاگم بكشم. تصميم دارم در خصوص ارائه آنچه به تجربه يا با مطالعه كسب كرده ام بيشتر تلاش كنم. يك نظر سنجي هم اضافه كردم كه خوشحال ميشوم نظر خود را در آن انعكاس دهيد.
فكر كنم از عناوين اضافه شده در وبلاگم بتوانيد متوجه شويد كه ميخواهم چه كار كنم. شايد كاري كه خواهم كرد به نوعي سنت شكني در ميان خودمان باشد. معمولا ما دوست نداريم ديگران از تجارب ما استفاده كنند.
وقتي به مطالعه داستانها و چالش ها و ماجراهاي موفقيت مديران بزرگ دنيا مشغول ميشوم هميشه افسوس ميخورم كه چرا از مديران ايراني كمتر كسي چنين كاري ميكند. چرا افرادي مثل دكتر دراكر يا آقاي تام پيترز در دنيا به صورت حرفه اي كار ميكنند در حاليكه تجارب مديران ما هرگز در همان سطحي كه هستند نيز منتشر نميشود و ما هر ساله شاهد اختراع هزاران باره چرخ توسط مديران شركتهايمان داريم.
مديراني كه اغلب در عمده مسائل حداقل به دليل قرار گرفتن در يك كشور و يك شرايط اقتصادي و سياسي و قوانين مشترك داراي مشكلات مشتركي نيز هستند.
ظاهرا كاري از دست مديران دولت بر نمي آيد. سالهاست كه همه مديران با مشكلات مختلف در كسب و كار خود دست و پنجه نرم كرده اند و كمتر فرصتي پيش آمده است كه به بهبود اوضاع به طور جدي فكر كنيم. گرچه مجالي نيز نيست. گرفتاري هاي مختلف به قدري زياد و گاها پيچيده است كه به ندرت يك مدير ارشد يا يك مدير مياني ميتواند به خود كار فكر كند. مشكلات متعدد فردي يا سازماني از يك طرف و مشكلات راهبردي كسب و كار از طرف ديگر.
هيچ برنامه ريزي بلند مدتي نميتواند صورت بگيرد. مديران بخش خصوصي بايد منتظر تغييرات دائمي برنامه هاي اقتصادي و يا روابط سياسي باشند كه به دليل تصدي 85 درصدي دولت بر اقتصاد تاثير به سزايي بر برنامه هاي كوتاه مدت آنها دارد چه برسد به برنامه هاي بلند مدت.
اگر بانكهاي ژاپن مثل بانكهاي ايران بود هرگز شركت ماتسوشيتا الكتريك (پاناسونيك) ‌پايدار نمي ماند. هرگز جنرال الكتريك يامايكروسافت يا والت ديزني (فروش دو سال قبل اين شركت معادل در آمد نفتي ما بود) ايجاد نميشدند. ولي مشكل صنعتگران ايراني فقط بانكها هستند؟
هرگز نبايد تصور شود عواقب و ذهنيت ناشي از زالو صفت خوانده شدن سرمايه داران يك شبه از بين برود. حداقل بايد يك نسل تغيير يابد.

آنچه از برنامه هاي مختلف بازديد از كارخانجات مختلف خصوصي قبل از انقلاب كه پس از انقلاب مصادره شده و در اختيار دولت بودند دستگيرم شده است اين بوده است كه اكثر كساني كه بار اصلي صنعت كشور را بر دوش گرفته بودند و كارخانجات متعدد و بزرگي را در كشورمان بنا نهاده بودند كه در نوع خود نه در سطح خاورميانه كه در سطح آسيا كم نظير بودند افرادي بوده اند كه با جان و دل و عشق به نام ايران با سرمايه خود و استقراض از نظام بانكي حامي صنعتگر و سرمايه گذاري، بنيان صنعتي را گذارده بودند كه علاوه بر سود دهي به اقتصاد كشور موجب اعتلاي نام ايران ميشدند و وقتي داستانهاي خيرات و رفتارهاي انسان دوستانه آنها را نيز از زبان كارگران قديمي و مديران سابق اين واحدها ميشنيدم جز تاسف به از دست دادن چنين مديراني چيزي ديگري در وجودم شكل نميگرفت. و چه آسان اين سرمايه ها را از دست داديم. سرمايه اصلي خود اين افراد بودند. آنچه ارزش داشت خود اين مديران بودند. چرا كه اكنون سرمايه مادي مصادره شده آنان سالهاست كه دارد بودجه مصرف ميكند.
شركتهاي شهاب الكتريك، ايران خودرو (ايران ناسيونال سابق)، پارس الكتريك، مينو (هم دارويي هم غذايي)، توسعه صنعتي بهشهر، پاكسان و دهها كارخانه بزرگ و كوچك ديگر كه اكنون حضور ذهن ندارم و همه را در طول دوره همكاري با انجمن مديريت ايران بازديد كرده ام. در بخش خدمات نيز از اين افراد كم نداشتيم.
در يكي از روزنامه هاي همشهري هفته قبل ماجراي هتل بين المللي تهران واقع در نبش پل سيد خندان درج شده بود كه واقعا خواندي بود.اگر توانستيد از طريق سايت روزنامه همشهري آنرا بخوانيد. شماره 3799 مورخ 22 شهريور در بخش جامعه ايرانشهر. تنها هتل 5 ستاره اي كه تمام مراحل طراحي و ساخت آن توسط متخصصان ايراني و با سرمايه گذاري آقاي بهمن باتمان قليچ زماني سمبل معماري رو به رشد مدرن و شهرسازي ايراني بود و يكي از زيباترين بناهاي تهران. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد اين هتل با مساحتي در حدود 4 هكتار با 850 اتاق و 4 سالن اجتماعات به همراه يك مجموعه ورزشي تا روزگاري كه رونق داشت يعني تا بهمن 57 از محل درآمدش هزينه هاي جاري 3 بيمارستان در تهران و نيز تامين مايحتاج و هزينه هاي 250 خانواده بي بضاعت تهراني را تامين ميكرد.
چرا داستان اين مديران هرگز منتشر نميشود؟ آيا در صورت انتشار آنها متوجه خواهيم شد كه سرمايه دار لزوما با خون كارگرانش سرمايه دار نشده است؟ يا اينكه ميفهميم كه كساني كه سرمايه هايشان مصادره شده است انسانهاي پليدي نبوده اند؟ اما تا دلتان بخواهد كتاب در باره دربار شاه به چاپ رسيده است. تنها كتابي كه در اين باره ديده ام كتاب مربوط به جناب آقاي دكتر كاظم خسرو شاهي بنيان گذار شركتهاي توليد دارو و سرمايه گذاري البرز و ... بوده است كه با عنوان يادداشتهاي كارآفريني به چاپ رسيده است. او كه در زمان انقلاب كشور را ترك نمود و سرمايه اش مصادره گرديد هدفش را از چاپ اين كتاب اينگونه توضيح ميدهد:

شرح مختصر زندگي خانوادگي و توضيح مشروح كار و مديريت من نمونه اي است كه شايد جوانان فعال و كاردان آتي كشور كه به مديريت ميرسند بتوانند از آن بهره بگيرند و اگر ديگر مديران بخش خصوصي دوران پهلوي كه با موفقيت واحدهاي بزرگ صنعتي را ايجاد كرده و توسعه دادند شرح فعاليتها و موفقيتهاي خود را بازگو كنند نه تنها به اهداف من در راه توسعه و پيشرفت و رشد و دوام بخش خصوصي آينده ايران كمك كرده اند بلكه براي نسل فعلي و آتي كشور روشن ميسازند كه ايجاد اكثر صنايع و واحدهاي صنعتي دوران پهلوي نتيجه كوشش ها و تلاشهاي شبانه روزي يكي دو نسل از سرمايه گذاران و موسسان و بخصوص كارآفريني مديران لايق و كاردان آنها بوده و شايعات سوء استفاده يا حسن استفاده اين قبيل صنايع از خزانه ملت و دولت و نفوذ در دولتها به كلي بي اساس و حق ناسپاسي نسبت به آنهاست.
از حسن تصادف در ايام دفاع مقدس هستيم.
همه ما مديون رشادتها و شجاعتهاي مردان بزرگي هستيم كه در طول 8 سال جنگ با تمام وجود جان خود را بر كف گرفتند تا در مقابل تهاجم دشمن به ايستند.
مني كه از جنگ جز ايام موشك باران و بمباران شهرها و يا مشاهده مجروحان جنگي در دوره طرح كاد در بيمارستان ارتش و يا حتي حضور در گارد احترام به اولين گروههاي اسراي آزاد شده جنگ تحميلي در دوران سربازي و يا جز خواندن چند كتاب از آن ايام چيز زيادي نميدانم هرگز نميتوانم از روحيه آن روزگاران و در خصوص آن بزرگمردان چيزي بنويسم.
عظمت و دليري آن بزرگواران بر هيچ كسي پوشيده نيست. اميدوارم حرمت و ياد آنان هميشه و نه در اين ايام و از صميم قلب و نه در ظاهر نگاه داشته شود.

جاي همه آنان در دل ماست. جايشان هيچ وقت خالي نخواهد شد.

۱۳۸۴/۰۶/۳۰

عيد شما مبارك

عيد همه شما عزيزان مبارك باشد
تعطيلي ديروز فرصت خيلي خوبي فراهم كرد تا به كارهاي عقب مونده برسم. گرچه ديروز از تعطيلي استفاده كردم تا تكليف درس مديريت استراتژيك رو كه خيلي هم وقت گير بود رو انجام بدم و براي استادمون جناب آقاي دكتر غفاريان ايميل كردم. حسن دوره هاي اينترنتي و آموزش از راه دور اينه كه وقتت بيشتر دست خودته تا كلاس
امروز و فردا شركت رو تعطيل كردم تا كاركنان در روزهاي آخر سال كارهاي باقي مونده رو تموم كنند و انشاا... از اول مهر كار رو با روحيه بهتر و جديت بيشتر دنبال كنند
گرچه خودم الان دارم اين پست رو از تو شركت مينويسم
توي اين هفته فرصت خوبي به من دست داد كه كارهاي عقب مونده هفته قبل رو مرتب كنم. دروس دانشگاه رو گذاشتم واسه هفته بعد
اين هفته چهار چوب كلي اولين كتابم رو بايد ببندم و بعد در ساعاتي در طول روز شروع بكنم به نوشتن كتاب. فرصت زيادي ندارم. گرچه اولين تجربه ام هم هست فكر نميكنم چيزي كه انتظارش رو دارم از آب در بياد ولي بايد از يك جايي شروع ميكردم

امروز بعد از ظهر ميخوام روي برنامه فروش يكي از شهرها فكر كنم. در نظر دارم توي اون شهر با برانگيختن نماينده و فعاليت بيشتر او تقريبا دست به يك پاك سازي برنم و سهم رقبا رو با افزايش سهم خودم كم كنم

يك مشكلي كه الان متوجه شدم در وبلاگم پيش اومده درج شدن يك كامنت يك شركت هندي يا پاكستاني بلافاصله بعد از پست كردن من هستش. يعني درست زماني كه پست من انجام ميشه اون كامنت هم جاي خودش رو پيدا ميكنه
فكر ميكنم با يك اسكريپتي چيزي اين اتفاق افتاده. تمام سرويسهاي اخيري كه استفاده كردم رو بررسي كردم ولي اصلا ربطي به اون شركت پيدا نكردم

دوستان عزيز من امروز مجبور شدم براي جلوگيري از كامنتهاي اتوماتيك قسمت مربوط به وارد كردن دستي يك كد عددي رو فعال كنم از اين بابت كه زحمتتان بيشتر خواهد شد عذر ميخوام
البته اونهايي كه چيزي نمينوشتند فرقي به حالشون نميكنه
:) (اضافه شده دو ساعت بعد از ارسال پست)

۱۳۸۴/۰۶/۲۶

كلاسها به مباركي شروع شد

بالاخره بعد از چند روز فرصت كردم تا بيام و اينجا بنويسم
هفته گذشته يكي از پرترافيك ترين هفته هايي بود كه داشتم. موضوع از اين قراره كه روز دوشنبه ساعت 5 جلسه معارفه دانشكده مديريت سازمان مديريت صنعتي برگزار شد. در اون جلسه اطلاعاتي درمورد دانشكده و برنامه هاي درسي و غيره به ما داده شد.
وقتي به ما گفته شد كه از فردا كلاسها شروع ميشه همه ما به نوعي شوكه شديم. براي اينكه قبلا گفته بودند يك هفته بعد كلاسها شروع ميشه
از طرفي چون مصادف بود با آخرين ساعات كاري روز دوشنبه عملا كاري رو نميتونستيم در مورد برنامه هاي كاري روز سه شنبه و چهارشنبه و پنجشنبه كه كلاس داشتيم صورت بديم. براي همين بلافاصله بعد از جلسه به شركت برگشتم و كارها رو راست و ريست كردم و با يادداشت به منشي ام گفتم كه نخواهم بود و چه كارهايي را انجام دهد.
به هر حال در اين ايام خجسته با مباركي و ميمنت و با توكل بر خداوند متعال كلاسهاي ما شروع شد و من ادامه تحصيلات دانشگاهي را آغاز كردم.
شايد هرگز نتوانم شادي و انرژي ناشي از اينكه دارم ادامه رشته مديريتم را در رشته اي كه به نوعي برترين رشته مديريت در سطح دنيا هستش رو اتفاقا در يكي از تخصصي ترين مراكز مديريتي كشورم يعني سازمان مديريت صنعتي ادامه ميدهم رو بيان كنم.
با اينكه روزهاي پر ترافيك و پر دردسري رو پشت سر گذاشتم ولي به قدري شادي اين اتفاق در من انرژي و نيروي تحرك و جواني ايجاد كرده است كه نه تنها اصلا خسته نيستم بلكه فكر ميكنم ذهنم داره تيز تر ميشه.
امروز بايد برنامه ريزي دقيقي را براي مطالعه بيشتر و نيز آغاز نوشتن براي كتابي كه در نظر دارم چاپش كنم انجام بدم. از طرفي برايم خيلي مهمه كه بتونم روي انجام درست وظايف توسط كاركنانم حساب كنم. البته اتفاق شيرين و تلخي برايم روز چهارشنبه افتاد كه اميدم را بيشتر كرد.
روز چهارشنبه بعد از اينكه كلاسمون تموم شد به شركت آمدم. ديدم دو پاكت كه هر كدام محتوي يك نامه شكايت از دو تن از كاركنان برجسته من بود روي ميزم قرار داشت.
خلاصه شكايت آنها اين بود كه پرسنل نسبت به ميزان حقوقي كه ميگيرند براي اين شركت دلسوز نيستند. حتي يكي از آنها از من خواسته بود در وبلاگم بنويسم كه : شما كيلويي حقوق و مسئوليت ميدهيد بدون اينكه ذره اي در فكر عواقب كارهايتان باشيد.
گرچه هر دو نامه ناشي از برخي سو تفاهمات بود و با عصبانيت هم نوشته شده بودند ولي هر دو شامل نكات مثبت بسياري بودند و آن چه من در بطن اين نامه هاي تند و تيز ديدم ميزان شدت دلسوزي كاركنانم به شركتشان بود.
در اولين فرصت از هر دو خواستم بيايند و با من صحبت كنند. خوشبختانه فكر ميكنم به آنها ثابت شد كه سو تفاهم شده است. موضوع سو تفاهم هم از اين قرار بود كه در پي اعلام عدم رضايت يكي از پرسنل در ارزيابي رضايت شغلي سه ماهه اي كه در آن هستيم مسئول اين كار براي اطمينان از كم بودن حقوق اين فرد از واحد مالي اطلاعات حقوق دريافتي همه پرسنل رو خواسته بود و او هم آنها را در اختيارش قرار داده بود. من مسئول مالي را به خاطر افشاي اين اطلاعات توبيخ كردم و او نيز از اين موضوع ناراحت بود كه چرا وقتي براي رفع مشكل شركت كاري را از روي دلسوزي انجام داده است توبيخ شده است. مسئول رسيدگي به شكايات نيز از اين ناراحت بود كه آيا او كه بايد به مشكل حقوق و در آمد پرسنل رسيدگي كند حق ندارد اين اطلاعات را بداند؟ و نيز چرا برخي از پرسنل حقوقشان اينقدر بالا است در حاليكه كاري كه انجام ميدهند را فرد ديگري ميتواند با حقوق كمتري انجام دهد
در جلسه اي كه با حضور هر دو برگزار شد توضيح دادم كه اعتراض من به افشاي اطلاعات به اين دليل نيست كه او نميبايست به اين اطلاعات دست مي يافت بلكه براي رسيدگي بهتر به اين شكايت دسترسي به اين اطلاعات ضروري هم بوده است بلكه مسئول مالي نبايد بدون فيلتر اين اطلاعات را در اختيار هر يك از پرسنل قرار دهد. تقريبا هر دو قانع شدند (شايد چاره ديگري هم نداشتند!!) ‌و از همه مهمتر اينكه سو تفاهمات رفع شد. چرا كه هر دو برايم اهميت دارند و از افرادي هستند كه از حالا آينده شركت را بر روي دوش آنها ميبينم.
در خصوص وضعيت حقوق و دستمزد و تفاوتها وقتي توضيح دادم كه حقوق با توجه به وضعيت شغلي و ميزان مسئوليت و سابقه و وضعيت معيشت خانواده و تعداد افراد تحت تكفل تنظيم شده است قانع شدند ولي در چهره هر دو ديدم كه از اينكه افراد اين را نميدانند و ناراضي هستند تاسف ميخوردند
بعد از اينكه احساس كردم هر دو توجيح شدند و ميتوانند به خوبي گذشته كارشان را ادامه دهند جلسه را خاتمه دادم و بلافاصله جلسه ديگري با افرادي كه اظهار نارضايتي از حقوقشان كرده بودند ترتيب دادم ولي آنها را توجيح نكردم. بلكه اتمام حجت كردم كه حقوقشان طي چه ضوابطي پرداخت ميگردد و اگر كسي ناراضي است و انتخاب بهتري نيز دارد در ترك شركت دريغ نكند.
اين جلسه فقط نيم ساعت طول كشيد و من بلافاصله بايد خودم را براي استقبال از همسرم به فرودگاه ميرسوندم. از خوشبختي شب هم عروسي دعوت بوديم در برج سفيد. وقتي از آخرين طبقه به خيابان پاسداران نگاه ميكردم با خودم فكر كردم واقعا برج با 110 طبقه يعني چه؟ و ويران شدن دو برج با اين عظمت و البته پهنا واقعا چيست؟ قطعا فيلمهاي تلوزيوني حادثه يازدهم سپتامبر نميتوانست بزرگي واقعي همه فاجعه را آن طور كه هست منتقل نمايد
در هر صورت پنج شنبه هم با اطلاعات به روز و جامع جناب آقاي دكتر رحيميان يكي از استادان برجسته دانشكده ما كه در آمريكا تحصيل فرموده اند آشنا شدم و ايشان ما را با شخصيت تام پيترز آشنا نمودند. فردي كه هزينه حضور در كنفرانسهاي يك روزه اش 2500 دلار است.
بعد از ديدن سايتش با خودم فكر كردم چرا ما در ايران امثال او را نداريم؟ مگر ما كم داريم مديران و دانشمندان با تجربه و دانشمندي كه به هر حال حرفي براي گفتن دارند؟ مشكل در كجاست؟ آيا واقعا دچار خود كم بيني هستيم؟ يا اينكه سختمان مي آيد دانشمان را با ديگران تقسيم كنيم؟ مثلا امثال جناب دكتر رحيميان چرا نبايد در زمينه تحصص خود حداقل در ايران (منطقه را نميگويم) مطرح باشد و انديشه هايش و دانشش نشر پيدا كنند؟
واقعا به نظر شما مشكل كجاست كه ما در ايران با اينكه در كار فردي خيلي بهتر از كار تيمي عمل ميكنيم ولي بيشتر شركتهايمان را مطرح ميكنيم تا افرادمان؟
ديشب ترتيب يك گروه در ياهو را براي بچه هاي همكلاسيمان دادم كه در اولين جلسه برايشان آنرا توضيح خواهم داد

۱۳۸۴/۰۶/۱۹

!ميخواهم كتاب بنويسم

امروز رو با اينكه اصلا خوب شروع نكردم ولي خدا رو شكر خوب تموم كردم.
برادرم ديروز رفت آلمان براي دوره تخصصي كه ميگفتم و باز هم لطف خداوند بزرگ شامل حال ما شد و برادرم در يك كشور غريب مورد عنايت و توجه افرادي قرار گرفت كه به اذعان خودش اصلا احساس غريبي و كمبود نميكند. به راستي كه بعضي وقتها آدم خيلي شرمنده خدا ميشه.
خبر خوب ديگه حركت مسئول انتشاراتمون بود. امروز به او گفتم كه ديگر مدير نيست بلكه بايد خودش را مدير بكند. ميدانم كه ميتواند. عرضه اش را دارد. قبلا مدير بود ولي بدلايل مشكلات زياد و مختلف خانوادگي از مديريت به قدري دور شده بود كه حتي اسم مسئول هم برايش سنگيني ميكرد.
و خوشحالم كه قبل از اينكه من به او اين مسئله را بگويم از طريق ديگري خودش متوجه نواقصات كارش شد. ديدن برق حركت در او واقعا لذت بخش بود. گاهي وقتها پيش مياد كه بك پرسنل معمولي داريد و از او انتظاراتي در حد خودش يا بالاتر داريد. ولي وقتي كه يك پرسنل با توانايي ذاتي بالاتري داريد انتظار نداريد كه در حد پرسنل عادي ظاهر شود. دوست داريد توانايي مديريتي او را افزايش دهيد تا مسئوليت بيشتري را بر عهده بگيرد. ميدانم كه تكانم شديد بود و اميدوارم حركتش را ادامه دهد.
ما فقط 4 ماه وقت داريم تا 3 عنوان كتاب چاپ كنيم كه جوازمون تمديد بشه.
اگر از بين شما كساني هستند كه حاضرند با هزينه خودشان و يا مشاركت ما كتابشان را چاپ كنند با مسئول انتشارات ما تماس بگيرند. يكي از تلفنهايمان 88906868 است.

از طرف ديگه به پيشنهاد مسئول انتشاراتمان تصميم گرفتم من نيز ياداشتهايي را در خصوص مسائل مختلف مديريت طوري كه براي افراد عادي قابل استفاده باشه و كاملا هم كاربردي باشه رو تهيه كنم تا خودمون چاپ كنيم.
حالا تا نوشته هايم كتاب شود بايد خيلي وقت صرف کنم. زمان خيلي كمي دارم. به نظر شما روي چه موضوعاتي بنويسم بهتره؟ ميخواهم در مورد ايزو ، ارزيابي عملكرد ، مديريت استراتژيك ، تيليغات و راهنمايي هايي از اين قبيل بنويسم. بعد از اينكه خيالم راحت شد ميتونم بقيه موارد مديريتي را نيز اضافه كنم. تاكيد من بيشتر روي ارائه يك متن تمام كاربردي است كه هر كسي با در دست داشتن آن بتواند گام به گام يك كار تخصصي خيلي خوبي را انجام داده و نتايجش را هم ببيند.
مطالبم آميخته اي از تحربه و علم خواهد بود تا افراد عادي حتي صاحب يك فروشگاه بتواند با استفاده از آن كارايي اش را بهبود بخشد.
از يك طرف هم كلاسهاي كارشناسي ارشد شروع خواهد شد. واقعا فكر كنم خيلي وقتم كم بياد ولي يك چيزش خوبه و من هميشه از اون لذت بردم اينه كه بايد دوباره يك برنامه ريزي فشرده براي ساعتهاي زندگيم بكنم و طبق اون پيش برم

به نظر من بزرگترين آفت مديريت پريشاني فكر و ذهن است. مدير زماني كه نتواند تمركز كند خط و خطوطي را براي رهبري كردن نخواد ديد. نه افقي نه مسيري. و اين خيلي خطرناك است.
امروز ذهن من آزاد تر از دو سه ماه پيش است. انگار از يك مسئوليت بسيار بزرگي رها شده ام. كار را سالم تحويل داده ام و اينك خيالم راحت است. اينك بهتر ميبينم. خيلي خوشحالم كه زودتر بيدار شدم و بسيار متاسفم كه مدت طولاني را به خواب رفتم. بيش از يك سال چشم ها را بر روي خيلي از حقايق بستن و خود خوري كردن. واقعا براي چه اين كار را كردم؟ كه چه چيزي بدست بياورم؟ چه بدست آوردم؟! واقعا حيف از من بود. اما امروز بيدار هستم. اينجور چيزها در زندگي پيش مياد و ميره. فقط بايد درس بگيريم. اين روزها بهتر كار ميكنم. با نيروي بيشتر و انگيزه بيشتر.
انگار بالهايم باز شده اند.
بدهكاري وسنگيني مسئوليت براي ادا كردن تعهد مالي در كنار بي فكري بدهكاران به شركتم بهترين انگيزه براي كم هزينه تر شدن و تمركز بيشتر بر روي كارم است
اميدوارم بدهكاران هم كمي مسئوليتشان را در قبال شركت ما احساس بكنند
فعلا وقت نيست. به قول اهوازي ها وقت تنگه. بايد برم

۱۳۸۴/۰۶/۱۶

فرصت يابي فروش – ماتريس انسوف

فرصتيابي فروش. از اسمش پيداست. آيا از هر فرصتي براي فروش استفاده ميكنيم؟
فرصت يك منفعت بالقوه است. بايد اين منفعت را بالفعل كنيد.
فرصت در بازاريابي عبارت است از محيط و منطقه اي از نياز و خواست مردم كه به شركت امكان ميدهد تا با برآوردن آن نيازها سودمندانه فعاليت كند.
تكنيكهاي مختلفي براي فرصت يابي وجود دارد. فرصتها گاها خود مشتريان فعلي ، واسطه ها ، تامين كنندگان ،‌فروشندگان ، مغازه داران عرضه كننده محصولات شما ، افراد و مراكز صاحب نفوذ ، تماسهاي اتفاقي (كسي كه در تاكسي يا اتوبوس كنار شما نشسته است) ، مشتريان قبلي و ... همه و همه فرصت هستند.
يكي از اين تكنيكها جدول بسط داده شده انسوف است كه به شرح آن ميپردازم:

مــــــــحــــصــــــــــول
جديد ----- تغيير داده شده ------ فعلي
7 ---------------- 4 ---------------- 1 ----------- فعلي
8 ---------------- 5 ---------------- 2----------- رونق بخشيدن -------بازار
9 ---------------- 6 ---------------- 3 ----------- جديد

خانه شماره 1 (محصول فعلي – بازار فعلي): به معني فروش بيشتر به همان مشتريان قبلي با شيوه هايي چون تبليغات بيشتر و توزيع بهتر صورت ميگيرد. به اين روش رسوخ در بازار ميگويند
خانه شماره 2 (محصول فعلي – رونق بخشيدن به بازار): به معني رونق بخشيدن به بازار با عدم تغيير در محصول كه با شيوه هايي چون تغيير در بسته بندي، نام گذاري مناسب و شناساندن محصول به بازار، و يا تضمين مناسب كالاي مشتريان صورت ميگيرد.
خانه شماره 3 (محصول فعلي – بازار جديد): به معني يافتن بازارهاي جديد براي محصولات فعلي است كه به آن توسعه بازار ميگويند.
خانه شماره 4 (تغيير در محصول – بازار فعلي): در بازار فعلي محصول را تغيير ميدهيم. مثلا با عرضه مدلهاي حديد در بالا بردن حجم فروش تلاش ميكنيم.
خانه شماره 5(تغيير در محصول – رونق بخشيدن به بازار): به معني عرضه مدلهاي جديد با رونق بخشيدن به يازار است. به عنوان مثال عرضه مدلهاي سفارشي در حالتي قبلا فقط توليد انبوه داشتيم. در اينجا كانون بحث اين است كه محصول براي مصرف كننده جذابيت بيشتري داشته باشد
خانه شماره 6 (تغيير در محصول – بازار جديد):‌به معني عرضه مدلهاي جديد براي دستيابي به بازارهاي جديد ،‌به عنوان مثال ارائه محصول با كيفيت برتر (و شايد با قيمت بالاتر) در بازار جديد يا ارائه محصولات معتبر با قيمت پايين در بازارهاي جديد
خانه شماره 7 (محصول جديد – بازار فعلي):‌به معني عرضه محصولات جديد در همان بازار فعلي است كه به اين روش توسعه محصول ميگويند.
خانه شماره 8 (محصول جديد – رونق بخشيدن به بازار):‌عرضه محصول جديد با رونق بخشيدن به بازار كه با روشهايي چون خدمات حمايتي مناسب (قبل از فروش ،‌حين فروش و پس از فروش) صورت ميگيرد.
خانه شماره 9 (محصول جديد – بازار جديد): در اينجا هم بازار جديد و هم محصول ؛ بنابر اين توسعهنامرتبط با گسترش و تنوع فعاليتهاست. زماني كه فرصت زيادي همراه با سود آوري بالا در بازار وجود داشته باشد از اين روش استقاده ميشود.

راستي تولد وبلاگها مبارك :)

روز جمعه شانزدهم شهریور 1380 بود که نخستين یادداشت به فارسی در وبلاگ سلمان نوشته و منتشر شد و به اين شکل، پدیده‌ی وبلاگ فارسی متولد گشت. اولين يادداشت سلمان جريری – نويسنده‌ی وبلاگ سلمان را اينجابخوانيد

۱۳۸۴/۰۶/۱۲

مديران اتوبوسي

شماره 264 نشريه هفتگي كتاب هفته كه برامون پست ميشد چيز جالبي نوشته بود. با عوض شدن وزير ارشاد كل گروه كاركنان كتاب هفته هم رفتند تا گروه چديد سر كار بيايد!!!
زماني كه در دانشكده انواع مختلف تم هاي مديريتي را مثل مديريت اتوبوسي ميخوانديم با خودم فكر ميكردم كه اينها كه امروزه ديگر وجود ندارند جرا بايد بخوانيم!؟ در حاليكه اتفاق كتاب هفته يك نمونه بارز از سيستم مديريت اتوبوسي است.
اين را من خواندم و متوجه شدم ولي از اين ميترسم كه نمونه هاي مشابه اين در صدها شركت و وزارت خانه مختلف اتفاق بيفته كه به گوش كسي هم نميرسد
وقوع چنين اتفاقاتي نشان دهنده اين است كه اساسا وجود اداراتي مثل كتاب هفته ضروري نميباشد! و به راحتي ميتوان درب آن را تحته كرد. اگر چنين است چرا به آنها بودجه اختصاص داده ميشود؟
ولي اگر نه و واقعا لازمه كه چيزي شبيه كتاب هفته (نميشه بهش گفت سازمان يا اداره يا گروه) ايجاد بشه و اصولا بر اساس نياز بوده كه آن را ايجاد كرده اند و بودجه تخصيص داده شده و منابع و سرمايه و هزينه و وقت صرف كرده است آيا بايد به يكباره همه اعضاي آن را تعويض كرد؟
اين اتفاق از چند جنبه به ضرر جامعه است. يكي اينكه اگر واقعا كتاب هفته كار مهمي انجام نميدهد چرا بايد وجود داشته باشد و منابع ملي را مصرف كند؟
چرا نبايد عملكرد مديريان سابق ارزيابي شود تا مديران و مسئولان آنجا در خصوص عملكرد خود و منابع مصرفي خود پاسخگو باشند؟ مگر بودجه صرف شده طبق برنامه خاصي نبوده است؟ (كه نبوده است) پس چرا ميزان دست يابي به اهداف كتاب هفته بررسي نگرديده است؟
كاركنان آن چه بايد بكنند؟ گرچه بيشتر آنان ظاهرا در خود وزارت ارشاد شغلهايي هم داشته اند و همه يك گروه بوده اند. شايد اين طور تصور ميشوند كه بهتر است حالا عده ديگري از اين نعمت خداداد بهره مند شوند
اگر كتاب هفته در هيمن جا درش براي هميشه بسته ميشد جاي اميدواري بود ولي اگر قرار باشد مدير اتوبوسي ديگري از راه برسد و با نزديكان و اقوام و دوستان خود كار اداره كتاب هفته اي كه اساسا نه اهدافش و نه برنامه هايش و نه دست آوردهايش مورد ارزيابي قرار نميگيرند را بر عهده بگيرد اتفاق خاصي نيفتاده است و دور باطل همچنان ادامه دارد.
اگر هر مدير و مسئول امري از وزير و نماينده مجلس گرفته تا مسدول يك كار كم ارزش در يك گوشه از كشورمان نسبت به عملكرد خود و اقداماتي كه انجام ميدهد به كسي جوابگو نباشد و هيچ نهاد يا كسي عملكرد او را ارزيابي نكرده و از او در خصوص برنامه هايش و دلايل انتخاب اين برنامه سوال نكرده و نتايج را با برنامه هايش نسنجد نتيجه اش جز اين نخواهد شد.
حتما شنيده يا خوانده ايد كه رتبه كشور در زمينه فساد اداري 10 رتبه بد تر شده است (از 77 امين به 88 امين رسيديم. پاكترينش فنلاند بوده كه رتبه 1 داشته است). رتبه بهره وري ايران هم كه حديث مفصل خود را دارد.
فكر ميكنيد چرا وقتي انتخابات رياست جمهوري پيش آمد صدها نفر از مردمي كه نه سواد داشتند و نه تخصص و حتي با ريخت و قيافه هاي عجيب و غريب خود را كانديد رياست جمهوري كشور كردند؟ يا كانديد نماينده مجلس؟
جز اين است كه پاسخ گويي در جامعه در قبال عملكرد كمرنگ بوده و گاها وجود ندارد؟
كار سازمان بازرسي چيست؟ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور كجاست؟
اگر واقعا من نوعي ببينم كه اگر نماينده مجلس شدم در طول دوره و در پايان دوره عملكرد من مورد سنجش قرار خواهد گرفت و در قبال مسئوليت سنگيني كه بر دوشم قرار ميگيرد توانايي من پاسخ گوي اين مسئوليت نيست آيا هرگر جرات ميكنم خود را كانديد كنم؟
وقتي رئيس مجلس در خصوص اينكه با وجود خالي بودن صحن مجلس چرا تعداد افراد كارت زده زياد است (آن هم در ايامي كه بحث تعيين صلاحيت وزيران است) نميتواند پاسخ قاطع بدهد چه بايد گفت؟ آيا سخنان او از رئيس و مسدول مجلس قابل قبول است؟
جملاتي مثل اينكه همه ما در مقابل مردم پاسخگو هستيم را همه ميگويند. همه دارند زيباتر حرف ميزنند. ولي فاصله حرف تا عمل واقعا بسيار است و جز مردان با اراده و سخت كوش كس ديگري نميتواند اين فاصله را از بين ببرد.
انتقادهايي كه از جانب رسانه ها مطرح ميشود توسط چه مرجعي رسيدگي ميشود؟ رسانه ها مگر حرف مردم را نميرسانند؟ اگر نميرسانند پس وزير مسئولش چه ميكند؟
مگر قرار است كه خود وزير تمام وقت خود را اختصاص به پاسخ دادن تلفني به مشكلات مردم كند و كار ديگري در جهت اداره كردن وزارت خانه ندارد؟ يعني ايشان يك معاون يا دستيار يا كس ديگري در نزد خود نميبيند كه اين كار را به او محول كند و از او گزارش بخواهد؟ خودش هم ميتواند گاها براي كنترل اوضاع مستقيما با مردم در تماش باشد ولي نه تمام وقت. اگر اين طور است وزارت خانه را جمع كنيد خود وزير كارها را انجام دهد. ميدانيد چند هزار كارمند در سراسر كشور دارند حقوق ميگيرند و بودجه ها مصرف ميشود كه كار مردم در سراسر كشور راه بيفتد؟
اگر واقعا كارايي ندارند بهتر است همه آنها را جمع كنيد. اگر كارايي داشتند لازم نبود وزير بگويد كه با من مستقيم تماس بگيريد تا مشكلتان را بررسي كنم. معلوم است كه كار مردم راه نمي افتد كه وزير مجبور به چنين كاري ميشود. پس اين بودجه ها صرف چه كاري ميشود؟ چز رفع مسائل جاري مردم و كشور و تلاش براي سازندگي و عمران و آبادي و رفاه اجتماعي بيشتر؟
در سال پاسخگويي هستيم يا پارسال بود؟ مگر فرقي هم ميكند!؟ پاسخگويي به چه كسي؟ چگونه؟ اصلا گيرم كسي نتوانست پاسخگوي خوبي باشد و عملكردش نشان دهنده اشتباهات فاحش و هدر رفتن بيت المال بود. آنوقت چه اتفاقي مي افتد؟

بايد بنشينيم و منتظر دست آوردها و تحولاتي كه آقاي رئيس جمهور جديد وعده داده اند باشيم. اميدوارم كمي تكان بخوريم. اميدوارم ايشان بتوانند اثر گذار باشند و مسئولان را پاسخ گو كنند

اين نوشته ها را سياسي نناميد. اينها مسائل مديريتي روز جامعه مان هستند كه من ميبينم و مينويسم

۱۳۸۴/۰۶/۰۹

تعاوني مسكن كاركنان

این پست رو با استفاده از add-inخود بلاگر از داخل word مینویسم. اولین تجربه است و نمیدونم چي از آب در مياد.
از امروز براي مدتی تنها هستم. خانومم و دخترم رفتند مدتی رو پیش پدر و مادر خانومم بمانند و دیدار تازه کنند و استراحتي. متاسفانه من نتونستم برم. توی راه فرودگاه بارون خوبی بارید و خيلي هوا خوب شد.

دیروز يكي از نمایندگان فروش مان در يكي از شهرها برای صحبت در خصوص مسائل جاری به شرکت آمده بود.
از ساعت 11 تا آخر وقت با هم بودیم.ناهار رو هم رفتیم يكي از رستورانهای نزديك خوردیم.
در خلال اطلاعات مختلف مفیدی كه به دست آوردم يك چيز تازه اي هم ياد گرفتم كه بد نيست شما هم بدانيد و اگر اطلاعات مناسبي در اين خصوص داريد به من و دوستامون اطلاع بدهيد.
ايشون ميگفتند كه من ميتوانم يك شركت تعاوني به اسم مثلا شركت تعاوني كاركنان رادان تحرير ثبت كنم. اعضاي اين نعاوني كاركنان شركت و يا هر كس ديگري كه دوست داشتيم خواهند بود.
بعد از انجام مراحل قانوني ميتوانيم به بانك مسكن مراجعه كنيم و بگوييم كه ميخواهيم براي اعضای تعاونی مسكن بسازيم. آنان زميني را با توافق ما خريداري ميكنند و به پيمانكاران طرف قرار داد خود میسپارند و ساختمان در تعداد واحدهاي مورد نظر ما ساخته ميشود. پس از تكميل آن با معرفي شركت تعاوني اعضا ميتواند بدون اينكه وجهي را براي مدتي در اين بانك سپرده گذاري كرده باشند صاحب خانه شوند و از زمان تحويل مسكن اقساط آن را به بانك پرداخت نمايند.
اگر همه كار همين باشه و شركت بدون سرمايه گذاري بتونه اين كار رو براي كاركنانش بكنه خيلي عاليه ولي به نظرم كمي بعيد مياد
تازه تا اونجاكه ميدونم شركتهاي تعاوني ضوابطي دارند و البته مزايايي هم دارند كه بي اطلاع هستم و بايد در موردش بررسي كنم. هم بايد در مورد شركتهاي تعاوني و امتيازات و دردسرهايشان ياد بگيرم هم در مورد نحوه عملكرد بانك مسكن در اين خصوص.
اگر از دوستان كسي چيزي ميدونه لطفا راهنمايي كنه. من هم وقتي سوال كردم و چيزي دستگيرم شد حتما تو همين جا با خبرتون ميكنم

۱۳۸۴/۰۶/۰۲

يك دونه 100 تومني يا 100 تا يك تومني!؟

ديروز وقتي ويزيتورمون رفت فكر من روي پيشنهادي كه مطرح بود دور ميزد.
در يكي از شهرها يكي از بزرگترين فروشندگان لوازم اداري اون شهر كه خيلي وقت بود دلمون ميخواست با ما كار كنه با توجه به كلاسورهاي بايگانيمون كه محصول جديدي هستش باب گفتگو و مذاكره تجاري دوباره با او براي ما باز شده است.
با توجه به كيفيت و قيمت مناسب كالاي ما او اظهار تمايل كرده است كه روي محصول ما بطور گسترده در آن شهر كار كند و با توجه به اينكه تقريبا 80 درصد بازار آن شهر و مغازه هايش را پوشش ميدهد ميدانيم كه فروش خوبي خواهيم داشت
خواسته او تخفيفي بيش از تخفيف عرف شركت است. او ميخواهد مطابق با شرايط ما و به قيمت ما بفروشد ولي حداقل 10 درصد برايش سود بماند.
در بازار محصولات ما اين رقم سود رقم بسيار خوبي است. (نميدونم چرا انشاي من اينجوري از آب در مياد. ميخواستم روان تر بنويسم ولي نميدونم چرا اينجوري شد!) ‌حالا من با يك مشكل مواجه هستم و بايد روش خوب فكر كنم.
يا بايد اين محصول رو در تعداد بالا ولي با سود بسيار ناچيز به او بفروشم چرا كه به هر حال حداقل يك سال بعد سهم قابل توجهي در بازار آنجا بدست آورده و حداكثر يك سال بعد رقباي من وارد رقابت جدي در آن محل خواهند شد گرچه سود من در فروش يك واحد كاهش خواهد يافت و ممكن است در فروش تيراژ بالا در نهايت به سود خوبي برسيم. در كنار سهم بازار خوب و جدي شدن رقابت.

يا اينكه با توجه به اينكه دارم منابعم را (از قبيل انرژي و نيروي كار و مواد و نقدينگي و فضاي كار) صرف كاري با سود كم ميكنم و احتمالا منابع زيادي رو هم صرف اين كار خواهم كرد از فروش به او صرف نظر كنم تا بتوانم منابعم را آزاد كرده و صرف فروش هاي با حاشيه سود بيشتري بكنم
تا شنبه تصميم خودم را بايد بگيرم
هر كدام از اين راهها محاسن و معايب خاص خودشان را دارند
بايد ديد كه در افق چه ديده ميشود
نبايد تصميم اشتباه بگيرم. متاسفانه يا خوشبختانه ميهمان عزيز هم در منزل داريم كه نميتونم از وقت آزادم در منزل براي فكر كردن استفاده كنم. در گيري هاي داخل شركت و محيط كار هم كه خودشون به حد كافي اونقدر پراكنده و مختلف هستند كه فكر و انرژي رو از من بگيرند
اگر شما ها نظري داريد بنويسيد.
در نهايت شما را از تصميمم و دلايلش آگاه خواهم كرد.
لطفا سعي كنيد به محض خواندن نظرتان را بنويسيد. چون بعدا ممكنه تنبلي كنيد

۱۳۸۴/۰۶/۰۱

خلاصي از فيلتر بلاگ رولينگ

بالاخره مجبور شديم از اين RSS استفاده كنم
با توجه به اينكه بلاگ رولينك فيلتر شده ليست لينكهام ديده نميشوند
من مثل بيشتر ايراني ها بيشتر از آن براي اطلاع از به روز شدن وبلاگ دوستانم استفاده ميكردم تا با صرف وقت كمتري مطالب جديدشان را بخوانم
ولي اين RSS عجب نعمتي بوده و ما از آن بي بهره
در حال حاضر همه وبلاگها بجز پرشين بلاگ از آن پشتيباني ميكنند. بلاگ فا و بلاگر و موييل تايپ وغيره همه و همه به راحتي مطالب شما رو به نرم افزارها و سايتهاي مختلف RSS خوان ارسال ميكنند
من از BLOGLINES استفاده ميكنم
حتي ميتوانيد از MY Yahoo! نيز استفاده كنيد. ميتوانيد تنظيم كنيد كه كل مطلب را بخوانيد يا فقط تيتر ها را كه اگر دوست داشتيد با يك كليك به خود وبلاگ برسيد

اميدوارم پرشين بلاگ هم اين سرويس رو در اختيار وبلاگ نويسانش قرار دهد. شايد خود وبلاگ نويسان بايد فشارشان را روي مسئولان پرشين بلاگ افزايش دهند

با اين روش حتي وبلاگهاي فيلتر شده هم قابل دسترسي هستند

البته پيام ايرانيان و جناب منيري عزيز هم راهنمايي هايي رو كردند كه بد نيست بخوانيد. البته آقاي سعيد حاتمي راه حل عملي رو پيش پاي همه گذاشتند كه همين جا از ايشون تشكر ميكنم.
من خودم از روش اول ايشون استفاده كردم

فعلا از دوستان پرشين بلاگي ميخوام كه با مسئولان سايتشون حرف بزنن تا اين سرويس براي اونها هم ايجاد بشه

۱۳۸۴/۰۵/۳۱

شباهت دیدگاههای ماتسوشیتا


امروز دعوت نامه و بروشور هفتمین کنفرانس بین المللی مدیران کیفیت که تیر ماه سال بعد در تهران برگزار خواهد شد و دعوت نامه و بروشور چهاردهمین همایش بین المللی جایزه کیفیت اروپا EFQM Forum 2005 که 11 الی 13 مهر امسال در شهر کاردیف ولز برگزار خواهد شد به دستم رسیدند.
هزینه شرکت در کنفرانس ولز خیلی زیاده و فعلا برایم با ارزش تر از پولی که باید بپردازم نیست. گرچه بازدیدهای خوبی از شرکتهای معتبر را نیز به همراه دارد. فعلا با این بدهی ها به آدم نمیچسبه چنین هزینه هایی رو انجام بده. انشاا... سال بعد. ولی محورهای هفتمین کنفرانس بر خلاف ششمین کنفرانس مدیران کیفیت برایم جالب بود و شاید بخوام برم چیزهایی یاد بگیرم. هنوز فرصت برای تصمیم گیری دارم.
سومین کنفرانس مدیریت نیز در راه است

امشب کتاب دیدگاههای من نوشته آقای ماتسوشیتا (بنیانگذار شرکت ماتسوشیتا الکتریک مالک نامهای تجاری پاناسونیک و ناسیونال) را شروع کردم. یک فصل از کتاب رو خوندم و بسیار از اینکه دیدگاههای من بسیار به دیدگاههای او نزدیک است متعجب شدم.
در جایی نوشته است:
با گسترش حوزه فعالیت شرکت، من مسئولیت تعداد بیشتر و بیشتری از خانواده های کارکنان ، تامین کنندگان مواد اولیه و کارکنانشان، عمده فروشان و خرده فروشان و مصرف کنندگان را عهده دار میشدم. به تدریج در میافتم که این شرکت فقط متعلق به من نیست و برای سود دهی به تمامی افرادی که ذکر کردم و تمامی افراد جامعه دایر شده است


جای دیگری از نگرش مثبت خودش نسبت به افراد گفته است. همان چیزی که مرا همیشه دچار مشکلات کرده است چرا که من خودم همیشه در اولین دیدار به افراد مثبت مینگرم و آنان را مثبت میدانم و خطای آنان را به حساب نادانی و کم توجهی آنان به آن امر میدانم مگر اینکه خلاف آنرا ببینم. آقای ماتسوشیتا در جای دیگری مینویسد:

افرادی که نسبت به خداوند، نعمتهای طبیعت، همسایگان و اجداد خویش احساس حق شناسی دارند، از امتیاز احساس لذت حقیق در زندگی و کار در این جهان برخوردار شده اند. وقتی که مهربانی را ارج مینهند قطعا مفهوم برادری جهانی را نیز درک میکنند. فرض کنیم کسی از شما بخواهد که برایش کاری انجام دهید. اگر شما در شرایط مساعدی نباشید ممکن است بگویید که گرفتارید و چرا او از دیگری چنین درخواستی را مطرح نمیکند؟ اما حق شناسانه تر آن است که فکر کنیم او میتوانست از دیگری بخواهد ولی لطف کرد و از من خواست و این دلیل نیک خواهی اوست. در حقیقت همه عوامل به به نوع برداشت شما بستگی خواهد داشت. اگر سپاسگزار باشید از کمک به دیگران لذت خواهید برد و خوشنود میشوید. اظهار قدر دانی به شادمانی و احساسی عکس آن به ناراحتی می انجامد. فقط همین

برای خود من خیلی جالب بود.
ظاهرا کمی دچار سرما خوردگی شدم. سر درد شدید و عطسه به سراغم آمده. باید کمتر کار کنم تا زودتر خوب بشم
از طرفی دوباره بلاگ رولینگ بسته شده. تکنوراتی هم همینطور. برخی از وبلاگها هم همچنان بسته هستند
برایم جالب است بدانم پن لاگ برای این وبلاگهایی که فیلتر شده اند چه اقدام عملی صورت خواهد داد
شور فیلترینگ دارد در می آید.

۱۳۸۴/۰۵/۲۸

وبلاگم روی موبایل رفت

از امروز اونایی که موبایلشون سرویس دیتا داره و یا دستگاه PDAدارند میتونند مطالب وبلاگم رو توی گوشی موبایلشون بخونن
آدرسم هم فعلا اینه winksite.com/mojahedi/mojahedi
تا اینکه بعدا یاد بگیرم و تغییرش بدم. فعلا با خیلی از انتخابها آشنا نیستم و تا بازدید کنندگان ازش استفاده نکنن فکر کردن برای توسعه اون زیاد عاقلانه نخواهد بود

این کار از طریق سایت WINKSITE قابل انجام و بلاگری ها رو خیلی خوب پشتیبانی میکنه چرا که اساسا با RSS کار میکنه
گرچه فونتهای فارسی اساسا مشکل دارند ولی باز کاچی بهتر از هیچی هستش
این سرویس ربطی به Mobile Blogging نداره چرا که اون برای ارسال مطلب از موبایل به وبلاگ خوبه که باز بدلیل گرانی سرویس دیتا در ایران زیاد قابل استفاده ما ایرانی ها نیست
به هر حال شاید با موبایلم یه روز یک Voice Bloging انجام بدم

امیدوارم به زودی همه ما بتونیم با نرخ مناسب و کیفیت بالا از موبایلهامون به اینترنت وصل بشیم

۱۳۸۴/۰۵/۲۵

ثبت نام كرديم تموم شد يا شروع شد؟

ديروز تا ظهر كارهاي مربوط به ثبت نام رو انجام دادم. حالا ديگه رسما دانشجو شدم. دوره دهم. تقريبا 20 روز ديگه جلسه اي هستش كه قراره اطلاعات بيشتر در مورد برنامه ها و ... به ما داده بشه. تو برگه انتخاب واحد تا اينجا سه شنبه ها و چهارشنبه ها و پنجشنبه ها رو برامون برنامه گذاشتند. سه شنبه صبح تا عصريم و بقيه رو تا ظهر البته چون خيلي از واحدهاي دروس پيش نياز رو من قبلا تو دوره كارشناسي خوندم احتمال اينكه بتونم اونها رو حذف كنم زياده. اين پيش نياز براي رشته هاي غير مديريتي خوبه ولي براي من تكرار مطالعه چيزهاي ابتدايي زياد خوشايند نيست
با حذف اين درسها كه تقريبا بيشتر دروس اين ترم رو شامل ميشه وقت من بيشتر ازاد ميشه ولي چون اولين ترم هستش نميتونم جاش درسهاي ديگه اي بردارم
به هر دانشجو هم باكسي اختصاص ميدن كه مجلات و نامه هاي هر دانشجو اونجا قرار ميگيره. كارت براي استفاده از كتابخانه و اينترنت و ... هم خواهد بود كه همه رو تو اون جلسه خواهند گفت. توكل به خدا. اميدوارم موفقيتهاي بيشتري رو برام به ارمغان بياره و باعث بشه با مهارت بيشتري كسب و كارم رو اداره كنم. خوب ميدونم كه اگر خوب حركت نكنم روزهاي 5 سال آينده به مراتب مشكل تر از ايام امروز است

يك عكس امروز به زمينه كامپيوترم گذاشتم كه تصوير يك شاتل از روبروست كه تصوير قسمتي از سطح زمين در پشتش ديده ميشه. چند تا شهر و يك درياچه كاملا مشخص هستند. با خودم فكر كردم كاش الان اونجا بودم. توي اون فاصله آدم از همه دغدغه هاي زمين به دورهنه ايميل نه اينترنت نه تلفن نه هيچ چيز ديگه اي تو رو به هيچ كسي وصل نميكنه. ديگه اين مشكلات رو ازش كاملا بي خبريم و تازه ميدونيم كه هيچ كاري هم از دستمون براي دوستامون بر نمياد. پس راحت ميتونيم فقط و فقط تماشا كنيم. البته شايد سكوتش ترسناك باشه
همين كه ببيني يه شاتل جلوي تو ايستاده و توش چند تا بشر هستند كه دارند كار ميكنند آرامش رو به هم ميزنه.
بعد هم فكر ميكني كاش با اونا برگردم زمين.
پيش عزيزانم و دوستام. سكوت خسته كننده است. معلق موندن هم همينطور. بي وزني رو ميگم. پيش مشكلات و دردسر هايي كه ازشون ميخواستم فرار كنم. انگار جنگ بهتر از فراره. وقتي جنگ ميكني فكر ميكني. فكر كه ميكني يعني زنده هستي. يعني نفس ميكشي. يعني باز هم فكر ميكني و دنبال راه ميگردي. نتيجه عملت رو همون جا ميبيني. اين خيلي مهمه. ياد چرخه دمينگ افتادم. زندگي همش همينه ولي به شرطي كه فيدبك رو ببيني و اصلاح كني.
ميجنگي و ميجنگي و بدون اينكه خستگي رو احساس كني داري از پا در مياي. فقط اميد به پيروزي تو رو سرپا نگه داشته و خودت هم نميدوني كه چقدر خسته اي. به هر حال وقتي به هدفت ميرسي و ميبيني كه پيروز شدي تازه همه خستگي هاي بدنت رو احساس ميكني و چون سرعت گردش خون بالا ميره فكر ميكني كه خستگي ها از بدنت در اومدن. و البته اين فكر هستش كه چنين چيزي رو بهت ميگه. هر چي كه هست توي اين فكر و مغز ما اتفاق مي افته. اگر از بالا نبينيم فكرمون نميتونه چيزاي زيادي رو توليد كنه. نا اميدي فكر رو ميبنده
ولي اگر شكست بخوري همه خستگي ها مثل كوهي روي پاهات سنگيني ميكنه
توي اون لحظه به چي فكر ميكنيد؟ اگر به چيزي غير از حمله مجدد فكر كني زير همون كوه له ميشي. همون اميد به پيروزي مجدد كمك ميكنه با اون پاهاي خسته همون كوه رو نگه داري. پس بايد دوباره از فكر نيرو گرفتاميدتون رو از دست ندين. هميشه خوش بين باشين. بدبيني و ياس و نا اميدي هيچ كاري براي نجات شما انجام نميدن و باعث ميشن كه سستي و رخوت مانع از حركت كردن شما بشهكتاب چه كسي پنير مرا جابه جا كرد رو حتما بخونين. يكي از قهرمانان داستان به همين ترتيب دچار مشكل شد.
خوب نگاه كنين. همه چيز دست ماها نيست. همه چيز هم قرار نيست اونطور كه دلمون ميخواد اتفاق بيفته.
اين عكس يك چيز ديگه اي كه براي من داره اينه كه از بالا به زمين نگاه ميكنه. من هميشه اينطور نگاه كردم. به كسب و كار خودم به فعاليت خودم. شايد براي همين از شطرنج خوشم مياد.
هيچ وقت تو مبارزه فكر نكردم كه از رقيبم زياد عقبم. يه چيزي ديدم كه دارم و اونا ندارن و همين به من نيروي مبارزه داده. هميشه هم ازشون ياد گرفتم. دنبال ياد گرفتن بودم از هر كسي از هر اتفاقي.
اين عكس يه جورايي منو جذب كرده. به من نيرو ميده. هر چي باشه داره از بالا نگاه ميكنه.
برم يه خورده نگاه كنم برگردم. انگار يكي از رقبا داره يه كارايي ميكنه.

راستي اگر شما هم دوست داريد كره زمين رو از ارتفاع و از توي ماهواره نگاه كنين به اين آدرس برين و برنامه كوچيكش رو نصب كنين و بعد كه به اينترنت وصل شدين همه جاي دنيا رو از بالا خوب نگاه كنيد

۱۳۸۴/۰۵/۲۳

هفته اي پر از فكر و تصميم

فعلا از اين هفته استخر را تعطيل كردم. از ترس وبا. گرچه كلر براي وبا مجال نميدهد ولي خيالم راحت تر است و از استرس دور ميشم. به جاش چند تا كتاب خوب خريدم كه ميشينم ميخونم حداقل 3 ساعت زمانه. حيفه همينطوري بگذره

ديروز جلسه اي با يكي از بدهكاران داشتم. مبلغ 3 ميليون تومان بدهكارند. گرچه مبلغ زيادي نيست ولي عدم اقدام آنان من را مجبور كرد كه قاطع تر باهاشون صحبت كنم. اونطور كه از حرفهاشون بر ميومد دچار مشكل مالي هستند و يا احتمالا اينطور ادعا ميكردند. الان نزديك به يك سال و نيمه كه اين طلب همينطور معلق مونده. با توجه به اينكه در طول صحبتها من احساس تعهد به پرداخت رو در اين فرد نديدم فكر ميكنم دو راه بيشتر ندارم. يكي اينكه با توجه به اينكه ممكنه اونا بر اثر سوء مديريتشون خودشون از پا در بيان بهتره من هيچ كاري نكنم كه بعدا نگن من باعث بدبختي شون شدم و از خير پول بگذرم. يا اينكه بيام اقدام كنم و پول رو ازشون بگيرم. به هر قيمتي. شايد به گوش ديگران هم برسه. من چيز زيادي طلب نميكنم. پول كالاهايي كه در آن زمان خريدند را به همان قيمت ازشون ميخوام درسته كه ممكنه عذاب وجدان هم داشته باشم ولي بهتر از سو استفاده افراد از منه. حداقل خيالم راحته كه اجازه ندادم از من سو استفاده بيشتري بشه. گرچه من وقتي به كسي لطف ميكنم طرفم خيال ميكنه خوب خامم كرده. شايد يك وكيل بگيرم و كارا رو بسپرم بهش و خودم زياد وقت صرف نكنم گرچه من پيشنهاد ديگري هم دادم و آن اينكه باتوجه به ادعاشون مبني بر توليد كننده بودن بيايند بعنوان يكي از تامين كنندگان ما اقلامي رو كه لازم داريم برامون انجام بدن. يك هفته هم وقت دادم كه خوب روي پيدا كردن روش پرداخت پول فكر كنند و گرنه بايد منتظر اقدامات من باشند اميدوارم همه چيز به خوبي و بدون مشكل سپري بشه

دارم كتاب سيستم توليد تويوتا رو ميخونم. قبلا كتابي با همين عنوان رو كه آقاي تائيچي اونو (پدر سيستم توليد تويوتا و كانبان) نوشته بودند رو خوندم ولي اين كتاب رو خود تويوتا به زبان ساده براي درك سيستم توليد تويوتا براي تامين كنندگان منتشر كرده كه ايران خودرو هم تو ايران ترجمه اون رو چاپ كرده. چيز بسيار جالب اين سيستم تمركز روي كاهش اتلاف هاست. كاهش اتلاف كاركنان (بيكاري) كاهش اتلاف ماشين (خالي از توليد بودن) و كاهش اتلاف مواد. اتلاف مواد يعني اينكه نبايد قطعه اي كه براي تراش كاري رفته منتظر بمونه كه اپراتور قطعه دوم را هم تراش داده و سپس هر دو را با هم به قسمت بعدي تحويل دهد. در طول مدتي كه قطعه دوم در حال تراشكاري است قطعه اول معطل مانده است. وقتي تمومش كردم بيشتر خواهم نوشت

ويزيتورمون امروز بعد از ظهر باهام جلسه داشت و از يكي از شهر ها بر ميگشت. خبرهاي خيلي خوبي در خصوص اعتبار ناممان و انتظار فروشندگان از محصولاتمان و اينكه اكثرا ميگفتند كه آينده مال رادان خواهد بود رو بهمن داد. يعني اكثرا متفق القول بودند كه نام رادان به اعتبار و كيفيت مشهور شده است. شنيدن اين خبر برايم خيلي خوشحال كننده بود چرا كه نشان دهنده اين بود كه تلاشي كه در جهت رعايت نكات ضروري براي خوش نامي بك نام تجاري در طول اين مدت انجام داده ام به بار نشسته است اميدوارم بتونم اين اعتبار رو حفظ كنم و سعتش بدم

دارم روي سرويس ضمانت نامه محصولاتمون هم كار ميكنم. ميخوام اين سرويس رو از سرويس ضمانت كيفيت مبني بر اينكه كيفيت ما بي نقص خواهد بود ارتقا بدم به تضمين رضايت مشتري و اينكه خريدار از خريدش راضي خواهد بود رو تضمين كنم. كار بزرگيه و خيلي هم كار ميبره. تو هر قدمش كه دارم پيش ميرم مجبور ميشم سيستمهاي ديگه اي كه به نوعي از راههاي اصلي و يا فرعي با اين سيستم در ارتباط هستند رو تغيير بدم و هماهنگ كنم. ولي در عوض ميدونم كار بسيار مهمي خواهد بود. سخت ترين قسمت كار مربوط به فروشگاههاي در ارتباط با مشترياني است كه از اين سرويس استفاده خواهند كرد. سيستم بايد به قدري ساده و روان و در عين حال محكم و قوي باشه كه بدون هيچگونه معطلي سيستم يا معطلي مشتري كارش رو به خوبي و در كمترين زمان انجام بده. بايد سيستم ضمانت نامه فعلي موجود در سايت رو هم تغيير بديم و بايد بعد از اتمام برنامه نويسي ها سيستم رو تست و بعدش هم جاري كنيم يك تغيير عمده هم مجبورم در سيستم تجميع خريد بدم

وضع بازار اين روزا خيلي خرابه. از طرفي هزينه هاي جاري شركت داره اتفاق مي افته بدون اينكه درآمدها افزايش پيدا كرده باشند. باز پرداخت پول خريداران كالاهايمان با تاخير زيادي صورت ميگيره و همين درآمدهاي ما رو ميخوره. وضع اقتصادي همه خرابه. همه به هم مرتبط هستيم. نميتونيم زياد فشار بياريم. ظاهرا همه صنفها دچار مشكلات اقتصادي و ركود هستند
مسائل مربوط به روابط ايران و اروپا درباره انرژي هسته اي و نيز افزايش قيمت نفت به مشكلات داخلي مثل مشخص نبودن كابينه و سياستهاي اقتصادي رئيس جمهور جديد اضافه شده تا همه اقتصاد در حالت دفاعي قرار بگيره. ما خودمون دقيقا در حالت دفاعي و تعاملي هستيم. نا خواسته اينطور شديم. من از اين حالت به شدت بدم مياد. اميدوارم بتونم بعد از شهريور ماه كه تقريبا برنامه هاي اقتصادي كشور مشخص ميشه يك برنامه ريزي هرچند خيلي كوتاه مدت براي شش ماهه دوم سال داشته باشيم. شرايط بر طبق انتظارات پيش نميره و مجبور به انتظار و تماشا كردن كردن هستيم. مثل اينكه تو يه قايق بدون پارو وسط اقيانوس شناور بشي. و اين خيلي خسته كننده است.
توي ايران مديريت كردن به مراتب سخت تر از مديريت تو هر جاي ديگه دنياست. شدت تاثير عوامل محيطي بر روي شركتهاي ايراني به مراتب بيشتر از جاهاي ديگه دنياست در حاليكه در كشورهاي ديگه شما ميتوانيد روي سيستم اقتصادي و قوانين ثابت و نواسانات كم برابري نرخ ارزهاي خارجي حساب كنيد برنامه ريزي بلند مدت داشته باشيد و حداقلش اينكه به جاي حالت دفاعي استراتژي هاي تهاجمي پياده كنيد

۱۳۸۴/۰۵/۲۱

التـــور یا وبا


التور يكي‌ از بيماري هاي ‌اسهالي ‌است‌ كه ‌گاه ‌بصورت‌ حاد و شديد ظاهر ميشود. عامل ‌آن‌ ميكروب‌ وبا (ويبريوكلرا) است. علائم ‌بيماري‌ التور مربوط‌ به‌ سمي است كه‌ توسط ‌ميكروب‌‌ در روده‌ باريك افراد بيمار ترشح ميشود. در ايران ‌زمان ‌شيوع بيماري‌ از ارديبهشت تا آبان ماه بوده ‌اما امكان ‌وقوع ‌همه‌گيري ‌درتمام ‌طول‌ سال حتي فصول سرد وجود دارد.

علائم بيماري :
پس ‌از طي‌ دوره كمون ( دوره پنهاني ) كه از چند ساعت ‌تا 5 روز ( بطور معمول2 –1 روز ) بطول ‌مي انجامد بيماري ‌اغلب ‌بصورت‌ اسهال‌ حاد آبكي ، با حجم ‌زياد ، بدون‌ درد شكم ، بدون ‌تب‌ و همراه ‌با استفراغ ‌بدون‌ حالت‌ تهوع‌ بروز مينمايد. غالبا بيمار ابتدا دچار اسهال ‌و سپس‌ دچار استفراغ ‌مي شود. از علائم ديگر بيماري عطش فراوان ‌و بي قراري مي باشد. در برخي ‌از موارد بيمار دچار اسهال ‌شديد همراه‌ يا بدون‌ استفراغ شده ، از دست‌‌رفتن‌ آب ‌و ‌املاح ‌‌مي تواند ‌بسرعت‌ در ظرف ‌4-3 ساعت ‌سبب ‌كم‌آبي ‌شديد بدن‌ و مرگ‌ شود ، بويژه اگر آب‌ و املاح از دست‌ داده‌ شده ‌جبران ‌نشود. بيماري تقريبا در80% موارد بدون علامت است.
انسان ‌تنها مخزن‌ شناخته‌شده ‌عفونت وبايي است كه‌ ميتواند بصورت بيمار يا حامل ميكروب باشد.

عامل بيماري :
ميكروب ‌وبا ( ويبريوكلرا ) بطور شايع ‌از راه ‌مدفوع ‌افراد مبتلا يا آلوده وارد طبيعت‌ ميشود ولي ‌تحمل ‌چنداني ‌به خشكي ‌و نور آفتاب‌ ندارد. عامل ‌بيماري درگرماي 56 درجه بمدت30 دقيقه و در آبجوش ظرف‌ چند ثانيه‌ از بين‌ ميرود. اكثر مواد ضدعفوني كننده به آساني آنرا از بين مي برند.
ميكروب ‌وبا يك‌ باسيل‌ بوده ‌كه‌ داراي‌ حركت‌ نيز ميباشد. مناسبترين محيط‌ براي ‌اين ميكروب محيط‌ سرد ، قليايي‌ و داراي‌ نمك ‌مختصر ميباشد. عامل ‌بيماري ‌در يخ بمدت 6-4هفته ؛ در آب‌ كمي ‌شور 3 هفته ؛ آب ، ميوه ها ، سبزيجات ، گوشت ، تا يك هفته ؛ مواد مرطوب و البسه 1-3 روز زنده ‌ميماند.

راه انتقال :
شايعترين ‌راه ‌گسترش‌ ‌بيماري ‌در جوامع‌ انساني ‌در درجه‌ نخست آلودگي آب و در مراتب بعد آلودگي غذا ميباشد.

تماس مستقیم:
بيماري ‌ميتواندازطريق‌ دستهاي‌ آلوده ، تماس‎ بامواد دفعي ‌و استفراغ ‌بيماران ، ملافه‌ها ولوازم ‌آلوده ‌نيزايجاد شود.
تماس غير مستقيم:
ـ آب‌ آلوده ‌به ‌مدفوع ، منابع ‌آب‌ حفاظت نشده‌ مانند چاهها ، درياچه‌ها ، استخرها ، جويبارها و…
ـ نوشيدني و خوراكيهاي ‌آلوده : تغذيه ‌كودكان‌ و ‌نوزادان ‌بابطري ‌يك عامل‌ خطر چشمگير براي شيرخواران است.
ـ سبزيها و ميوه‌هاي ‌خام‌آلوده : و يا شسته‌شده ‌با آب‌ آلوده ‌غذاي‌ پخته‌ هم‌ ممكن‌ است‌ پس ‌از تهيه بوسيله دست يا مگس آلوده شده باشد.
ـ تهيه غذاي سرد با آب آلوده
ـ شيرآلوده و بستني : كه از منابع غيرمطمئن تهيه شده باشد
ـ استحمام در آب آلوده

اقدامات درماني :
ـ ارزيابي ميزان ازدست دادن آب
ـ جبران‌آب‌واملاح ازدست‌رفته‌دراولين زمان‌ممكن
ـ شروع نمودن درمان آنتي بيوتيكي با نظرپزشك
ـ برقراري تغذيه بيمار

پيشگيري و مبارزه :
ـ رعايت بهداشت فردي بويژه شستشوي ‌دست ‌با آب ‌و صابون ‌بعد از اجابت‌ مزاج و قبل ‌از تهيه ‌و خوردن ‌غذا
ـ استفاده ‌از آب‌ آشاميدني ‌سالم ( جوشاندن ‌يا ضد عفوني‌ كردن باكلر ) ضروري است
ـ شير بايستي‌ به صورت‌ پاستوريزه ‌و يا پس‌ از‌ جوشاندن‌ بمدت ‌يك‌ دقيقه‌ مصرف گردد
ـ دقت نظر در رعايت‌ بهداشت در مسافرت‌ها و مراسم
ـ مصرف‌غذاي‌ پخته ‌سرد شده ، بايد پس‌ از گرم شدن‌ صورت گيرد
ـ جلوگيري ‌از ورود حشرات ‌در محيط مسكوني و دورنگه‌ داشتن ‌مواد غذائي ‌از مگس ‌و آلودگي‌هاي‌ ديگر
ـ ضدعفوني‌ سبزيجات ‌و ميوه‌جات‌ با پركلرين
ـ ‌خودداري‌كردن‌ از مصرف ‌نوشيدني‌هاي ( شربت ، آبميوه و خوراكيهاي يخي ) غيرقابل اطمينان

روش سالم سازي سبزيجات :
براي‌ جلوگيري‌ از ابتلا به ‌بيماري هاي‌ روده اي و انگلي‌ بايستي‌ سبزيجات ‌خام ‌به ‌روش‌ زير سالمسازي و سپس مصرف گردد:
مرحله يك ؛ پاكسازي: ابتدا سبزيجات را بخوبي پاك ‌كرده ، با آب تميز شستشو مي دهيم تا مـواد زائد و گل و لاي آن برطرف گردد.
مرحله دوم ؛ انگل زدائي: سپس‌ آنرا در يك ظرف 5 ليتري‌ پر از آب ريخته و به ‌ازاء هر ليتر 3-5 قطره مايع ‌ظرف شوئي به آن ‌اضافه ‌مي‌كنيم وقدري‌ بهم ميزنيم سپس تمام سبزيجات را‌داخل ‌آن قرارميدهيم. بعداز 5 دقيقه سبزيجات ‌را از ‌جمع آوري نموده و با آب سالم شستشو ميدهيم‌ تا تخم انگلها و باقيمانده مايع ظرفشوئي پاك شود.
مرحله سوم ؛ ضدغفوني: براي ضد عفوني و از بين بردن ميكروب ها يك گرم (نصف‌ قاشق ‌چايخوري) پودر پركلرين در ظرف 5 ليتر آب ريخته ،كاملا حل ميكنيم. سبزي انگل زدائي شده را بمدت 5 دقيقه در محلول قرار داده ‌و آبكشي مي كنيم ( از ساير مواد ضدعفوني كننده مجاز ديگر هم مي توانيد استفاده كنيد).
مرحله چهارم ؛ شستشو: سبزي ضدعفوني شده را مجددا با آب‌ سـالم مي شوئيم تا باقيمانده كلر پاك شود و سپس مصرف مي كنيم.

۱۳۸۴/۰۵/۱۷

بازديد از پاكسان



امروز صبح ساعت 8 بايد خودم رو به انجمن مديريت ايران ميرسوندم چون من هم جزو افرادي بودم كه براي بازديد از پاكسان دعوت شده بودند

چه خوب شد كه شيريني قبولي را برده بودم چون يكي از مسئولان با خبر شده بود (از كجا رو ديگه نميدونم) و خطر از بيخ گوشم گذشت.
مسئولان انجمن خيلي خوشحال شدند و به من تبريك گفتند

از خود پاكسان اتوبوس فرستاده بودند. حركت كرديم و 9:30 اونجا بوديم
طبق روال هميشه بعد از اينكه تو اتاق كنفرانس همه به هم معرفي شدند بازديد از قسمتهاي مختلف كارخانه شروع شد. سيستمهاي توليدي مختلف كارخانه كه به نوعي خودشان تامين كننده و توليد كننده مواد اوليه شان بودند جالب بود. محصولاتشان هم به 29 كشور صادر ميشد كه البته در دو كشور سرمايه گذاري مستقيم و احداث كارخانه داشتند
از نكات جالبي كه برايم خيلي با ارزش بود اين بود كه همه مديران به بنيانگذار و مالك قبلي اين كارخانه كه در دوران انقلاب ناچارا كارخانه را رها كرده بود و بعد كارخانه مصادره شده بود ميگفتند مرحوم لاجوردي يا اون خدا بيامرز

همه با احترام از او ياد ميكردند درحاليكه بيشترشان او را نديده بودند. پيش خودم فكر ميكردم كه الان بايد از ديدن اين امكانات بزرگ توليد خوشحال باشم ولي در عوض دلم از اينكه مردان بزرگي مثل مرحوم لاجوردي ها و آقاي دكثر خسروشاهي ها و ... را از دست داديم غمگين بودم. اينان افرادي متدين ، خوش فكر و كارآفريني بودند كه با زحمت خود كشور را با ايجاد چنين صنايعي ميساختند

چيز ديگري كه توجهم را جلب ميكرد و البته تكراري شده بود عدم پايبندي شركتها به استانداردها بود. همه اين استانداردهاي ايزو و غيره را ميگيرند كه پز بدهند. هيچ كسي به آنها عمل نميكند. وقتي از مسئول يكي از سالنها در خصوص اينكه محلول آب و صابون كف سالن ممكن است براي كاركنان خطرناك باشد و سالن واقعا لغزنده است و چه فكري كرده ايد سوال كردم شروع كرد به شمردن اينكه ما فلان استانداردها را رعايت ميكنيم و به كارگران آموزش داده شده است و اين قدر ساعت آموزشي داريم و ... كه مجبور شدم متاسفانه با كنايه هم كه شده به او بگويم همه اينها را داريد ولي الان كه من ميبينم كف اينجا خطر ناك است. همه اين استانداردها در اين خصوص به شما راهنمايي هاي كرده اند و خود شما هم اعتراف ميكنيد كه آن استاندارد ها را داريد ولي در عمل نتيجه آن چيزي است كه من اكنون ميبينم

به هر حال اين مسئله در تمامي كارخانجات ايران ديده ميشود. مسئله ديگر عدم توجه به هزينه ها در كارخانجات دولتي است. اصلا برايشان مهم نيست كه چند عدد كارتن خالي در روز خراب ميشود يا چقدر ميتوان با تغيير خيلي ساده در چيدن ماشين آلات در هزينه ها صرفه جويي كرد. استفاده از پوكا يوكه پيش كش. اصلا تو اين باغها نيستيم. گرچه كم كم پز شش سيگما بعد از مدل تعالي سازماني دارد همه گير ميشود!!!

از اينها بگذريم سيستم اتوماتيك بسته بندي شان برايم جالب و جديد بود. مشابه اين سيستم را در صنايع ديگر هم ديده بودم ولي سرعت سيستم اين شركت جالب بود. اين شركت همچنين مجهز به ماشين هاي چاپ و ساخت جعبه بود كه با سرعت زيادي انجام ميشد. البته باتوجه به تعداد زياد نام تجاري اين شركت و تنوع محصولات سرمايه گذاري در اين زمينه لازم به نظر ميرسد

مشكل ديگري كه در آنجا عنوان ميشد اين بود كه سازمان بازرسي و نظارت قيمت محصولات را تعيين ميكرد و دولت سوبسيد پرداخت ميكند. همين مسئله باعث مشد كه نتوانند محصولاتي با كيفيت برتر عرضه كنند چرا كه بايد قيمت را در همان حد حفظ كنند و دولت سوبسيد بيشتري پرداخت نميكند. به نظر من اگر ميخواهيم خودمان را براي رويارويي با محصولات دنيا آماده كنيم بايد نظارتهاي محدود كننده دولتي را برداريم. شركتها بايد بتوانند روي پاي خود ايستادن را ياد بگيرند. گرچه همين شركت در حال توسعه بازار خود در ساير كشورهاست و قطعا نيازي به كنترلها و احيانا حمايتهاي دولتي ندارد

ناهار را هم ميهمانشان بوديم و در پايان هم چند نمونه از محصولات را در اتوبوس برايمان تدارك ديده بودند كه كلي شرمنده مان كردند.

اميدوارم همه سروراني كه در راه آباداني كشور با سرمايه گذاري هر چند اندك خود در اشتغال زايي و افزايش توان صنعتي كشور تلاش ميكنند همواره و روز به روز پيشرفت كنند و از نتيجه كارشان لذت ببرند