۱۳۸۸/۰۸/۰۹

نمایشگاه های کاغذ

نمایشگاه دوسالانه کاغذ دبی (که از سال آینده سالانه خواهد شد) در طول هفته قبل دائر بود.
دو سال قبل در اولین نمایشگاه کاغذ در دبی حضور داشتم.
تفاوت دو نمایشگاه بسیار مشهود بود.
خبری از شرکتهای فعال اروپایی و آمریکایی نبود. جای آنها را آسیایی ها بخصوص در صنعت دستمال کاغذی گرفته بودند.
هدف من بیشتر دنبال کردن فعالیت برخی رقبای اصلی در منطقه و بررسی زمینه های حضور بود که متاسفانه در خود نمایشگاه چیز زیادی دستگیرم نشد.
البته برای من جای بسیار خوشوقتی بود که بسیاری از شرکت کنندگان این نمایشگاه را در سایز بسیار کوچکتری از شرکت خودمان و بخصوص پتانسل نهفته در محصولاتمان یافتم.

در تماسهایی که با وارد کنندگان کاغذ و فروشندگان عمده و خرده کاغذ داشتم دریافتم که تورم کشورمان (چه نقطه ای حساب کنید چه مطابق روال همیشگی) کار دست تولید کنندگان ایرانی داده در نتیجه در شرایطی که محصولات ایرانی با تورمی حدود 20% مواجه شده اند یعنی اینکه وارد کننده ای که قصد خرید از ایران را داشته باشد نمیتواند به خریدش با قیمت قبلی ادامه دهد و صادر کننده ایرانی ناچار است یا این افزایش بهای تمام شده را از در حاشیه سود خود لحاظ کند و به ضرر یا با سود بسیار اندک کار را به امید روزهای خوش آینده تداوم بخشد و یا اینکه از خیر صادراتش بگذرد.در کنار آن بحران اقتصادی را که در قیمت کاغذ تاثیر داشته است را نیز باید در نظر گرفت.
در حالیکه همه ما به خوبی آگاهیم که صادرات یعنی حضور در بازار و اصلا به معنی ارسال چند واحد کالا به کشوری دیگر نیست و حضور مستمر شرط اصلی برای کسب سهم بازار میباشد و یکی از شروط حضور در بازار برقراری شرایط ثابت در کیفیت و قیمت و شرایط فروش میباشد. با این وجود در صورتیکه نتوان به تداوم فرایند صادرات جهت کسب سهم بازار خوش بین بود حضور کوتاه مدت به هیچ عنوان نمیتواند هزینه های گزاف ترویج فروش در بازار مقصد جهت کسب سهم بازار برای برند ایرانی را توجیح نماید.
گزینه حضور در بازار بدون نام تجاری هم با توجه به افزایش هزینه های بهای تمام شده به خودی خود منتفی است چرا که از پشتیبانی مشتریان وفادار به یک نام تجاری نیز خبری نبوده و طول عمر صادرات یک محصول بسیار کوتاه تر خواهد بود.
با توجه به اینکه قصد حضور در نمایشگاه کاغذ و چاپ کشورهای اکو را هم داریم فعلا هر نوع تصمیمی در خصوص حضور بین المللی نام تجاری مان از مبدا ایران را به بعد موکول میکنم.

در وبلاگ استاد عزیزم جناب آقای درگی نگرانی ایشان از وضعیت سمینارهای بازاریابی را خواندم.
سالها پیش مشابه همین نگرانی که البته بعد ها دیدیم به جا هم بود را در سمینارها و کنفرانسهای مدیریت کیفیت داشتیم.
در آن زمان مدیران بنگاههای ایرانی تصور میکردند مشکلشان در کیفیت محصولات است و دنبال راههای بودند تا بهره وری را افزایش داده و با افزایش راندمان و کاهش ضایعات محصولات به مراتب مرغوبتری را تولید کنند تا بلکه بتوانند به مردم بگویند که "جنس ایرانی بخر"
ظاهرا در دو سه سال اخیر این نگرانی بعد از آنکه تیرها به سنگ خورد و از آن مدینه فاضلی که تصور میرفت گره کار بنگاههای اقتصادی کشور را باز خواهد نمود و دربهای صادرات باز خواهد شد نیز خبری نیست و مشکلات نه تنها پابرجاست بلکه گرهی بر گره های قبلی نیز افزوده شده است، اینک نوبت سمینارهای فروش و بازاریابی است چرا که تصور غالب بر این است که حتی بهترین کالا اگر خوب بازاریابی نشود نیز نمیتواند منافع شرکت را تامین نماید و روز به روز بر رونق کلاسها و دوره های و سمینارهای فروش و بازاریابی افزوده میشود و به نظر من این رونق تا دو سه سال بعد نیز پابرجا خواهد بود. اما واقعا مشکل بنگاههای اقتصادی در عدم شناخت مسائل فروش و بازاریابی خلاصه نمیشود.
این سمینارها از آنجائیکه با کمال تاسف مطالب جذاب و جدیدی را به گوش مدیران بنگاههای اقتصادی کشورمان میرساند (همانگونه که مباحث مدیریت کیفیت و تعالی و ... این جذابیتها را داشت) ولی از آنجائیکه حجم و تنوع مطالب بسیاری را در مدت زمان کوتاهی بدون آنکه این مباحث در سازمانها نهادینه شود را به سازمان منتقل میکند قطعا بعد از مدت کوتاه چون اثرات فوری مورد انتظار مدیران را ایجاد نخواهد کرد به زونکنی در کنار زونکن مباحث مدیریت کیفیت منتقل خواهد شد و این تب فروکش خواهد کرد.
به نظر من گرچه این موضوع به خودی خود تاسف بار است ولی باید به آن هم خوش بینانه نگریست چرا که هر چقدر هم سطح معلومات (با سوادش هنوز کاری نداریم) مدیران ارشد بنگاهها اقتصادی کشورمان بالاتر رود از آنجائیکه بسیار با بنگاههای تراز متوسط دنیا فاصله داریم باز هم کم است و جای خوشوقتی است که لااقل به هانه تب و مد هم که شده باب مباحثی باز شده و چالشی در نزد مدیران کشور حتی پیش خودشان هم که شده باز شود.
برای همین جای نگرانی نیست.
اگر فضا و بستر بین المللی شدن صنایع ایران فراهم شود خود به خود این مباحث کاربردی تر شده و از حالت مد و تب موضوع خارج میگردند و بنگاهها آن موقع است که بر اساس نیاز واقعی خودشان به دنبال به کار گرفتن این مباحث در حوزه عمل بنگاه اقتصادی خودشان خواهند بود.

امروز بعد از برگشتنم به تهران و احساس تاسفی که معمولا بعد از برگشت از سفرهای خارج و مشاهده تفاوت در نظم جاری در جامعه خودمان با دیگران به من دست میدهد، تیتر حذف سلسله های پادشاهی ایران از کتب تاریخ مدارس روزنامه همشهری واقعا مرا دچار شوک زدگی کرد.
اگر دوست داشتید این مطلب راهم بخوانید.

۱۳۸۸/۰۷/۳۰

بزرگ شدن شرکت

شرکتها چگونه بزرگ میشوند؟
آیا واقعا معیار بزرگ بودن شرکتها تعداد پرسنل بیشتر است؟ در دنیای دیجیتال آیا جنس یک شرکت دیجیتالی با جنس دیگر شرکتها برابری میکند؟

مدتی است ذهنم مشغول این موضوع شده که از کمک و همراهی یک مدیر در شرکت استفاده نمایم.
سالها قبل که شرکت رشدش را آغاز کرده بود ترجیح داده بودم به جای آنکه مدیران ارشد را به کمک دعوت کنم، کارشناسانی را جذب کنم تا به منظور قرار گرفتن در جایگاه مدیران ارشد در درون شرکت تربیت شوند.
شاید فلسفه این کار بسیار درست باشد و آن زمان هم از نظر من کاملا درست بود ولی امروز معتقدم برای کارهای بزرگتر و مسئولیتهای بیشتر باید از آدمهای با فکر بلند استفاده کرد. چون فرصتی برای تربیت افراد برای پستهای حساس وجود ندارد و سازمان نیاز دارد تا فورا اقداماتی را صورت داده و تدابیری را بیاندیشد.
آدمهای کوتوله (از نظر فکری) چون معمولا تا نوک بینی شان را میبینند علاوه بر آنکه به زمان بیشتری برای ظرفیت سازی و آمادگی پذیرش مسئولیت بیشتر و کسب مهارتها و دانش و رفتار و شخصیت برای تصدی پست بالاتر نیاز دارند ممکن است از عهده مسئولیتهای بیشتر و قابلت مدیریت ارشد نیز بر نیایند(همانطوری که من در شرکت دیدم که بریامدند) چرا که هر چقدر در طبقات سازمانی یک شغل بالاتر میرویم نیاز به تخصص و اندیشه و وسعت دید و تجربه بیشتر و بیشتر میشود تا کارهای اجرایی روز مره. به عبارتی ساده تر نیاز به مهارتهای رهبری بیشتر میشود تا مهارتهای مدیریتی.
برای همین رساندن افراد عادی به آنجا واقعا برای سازمان هم هزینه بر است و هم سرمایه بر که اولی به مراتب از اهمیت بالاتری برخوردار است همانطوری که 5 سال پیش چون هنوز این افراد قادر نبودند سکانها را به دست بگیرند و به عبارتی هنوز مراحل آموزش و پرورش آنها تکمیل نشده بود نتوانستندزمانی که با بحران مواجه شدیم به کمک من بیایند. در حالیکه اگر افراد با تجربه تری را مستقیما برای هدایت زیر مجموعه و از خارج از سازمان منسوب میکردم شاید در زمان کوتاهتری بیشتر رشد میکردیم و در زمان بحران هم آمادگی کافی برای همفکری بیشتر برای سازمان به وجود می آمد.

از نظر من بزرگی و کوچکی شرکت اصلا در مقطع زمانی قابل قیاس نیست بلکه در بعد زمانی قابل سنجش است. شرکتی که در سال جاری 500 نفر پرسنل دارد شرکت بزرگتری نسبت به شرکتی که 300 نفر پرسنل دارد محسوب میشود حال آنکه چه بسا شرکت 300 نفریاز 10 سال پیش فعالیت میکند و بعدها میبینیم که 20 سال دیگر هم هنوز فعال است اما شرکت 500 نفری بزرگی که در مدت کوتاهی باخرید یک ساختمان بزرگ با گنجایش 500 نفر شکل گرفته بود بعد از چند سال نامی از آن باقی نمانده است.
صحبت از نام سازمانهاشد به جاست که از شما دعوت نمایم این مقاله تلخ برند کشی در ایران به قلم آقای حامد بهداد را در وبلاگ آقای مظاهری بخوانید.

برای همین هم فکر میکنم برای رشد دادن شرکت و بزرگتر نمودن آن (تعریف خود من از بزرگی سازمان بزرگ بودن سهم بازار و اعتبار و عمق نام تجاری در جامعه و فضایی که سازمان در آن به کسب و کار مشغول است میباشد) باید آدمهای بزرگ را در پستهای مدیریت ارشد منسوب نمود تا خود آنها زیر مجموعه را شکل دهند.
برای همین با توجه به اینکه حجم امور روزانه ام و تعدد موارد و موضوعات تصمیم گیری ام زیادتر شده و از طرفی عمق فعالیت شرکت در تک تک گروههای محصولی در حال افزایش است شرکت را آماده استقبال و پذیرش مدیران ارشدی کنم که بتوانند با شکل دادن به زیر مجموعه بهترین نتیجه را در حوزه فعالیت خودشان بدست بیاورند و زمینه رشد پرسرعت تری را برای شرکت فراهم آورند و خودشان نیز حاصل زحماتشان را استفاده کنند.
افرادی با افق دید بلند و فکر باز و خلاق بهتر میتوانند با من همفکری نموده و تصمیم سازی نمایند. افرادی که به نراتب بیشتر و بهتر از خود من بدانند و بیندیشند و تحلیل نمایند.

خلاصه اینکه اگر تمایل دارید، از حالا خودتان را کاندید کنید تا پروسه انتخاب را آغاز کنیم. در حال حاضر به تخصصهای فروش و بازاریابی برای پستهای مدیریت محصول می اندیشم و ترجیح میدهم که آهسته و پیوسته رشد کنیم.

در همینجا از عزیزانی که با کامنتهایشان در پستهای قبلی مرا دلگرم نمودند سپاس گزاری میکنم.