۱۳۹۴/۰۳/۰۸

چه الزامی به داشتن برند است؟


branded_coffee
بی شک در فضای پر رقابت امروزی داشتن یک نام تجاری معتبر به ما کمک میکند تا اسان تر از دیگران و بیشتر از دیگران بفروشیم. حتی شاید گرانتر و پر سودتر از دیگران. وقتی صحبت از سود میشود یعنی جدای آنکه میتوان قیمت فروش را افزایش داد بلکه به دلیل حجم بالای فروشمان میتوانیم از تامین کنندگان خود تخفیف بیشتری بگیریم، تعداد بیشتری را در یک محموله حمل کنیم، حجم تولید را افزایش داده و هزینه سربار هر یک محصول را کاهش داده و به عبارتی ساده تر قیمت تمام شده را کاهش دهیم.
ارزش یک نام تجاری معتبر بسیار زیاد است ولی این برند ارزان ایجاد نشده و هزینه زیادی شده است تا یک برند دارای چنین جایگاهی شده و ارزش یابد.
اما نکته ای این میان به ذهنم رسیده است که مایلم با شما در میان بگذارم و آن هم شکستن پارادایم ذهنی اهمیت برند است.
کی گفته که همه برای اینکه فروش خوبی داشته باشیم باید برند سازی کنیم؟ به نظرم منطق این قضیه غلط است و بر میگردد به چهارچوب ذهنی ما. ایده این فکر هم از آنجا به ذهنم خطور کرده که چند سال قبل (سال ۱۳۸۷) در همین وبلاگ در پستی تحت عنوان رمز ارزان بودن کالای چینی اشاره کرده بودم که یکی از علل موفقیت کالاهای چینی که علیرغم آنکه جلوی چشمان ما قرار دارد ولی به آن بی توجهیم علاوه بر نیروی کار ارزان و ایجاد خوشه های صنعتی، تولید بدون برند و انتقال هزینه بازاریابی به خریدار است. تولید کننده میگوید دوست دارید روی کالایی که سفارش داده اید چه مارک و نشانی درج کنیم؟ به همین راحتی تمامی هزینه های برند سازی به خریدار منتقل میشود.
با همین استدلال چرا شرکتهای ایرانی برای دنیا تولید نکنند؟ چرا اکنون که هزینه ساخت یک برند بخصوص در بازار بین المللی بسیار زیاد است روی برند ملی در اقتصاد مقاومتی اصرار داریم؟
تولید بدون برند هیچ منافاتی با اقتصاد مقاومتی هم ندارد. تولید کنندگان ما میتوانند به سفارش مشتریان برایشان محصول تولید کنند. آیا حتما هر کسی سس تولید کرد باید برود رقیب مهرام و … شود؟ چرا همان سس را با نام مهرام و برای مهرام تولید نکند؟ یک پیوند استراتژیک موفق.
بگذریم از اینکه نمیتوان از اهمیت فضای کسب و کار و تاثیرات استراتژی ها و برنامه های اقتصاد کلان و سیاستهای دولتمردان چشم پوشی کرد.
اضافه کنید به آن عوامل رقابتی و مزیتهای رقابتی برون سازمانی که در پستهای آیا نرخ دستمزدها در ایران بالا است؟ و قیمت تمام شده یا قیمت فروش؟ مسئله کدام است؟ پیش تر نوشته بودم که از شما دعوت میکنم حتما آنها را نیز بخوانید.
برای حسن ختام بد نیست کمی روی تصویر زیر بیاندیشید:
236238_886

فیدبک یا پس خور در تفکر سیستمی


اغلب ما تصویر جامع و کاملی از مفهوم پس خور نداریم و حتی آنرا بیجا استفاده کنیم و معمولا مطلع شدن از نظرات سایرین را عموما پس خور قلمداد میکنند
Feedbackjpg
مثلا گفته میشود: “پسخور و نظر دیگران در مورد تصمیم ما چیست؟” با این تصور پس خور مثبت به معنای نظر مساعد و پس خور منفی به معنای نظر منفی محسوب می گردد.
اما در تفکر سیستمیک، پس خور مفهوم وسیعی دارد که شامل هر جریان رفت و برگشت بین علت و معلول میباشد. هر عمل و اقدامی هم علت است و هم معلول و رفت و برگشتی بین آنها وجود دارد.
برای روشن تر شدن مطلب مثال پر شدن یک لیوان آب بسیار ساده و مفید خواهد بود.
SystemsThinking_NoStructure
از دیدگاه خطی به سادگی بیان میکنیم که من یک لیوان آب را پر میکنم. در حالیکه در زمانی که لیوان در حال پر شدن است ما مرتبا سطح آب داخل لیوان را مورد نظر داریم و اختلاف بین آب موجود در لیوان و سطح مورد نظر را مشاهده میکنیم.
SystemsThinking_Structure
به محض اینکه آب داخل لیوان نزدیک به سطح مورد نظر ما رسید، جریان آب ورودی را کم میکنیم تا اینکه لیوان پر شود و نهایتا شیر اب را میبندیم و جریان آب را قطع میکنیم.
در واقع هنگام پر شدن لیوان ما به عنوان تنظیم کننده سطح آب عمل میکنیم و در این سیستم پنج متغیر وجود دارد. سطح مطلوب آب، سطح فعلی اب در لیوان، فاصله بین این دو سطح، شیر اب و میزان جریان اب. این متغیرها در میان حلقه ای از روابط علی که فرایند پس خور نامیده میشود عمل مینمایند و آنقدر تکرار میشود تا آب داخل لیوان به سطح دلخواه برسد. به عبارتی اگر در میان هر دو متغیر از عبارت “تاثیر میگذارد” استفاده کنیم در آن صورت میزان باز بودن شیر بر اندازه جریان آب ورودی به لیوان تاثیر می گذارد. میزان جریان ورودی بر سطح آب داخل لیوان تاثیر میگذارد، به محض تغییر سطح آب اختلاف ما بین سطح مطلوب و سطح فعلی تغییر میکند و این تغییر بر روی میزان باز بودن شیر آب تاثیر میگذارد و به همین ترتیب این حلقه تا همسطح شدن آب داخل لیوان با سطح مورد انتظار ادامه میابد.
پس خور سعی در تغییر یکی از اساسی ترین مفاهیم فکری ما یعنی علیت را دارد. در بیان جمله “من لیوان را پر کردم” بدون آنکه عمیقا به مفاهیمی که در پشت این جمله نهفته اند توجه کنیم در حقیقت رابطه یکطرفه را مطرح کرده ایم.
ریشه بسیاری از ناتوانایی های ما در شرایط پیچیده گم کردن حلقه علیت و دیدن فقط قسمتی از آن است. مفهوم دیگری که در پرتو نگرش سیستمی و پس خور تغییر میابد و یا حتی از بین میرود خود محوری است. تصور اینکه من محور کلیه مسائل و مرکز فعالیتها هستم به سادگی جمله من لیوان را پر میکنم، نمایندگر دنیایی است که در آن انسانها با جهان بی روح و تاثیر مواجهند. از نظر رویکرد سیستمی انسان تنها قسمتی از فرایند پس خور است.
پس خور در سیستمها به لحاظ اخلاقی مفهوم مدیریت را پیجیده میکنند. در مسئله مسابقه تسلیحاتی دوران جنگ سرد آمریکا و شوروی سابق کدامیک مقصرند. یکی از ترس قدرتمند شدن دیگری سلاحهای بیشتری میسازد و دیگری نیز با دیدن سلاحهای بیشتر طرف دیگر از ترس قدرتمند شدن آن خودش سلاح بیشتری تدارک میبیند و این حلقه ادامه میابد و هر دو دائم سلاح میسازند. با دیدگاه خطی از نظر هر یک از طرفین، طرف مقابل مسئول است. هر کدام به دنبال افزایش سطح نیروهای مسلح به منظور افزایش توان دفاعی هستند.
واقعیتها از حلقه های علت و معلول تشکیل یافته اند در صورتیکه ما روابط بین آنها را خطی میبینیم.