با خبر شدم دوست و همکلاسی عزیزم جناب آقای مهندس صبوری دوره مدیریت فروش کالاها و خدمات صنعتی را در مرکز آموزش سازمان مدیریت صنعتی برگزار خواهند نمود.
این دوره از 8 بهمن ماه در مدت 40 ساعت (10 جلسه) از ساعت 8 الی 12 روزهای سه شنبه برگزار خواهد شد
هدف از برگزاری این دوره تسلط فراگيران برابعاد و مفاهيم مديريت بازاريابي و فروش كالاها و خدمات صنعتي و درك ظرايف، نكات و تفاوتهاي بازاريابي وفروش صنعتي با غير صنعتي میباشد
تلفن ثبت نام : 22043005 داخلي 357
از فرصت استفاده نموده و ضمن عرض تبریک برایشان آرزوی موفقیت دارم.
شرکت در این دوره را به تمامی علاقمندان توصیه مینمایم
گاه نوشته ها و نیز بازنشر خودکار از کانال تلگرامی @AlirezaMojahedi تجارت الکترونیکی
کسب و کار اینترنتی، مدیریت کسب و کار و رهبری
۱۳۸۷/۱۰/۱۱
۱۳۸۷/۰۹/۲۷
ای قوم به حج رفته
این شعر زیبای مولوی را به مناسبتهای همین ایام در اینجا مینویسم:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
(مولوی)
۱۳۸۷/۰۹/۲۲
استارت نظام فروش جدید
دیگه داد همه دوستانم از اینکه دیر به دیر وبلاگم به روز میشود در آمده است.
تا قبل از این نمیدانستم جایگاه وبلاگم نزد دوستانم به این حد رسیده است که آپ دیت نشدن آن را همه از من میپرسند.
حق دارید. عذر میخواهم. چون تلاش میکنم از رویدادهای شرکتی که در آن کار میکنم چیزی ننویسم و چون حتی خیلی بیشتر از آنکه ساعات عمرم در سر کار سپری میشود، فکرم درگیر کارها میباشد لذا فرصتی برای پرداختن به مطلبی که بتوانم آنرا بنویسم ندارم.
البته الان که خوب فکر میکنم میبینم میتوانم کیس های واقعی را به نوعی مطرح کنم. ولی نه باز هم شاید افشای اخبار داخلی رخ دهد.
بگذریم. سعی خواهم کرد گریزهایی بزنم.
در هر حال امروزه توانسته ام نظام مدون و ابزارهای کنترل فروش مویرگی (ویزیت مویرگی) را به صورت تست شده پیاده کنم. سیستمی که مبتنی بر نرم افزار خاصی نیست و در اصل با بانک اطلاعاتی سوابق فروش شرکت و چند فایل اکسل ایجاد شده است تا بعد از مدتی به نرم افزار شرکت افزوده شوند.
قصد اصلی من جایگرین نمودن و پرداختن به "مدیریت تقاضا" به جای "مدیریت فروش" میباشد که به جایی برسیم که زمان انتظار و خواب هر یک واحد کالا در تک تک مغازه های سراسر کشور را بدانیم و مطابق آن فعالیتهای خود را به منظور افزایش سرعت خروج کالا از فروشگاهها متمرکز کنیم.
در فاز بعدی تقویت ارتباط به منظور ایجاد یک شبکه اطلاع رسانی قوی هدف بعدی من میباشد تا به مرور به جایی برسیم که بتوانیم دقیقتر از خود فروشگاهها آنها را در سفارش گذاری کمک کنیم.
طراحی و برنامه ریزی و پیاده سازی یک نظام روان و هوشیار ویزیت مویرگی در بازار لوازم خانگی که به مراتب با مواد غذایی متفاوت است امکان پذیر نبود جز با همدلی و همفکری همه نیروهای فروش درگیر.
خوشبختم که علیرغم بسیاری از اتفاقات ضد انگیزه ای که همه روزه شاهدش هستیم توانسته ام مانند یک فیلتر یا فیوز فشارها را تقلیل داده و آرامش کار و همبستگی همکارانم را حفظ کنم.
به پیشرفت برنامه ها بسیار خوشبینم. بخصوص اینکه یک تغییر استراتژی در همکاری ام با این شرکت داده ام.
به این صورت که تا قبل از این سعی میکردم برنامه های مدیر عامل را در واحد فروش پیاده کنم. یعنی در باکس سازمانی مدیر ارشد فروش فردی به اسم مجاهدی قرار داشت. ولی از این پس واحد فروش این شرکت باید در حد کیفیت برند مجاهدی باشد. یعنی اینک خواهیم گفت که مجاهدی نامی مدیر ارشد فروش است و همه چیزش باید به این نام بخورد.
برای خود مدیر عامل جالب بود. و این خودش یعنی درگیر شدن در ابعاد مختلفی که بر پیکره فروش تاثیر میگذارد.
شاید از نظر خیلی از دوستانی که از دور و نزدیک با تفکر حاکم بر این شرکت آشنا هستند اینها خوش بینی باشد بخصوص که دبه کردن در اینجا زیاد هم عجیب نیست ولی باید بگویم که اتفاقا برای دور زدن این تفکرات است که بحث برند نام خودم را به میان کشیده ام و میخواهم از آن دفاع کنم.
به هر حال از نظر من فرق میکند که مدیر فروش این شرکت من باشم یا کس دیگر. یعنی برای خودم مهم است که فرق داشته باشد. هرچند که مدیریت این شرکت میگوید درست است که فرق میکند مدیر چه کسی باشد ولی باید آنچه نظر من است اتفاق افتد. مثل جمله معروف آقای فورد که میگفت مردم میتوانند هر رنگی را که دوست دارند برای خودرو خود درخواست نمایند به شرطی که مشکی باشد و من هم میخواهم اسب خویش برانم و باید این را در اینجا جا بیاندازم. اینجا منظورم تفکر حاکم است.
خود همین درگیری و نتیجه آن نیز برایم جالب است. اینکه بتوانم مدیر را تسلیم کنم که به توصیه های من گوش دهد. تغییرش که نمیتوانم بدهم ولی تاثیرم را خواهم گذاشت.
ولی در صورت موفقیتم در ایجاد این نظام فروش که در بازار لوازم خانگی مشابه ندارد، تحول بزرگی را رقم زده ام.
امیدوارم خداوند متعال ضمن کمک به من و کارکنانم به همه ما صبر دهد.
(همیشه کارکنان شرکت خودم را کارکنانم خطاب میکردم. خداوند از همه آنها راضی باشد. من که خیلی راضیم که اکنون میتوانم با خیال آسوده شرکتم را به آنان واگذار کنم. خدا پشت و پناهتان و از همه شما ممنونم)
تا قبل از این نمیدانستم جایگاه وبلاگم نزد دوستانم به این حد رسیده است که آپ دیت نشدن آن را همه از من میپرسند.
حق دارید. عذر میخواهم. چون تلاش میکنم از رویدادهای شرکتی که در آن کار میکنم چیزی ننویسم و چون حتی خیلی بیشتر از آنکه ساعات عمرم در سر کار سپری میشود، فکرم درگیر کارها میباشد لذا فرصتی برای پرداختن به مطلبی که بتوانم آنرا بنویسم ندارم.
البته الان که خوب فکر میکنم میبینم میتوانم کیس های واقعی را به نوعی مطرح کنم. ولی نه باز هم شاید افشای اخبار داخلی رخ دهد.
بگذریم. سعی خواهم کرد گریزهایی بزنم.
در هر حال امروزه توانسته ام نظام مدون و ابزارهای کنترل فروش مویرگی (ویزیت مویرگی) را به صورت تست شده پیاده کنم. سیستمی که مبتنی بر نرم افزار خاصی نیست و در اصل با بانک اطلاعاتی سوابق فروش شرکت و چند فایل اکسل ایجاد شده است تا بعد از مدتی به نرم افزار شرکت افزوده شوند.
قصد اصلی من جایگرین نمودن و پرداختن به "مدیریت تقاضا" به جای "مدیریت فروش" میباشد که به جایی برسیم که زمان انتظار و خواب هر یک واحد کالا در تک تک مغازه های سراسر کشور را بدانیم و مطابق آن فعالیتهای خود را به منظور افزایش سرعت خروج کالا از فروشگاهها متمرکز کنیم.
در فاز بعدی تقویت ارتباط به منظور ایجاد یک شبکه اطلاع رسانی قوی هدف بعدی من میباشد تا به مرور به جایی برسیم که بتوانیم دقیقتر از خود فروشگاهها آنها را در سفارش گذاری کمک کنیم.
طراحی و برنامه ریزی و پیاده سازی یک نظام روان و هوشیار ویزیت مویرگی در بازار لوازم خانگی که به مراتب با مواد غذایی متفاوت است امکان پذیر نبود جز با همدلی و همفکری همه نیروهای فروش درگیر.
خوشبختم که علیرغم بسیاری از اتفاقات ضد انگیزه ای که همه روزه شاهدش هستیم توانسته ام مانند یک فیلتر یا فیوز فشارها را تقلیل داده و آرامش کار و همبستگی همکارانم را حفظ کنم.
به پیشرفت برنامه ها بسیار خوشبینم. بخصوص اینکه یک تغییر استراتژی در همکاری ام با این شرکت داده ام.
به این صورت که تا قبل از این سعی میکردم برنامه های مدیر عامل را در واحد فروش پیاده کنم. یعنی در باکس سازمانی مدیر ارشد فروش فردی به اسم مجاهدی قرار داشت. ولی از این پس واحد فروش این شرکت باید در حد کیفیت برند مجاهدی باشد. یعنی اینک خواهیم گفت که مجاهدی نامی مدیر ارشد فروش است و همه چیزش باید به این نام بخورد.
برای خود مدیر عامل جالب بود. و این خودش یعنی درگیر شدن در ابعاد مختلفی که بر پیکره فروش تاثیر میگذارد.
شاید از نظر خیلی از دوستانی که از دور و نزدیک با تفکر حاکم بر این شرکت آشنا هستند اینها خوش بینی باشد بخصوص که دبه کردن در اینجا زیاد هم عجیب نیست ولی باید بگویم که اتفاقا برای دور زدن این تفکرات است که بحث برند نام خودم را به میان کشیده ام و میخواهم از آن دفاع کنم.
به هر حال از نظر من فرق میکند که مدیر فروش این شرکت من باشم یا کس دیگر. یعنی برای خودم مهم است که فرق داشته باشد. هرچند که مدیریت این شرکت میگوید درست است که فرق میکند مدیر چه کسی باشد ولی باید آنچه نظر من است اتفاق افتد. مثل جمله معروف آقای فورد که میگفت مردم میتوانند هر رنگی را که دوست دارند برای خودرو خود درخواست نمایند به شرطی که مشکی باشد و من هم میخواهم اسب خویش برانم و باید این را در اینجا جا بیاندازم. اینجا منظورم تفکر حاکم است.
خود همین درگیری و نتیجه آن نیز برایم جالب است. اینکه بتوانم مدیر را تسلیم کنم که به توصیه های من گوش دهد. تغییرش که نمیتوانم بدهم ولی تاثیرم را خواهم گذاشت.
ولی در صورت موفقیتم در ایجاد این نظام فروش که در بازار لوازم خانگی مشابه ندارد، تحول بزرگی را رقم زده ام.
امیدوارم خداوند متعال ضمن کمک به من و کارکنانم به همه ما صبر دهد.
(همیشه کارکنان شرکت خودم را کارکنانم خطاب میکردم. خداوند از همه آنها راضی باشد. من که خیلی راضیم که اکنون میتوانم با خیال آسوده شرکتم را به آنان واگذار کنم. خدا پشت و پناهتان و از همه شما ممنونم)
۱۳۸۷/۰۹/۰۷
همبالی ...
دیروز عصر با همه ترافیک کاری و ترافیک خیابانها خودم را به سخنرانی جناب آقای دکتر خاکی در خانه مدیران رساندم تا از بحث جالب ایشان در خصوص تمثیل هدهد ایرانی در نقش رهبر سازمان استفاده کنم.
داستان مرغانی که به رهبری هدهد میروند تا به سیمرغ برسند برایم همیشه جذاب بوده و از دو روایت ابن سینا و عطار همیشه استفاده کرده ام ولی نه به این عمق و با این مضمون که توجه بیشتر به رهبری هدهد باشد.
توصیه میکنم این مقاله ایشان را نیز بخوانید و اگر توانستید کتاب "همبالی، شیوه رهبری ایرانی" را حتما تهیه کرده و مطالعه کنید.
در کارهای اینجا تقریبا سوار بر کار شده ام و خوشبختانه خوب پیش میروم. مشکل اصلی آن است که هیچ جاده ای نیست که بر آن برانم. باید همه چیز را بسازم و این کار زمان میبرد. سخت ترین بخش کارم تغییر فکرها و همسو نمودن ذهنیت سایر مدیران است.
نفوذ به دل کارکنان گرچه سخت است ولی تغییر ذهنیتها و باورها از آن هم سخت تر است.
خوشبختانه در خصوص کارکنان دپارتمان فروش مشکلی ندارم. به زودی جریان فعالیت شعب شهرستان را هم سامان خواهم داد.
تلاشم بر این است که کارکنان دپارتمان فروش حرفه ای ترین افراد سازمان باشند.
در این راستا شاید آموزش با اهمیت جلوه کند ولی رهبری دلها و ایجاد ارتباط بین شخصیت افراد و کیفیت کارشان و بالا بردن شان و منزلت آنان برایم بسیار حیاتی و با اهمیت است.
گرچه موانع زیادی هم دارم و با پیشرفتهایم منافع بسیاری به خطر می افتد ولی واهمه ای ندارم.
پشتوانه ام شادابی و روحیه ای است که در کارکنان به وضوح دیده میشود.
راستش را بخواهید روی پشتیبانی آنان خیلی حساب میکنم.
به عبارتی آنها هستند که با رو سفید کردن من به من کمک میکنند با سرعت بیشتری اهدافمان را پیش ببریم. برای همین هم روی رهبری دلها بسیار کار میکنم تا همدلی ایجاد کنم.
خودم از این کار خوشم می آید و دغدغه هایش را وقتی با دستاوردهایش مقایسه میکنم امیدوارتر میشوم.
در دوره جدید همکاری ام با این شرکت پشتیبانی خوب پرسنل دپارتمان فروش بیشتر و بیشتر امیدوارم میکند و بیشتر و بیشتر از اهمیت رفتار سازمانی در منابع انسانی استفاده میکنم .
واقعیت این است که با همبالی کارکنانم میدانم که حتی به سیمرغ میرسیم. بالاتر از کوه قاف. جایی در شان کارکنان این واحد
داستان مرغانی که به رهبری هدهد میروند تا به سیمرغ برسند برایم همیشه جذاب بوده و از دو روایت ابن سینا و عطار همیشه استفاده کرده ام ولی نه به این عمق و با این مضمون که توجه بیشتر به رهبری هدهد باشد.
توصیه میکنم این مقاله ایشان را نیز بخوانید و اگر توانستید کتاب "همبالی، شیوه رهبری ایرانی" را حتما تهیه کرده و مطالعه کنید.
در کارهای اینجا تقریبا سوار بر کار شده ام و خوشبختانه خوب پیش میروم. مشکل اصلی آن است که هیچ جاده ای نیست که بر آن برانم. باید همه چیز را بسازم و این کار زمان میبرد. سخت ترین بخش کارم تغییر فکرها و همسو نمودن ذهنیت سایر مدیران است.
نفوذ به دل کارکنان گرچه سخت است ولی تغییر ذهنیتها و باورها از آن هم سخت تر است.
خوشبختانه در خصوص کارکنان دپارتمان فروش مشکلی ندارم. به زودی جریان فعالیت شعب شهرستان را هم سامان خواهم داد.
تلاشم بر این است که کارکنان دپارتمان فروش حرفه ای ترین افراد سازمان باشند.
در این راستا شاید آموزش با اهمیت جلوه کند ولی رهبری دلها و ایجاد ارتباط بین شخصیت افراد و کیفیت کارشان و بالا بردن شان و منزلت آنان برایم بسیار حیاتی و با اهمیت است.
گرچه موانع زیادی هم دارم و با پیشرفتهایم منافع بسیاری به خطر می افتد ولی واهمه ای ندارم.
پشتوانه ام شادابی و روحیه ای است که در کارکنان به وضوح دیده میشود.
راستش را بخواهید روی پشتیبانی آنان خیلی حساب میکنم.
به عبارتی آنها هستند که با رو سفید کردن من به من کمک میکنند با سرعت بیشتری اهدافمان را پیش ببریم. برای همین هم روی رهبری دلها بسیار کار میکنم تا همدلی ایجاد کنم.
خودم از این کار خوشم می آید و دغدغه هایش را وقتی با دستاوردهایش مقایسه میکنم امیدوارتر میشوم.
در دوره جدید همکاری ام با این شرکت پشتیبانی خوب پرسنل دپارتمان فروش بیشتر و بیشتر امیدوارم میکند و بیشتر و بیشتر از اهمیت رفتار سازمانی در منابع انسانی استفاده میکنم .
واقعیت این است که با همبالی کارکنانم میدانم که حتی به سیمرغ میرسیم. بالاتر از کوه قاف. جایی در شان کارکنان این واحد
۱۳۸۷/۰۸/۲۴
بهترین باشید
فکر نکنید فقط یک عنوان زیبا نوشته ام. واقعیت زندگی این است که اگر میخواهید در بالا قرار بگیرید باید بهترین باشید.
برای اینکه بهترین باشید حتما باید به محض اینکه شروع کردید بی وقفه ادامه دهید.
البته همه مثل هم نیستند. برخی اصلا دوست ندارند خیلی بالا بروند و به حدی قانع هستند.
بالا رفتن منظور پول دار بودن نیست. یکی بالا بودن را در پول معنا میکند یکی در منزلت اجتماعی یکی در علم یکی در تعداد هر چیز قابل شمارش و ...
به بهانه یکی از جلسات مدیران که در شرکت برگزار شد دیدم چقدر خوب است که مدیر عامل بیشتر از همیشه رهبر تیم باشد.
برای یک تیم مهم است که به هدف اعتقاد داشته باشد. ولی از آن مهمتر این است که اعضای تیم به یکدیگر اعتقاد داشته باشند و یکدیگر را قبول داشته باشند.
در یک تیم وظایف اعضا مشخص است و اگر افتخاری نصیب شود افتخار تیم است. در غیر این صورت اگر افتخر فقط به گل زنی باشد دیگر دروازه بان هم میخواهد که گل بزند و طبیعی است که تیم دائم گل میخورد و انسجام اعضا به هم میریزد. در آن صورت هر کسی دیگری را مقصر میداند
اینجاست که مدیران ارشد نقش رهبری را بازی میکنند.
درست مانند میدان جنگ که هر مدیری باید رهبر قسمت خودش باشد تا وظایف در زمان خودش به درستی انجام شوند. تدارکات به موقع انجام وظیفه کند، پیاده نظام، یگان زرهی، نیروی هوایی، توپخانه و ... همه اینها باید در زمان مناسب عمل کنند وگرنه برایند نیروها صفر و یا نزدیک به آن خواهد بود.
مدیر عامل هم درست مانند یک رهبر باید اعضایش را هدایت کند.
در همان جلسه مدیری میگفت که من نمیتوانم در سنگلاخ برانم. جاده آسفالت در اختیارم قرار دهید تا ببینید با چه سرعتی پیش میبرم.
به نظر من راندن در جاده صاف نه تنها کار هر کسی است و به مهارت خاص یا به رانده ماهری نیاز نیست بلکه اصولا وظیفه ما مدیران نه تنها رانندگی در سنگلاخ هم نیست بلکه وظیفه ما راه سازی است.
ما باید راه بسازیم تا پرسنلی که توانمندشان کرده ایم از عهده رانندگی در سنگلاخها و کوه و کمری که هر لحظه در مسیر عبور سازمانها ظاهر میشوند بر آیند.
با یارهای ناشی نمیتوان به مقصد رسید. کارکنانتان را برای روزهای سخت تری تربیت کنید.
به کارکنانتان کمک کنید تا بهرین باشند. به آنها بگویید که در شان خود و "بهترین باشید".
برای اینکه بهترین باشید حتما باید به محض اینکه شروع کردید بی وقفه ادامه دهید.
البته همه مثل هم نیستند. برخی اصلا دوست ندارند خیلی بالا بروند و به حدی قانع هستند.
بالا رفتن منظور پول دار بودن نیست. یکی بالا بودن را در پول معنا میکند یکی در منزلت اجتماعی یکی در علم یکی در تعداد هر چیز قابل شمارش و ...
به بهانه یکی از جلسات مدیران که در شرکت برگزار شد دیدم چقدر خوب است که مدیر عامل بیشتر از همیشه رهبر تیم باشد.
برای یک تیم مهم است که به هدف اعتقاد داشته باشد. ولی از آن مهمتر این است که اعضای تیم به یکدیگر اعتقاد داشته باشند و یکدیگر را قبول داشته باشند.
در یک تیم وظایف اعضا مشخص است و اگر افتخاری نصیب شود افتخار تیم است. در غیر این صورت اگر افتخر فقط به گل زنی باشد دیگر دروازه بان هم میخواهد که گل بزند و طبیعی است که تیم دائم گل میخورد و انسجام اعضا به هم میریزد. در آن صورت هر کسی دیگری را مقصر میداند
اینجاست که مدیران ارشد نقش رهبری را بازی میکنند.
درست مانند میدان جنگ که هر مدیری باید رهبر قسمت خودش باشد تا وظایف در زمان خودش به درستی انجام شوند. تدارکات به موقع انجام وظیفه کند، پیاده نظام، یگان زرهی، نیروی هوایی، توپخانه و ... همه اینها باید در زمان مناسب عمل کنند وگرنه برایند نیروها صفر و یا نزدیک به آن خواهد بود.
مدیر عامل هم درست مانند یک رهبر باید اعضایش را هدایت کند.
در همان جلسه مدیری میگفت که من نمیتوانم در سنگلاخ برانم. جاده آسفالت در اختیارم قرار دهید تا ببینید با چه سرعتی پیش میبرم.
به نظر من راندن در جاده صاف نه تنها کار هر کسی است و به مهارت خاص یا به رانده ماهری نیاز نیست بلکه اصولا وظیفه ما مدیران نه تنها رانندگی در سنگلاخ هم نیست بلکه وظیفه ما راه سازی است.
ما باید راه بسازیم تا پرسنلی که توانمندشان کرده ایم از عهده رانندگی در سنگلاخها و کوه و کمری که هر لحظه در مسیر عبور سازمانها ظاهر میشوند بر آیند.
با یارهای ناشی نمیتوان به مقصد رسید. کارکنانتان را برای روزهای سخت تری تربیت کنید.
به کارکنانتان کمک کنید تا بهرین باشند. به آنها بگویید که در شان خود و "بهترین باشید".
۱۳۸۷/۰۸/۲۳
معرفی سایت
دوست و همدانشکده عزیزم جناب آقای دکتر فریدون نجفی تبار سایتی راه انداخته است که واقعا ذوق و سلیقه خیلی خوبی در آن به خرج رفته است.
سایت http://www.kooch.ir/ واقعا علاوه بر اسم لوگوی زیبایی نیز دارد که همه اینها با طبقه بندی مناسب اطلاعات و اطلاعات بسیار خوبی که در خودش جا داده است یک سایت تمام عیار را به نمایش گذاشته است.
برایش آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
بعید است که وقتی از سایت و تجارت الکترونیک و ... حرفی به میان می آید اسمی از جناب آقای پرویز زاهد برده نشود.
من که همیشه از راهنمایی هایشان استفاده کرده ام.
سایت http://www.kooch.ir/ واقعا علاوه بر اسم لوگوی زیبایی نیز دارد که همه اینها با طبقه بندی مناسب اطلاعات و اطلاعات بسیار خوبی که در خودش جا داده است یک سایت تمام عیار را به نمایش گذاشته است.
برایش آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
بعید است که وقتی از سایت و تجارت الکترونیک و ... حرفی به میان می آید اسمی از جناب آقای پرویز زاهد برده نشود.
من که همیشه از راهنمایی هایشان استفاده کرده ام.
۱۳۸۷/۰۸/۱۸
فرصتهای درون چالش
آنقدر که مراقبم از محل کارم ننویسم کم کم نوشتنم هم نمی آید.
البته نوشتن کمی تمرکز میخواهد که به واسطه تراکم کارها و از همه مهمتر تنوع کارهایی که پیش رویم هست فرصت کمتری برای تمرکز برای نوشتن برایم فراهم میشود.
متاسفانه بیشتر کارها به صورت مطالعه موردی است. یعنی به واسطه پیچیدگی های خاصی که در کار ایجاد شده است ناچارم سر راه هر قلوه سنگی که میبینم را بردارم تا راه هموار شود و این کارها را کند میکند.
اما تجربه خوبی است. به عبارتی دیگر فرصت خوبی برای تجربه اندوختن. قطعا اگر بتوانم اینجا را سامان دهم از عهده هر شرکت دیگری بر می آیم! این یکی را مطمئنم.
برای همین به چالشها و مشکلات اینجا به عنوان فرصتهای طلایی رشد و حرفه ای شدن نگاه میکنم. در شرایطی که پیچیدگی های برون سازمانی همه سازمانهای ایرانی را تحت فشار قرار داده است پیچیدگی های درون سازمانی اینجا ذهنم را بیشتر برای حل معما تمرین میدهد.
همچنان تفاوت نگرش وجود دارد. در تلاشم سایر مدیران را با خودم همسو کنم تا حداقل جریانهای درون سازمانی روانتر باشند. تقریبا در این خصوص اوضاع خوبی برقرار شده است. متقاعد کردن افراد برای به اشتراک گذاشتن قدرت به جای تقسیم آن دشواری های خاص خودش را دارد.
فعلا که بسیاری از کارهای زیر بنایی که در دوران گذشته ناتمام گذاشته بودم و همچنان ناتمام مانده بود را کامل خواهم کرد. زمان زیادی باقی نیست.
درک تغییرات و شرایط محیطی برای همه آسان نیست و صد البته که پشت میز و کامپیوتر کوتاهترین جا برای دیدن این مسائل است.
مراقب آمارهایتان باشید. ارقام قابل اتکا مهمترین سرمایه شما هستند. ترکیب این اطلاعات به منظور دسترسی به تحلیلهای مختلف، ستونهای زیبای بنای سازمانتان خواهند بود که قرار است بر روی همین اطلاعات قابل اتکا نصب شوند.
البته نوشتن کمی تمرکز میخواهد که به واسطه تراکم کارها و از همه مهمتر تنوع کارهایی که پیش رویم هست فرصت کمتری برای تمرکز برای نوشتن برایم فراهم میشود.
متاسفانه بیشتر کارها به صورت مطالعه موردی است. یعنی به واسطه پیچیدگی های خاصی که در کار ایجاد شده است ناچارم سر راه هر قلوه سنگی که میبینم را بردارم تا راه هموار شود و این کارها را کند میکند.
اما تجربه خوبی است. به عبارتی دیگر فرصت خوبی برای تجربه اندوختن. قطعا اگر بتوانم اینجا را سامان دهم از عهده هر شرکت دیگری بر می آیم! این یکی را مطمئنم.
برای همین به چالشها و مشکلات اینجا به عنوان فرصتهای طلایی رشد و حرفه ای شدن نگاه میکنم. در شرایطی که پیچیدگی های برون سازمانی همه سازمانهای ایرانی را تحت فشار قرار داده است پیچیدگی های درون سازمانی اینجا ذهنم را بیشتر برای حل معما تمرین میدهد.
همچنان تفاوت نگرش وجود دارد. در تلاشم سایر مدیران را با خودم همسو کنم تا حداقل جریانهای درون سازمانی روانتر باشند. تقریبا در این خصوص اوضاع خوبی برقرار شده است. متقاعد کردن افراد برای به اشتراک گذاشتن قدرت به جای تقسیم آن دشواری های خاص خودش را دارد.
فعلا که بسیاری از کارهای زیر بنایی که در دوران گذشته ناتمام گذاشته بودم و همچنان ناتمام مانده بود را کامل خواهم کرد. زمان زیادی باقی نیست.
درک تغییرات و شرایط محیطی برای همه آسان نیست و صد البته که پشت میز و کامپیوتر کوتاهترین جا برای دیدن این مسائل است.
مراقب آمارهایتان باشید. ارقام قابل اتکا مهمترین سرمایه شما هستند. ترکیب این اطلاعات به منظور دسترسی به تحلیلهای مختلف، ستونهای زیبای بنای سازمانتان خواهند بود که قرار است بر روی همین اطلاعات قابل اتکا نصب شوند.
۱۳۸۷/۰۷/۲۶
همه کیفیت را دوست دارند
همه کیفیت را دوست دارند
به هر حال امروزه دیگر کیفیت به مفهوم مرغوبیت نیست.
عوامل بسیار زیادی باید در کار باشند تا در خصوص کیفیت محصولی نظر مثبتی ابراز شود.
حالا فرقی نمیکنداین محصول کالا باشد یا خدمت
نکته مهمی که قصد دارم به آن بپردازم در مسئولیت اجتماعی شرکتها و از آن مهمتر مدیران شرکتها نهفته است
مدیران شرکتها میبایستی توجه کافی به کیفیت زندگی در سازمان خود داشته باشند.
بله دقیقا منظورم کیفیت زندگی در سازمان است. برای اینکه بیشترین و بهترین ساعات عمر کارکنان در داخل سازمانشان میگذرد تا در بین خانواده.
مدیران سازمانها باید توجه کافی داشته باشند که ساعاتی که کارکنان در سازمان سپری میکنند چقدر در طول زندگی آنها موثر است وهر چقدر کیفیت این لحظات بالاتر باشد علاوه بر تاثیر مستقیم در رضایت شغلی در وفاداری مشتریان نیز بینهایت موثر است.
نکته اصلی این موضوع در آنجا نهفته شده است که کارکنان پس از سپری شدن ساعت کاری شان به اجتماع بر میگردند.
در بین راه با افراد جامعه در تماس هستند، همدیگر را میبینند و بر هم اثر گذاشته و ازهم متاثر میشوند.
سپس به داخل خانواده رفته و بر اعضای خانواده خود تاثیر میگذارند.
این تاثیرها عمدتا جنبه روانی دارد.
چه تاثیر مستقیم و چه تاثیر غیر مستقیم روانی بر یکایک افراد خانواده مهم و قابل توجه است.
افراد خانواده خود در یک سیکل بزرگتر یک به یک بر روی افراد جامعه تاثیر میگذارند و رفتار اجتماعی را شکل میدهند.
در حالیکه مدیران سازمانها و موسسات گوناگون نقش عمده ای در تاثیر گذاری بر رفتار و حالتهای روحی و روانی جامعه از طریق کارکنانشان داشته اند.
کیفیت زندگی دیگر محدود به زندگی فردی نیست.
امرزوه کیفیت زندگی از نوع سازمانی آن به مراتب پر اهمیت تر از کیفیت زندگی فردی میباشد.
شما چطور توانسته اید کیفیت زندگی در سازمانتان را بهبود بخشید؟
اگر این بعد را فراموش کرده اید خوب در موردش فکر کنید و هم اکنون برای بهبود آن برنامه ریزی کنید
به هر حال امروزه دیگر کیفیت به مفهوم مرغوبیت نیست.
عوامل بسیار زیادی باید در کار باشند تا در خصوص کیفیت محصولی نظر مثبتی ابراز شود.
حالا فرقی نمیکنداین محصول کالا باشد یا خدمت
نکته مهمی که قصد دارم به آن بپردازم در مسئولیت اجتماعی شرکتها و از آن مهمتر مدیران شرکتها نهفته است
مدیران شرکتها میبایستی توجه کافی به کیفیت زندگی در سازمان خود داشته باشند.
بله دقیقا منظورم کیفیت زندگی در سازمان است. برای اینکه بیشترین و بهترین ساعات عمر کارکنان در داخل سازمانشان میگذرد تا در بین خانواده.
مدیران سازمانها باید توجه کافی داشته باشند که ساعاتی که کارکنان در سازمان سپری میکنند چقدر در طول زندگی آنها موثر است وهر چقدر کیفیت این لحظات بالاتر باشد علاوه بر تاثیر مستقیم در رضایت شغلی در وفاداری مشتریان نیز بینهایت موثر است.
نکته اصلی این موضوع در آنجا نهفته شده است که کارکنان پس از سپری شدن ساعت کاری شان به اجتماع بر میگردند.
در بین راه با افراد جامعه در تماس هستند، همدیگر را میبینند و بر هم اثر گذاشته و ازهم متاثر میشوند.
سپس به داخل خانواده رفته و بر اعضای خانواده خود تاثیر میگذارند.
این تاثیرها عمدتا جنبه روانی دارد.
چه تاثیر مستقیم و چه تاثیر غیر مستقیم روانی بر یکایک افراد خانواده مهم و قابل توجه است.
افراد خانواده خود در یک سیکل بزرگتر یک به یک بر روی افراد جامعه تاثیر میگذارند و رفتار اجتماعی را شکل میدهند.
در حالیکه مدیران سازمانها و موسسات گوناگون نقش عمده ای در تاثیر گذاری بر رفتار و حالتهای روحی و روانی جامعه از طریق کارکنانشان داشته اند.
کیفیت زندگی دیگر محدود به زندگی فردی نیست.
امرزوه کیفیت زندگی از نوع سازمانی آن به مراتب پر اهمیت تر از کیفیت زندگی فردی میباشد.
شما چطور توانسته اید کیفیت زندگی در سازمانتان را بهبود بخشید؟
اگر این بعد را فراموش کرده اید خوب در موردش فکر کنید و هم اکنون برای بهبود آن برنامه ریزی کنید
۱۳۸۷/۰۷/۱۵
اندر ماجرای دمین خذف شده مان
بالاخره در نهایت پس از آنکه قریب 13 ماه از حذف شدن ناگهانی دامنه معتبر اینترنتی مان میگذرد رای شورای حل اختلاف برایمان صادر شد.
در این رای که تاریخ رسیدگی آن 12/09/86 ثبت شده است شورای حل اختلاف تهران به استناد بند 10 ماده 84 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی در امور مدنی قبول زحمت فرمودند و در رایی که به تاریخ 17/06/87 میباشد برایمان چنین مرقوم فرموده اند که چون این دامنه به واسطه یک شرکت به ثبت رسیده است و چون شرکت ثبت کننده مالکیت و سمتی ندارد لذا رسیدگی به آن صورت نمیگیرد و اگر اعتراضی وجود دارد ظرف 20 روز باید اعلام شود!!!!
خیلی خیلی از این که در این همه مدت وقت و انرژی و هزینه صرف کردیم و زحمتشان انداختیم تا حرفی را که در ابتدا میتوانستند بگویند بعد از 13 ماه دوندگی به ما بگویند متاسف شدم.
تازه همینک مهلت اعتراض ما به سر رسیده است
برای رفع تکلیف به نظر روش مسخره ای می آید.
شاید هم مسخره مان کرده اند؟
من که سر در نیاوردم
شما هم خودتان را خسته نکنید...
برای اطلاع دوستانی که در جریان نیستند خلاصه عرض میکنم که در حالیکه دو سال و 11 ماه از اعتبار دامنه رادان دات آی آر ما باقی مانده بود در اقدامی ضربتی دامنه ما توسط پژوهشگاه فیزیک نظری حذف شده و همان روز نیز توسط شخصی به ثبت رسیده است و علیرغم ادعای ما مبنی بر 4 سال سابقه مالکیت این دامنه و نام تجاری ثبت شده مان گفتند چون توسط کس دیگری ثبت شده است باید رای دادگاه باشد تا آنرا بازگردانیم.
و این همه آخر رای دادگاه بعد از 13 ماه وقت تلف کردن. در حالیکه قبلا شورا گفته بود حق با شماست و برای صدور رای دادگاه منتظر باشید!!
ضمنا مجله مدیریت شماره 135-136 در صفحه 45 خود مقاله من تحت عنوان جرخه عمر نام تجاری را چاپ نموده است. اگر دوست داشتید مطالعه کنید
در این رای که تاریخ رسیدگی آن 12/09/86 ثبت شده است شورای حل اختلاف تهران به استناد بند 10 ماده 84 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی در امور مدنی قبول زحمت فرمودند و در رایی که به تاریخ 17/06/87 میباشد برایمان چنین مرقوم فرموده اند که چون این دامنه به واسطه یک شرکت به ثبت رسیده است و چون شرکت ثبت کننده مالکیت و سمتی ندارد لذا رسیدگی به آن صورت نمیگیرد و اگر اعتراضی وجود دارد ظرف 20 روز باید اعلام شود!!!!
خیلی خیلی از این که در این همه مدت وقت و انرژی و هزینه صرف کردیم و زحمتشان انداختیم تا حرفی را که در ابتدا میتوانستند بگویند بعد از 13 ماه دوندگی به ما بگویند متاسف شدم.
تازه همینک مهلت اعتراض ما به سر رسیده است
برای رفع تکلیف به نظر روش مسخره ای می آید.
شاید هم مسخره مان کرده اند؟
من که سر در نیاوردم
شما هم خودتان را خسته نکنید...
برای اطلاع دوستانی که در جریان نیستند خلاصه عرض میکنم که در حالیکه دو سال و 11 ماه از اعتبار دامنه رادان دات آی آر ما باقی مانده بود در اقدامی ضربتی دامنه ما توسط پژوهشگاه فیزیک نظری حذف شده و همان روز نیز توسط شخصی به ثبت رسیده است و علیرغم ادعای ما مبنی بر 4 سال سابقه مالکیت این دامنه و نام تجاری ثبت شده مان گفتند چون توسط کس دیگری ثبت شده است باید رای دادگاه باشد تا آنرا بازگردانیم.
و این همه آخر رای دادگاه بعد از 13 ماه وقت تلف کردن. در حالیکه قبلا شورا گفته بود حق با شماست و برای صدور رای دادگاه منتظر باشید!!
ضمنا مجله مدیریت شماره 135-136 در صفحه 45 خود مقاله من تحت عنوان جرخه عمر نام تجاری را چاپ نموده است. اگر دوست داشتید مطالعه کنید
۱۳۸۷/۰۶/۲۵
شروع همکاری مجدد
بعد از قریب یک ماه مکاتبه و جلسه حضوری و ... متقاعدم کردند که برگردم و دوباره سکان فروش بدرسان الکتریک را بدست بگیرم.
خوشحالم که از همکاری قبلی ام چنین تاثیری بر جای گذاشتم
ظاهرا تصمیم برای ساخته شدن جدی است. من نیز باید با کندی جریاناتش بسازم و آهسته ولی پیوسته کارهایم را پیش ببرم.
چاپگر در کنار برادر بزرگترش رادان تجربه خواهد اندوخت. با اینکه برای تولدش عجله دارم ولی عجله ای در رشدش نیست. زمان همه چیز را حل خواهد کرد.
باز هم کارکنان خوب و قابل اعتماد خودم.
خوشحالم که از همکاری قبلی ام چنین تاثیری بر جای گذاشتم
ظاهرا تصمیم برای ساخته شدن جدی است. من نیز باید با کندی جریاناتش بسازم و آهسته ولی پیوسته کارهایم را پیش ببرم.
چاپگر در کنار برادر بزرگترش رادان تجربه خواهد اندوخت. با اینکه برای تولدش عجله دارم ولی عجله ای در رشدش نیست. زمان همه چیز را حل خواهد کرد.
باز هم کارکنان خوب و قابل اعتماد خودم.
۱۳۸۷/۰۶/۲۰
آزمایش بیگ بنگ
واقعا حیرت انگیز است که بشر توانسته آزمایشی چنین عظیم را انجام دهد.
به راستی که جانشین پروردگار هستیم.
صادق روزبهی متن خوبی در این خصوص تنظیم کرده که توصیه میکنم مطالعه کنید. این روزها همه جا از آن حرف میزنند.
ظاهرا روز به روز با جنس زن مشکلمان بیشتر میشود. یا به عبارتی معکوس روز به روز تحریک پذیری مردان ایرانی بیشتر میشود. چه با دیدن سیمای یک زن حتی در تلوزیون و حتی با پوشش کامل از نوع اسلامی آن و چه با رنگ قرمز و سفید.
وقتی با خودم فکر میکنم از سطح تفکرات جاری در بین مردم و تفکرات حاکم بر جامعه اندوهگین میشوم.
به نظرم برخی به اشتباه آنرا به دولت و حکومت ارتباط میدهند چرا که همه اینها از ماست که بر ماست. به هر حال صاحبان این تفکرات که اکنون تصمیم گیری میکنند و با تصمیماتشان جو فرهنگی و اجتماعی را تعیین میکنند که از سیاره دیگر یا کشور دیگری نیامده اند. همشهری و هم ولایتی و هم وطن ما هستند.
تا وقتی خود مردم نخواهند پیشرفت کنند (ابعاد اجتماعی بیشتر مد نظرم است) تغییری رخ نخواهد داد. هنوز خیلی مانده که حتی نیمه شب نتوانیم به خودمان اجازه دهیم چراغ قرمزی را رد کنیم یا فقط به زور قانون حفظ ظاهر کنیم.
واقعا حیف خودمان است. حیف ایرانی است.
بسیاری از هموطنان در این ایام قرآن خوانی میکنند. کاش آنرا به فارسی بخوانند و کاش بر مفاهیم آن تعمق کنند.
غرق در تظاهر شده ایم. دودش هم دارد به چشم خودمان میرود.
واقعا حیف است که زیستن، زمان و فرصت زندگی را به سرعت از ما بگیرد
مشکلات ما بیش از آنکه اقتصادی و سیاسی باشد فرهنگی و اجتماعی است.
توجه ها پرت است چه عمدی چه سهوی
به راستی که جانشین پروردگار هستیم.
صادق روزبهی متن خوبی در این خصوص تنظیم کرده که توصیه میکنم مطالعه کنید. این روزها همه جا از آن حرف میزنند.
ظاهرا روز به روز با جنس زن مشکلمان بیشتر میشود. یا به عبارتی معکوس روز به روز تحریک پذیری مردان ایرانی بیشتر میشود. چه با دیدن سیمای یک زن حتی در تلوزیون و حتی با پوشش کامل از نوع اسلامی آن و چه با رنگ قرمز و سفید.
وقتی با خودم فکر میکنم از سطح تفکرات جاری در بین مردم و تفکرات حاکم بر جامعه اندوهگین میشوم.
به نظرم برخی به اشتباه آنرا به دولت و حکومت ارتباط میدهند چرا که همه اینها از ماست که بر ماست. به هر حال صاحبان این تفکرات که اکنون تصمیم گیری میکنند و با تصمیماتشان جو فرهنگی و اجتماعی را تعیین میکنند که از سیاره دیگر یا کشور دیگری نیامده اند. همشهری و هم ولایتی و هم وطن ما هستند.
تا وقتی خود مردم نخواهند پیشرفت کنند (ابعاد اجتماعی بیشتر مد نظرم است) تغییری رخ نخواهد داد. هنوز خیلی مانده که حتی نیمه شب نتوانیم به خودمان اجازه دهیم چراغ قرمزی را رد کنیم یا فقط به زور قانون حفظ ظاهر کنیم.
واقعا حیف خودمان است. حیف ایرانی است.
بسیاری از هموطنان در این ایام قرآن خوانی میکنند. کاش آنرا به فارسی بخوانند و کاش بر مفاهیم آن تعمق کنند.
غرق در تظاهر شده ایم. دودش هم دارد به چشم خودمان میرود.
واقعا حیف است که زیستن، زمان و فرصت زندگی را به سرعت از ما بگیرد
مشکلات ما بیش از آنکه اقتصادی و سیاسی باشد فرهنگی و اجتماعی است.
توجه ها پرت است چه عمدی چه سهوی
۱۳۸۷/۰۶/۱۸
تلنگر!
ظاهرا قرار است از مهر ماه قانون مالیات بر ارزش افزوده اجرا شود. من در خبرها خواندم که عنوان شده بود شرکتهایی ثبت نام کرده اند.
تعجب کردم چون فکر نمیکردم این قانون ثبت نامی باشد. پیش ممیز مالیاتی رفتم. گفت هنوز بخشنامه نداریم خودمان هم نمیدانیم باید چکار کرد!
از این میترسم که همان بلایی که سال اول فعالیت سرمان آمد تکرار شود. یعنی بدلیل نا آگاهی کارهایی را که باید در خصوص گزارشات و ... اداره دارایی انجام میدادیم را انجام نداده باشیم و مشمول جرائم سنگین شویم.
به هر حال اگر قرار است شرکت ما مشمول قانون مالیات بر ارزش افزوده باشد باید تمامی هزینه ها را برای محاسبه قیمتهای جدید بدانیم تا ضرر نکرده و یا دو بار مالیات پرداخت نکنیم.
امروز مجبور شدم تلنگری به کارکنان بزنم تا مجدد به حال و هوای دیسیپلین کار برگردند. گرچه همیشه خودشان مراقب اوضاع هستند ولی برخی رفتارها مشمول مرور زمان میشود و یا سهل انگاری (به معنی واقعی آسان دانستن و دست کم گرفتن کار) پیش می آید.
خوشحالم که کارکنان خوبی دارم ولی ناچار شدم یاد آوری کنم که دیسیپلین کار باید رعایت شود. متاسفانه انعطاف زیاد شرکت برای برخی مشتریان ناسازگار است و حتما باید انعطاف ناپذیر رفتار کرد. انگار برخی مشتریان اینطوری بیشتر خوششان می آید! آدمی زاد است دیگر. عین خود من. (فردا نگین خونش را رنگین تر میدید)
از موسسه مطالعات بهره وری تماس داشتند تا برایشان تفکر سیستمی را برای یکی از بانکها در دو دوره 17 ساعته برگزار کنم. از هفته آینده دو نیم روز در هفته را از من خواهند گرفت. بعد از من خواستند که مدیریت خدمات را هم بر عهده بگیرم و عملا سه نیمروز درهفته را برایشان تخصیص دادم.
قرار است دوره های بعدی تفکر سیستمی و ... خودم را نیز با آنها برگزار کنم. در آن صورت دوره های اختصاصی من توسط آنها برگزار خواهد شد. یکی از حسنهای این کار این است که بر خلاف دوره هایی که خودم برگزار میکردم شرکت کنندگان گواهینامه معتبری دریافت خواهند نمود.
خب فعلا که در کشورمان مدرک و گواهینامه اهمیت داشته و دارد و خواهد داشت.
دوره های عمومی که قطعی شد اطلاعیه اش را اینجا خواهم گذاشت.
تعجب کردم چون فکر نمیکردم این قانون ثبت نامی باشد. پیش ممیز مالیاتی رفتم. گفت هنوز بخشنامه نداریم خودمان هم نمیدانیم باید چکار کرد!
از این میترسم که همان بلایی که سال اول فعالیت سرمان آمد تکرار شود. یعنی بدلیل نا آگاهی کارهایی را که باید در خصوص گزارشات و ... اداره دارایی انجام میدادیم را انجام نداده باشیم و مشمول جرائم سنگین شویم.
به هر حال اگر قرار است شرکت ما مشمول قانون مالیات بر ارزش افزوده باشد باید تمامی هزینه ها را برای محاسبه قیمتهای جدید بدانیم تا ضرر نکرده و یا دو بار مالیات پرداخت نکنیم.
امروز مجبور شدم تلنگری به کارکنان بزنم تا مجدد به حال و هوای دیسیپلین کار برگردند. گرچه همیشه خودشان مراقب اوضاع هستند ولی برخی رفتارها مشمول مرور زمان میشود و یا سهل انگاری (به معنی واقعی آسان دانستن و دست کم گرفتن کار) پیش می آید.
خوشحالم که کارکنان خوبی دارم ولی ناچار شدم یاد آوری کنم که دیسیپلین کار باید رعایت شود. متاسفانه انعطاف زیاد شرکت برای برخی مشتریان ناسازگار است و حتما باید انعطاف ناپذیر رفتار کرد. انگار برخی مشتریان اینطوری بیشتر خوششان می آید! آدمی زاد است دیگر. عین خود من. (فردا نگین خونش را رنگین تر میدید)
از موسسه مطالعات بهره وری تماس داشتند تا برایشان تفکر سیستمی را برای یکی از بانکها در دو دوره 17 ساعته برگزار کنم. از هفته آینده دو نیم روز در هفته را از من خواهند گرفت. بعد از من خواستند که مدیریت خدمات را هم بر عهده بگیرم و عملا سه نیمروز درهفته را برایشان تخصیص دادم.
قرار است دوره های بعدی تفکر سیستمی و ... خودم را نیز با آنها برگزار کنم. در آن صورت دوره های اختصاصی من توسط آنها برگزار خواهد شد. یکی از حسنهای این کار این است که بر خلاف دوره هایی که خودم برگزار میکردم شرکت کنندگان گواهینامه معتبری دریافت خواهند نمود.
خب فعلا که در کشورمان مدرک و گواهینامه اهمیت داشته و دارد و خواهد داشت.
دوره های عمومی که قطعی شد اطلاعیه اش را اینجا خواهم گذاشت.
۱۳۸۷/۰۶/۱۲
باید انتخاب کنم
برای چندمین بار از من دعوت شده تا دوباره به شرکت قبلی (اسم نمیبرم تا در موتورهای جستجو بالا نیاید) برگردم.
تصمیم گیری این بار برایم سخت تر شده است.
باید اولا از بین اینکه آیا مسئولیتی را در شرکت دیگری بپذیرم و یا اینکه کسب و کارم را بخصوص سایت چاپگر را گسترش دهم یکی را انتخاب کنم.
با توجه به مشکلات عدیده ای که در پستهای گذشته ذکر کردم به نظرم میرسد که میتوانم سایت چاپگر را در سایز کوچکتری فعال کرده و سرپا نگهدارم و بگذارم در کنار رادان آرام آرام حرکت کند و تجربه کسب کند تا اینکه فضای کسب و کار زمینه رشد سریعش را فراهم کند. در کنارش در یکی از شرکتهایی که به تخصصم نیاز دارند و میتوانند زمینه ساز رشد حرفه ای من شوند نیز فعالیت کنم.
این از اولین مرحله تصمیم گیری.
مرحله بعدی میماند اینکه حال از بین آن شرکت خارجی برای پست مدیریت فروش (که در چند پست قبلی به آن اشاره کرده بودم) و شرکت قبلی کدام را انتخاب کنم.
انتخاب شرکت قبلی برایم از این جهت راحت تر است که فضای آنجا و مشکلاتش را شناخته ام ولی اگر قرار باشد همان مسائل قبلی پا برجا باشند در آن صورت باز هم از اینکه نمیتوانم تغییراتم را پیاده کنم دچار ناراحتی شده و شخصیت حرفه ای خودم را در خطر خواهم دید و کار کردن برایم دشوار میشود.
پس از رد و بدل شدن چند ایمیل قرار شده است در این خصوص به طور جدی با مدیر عامل جلسه حضوری برگزار کنیم. مشکلات قبلی ام را که ناشی از روش مدیریتی حاکم بوده است برایش نوشته ام.
شاید برخی تصور میکنند که تحمل فشارهای آنجا را نداشتم ولی واقعیت این است که من در تحمل فشار و سختی کار مشکلی در خودم نمی بینم ولی واقعا تحمل عدم تغییر در مشکلات پیشرفت کار و تحمل همزیستی با نارسایی ها و مشکلات و موانع در حالی که راه حل اصلاحش را میدانم برایم سخت دشوار است.
از میان تمامی شرکتهایی که در این مدت متقاضی همکاری با من بودند شرکت دومی پیشنهاد و شرایط بهتری دارد. تنها مشکلش همان موبیلیتی بودن است. ضمن آنکه هنوز محیط و فضای آنان برایم ناشناخته است.
ماندن در دو راهی بسیار خسته کننده است. چون نمیتوانی تمرکز کنی. هر دم هم از این باغ بری میرسد و خبرهای مختلفی از اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ... کشور در تصمیماتم تاثیر میگذارند.
شاید همین بخش اول تصمیم گیری و انتخابم درست و کافی باشد.
فعلا که بیشتر کارهای متفرقه ام را تعطیل کرده ام تا بهتر تمرکز کنم. کمی به استراحت فکری احتیاج دارم.
تصمیم دارم کتاب برون سپاری را تمام کنم و بعد از آن دوره آموزش مدل خودم را تکمیل و اجرا کنم. از آمارهای سایتش مشخص است که علاقمندان زیادی دارد.
بعد از آن کتاب جدید قیمت گذاری را تکمیل خواهم کرد.
چاپ هر دو کتابها را میگذارم برای سال 88. با اینکه دوست داشتم کتاب مدلم را پس از ارائه در کنفرانس آذر ماه بفروشم.
کتابهای دیگر را میگذارم برای بعد از اینها. یادم می آید دوستی پیشنهاد میکرد که وقتی کتاب مینویسی هیچ وقت برنگرد که آنرا دوباره تکمیلتر کنی وگرنه کتابت هیچ وقت تمام نمیشود.
تازه میفهمم چه درست میگفته است. همین کتاب قیمت گذاری بارها و بارها تکمیل شده است و هنوز وقت نکرده ام ویرایش جدیدش را نهایی کنم. شاید باید کمی جدی تر کارهای معطل مانده را تمام کنم.
تصمیم گیری این بار برایم سخت تر شده است.
باید اولا از بین اینکه آیا مسئولیتی را در شرکت دیگری بپذیرم و یا اینکه کسب و کارم را بخصوص سایت چاپگر را گسترش دهم یکی را انتخاب کنم.
با توجه به مشکلات عدیده ای که در پستهای گذشته ذکر کردم به نظرم میرسد که میتوانم سایت چاپگر را در سایز کوچکتری فعال کرده و سرپا نگهدارم و بگذارم در کنار رادان آرام آرام حرکت کند و تجربه کسب کند تا اینکه فضای کسب و کار زمینه رشد سریعش را فراهم کند. در کنارش در یکی از شرکتهایی که به تخصصم نیاز دارند و میتوانند زمینه ساز رشد حرفه ای من شوند نیز فعالیت کنم.
این از اولین مرحله تصمیم گیری.
مرحله بعدی میماند اینکه حال از بین آن شرکت خارجی برای پست مدیریت فروش (که در چند پست قبلی به آن اشاره کرده بودم) و شرکت قبلی کدام را انتخاب کنم.
انتخاب شرکت قبلی برایم از این جهت راحت تر است که فضای آنجا و مشکلاتش را شناخته ام ولی اگر قرار باشد همان مسائل قبلی پا برجا باشند در آن صورت باز هم از اینکه نمیتوانم تغییراتم را پیاده کنم دچار ناراحتی شده و شخصیت حرفه ای خودم را در خطر خواهم دید و کار کردن برایم دشوار میشود.
پس از رد و بدل شدن چند ایمیل قرار شده است در این خصوص به طور جدی با مدیر عامل جلسه حضوری برگزار کنیم. مشکلات قبلی ام را که ناشی از روش مدیریتی حاکم بوده است برایش نوشته ام.
شاید برخی تصور میکنند که تحمل فشارهای آنجا را نداشتم ولی واقعیت این است که من در تحمل فشار و سختی کار مشکلی در خودم نمی بینم ولی واقعا تحمل عدم تغییر در مشکلات پیشرفت کار و تحمل همزیستی با نارسایی ها و مشکلات و موانع در حالی که راه حل اصلاحش را میدانم برایم سخت دشوار است.
از میان تمامی شرکتهایی که در این مدت متقاضی همکاری با من بودند شرکت دومی پیشنهاد و شرایط بهتری دارد. تنها مشکلش همان موبیلیتی بودن است. ضمن آنکه هنوز محیط و فضای آنان برایم ناشناخته است.
ماندن در دو راهی بسیار خسته کننده است. چون نمیتوانی تمرکز کنی. هر دم هم از این باغ بری میرسد و خبرهای مختلفی از اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ... کشور در تصمیماتم تاثیر میگذارند.
شاید همین بخش اول تصمیم گیری و انتخابم درست و کافی باشد.
فعلا که بیشتر کارهای متفرقه ام را تعطیل کرده ام تا بهتر تمرکز کنم. کمی به استراحت فکری احتیاج دارم.
تصمیم دارم کتاب برون سپاری را تمام کنم و بعد از آن دوره آموزش مدل خودم را تکمیل و اجرا کنم. از آمارهای سایتش مشخص است که علاقمندان زیادی دارد.
بعد از آن کتاب جدید قیمت گذاری را تکمیل خواهم کرد.
چاپ هر دو کتابها را میگذارم برای سال 88. با اینکه دوست داشتم کتاب مدلم را پس از ارائه در کنفرانس آذر ماه بفروشم.
کتابهای دیگر را میگذارم برای بعد از اینها. یادم می آید دوستی پیشنهاد میکرد که وقتی کتاب مینویسی هیچ وقت برنگرد که آنرا دوباره تکمیلتر کنی وگرنه کتابت هیچ وقت تمام نمیشود.
تازه میفهمم چه درست میگفته است. همین کتاب قیمت گذاری بارها و بارها تکمیل شده است و هنوز وقت نکرده ام ویرایش جدیدش را نهایی کنم. شاید باید کمی جدی تر کارهای معطل مانده را تمام کنم.
صادر کننده باشید
روسیه کالاهای ترکیه را تحریم کرد.
این یک فرصت خوب برای محصولات ایرانی است. برای پر کردن خلا کالاهای ترکیه ای باید:
1- روی اینترنت و دایرکتوری های بین المللی طرفهای تجاری احتمالی در روسیه را شناسایی کنید. اتاق بازرگانی دایرکتوری های خوبی دارد. با آنها مکاتبه کنید
2- برای طراحی بسته بندی محصولات و بروشورهای راهنما به زبان روسی همین حالا اقدام کنید
3- با طرفهای تجاری قرار حضوری بگذارید
4- پرینت بسته بندی به زبان روسی و راهنماها را به آنها در روسیه نشان دهید
5- پس از توافق در خصوص نحوه انتقال پول یک کمپین تبلیغاتی طراحی و اجرا کنید
6- محصولاتتان را با بسته بندی روسی زبان ارسال کنید
7- مراقب کیفیت محصولتان باشید تا وقتی تحریم کالای ترکیه لغو شد بازار را پس نگیرد
به همین سادگی!
این یک نمونه استفاده از فرصتهای موجود در عرصه بین المللی است
شاید واقعا به همین سادگی که گفتم نباشد ولی اگر در شرایط یک شرکت صادر کننده قرار داشته باشید بسیاری از کارها و زیرساختهای سازمانتان محیا است و فقط کافی است چنین فرصتهایی در مقاطع زمانی کوتاه پیش بیاید تا سریع بتوانید سهم بازاری برای خود ایجاد کنید.
اگر سازمان یک سازمان صادر کننده باشد واقعا از آنچه که در اینجا خواندید هم ساده تر خواهد بود.
این یک فرصت خوب برای محصولات ایرانی است. برای پر کردن خلا کالاهای ترکیه ای باید:
1- روی اینترنت و دایرکتوری های بین المللی طرفهای تجاری احتمالی در روسیه را شناسایی کنید. اتاق بازرگانی دایرکتوری های خوبی دارد. با آنها مکاتبه کنید
2- برای طراحی بسته بندی محصولات و بروشورهای راهنما به زبان روسی همین حالا اقدام کنید
3- با طرفهای تجاری قرار حضوری بگذارید
4- پرینت بسته بندی به زبان روسی و راهنماها را به آنها در روسیه نشان دهید
5- پس از توافق در خصوص نحوه انتقال پول یک کمپین تبلیغاتی طراحی و اجرا کنید
6- محصولاتتان را با بسته بندی روسی زبان ارسال کنید
7- مراقب کیفیت محصولتان باشید تا وقتی تحریم کالای ترکیه لغو شد بازار را پس نگیرد
به همین سادگی!
این یک نمونه استفاده از فرصتهای موجود در عرصه بین المللی است
شاید واقعا به همین سادگی که گفتم نباشد ولی اگر در شرایط یک شرکت صادر کننده قرار داشته باشید بسیاری از کارها و زیرساختهای سازمانتان محیا است و فقط کافی است چنین فرصتهایی در مقاطع زمانی کوتاه پیش بیاید تا سریع بتوانید سهم بازاری برای خود ایجاد کنید.
اگر سازمان یک سازمان صادر کننده باشد واقعا از آنچه که در اینجا خواندید هم ساده تر خواهد بود.
۱۳۸۷/۰۶/۰۹
اینترنتی بودن یا اینترنتی نبودن. مسئله این است
در خبری خواندم که معاون وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات احتمال تحریم اینترنت را بعید ندانسته است.
احتمال این اتفاق بسیار بعید به نظرم میرسد. ولی در هر حال ریسک بزرگی برای تمامی کسب و کارهای اینترنتی و سایتهای تجارت اینترنتی از جمله پروژه سایت چاپگر خواهد بود که مرا وادار میکند در خصوص سرمایه گذاری برای توسعه آن بااحتیاط گام بردارم.
فعلا که سایت در حال تکمیل است و اگر همه چیز طبق برنامه پیش برود فکر میکنم نیمه اول مهر برای ارائه خدمات اولیه افتتاح شود.
ولی به هر حال هر نوع محدودیت در دسترسی به اینترنت تهدید جدی برای کسب و کارهایی است که بر روی اینترنت بنا می شوند
بعد از سرویس DOCs توسط شرکت Google این بار مایکروسافت آفیس را تحت وب در اختیار شما قرار میدهد. دیگر میتوانید خودتان را از حمل فلشهای سبک و کوچک نیز بی نیاز کنید و کار را بر روی فایل اصلی در هر کجا که هستید در پیش بگیرید. سرویس فتوشاپ هم دیدنی است.
البته با این تهدیدات به نظرم نه تنها فلش ها را دور نریزید بلکه از هارد دیسکهای جانبی و قابل حمل نیز بی بهره نمانید.
احتمال این اتفاق بسیار بعید به نظرم میرسد. ولی در هر حال ریسک بزرگی برای تمامی کسب و کارهای اینترنتی و سایتهای تجارت اینترنتی از جمله پروژه سایت چاپگر خواهد بود که مرا وادار میکند در خصوص سرمایه گذاری برای توسعه آن بااحتیاط گام بردارم.
فعلا که سایت در حال تکمیل است و اگر همه چیز طبق برنامه پیش برود فکر میکنم نیمه اول مهر برای ارائه خدمات اولیه افتتاح شود.
ولی به هر حال هر نوع محدودیت در دسترسی به اینترنت تهدید جدی برای کسب و کارهایی است که بر روی اینترنت بنا می شوند
بعد از سرویس DOCs توسط شرکت Google این بار مایکروسافت آفیس را تحت وب در اختیار شما قرار میدهد. دیگر میتوانید خودتان را از حمل فلشهای سبک و کوچک نیز بی نیاز کنید و کار را بر روی فایل اصلی در هر کجا که هستید در پیش بگیرید. سرویس فتوشاپ هم دیدنی است.
البته با این تهدیدات به نظرم نه تنها فلش ها را دور نریزید بلکه از هارد دیسکهای جانبی و قابل حمل نیز بی بهره نمانید.
۱۳۸۷/۰۵/۳۰
حرفه ای باشید
در هر پوزیشنی یا کسب و کاری که هستید سعی کنید بهترین باشید.
فرقی نمیکند در حال حاضر مشغول چه کاری هستید. اصلا علاقه ای به این کار دارید یا خیر.
به نظرم واقعا نباید به این موضوع توجه کنید.
تمام حواس خود را متمرکز کنید.
بروید روی کارتان مطالعه کنید. ببینید چگونه میتوان در این کار بهترین بود.
حتی اگر کار شما نظافت کف ساختمان باشد با چنان شور و علاقه و دقتی این کار را انجام دهید که کف همه ساختمان برق بزند
این برق نشانه پشتکار شماست و همان برق، نگاهها را به سمت شما بر میگرداند.
این افراد شاخص میشوند و حتما رشد میکنند.
سعی کنید در کارتان شماره یک باشید
حرفه ای کسی است که تمام فکر و ذکرش در همین کار است و به قول خودمان "این کاره است".
فرق آدم حرفه ای با ادم غیر حرفه ای فقط در مهارتهای کاری نیست. اخلاق و منش و خصوصیات انسانی متعالی تری هم باید داشته باشید. ادم حرفه ای با حرف دیگران به اصطلاح نمیرقصد. کمی روی مسائل مختلف و مشکلاتی که پیش آمده است با صبر و تامل تصمیم گیری کنید. هر رفتاری در شان یک حرفه ای نیست. بگذارید دیگران شما را الگو قرار دهند. برای این کار چاره ای ندارید جز افزایش دانش خود.
فراموش نکنید که شما همواره نیازمند یادگیری هستید. سعی کنید از همه کس در همه زمان یاد بگیرید. "ادب از که آموختی از بی ادبان" را که یادتان هست. از رفتارهای بد دیگران هم به عنوان فرصت یادگیری بهره ببرید
فرقی نمیکند در حال حاضر مشغول چه کاری هستید. اصلا علاقه ای به این کار دارید یا خیر.
به نظرم واقعا نباید به این موضوع توجه کنید.
تمام حواس خود را متمرکز کنید.
بروید روی کارتان مطالعه کنید. ببینید چگونه میتوان در این کار بهترین بود.
حتی اگر کار شما نظافت کف ساختمان باشد با چنان شور و علاقه و دقتی این کار را انجام دهید که کف همه ساختمان برق بزند
این برق نشانه پشتکار شماست و همان برق، نگاهها را به سمت شما بر میگرداند.
این افراد شاخص میشوند و حتما رشد میکنند.
سعی کنید در کارتان شماره یک باشید
حرفه ای کسی است که تمام فکر و ذکرش در همین کار است و به قول خودمان "این کاره است".
فرق آدم حرفه ای با ادم غیر حرفه ای فقط در مهارتهای کاری نیست. اخلاق و منش و خصوصیات انسانی متعالی تری هم باید داشته باشید. ادم حرفه ای با حرف دیگران به اصطلاح نمیرقصد. کمی روی مسائل مختلف و مشکلاتی که پیش آمده است با صبر و تامل تصمیم گیری کنید. هر رفتاری در شان یک حرفه ای نیست. بگذارید دیگران شما را الگو قرار دهند. برای این کار چاره ای ندارید جز افزایش دانش خود.
فراموش نکنید که شما همواره نیازمند یادگیری هستید. سعی کنید از همه کس در همه زمان یاد بگیرید. "ادب از که آموختی از بی ادبان" را که یادتان هست. از رفتارهای بد دیگران هم به عنوان فرصت یادگیری بهره ببرید
۱۳۸۷/۰۵/۲۴
کارکنانتان را فاحشه نکنید
منظورم اصلا و ابدا خدای نکرده توهین و جسارت نبود. ولی این اصطلاحی است که اصولا در مورد زنان خیابانی بکار میرود.
اما در دنیای مدیریت تعبیر دیگری از این لغت می شود و برای دو دسته از کارکنان سازمانها به کار میرود:
1- کارکنانی که به خاطر نیازی که دارند (بخصوص مادی) به کار و شغلی که دوست ندارند تن میدهند.
2- کارکنانی که خودشان را به پول فروخته اند و اگر ببینند شرکت در مسیر اشتباهی قرار گرفته است خم به ابرو نمی آورند. فعلا که حقوقی دریافت میشود و به ما چه و ...
جدای از اینها برخی شرکتها هم فقط فیزیک و تن لش کارمندانشان را لازم دارند تا کارهای یدی را انجام دهند. حتی اگر این کارها توسط نرم افزارهای گران قیمت به اصطلاح اتوماسیون اداری کاملا الکترونیکی شده باشند.
به هر حال شرکتهای زیادی وجود دارند که به نیروی خلاقیت و قدرت فکر کارکنانشان نه تنها بهایی نمیدهند بلکه تصور میکنند احتیاجی هم به همفکری آنان ندارند در حالیکه اصولا افرادی که مسئول کاری هستند به مراتب بهتر از مدیرانشان از چم و خم کاری که انجام میدهند و ایرادهایش و کارهایی که میتواند آنرا بهبود بخشد مطلع هستند.
امروزه سرمایه اصلی شرکتها استفاده از قدرت خلاقیت و فکر کارکنانشان است چرا که دیگر سکانداری است که روزبه روز مهمتر می شود و پاروزنی دیگر اتوماتیک شده است.
راهبری و سکانداری از پاروزنی اهمیت بیشتری یافته است چون اهداف زود به زود تغییر می کنند و عوامل و نیروهای بسیار زیادی ما را احاطه کرده و تحت تاثیر قرار میدهند که باید بتوانیم به موقع و با چابکی عکس العمل سریعی از سازمانمان بروز دهیم. و این میسر نمیشود جز از طریق همدلی و مشارکت یکایک کارکنان.
این قدرت مدیران ارشد شرکتها است که چگونه بتوانند در دل کارکنان نفوذ کرده و آنان را نه به خاطر براورده کردن نیازهای حیاتی و پول بلکه به خاطر شوق و اشتیاق ناشی از دل بستن به شرکت و شغلشان در راستای اهداف شرکت به کار گمارند و با گوش دادن (نه فقط شنیدن) نقطه نظرات آنان پیرامون روشهای کار را بهبود بخشند
لطفا همین الان در مورد کارکنان زیر دستتان بیاندیشید.
شما آنان را چگونه بار آورده اید؟
اما در دنیای مدیریت تعبیر دیگری از این لغت می شود و برای دو دسته از کارکنان سازمانها به کار میرود:
1- کارکنانی که به خاطر نیازی که دارند (بخصوص مادی) به کار و شغلی که دوست ندارند تن میدهند.
2- کارکنانی که خودشان را به پول فروخته اند و اگر ببینند شرکت در مسیر اشتباهی قرار گرفته است خم به ابرو نمی آورند. فعلا که حقوقی دریافت میشود و به ما چه و ...
جدای از اینها برخی شرکتها هم فقط فیزیک و تن لش کارمندانشان را لازم دارند تا کارهای یدی را انجام دهند. حتی اگر این کارها توسط نرم افزارهای گران قیمت به اصطلاح اتوماسیون اداری کاملا الکترونیکی شده باشند.
به هر حال شرکتهای زیادی وجود دارند که به نیروی خلاقیت و قدرت فکر کارکنانشان نه تنها بهایی نمیدهند بلکه تصور میکنند احتیاجی هم به همفکری آنان ندارند در حالیکه اصولا افرادی که مسئول کاری هستند به مراتب بهتر از مدیرانشان از چم و خم کاری که انجام میدهند و ایرادهایش و کارهایی که میتواند آنرا بهبود بخشد مطلع هستند.
امروزه سرمایه اصلی شرکتها استفاده از قدرت خلاقیت و فکر کارکنانشان است چرا که دیگر سکانداری است که روزبه روز مهمتر می شود و پاروزنی دیگر اتوماتیک شده است.
راهبری و سکانداری از پاروزنی اهمیت بیشتری یافته است چون اهداف زود به زود تغییر می کنند و عوامل و نیروهای بسیار زیادی ما را احاطه کرده و تحت تاثیر قرار میدهند که باید بتوانیم به موقع و با چابکی عکس العمل سریعی از سازمانمان بروز دهیم. و این میسر نمیشود جز از طریق همدلی و مشارکت یکایک کارکنان.
این قدرت مدیران ارشد شرکتها است که چگونه بتوانند در دل کارکنان نفوذ کرده و آنان را نه به خاطر براورده کردن نیازهای حیاتی و پول بلکه به خاطر شوق و اشتیاق ناشی از دل بستن به شرکت و شغلشان در راستای اهداف شرکت به کار گمارند و با گوش دادن (نه فقط شنیدن) نقطه نظرات آنان پیرامون روشهای کار را بهبود بخشند
لطفا همین الان در مورد کارکنان زیر دستتان بیاندیشید.
شما آنان را چگونه بار آورده اید؟
۱۳۸۷/۰۵/۱۸
بلاگم جدید شد
همانطوریکه ملاحظه میکنید بلاگم جدید شد.
جدید یعنی اینکه قالبش تغییر اندکی داشته ولی در اصل از بلاگر کلاسیک به بلاگر جدید سویچ کردم.
کمی کار داشت. با اینکه قالبی سه ستونه قبلی خودم را بیشتر دوست داشتم ولی چون مجبور بودم از نو طراحی و تغییر دهم قابل استفاده نبود. برای همین از یکی از قالباهای بلاگر فارسی استفاده کردم که دوست عزیزم جناب آقای منیری زحمتش را برایم کشیدند .و من تغییراتم را اعمال کردم.
اشکالاتی که الان با آن مواجه هستم این است که :
1-برخی اسکریپتها را که باید به Head سورس وارد کنم قبول نمیکند و ایراد میگیرد.
2- عکس بالای سردرب بلاگم هم نمایش داده نمیشود.
3- پستهای طولامی ام که قبلا به دو بخش شکسته میشد اکنون اسکریپتش کار نمیکند و همه متن با هم نمایش دده میشود
4- بایگانی موضوعی که از خوشمزه استفاده میکرد دیده نمیشود و باید از تگهای بلاگر استفاده کنم که کاری زمان بر است.
5- نظرهای اخیر به مطالبم دیده نمیشوند
خلاصه کلی نواقص نسبت به نسخه قبلی با کلی امکانات نسخه جدید جا به جا شده اند
به هر حال خوشحال میشوم اگر نقطه نظر خودتان را برایم در باکس سمت راست علامت بزنید
بازیهای المپیک هم ظاهرا ساعت 8 و 8 دقیقه امروز یعنی 08/08/08 افتتاح میشود. چینی ها معتقدند عدد 8 خوش شانسی است
برای همه ورزشکاران کشورمان مدالهای رنگی آرزومندم و امیدوارم علیرغم محدودیت امکانات و ضعف مدیریت حاکم بر ورزش کشورمان نتیجه تلاششان را بگیرند
جدید یعنی اینکه قالبش تغییر اندکی داشته ولی در اصل از بلاگر کلاسیک به بلاگر جدید سویچ کردم.
کمی کار داشت. با اینکه قالبی سه ستونه قبلی خودم را بیشتر دوست داشتم ولی چون مجبور بودم از نو طراحی و تغییر دهم قابل استفاده نبود. برای همین از یکی از قالباهای بلاگر فارسی استفاده کردم که دوست عزیزم جناب آقای منیری زحمتش را برایم کشیدند .و من تغییراتم را اعمال کردم.
اشکالاتی که الان با آن مواجه هستم این است که :
1-برخی اسکریپتها را که باید به Head سورس وارد کنم قبول نمیکند و ایراد میگیرد.
2- عکس بالای سردرب بلاگم هم نمایش داده نمیشود.
3- پستهای طولامی ام که قبلا به دو بخش شکسته میشد اکنون اسکریپتش کار نمیکند و همه متن با هم نمایش دده میشود
4- بایگانی موضوعی که از خوشمزه استفاده میکرد دیده نمیشود و باید از تگهای بلاگر استفاده کنم که کاری زمان بر است.
5- نظرهای اخیر به مطالبم دیده نمیشوند
خلاصه کلی نواقص نسبت به نسخه قبلی با کلی امکانات نسخه جدید جا به جا شده اند
به هر حال خوشحال میشوم اگر نقطه نظر خودتان را برایم در باکس سمت راست علامت بزنید
بازیهای المپیک هم ظاهرا ساعت 8 و 8 دقیقه امروز یعنی 08/08/08 افتتاح میشود. چینی ها معتقدند عدد 8 خوش شانسی است
برای همه ورزشکاران کشورمان مدالهای رنگی آرزومندم و امیدوارم علیرغم محدودیت امکانات و ضعف مدیریت حاکم بر ورزش کشورمان نتیجه تلاششان را بگیرند
۱۳۸۷/۰۵/۱۶
ایده ای جالب برای عکس خانوادگی
عکس یک خانواده 5 نفره از سال 1976 تا 2007
به نظر من ایده جالبی است.
برای مشاهده عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید
به نظر من ایده جالبی است.
برای مشاهده عکس در سایز بزرگتر روی آن کلیک کنید
۱۳۸۷/۰۵/۱۲
تشکر
قبل از هر چیز بینهایت از بزرگواری ها و اظهار لطفهای شما عزیزانی که برایم پیام تبریک فرستادید سپاسگزارم.
در نظر دارم با حذف بخشهای جانبی، فصلهای تشریح مدل را برایتان در اینجا قرار دهم تا علاقمندان از آن استفاده کنند. گرچه آنرا به نام مدل مجاهدی در کنفرانس مدیریت و نیز در همایش برون سپاری معرفی خواهم کرد و نباید قبل از آنجا آنرا منتشر کنم، ولی فکر نمیکنم انتشار برخی از فصلهای آن محدودیتی برایم ایجاد کند. حداقل به عنوان شیرینی این موفقیت باید این کار را بکنم.
مجددا یک دنیا از محبتهای شما عزیزان سپاسگزاری میکنم.
فعلا دارم روی موضوع چاپگر دات کام به عنوان یک پایلوت آزمایشی "خرده فروشی بزرگ و مستقیم" فکر می کنم. موضوع مهمی که گاها در این مورد دلسردم میکند نیاز به تامین مالی در آینده فعالیت آن است، که شرایط فعلی تسهیلات بانکی و نرخهای وامها ممکن است در نهایت در سایز کوچکی باقی بماند و نتواند رشد سریعش را ادامه دهد و امکانات جوابگوی رشدش نباشد.
به عبارتی چشم انداز بسیار درخشانی برای این شبکه خرده فروشی میبینم ولی شدیدا توسعه آن وابسته به تامین منابعی است که با توجه به شرایط موجود به نظرم میرسد در آینده رشد آن با مشکلاتی مواجه خواهد شد.
برای همین با خودم فکر میکنم علیرغم بزرگی بازار ایران چطور است آنرا در کشور دیگری استارت بزنم و به ایران به عنوان یک مشتری سرویس بدهم.
حداقلش این است که تامین منابع مالی در کنار فضای باز و بین المللی کسب و کار فرصت رشد بیشتری فراهم خواهد کرد.
تبعاتی هم خواهدداشت که برگترینش عدم آشنایی با چالشهای محیط کسب و کار آن کشور است که شناسایی آنها زمان بر خواهد بود. در حالیکه تجربه فعالیت در بازار پر تلاطم ایران خودش سرمایه غنی برایم محسوب میشود.
روز پنجشنبه به دعوت یکی از شرکتهای چند ملیتی فعال در زمینه کالاهای مصرفی بهداشتی که قصد دارد وارد بازار ایران شود و تقریبا 8 نام تجاری بسیار معتبر دارد ملاقاتی در دفترشان داشتم. قصد دارند حضوری مستقیم در بازار ایران داشته باشند و از من برای مذاکره در خصوص همکاری برای مدیریت دفتر ایران دعوت کرده بودند.
نکته ای که برایم جالب بود و باعث شد که این پست را بنویسم این بود که پس از مذاکره به منظور جلب نظر من و نیز دادن اطلاعات بیشتر یک گزارش کامل 70 صفحه ای از وضعیت شرکت، وضعیت سهام آن، معرفی مدیران ارشد و میزان حقوق مدیران (با شفافیت کامل) برنامه ها و گزارشات مدیریت مالی، استراتژی های شرکت، و خلاصه تمام آنچه که میتوانست من را با وضعیت فعلی شرکت آشنا کند در اختیارم قرار گرفت تا آنرا مطالعه کنم و بعد جواب بدهم.
با اینکه بعد از ترک شرکت قبلی تقریبا به دعوت 3 شرکت لوازم خانگی دیگر، یک شرکت هواپیمایی یکی از کشورهای عربی منطقه و یک شرکت قطعات خودرو برای همکاری مذاکراتی داشتم ولی هیچکدام هیچ یک از اصول و جزئیاتی که در این شرکت رعایت میشد را حتی نمی دانستند. بخصوص آنکه این گزارش بسیار برایم جالب بود در حالیکه در سایر شرکتها نه تنها باید حواسم را جمع میکردم تا جواب سوالی را به جهت کسب تصویری از آن شرکت از لابلای صحبتهای مخاطبم بدست بیاورم بلکه خود مدیران هم گاها چنین تصویری شفاف از وضعیت شرکت خودشان ندارند که هیچ بلکه بسیاری از اطلاعات بیات شده! را نیز محرمانه تلقی میکردند.
علیرغم اینکه به نظرم همکاری با این شرکت به نوعی یک دانشکده بسیار غنی برایم خواهد بود ولی یک اشکال در همکاری با آنها برای من وجود دارد و آن اینکه آنها انتظار دارم بتوانم در صورت مثبت بودن عملکرد دو سال بعد مثلا در دفتر اسپانیا، سه سال بعدش در دفتر هنگ کنگ و چند سال بعدش در گوشه دیگری از دنیا پیشرفتهایی در حیطه فعالیتم ایجاد کنم.
حالا خودم شاید مشکل خاصی با اصطلاح "موبیلیتی" نداشته باشم ولی خانواده ام ظاهرا مشکل دارند.
یاد یکی از توصیه هایم افتادم که اینجا به درد خودم میخورد: مراقب باشید به جای انکه مشکل را حل کنید، حل را مشکل نکنید.
در نظر دارم با حذف بخشهای جانبی، فصلهای تشریح مدل را برایتان در اینجا قرار دهم تا علاقمندان از آن استفاده کنند. گرچه آنرا به نام مدل مجاهدی در کنفرانس مدیریت و نیز در همایش برون سپاری معرفی خواهم کرد و نباید قبل از آنجا آنرا منتشر کنم، ولی فکر نمیکنم انتشار برخی از فصلهای آن محدودیتی برایم ایجاد کند. حداقل به عنوان شیرینی این موفقیت باید این کار را بکنم.
مجددا یک دنیا از محبتهای شما عزیزان سپاسگزاری میکنم.
فعلا دارم روی موضوع چاپگر دات کام به عنوان یک پایلوت آزمایشی "خرده فروشی بزرگ و مستقیم" فکر می کنم. موضوع مهمی که گاها در این مورد دلسردم میکند نیاز به تامین مالی در آینده فعالیت آن است، که شرایط فعلی تسهیلات بانکی و نرخهای وامها ممکن است در نهایت در سایز کوچکی باقی بماند و نتواند رشد سریعش را ادامه دهد و امکانات جوابگوی رشدش نباشد.
به عبارتی چشم انداز بسیار درخشانی برای این شبکه خرده فروشی میبینم ولی شدیدا توسعه آن وابسته به تامین منابعی است که با توجه به شرایط موجود به نظرم میرسد در آینده رشد آن با مشکلاتی مواجه خواهد شد.
برای همین با خودم فکر میکنم علیرغم بزرگی بازار ایران چطور است آنرا در کشور دیگری استارت بزنم و به ایران به عنوان یک مشتری سرویس بدهم.
حداقلش این است که تامین منابع مالی در کنار فضای باز و بین المللی کسب و کار فرصت رشد بیشتری فراهم خواهد کرد.
تبعاتی هم خواهدداشت که برگترینش عدم آشنایی با چالشهای محیط کسب و کار آن کشور است که شناسایی آنها زمان بر خواهد بود. در حالیکه تجربه فعالیت در بازار پر تلاطم ایران خودش سرمایه غنی برایم محسوب میشود.
روز پنجشنبه به دعوت یکی از شرکتهای چند ملیتی فعال در زمینه کالاهای مصرفی بهداشتی که قصد دارد وارد بازار ایران شود و تقریبا 8 نام تجاری بسیار معتبر دارد ملاقاتی در دفترشان داشتم. قصد دارند حضوری مستقیم در بازار ایران داشته باشند و از من برای مذاکره در خصوص همکاری برای مدیریت دفتر ایران دعوت کرده بودند.
نکته ای که برایم جالب بود و باعث شد که این پست را بنویسم این بود که پس از مذاکره به منظور جلب نظر من و نیز دادن اطلاعات بیشتر یک گزارش کامل 70 صفحه ای از وضعیت شرکت، وضعیت سهام آن، معرفی مدیران ارشد و میزان حقوق مدیران (با شفافیت کامل) برنامه ها و گزارشات مدیریت مالی، استراتژی های شرکت، و خلاصه تمام آنچه که میتوانست من را با وضعیت فعلی شرکت آشنا کند در اختیارم قرار گرفت تا آنرا مطالعه کنم و بعد جواب بدهم.
با اینکه بعد از ترک شرکت قبلی تقریبا به دعوت 3 شرکت لوازم خانگی دیگر، یک شرکت هواپیمایی یکی از کشورهای عربی منطقه و یک شرکت قطعات خودرو برای همکاری مذاکراتی داشتم ولی هیچکدام هیچ یک از اصول و جزئیاتی که در این شرکت رعایت میشد را حتی نمی دانستند. بخصوص آنکه این گزارش بسیار برایم جالب بود در حالیکه در سایر شرکتها نه تنها باید حواسم را جمع میکردم تا جواب سوالی را به جهت کسب تصویری از آن شرکت از لابلای صحبتهای مخاطبم بدست بیاورم بلکه خود مدیران هم گاها چنین تصویری شفاف از وضعیت شرکت خودشان ندارند که هیچ بلکه بسیاری از اطلاعات بیات شده! را نیز محرمانه تلقی میکردند.
علیرغم اینکه به نظرم همکاری با این شرکت به نوعی یک دانشکده بسیار غنی برایم خواهد بود ولی یک اشکال در همکاری با آنها برای من وجود دارد و آن اینکه آنها انتظار دارم بتوانم در صورت مثبت بودن عملکرد دو سال بعد مثلا در دفتر اسپانیا، سه سال بعدش در دفتر هنگ کنگ و چند سال بعدش در گوشه دیگری از دنیا پیشرفتهایی در حیطه فعالیتم ایجاد کنم.
حالا خودم شاید مشکل خاصی با اصطلاح "موبیلیتی" نداشته باشم ولی خانواده ام ظاهرا مشکل دارند.
یاد یکی از توصیه هایم افتادم که اینجا به درد خودم میخورد: مراقب باشید به جای انکه مشکل را حل کنید، حل را مشکل نکنید.
۱۳۸۷/۰۵/۰۵
دفاع از پایان نامه
ساعاتی پیش جلسه دفاعیه پایان نامه من با اینکه بیش از شش ماه از تاریخ تکمیلش میگذشت خاتمه یافت و خوشبختانه پایان نامه من با عنوان ارائه مدلی جهت برون سپاری با کسب رتبه عالی و نمره 20 قبول شد.
در همینجا لازم میدانم ضمن تشکر از آقای دکتر ناجی زاده استاد راهنما، آقای دکتر شاه محمدی استاد مشاور و آقای دکتر ماکویی استاد ناظر، از یکایک عزیزانی که با حضور گرمشان و یا حتی از طریق تلفن و ارسال پیام کوتاه موجبات دلگرمی مرا فراهم نموده بودند تشکر کنم.
از کادر صمیمی آموزش دانشکده بخصوص سرکار خانم کربلایی که با دسته گل زیبایشان فضای دلمان را مثل همیشه عطر آگین نمودند و سرکار خانم مومنی و جناب آقای حمیدی نیز نهایت تشکر و قدر دانی خود را ابراز مینمایم.
همچنین از همسر گرانقدر و پر مهرم و فرزند نازنينم كه با صبر و تحمل و فراهم آوردن آسودگي خاطر و محيطي آرام مرا ياري رساندند تا با صرف وقتي كه به آنان تعلق داشت اين پايان نامه را به پايان برسانم نیز تشکر میکنم.
در همینجا لازم میدانم ضمن تشکر از آقای دکتر ناجی زاده استاد راهنما، آقای دکتر شاه محمدی استاد مشاور و آقای دکتر ماکویی استاد ناظر، از یکایک عزیزانی که با حضور گرمشان و یا حتی از طریق تلفن و ارسال پیام کوتاه موجبات دلگرمی مرا فراهم نموده بودند تشکر کنم.
از کادر صمیمی آموزش دانشکده بخصوص سرکار خانم کربلایی که با دسته گل زیبایشان فضای دلمان را مثل همیشه عطر آگین نمودند و سرکار خانم مومنی و جناب آقای حمیدی نیز نهایت تشکر و قدر دانی خود را ابراز مینمایم.
همچنین از همسر گرانقدر و پر مهرم و فرزند نازنينم كه با صبر و تحمل و فراهم آوردن آسودگي خاطر و محيطي آرام مرا ياري رساندند تا با صرف وقتي كه به آنان تعلق داشت اين پايان نامه را به پايان برسانم نیز تشکر میکنم.
۱۳۸۷/۰۴/۲۴
مشکل بلاگم در فایر فاکس
امروز متوجه شدم که بلاگم در فایرفاکس با مشکلاتی مواجه است.
از جمله اینکه لینک مشاهده ادامه پست دیده نمیشود. برای امتحان با IE و فایر فاکس این وبلاگم را باز کنید به پست زیرین توجه کنید.
به منظور جلوگیری از به هم خوردن نظم صفحه در پستهای طولانی من متن را دو بخشی کرده ام که ادامه متن تنها با کلیک روی لینک پایان بخش اول قابل مشاهده خواهد بود که این لینک در فایر فاکس دیده نمیشود.
ضمن آنکه قالب نظر سنجی که در سمت راست بلاگم قرار دارد نیز با فونت دیگری نمایش داده میشود که در نتیجه سوال نظر سنجی خوانا نیست.
دوستان فایر فاکسی میتوانند کمکم کنند؟
منتظر راهنمایی عزیزان هستم
از جمله اینکه لینک مشاهده ادامه پست دیده نمیشود. برای امتحان با IE و فایر فاکس این وبلاگم را باز کنید به پست زیرین توجه کنید.
به منظور جلوگیری از به هم خوردن نظم صفحه در پستهای طولانی من متن را دو بخشی کرده ام که ادامه متن تنها با کلیک روی لینک پایان بخش اول قابل مشاهده خواهد بود که این لینک در فایر فاکس دیده نمیشود.
ضمن آنکه قالب نظر سنجی که در سمت راست بلاگم قرار دارد نیز با فونت دیگری نمایش داده میشود که در نتیجه سوال نظر سنجی خوانا نیست.
دوستان فایر فاکسی میتوانند کمکم کنند؟
منتظر راهنمایی عزیزان هستم
جهش به بازارهای رقابتی
همانطور که میدانیم بسیاری از محصولات مانند اتوموبیل برای اولین بار در کشورهایی مانند آمریکا، ژاپن و برخی کشورهای اروپایی تولید شدند و تا مدتی این کشورها بیشترین سهم بازار جهانی را داشتند. اما اتفاقی که افتاده است این است که کشورهایی مانند چین و هند خیلی زود رشد کردند و بازار را تسخیر کردند.
بطور کلی بعد از سال 2000 محیط رقابتی جهانی تغییر کرده است و کشورها باید استراتژی های خود را در مقابل این تغییرات سریع، تغییر دهند.
در پاسخ به اینکه در مقابل تغییرات جهانی چه جهت گیری را باید اتخاذ کنیم به نظر میرسد دو راه وجود دارد:
1- به جهش به بازار جهانی بیاندیشیم
2- به دنبال پارادایم جدید مدیریتی باشیم
بطور کلی بعد از سال 2000 محیط رقابتی جهانی تغییر کرده است و کشورها باید استراتژی های خود را در مقابل این تغییرات سریع، تغییر دهند.
در پاسخ به اینکه در مقابل تغییرات جهانی چه جهت گیری را باید اتخاذ کنیم به نظر میرسد دو راه وجود دارد:
1- به جهش به بازار جهانی بیاندیشیم
2- به دنبال پارادایم جدید مدیریتی باشیم
این دو راه دو جهت متفاوت را نشان میدهند.
استراتژی اول یعنی جهش به بازار رقابتی در استراتژی های کشورهایی نظیر چین و هند و مانند آنها دیده میشود. قبل از جهش با بازار رقابتی باید به سه سوال اساسی پاسخ دهیم:
1- مادر آینده چه میخواهیم انجام دهیم؟
نقاط قوت ما چیست؟
3- سبک و روش جاری ما چیست؟ برخی از شرکتها روش خاصی برای آموزش، ارتباط با مشتریان و یا بهبود کیفیت ندارند که این موضوع حرکت آنها را در بازار رقابتی مشکل میکند.
بهتر آن است که اول اقدام کنیم، ایرادهای خود را ببینیم، یاد بگیریم و در نهایت آنها را اصلاح کنیم. این یکی از مفاهیم بهبود مستمر است. ما نمیتوانیم آینده را پیش بینی کنیم و تمام مسائل آینده را از قبل ببینیم و برای همه آنها برنامه ریزی کنیم.
علاوه بر این موارد چند عامل مهم برای جهش به بازار رقابتی وجود دارد که در کشورهایی مانند آمریکا، ژاپن، هند و چین دیده میشود:
1- جاری باشیم و گذشته را فراموش کنیم، تجاربی از گذشته که بیشترین خطر را برای ما دارند، موفقیتهای ما هستند. باید آنها را فراموش کنیم. در غیر این صورت سعی خواهیم کرد آنها را تکرار کنیم در حالیکه محیط تغییر کرده است. باید با مسائل کسب و کار به طور نو آورانه برخورد کنیم و مدیریت جهشی داشته باشیم.
2- مدعی باشیم. به هیچ کس اعتماد نکنید. هر قدرت و توانایی ضعف هایی نیز دارد. اول به تمرین اعتماد کنید. از ادامه دادن بیهوده چیزهایی که نیاز ندارید بپرهیزید. با مطالعه بیشتر از حد شیوه های ژاپنی یا کشورهای دیگر ذهنتان را محدود نکنید. شیوه مدیریت ایرانی خودتان را ایجاد کنید.
3- از مسائل خلاف جریان طبیعی دوری نکنید. اغلب افراد در مقابل تغییر مقاومت نشان میدهند و می خواهند به همان حالت قبلی باقی بمانند. خیلی از افراد به همین دلیل در مقابل نوآوری مقاومت میکنند.
4- فراموش نکنید که همیشه شرایط در حال نو شدن است و شما با تغییرات پیش بینی نشده روبرو میشوید پس باید آمادگی مقابله با آنرا در خود ایجاد کنید.
5- گذشته را فرموش کنید. مرتبا وقت خود را صرف کنترل گذشته نکنید.
6- تمرکز کنید. روی مسائل مختلف پیش رو تمرکز کنید تا بتوانید با دید وسیع و جامع در زمان کمتر برای آنها راه حلهایی بیابید. از همه مهمتر روی مشتریان خود تمرکز کنید. این مشتری است که منبع درآمد ماست و به ما پول میدهد و هدف ما ایجاد رضایت در مشتری است. کیفیت خوب محصولات کافی نیست که موجب کسب درآمد بنگاه میشود. توجه به نیاز تک تک مشتریان و توجه به رضایت مشتری موجب کسب درآمد و بقای بنگاه میشود. هدف نهایی سازمانها پول نیست، ولی همانطور که هوا برای حسات انسان لازم است پول نیز برای ادامه حیات سازمانها ضروری است.
ارتباط با تک تک مشتریان و توجه به رضایت آنها، یک پارادایم جدید است که در ماورای رشد و رقابت در بازار به رضایت مشتری می اندیشد. سازمانها مانند انسانها و طبیعت تا ابد رشد نمیکنند و هدف نهایی آنها رشد مداوم نیست بلکه بقا ضرورت بیشتری دارد.
و اما دومین راه که همان به دنبال پارادایم جدید مدیریت بودن است:
. لذا عینا نقل قول میگردد:مدیریت جهشی یا شکافنده به شما قابلیت توسعه امکان انتقال از یک وضعیت به وضعیت دیگر را میدهد (پروفسور شوجی شیبا- 1386 (خوشحالم که تفکراتم به ایشان نزدیک است چون به نوعی تاییدی است بر عرائض اینجانب.)).
مدیریت شکافنده یک مدیریت آینده نگر است و گذشته را کنترل نمیکند. در دیدگاه کنترلی نگاه مدیریت به گذشته است، در دیدگاه بهبود نگاه مدیریت به حال است و در نهایت در دیدگاه شکافنده نگاه مدیریت به آینده است.
مدیران ارشد سازمانهای امروز، در محیطی که مرتب در حال تغییر است باید دیدگاه شکافنده داشته باشند. توجه زیاد به گذشته و الگو برداری از تجارب خوب و بد آن، چابکی سازمان را در برابر تغییرات محیطی کاهش میدهد و مدیران را در تصمیم گیری به اشتباه می اندازد.
سه گام برای پذیرش این مفهوم و این دیدگاه وجود دارد:
قدم اول کسب دانش. استخراج دانش از اطلاعات
قدم دوم: فهمدین است. فهمیدن از دانش استخراج میشود. در این حالت میتوان مفاهیم مشابه را با دانش کسب شده توجیه و تفسیر کرد.
قدم سوم مهرات است. بدون مهارت قادر به کسب پول نخواهیم بود. پول در نتیجه رفتار ما بدست می آید در نتیجه تکرار تجربیات (است که) مهارت کسب میشود.
۱۳۸۷/۰۴/۱۹
رمز ارزان بودن کالای چینی
ارزان بودن قیمت کالاهای چینی دیگر تقریبا بر همه آشکار است.
بسیاری از ما به این موضوع که عوامل مختلفی موجب کاهش بهای تمام شده کالای چینی میگردند پرداخته اند. هزینه مواد اولیه، نرخ پایین دستمزدها، نسبت ارزش یوان چین در مقابل دلار و ... از جمله عواملی بوده اند که تقریبا در همه جا به آنها اشاره شده و در مورد آنها صحبت شده است.
اما آنچه در این پست به آن اشاره خواهد شد هزینه های مهم دیگری است که مربوط به هیچ یک از پارامترهای فوق نمیشود. منظورم هزینه های بازاریابی و فروش است.
اگر دقت کرده باشید کالاهای چینی از عوامل مربوط به بازاریابی نیز استفاده کرده اند تا کالاهایشان ارزان تمام شود. به عبارتی دیگر اگر همه عواملی که قبلا به آن پرداخته میشد مربوط به ارزان سازی کالا بود، این بار با استفاده از حذف زیرکانه هزینه های بازاریابی در اصل استراتژی ارزان فروشی برای کالاهای چینی نمایان میگردد.
ارزان فروشی در کالاهای چینی در اصل یک نوع استراتژی پنهانی است که منجر شده است تا هزینه های گوناگون بازاریابی و فروش روی دوش مشتری بیفتد. هزینه هایی مانند:
1- مدیریت نام تجاری: کالاهای چینی به دلیل آنکه نام تجاری مورد دلخواه مشتری را روی محصولات درج میکنند در اصل تمامی هزینه های مربوط به مدیریت نام تجاری را به مشتری منتقل کرده و میتوانند کالایشان را حذف این هزینه ارزان تر بفروش برسانند
2- هزینه های پروموشن: تبلیغ و پروموشنهای محصولات چینی با خریدار است
3- هزینه توزیع: بخش عمده ای از قیمت فروش کالا مربوط بههزینه های توزیع میباشد. در کالاهای چینی تاجران کالا را تهیه نموده و خود بایستی هزینه های توزیع را متحمل شوند تا کالا در نهایت به دست مصرف کننده نهایی برسد. از تخفیفات فروشندگان نیز خبری نیست. کمتر شرکت چینی را میابید که نماینده فروش داشته باشد.
اگر کمی توجه کنید به راحتی میتوانید این لیست را توسعه دهید. کالاهای چینی هیچکدام از این هزینه ها را ندارند و لذا علاوه بر قیمت تمام شده محصولات، قیمت فروش آنها نیز بسیار پایین میباشد.
بسیاری از ما به این موضوع که عوامل مختلفی موجب کاهش بهای تمام شده کالای چینی میگردند پرداخته اند. هزینه مواد اولیه، نرخ پایین دستمزدها، نسبت ارزش یوان چین در مقابل دلار و ... از جمله عواملی بوده اند که تقریبا در همه جا به آنها اشاره شده و در مورد آنها صحبت شده است.
اما آنچه در این پست به آن اشاره خواهد شد هزینه های مهم دیگری است که مربوط به هیچ یک از پارامترهای فوق نمیشود. منظورم هزینه های بازاریابی و فروش است.
اگر دقت کرده باشید کالاهای چینی از عوامل مربوط به بازاریابی نیز استفاده کرده اند تا کالاهایشان ارزان تمام شود. به عبارتی دیگر اگر همه عواملی که قبلا به آن پرداخته میشد مربوط به ارزان سازی کالا بود، این بار با استفاده از حذف زیرکانه هزینه های بازاریابی در اصل استراتژی ارزان فروشی برای کالاهای چینی نمایان میگردد.
ارزان فروشی در کالاهای چینی در اصل یک نوع استراتژی پنهانی است که منجر شده است تا هزینه های گوناگون بازاریابی و فروش روی دوش مشتری بیفتد. هزینه هایی مانند:
1- مدیریت نام تجاری: کالاهای چینی به دلیل آنکه نام تجاری مورد دلخواه مشتری را روی محصولات درج میکنند در اصل تمامی هزینه های مربوط به مدیریت نام تجاری را به مشتری منتقل کرده و میتوانند کالایشان را حذف این هزینه ارزان تر بفروش برسانند
2- هزینه های پروموشن: تبلیغ و پروموشنهای محصولات چینی با خریدار است
3- هزینه توزیع: بخش عمده ای از قیمت فروش کالا مربوط بههزینه های توزیع میباشد. در کالاهای چینی تاجران کالا را تهیه نموده و خود بایستی هزینه های توزیع را متحمل شوند تا کالا در نهایت به دست مصرف کننده نهایی برسد. از تخفیفات فروشندگان نیز خبری نیست. کمتر شرکت چینی را میابید که نماینده فروش داشته باشد.
اگر کمی توجه کنید به راحتی میتوانید این لیست را توسعه دهید. کالاهای چینی هیچکدام از این هزینه ها را ندارند و لذا علاوه بر قیمت تمام شده محصولات، قیمت فروش آنها نیز بسیار پایین میباشد.
۱۳۸۷/۰۴/۱۳
نمونه ای از سرویس خوب مادیران
چون تلویزیونمان کمی قدیمی شده بود تصمیم داشتم روی خرید و انتخاب نوع جدیدش بررسی هایی انجام دهم.
یادم افتاد که یکی از دوستان بزرگوارم مدیر فروش اعتباری مادیران هستند (اسم نمیبرم چون شاید ایشان تمایلی به این کار نداشته باشند)
با ایشان تماس گرفتم و از من دعوت کردند تا هم دیداری تازه کنیم و هم در این خصوص صحبت کنیم. سه شنبه عصر در دفتر ایشان بودم.
البته قبل از آن در خصوص تلویزیونهایی که توسط مادیران ساخته و یا عرضه میشود مطالعاتی انجام داده بودم ولی چون در مورد سایزها شناخت خوبی نداشتم با توجه به صحبتهایی که شد برای انتخاب بهتر با هم به نمایشگاه محصولات رفتیم و نمونه ها را دیدم و در نهایت مدلی را انتخاب کردم.
از ایشان در مورد زمان تحویل سوال کردم که فرمودند: "با اینکه من خودم عازم سفر هستم ولی بعد از انجام کارهای اداری فردا اصولا تا ساعت 13 فردا تلویزیونت را تحویل میگیری بعد هم زنگ بزنی برای نصبش می آیند". البته هر دو معتقد بودیم کارهای روتینی که به صورت سفارشی انجام شوند غالبا دچار دردسرهایی میشوند و ترجیح دادیم سفارشی صورت نگیرد تا در ضمن عملکرد شرکتش را هم به طور واقعی ارزیابی کنیم. کارهای اداری را همانجا انجام دادیم.
یادم افتاد که یکی از دوستان بزرگوارم مدیر فروش اعتباری مادیران هستند (اسم نمیبرم چون شاید ایشان تمایلی به این کار نداشته باشند)
با ایشان تماس گرفتم و از من دعوت کردند تا هم دیداری تازه کنیم و هم در این خصوص صحبت کنیم. سه شنبه عصر در دفتر ایشان بودم.
البته قبل از آن در خصوص تلویزیونهایی که توسط مادیران ساخته و یا عرضه میشود مطالعاتی انجام داده بودم ولی چون در مورد سایزها شناخت خوبی نداشتم با توجه به صحبتهایی که شد برای انتخاب بهتر با هم به نمایشگاه محصولات رفتیم و نمونه ها را دیدم و در نهایت مدلی را انتخاب کردم.
از ایشان در مورد زمان تحویل سوال کردم که فرمودند: "با اینکه من خودم عازم سفر هستم ولی بعد از انجام کارهای اداری فردا اصولا تا ساعت 13 فردا تلویزیونت را تحویل میگیری بعد هم زنگ بزنی برای نصبش می آیند". البته هر دو معتقد بودیم کارهای روتینی که به صورت سفارشی انجام شوند غالبا دچار دردسرهایی میشوند و ترجیح دادیم سفارشی صورت نگیرد تا در ضمن عملکرد شرکتش را هم به طور واقعی ارزیابی کنیم. کارهای اداری را همانجا انجام دادیم.
ساعت 12 روز چهارشنبه تلوزیون به رایگان برایم تا جلوی میز تلویزیون حمل شده بود.
برای نصبش تماس گرفتم و گفتند با توجه به اینکه قطع شدن های مکرر برق برنامه های آنان را فشرده کرده ولی تا ساعت 16 حتما می آیند.
اما ساعت 13:30 نصاب محترم در منزل ما کار نصب و تحویل رایگان آنرا آغاز کرده بود.
زنگ زدم تا از دوستم تشکر کنم که دیدم به پشتوانه سیستمی که از مدیریت خوبش برخوردار بود با خیال راحت در فرودگاه منتظر پروازش بود.
به هر حال این پست را تقدیم میکنم به همه کارکنان واحد اعتباری مادیران که با همکاری و تعامل خوبشان توانستند چنین سیستم منظم یکپارچه ای را فراهم آورند. بخصوص دوست عزیزم که با مدیریت خوبش توانسته است این تعاملات را بین کارکنان قسمت خودش فراهم آورد.
البته متاسفانه کارکنان قسمت نمایشگاه محصولات (که البته خارج از حیطه مدیریت دوست بزرگوارم بود) از آموزش کافی برخوردار نبودند و آقایی که بنده را راهنمایی میکردند ضمن آنکه برخی سایزهای صفحه نمایش را اشتباه عنوان کردند در پاسخ به سوالم در خصوص قابلیت تصویر در تصویر و چند تصویر در یک تصویر پاسخ دادند که همه مدلها این قابلیت را دارند در حالیکه مدلی که تحویل من شد فاقد این قابلیت بود و البته من فرصتی برای تعویضش نداشتم چون دیگر سورپرایز خاصیتش را از دست میداد و شادی خانواده ام کمی کمرنگ میشد و دومی برایم مهم تر بود.
و اما چرا اینها را نوشتم؟
- اول آنکه از مدیریت خوب دوستم و همکاری کارکنان واحد اعتباری مادیران تشکر کرده باشم.
- دوم آنکه یک یادآوری کوچکی باشد مبنی بر اینکه خواستن توانستن است. برای ارائه سرویس خوب به مشتری فقط کافی است اراده کنید و اراده خود را نیز باور داشته باشید.
- سوم آنکه اهمیت آموزش کارکنان بخصوص کارکنان Front Office که در مباحث مدیریت خدمات بارها به آن اشاره میکنم را یادآور شوم که غفلت از آن ممکن است فعالیت تمامی مجموعه را زیر سوال ببرد.
- چهارم آنکه مدیر زمانی کاری را پیش میبرد که از پشتیبانی خوب کارکنانش برخوردار باشد و کارکنانی مدیرشان را حمایت میکنند و یاری میرسانند که اهمیت وجودشان توسط مدیرشان درک شده باشد.
- پنجم آنکه بروم این پست را نشان بدهم تا هم تخفیف خوبی از آنها بگیرم و هم بابت حق الزحمه تبلیغ آنها خلاصه یک جورایی با هم کنار بیاییم!!
۱۳۸۷/۰۴/۰۸
نخستین همایش ملی نگهداری و تعمیرات بهرهور فراگیر
از من دعوت شده تا در یکی از پنلهای مدیریتی روز اول نخستین همایش ملی نگهداری و تعمیرات بهرهور فراگیر حضور داشته باشم.
باعث خوشحالی بنده خواهد بود اگر بتوانم با وبلاگ نویسان محترمی که در زمینه تعمیرات و نگهداری می نویسند و در آنجا حضور خواهند داشت از نزدیک دیداری داشته باشم.
گرچه صبح اول باید در جلسه هیئت حل اختلاف دارایی که برایمان وقت تعیین نموده اند شرکت کنم و اگر به موقع تمام شود خودم را برسانم، ولی امیدوارم تاخیر نداشته باشم.
قبلا از لطف و بزرگواری دست اندرکاران این همایش که بنده را قابل دانسته اند تشکر میکنم.
پ.ن: حیف است این مطلب را نخوانید.
باعث خوشحالی بنده خواهد بود اگر بتوانم با وبلاگ نویسان محترمی که در زمینه تعمیرات و نگهداری می نویسند و در آنجا حضور خواهند داشت از نزدیک دیداری داشته باشم.
گرچه صبح اول باید در جلسه هیئت حل اختلاف دارایی که برایمان وقت تعیین نموده اند شرکت کنم و اگر به موقع تمام شود خودم را برسانم، ولی امیدوارم تاخیر نداشته باشم.
قبلا از لطف و بزرگواری دست اندرکاران این همایش که بنده را قابل دانسته اند تشکر میکنم.
پ.ن: حیف است این مطلب را نخوانید.
۱۳۸۷/۰۴/۰۶
مردم متعهد ترند یا دولت؟
نمیدانم تا به حال فرصتی پیش آمده است که کارخانه ای را از نزدیک ببینید یا نه.
ماشین آلات مختلفی که مشغول به کار هستند و برای انجام کار جاری تنظیماتی روی آنها صورت گرفته است.
در نظر بگیرید که وقتی برق قطع میشود چقدر ضایعات و کالای نیمه ساخته معیوب روی هر دستگاه باقی میماند؟
تا بیایی دوباره مواد ناقص آسیب دیده را از دستگاه خارج کنی و دستگاه دوباره تنظیم شود و ... حتی در برخی دستگاهها ماشین باید تا درجه خاصی گرم شود و آماده شود و ... کلی زمان صرف میشود.
فکر میکنید چقدر هزینه روی دست شرکتها باقی میگذارد؟
مشاغلی نظیر دندانپزشکان و ... هم که مستقیما سر و کارشان با برق است بسیار زیادند.
اصلا فرض کنیم من نوعی فردی علاف و بیکار هستم. آیا دولت قبول میکند قبض برقم را یکروز دیرتر پرداخت کنم؟ اگر تاخیر کنم و به تعهدم عمل نکنم برقم قطع نمیشود؟
چند پست قبل تر خواندید که اداره آب بابت تجدید قرارداد!! از ما چند میلیون پول گرفت.
این سوال برایم مطرح شده است که من نوعی علاف و بیکار مگر مشترک برق نیستم؟ وقتی برق قطع میشود آیا اداره برق نباید متعهد به جبران خسارت ناشی از عدم ارائه سرویس مناسب باشد؟
ظاهرا تعهد دولت کمتر از مردم است چرا که ما متعهدیم حتما سر موقع پول قبض برق را بپردازیم ولی دولت تعهدی ندارد سرویس خوبی بدهد و اعتراض هم به جایی نمیرسد.
حال اگر فرض کنیم در این میان من شغلی داشته باشم که با قطع برق نتوانم کارم را انجام دهم چه کسی زیان ساعات بی برقی با به عبارتی بی کاری مرا جبران خواهد کرد؟
آیا باید برای کاری 8 ساعته که به علت قطع دو ساعته برق معادل 6 ساعت کار کرده ام به اندازه هزینه های 8 ساعت کاری سازمان هزینه های محصول را محاسبه کنم و به مردم اجحاف کنم؟
به هر حال حقوق پرسنل و اجاره محل که کاری به برق ندارند.
بگذریم از اینکه قطع و وصل برق ممکن است چه صدماتی به وسائل برقی همین شرکتها یا حتی منازل وارد کند.
البته هم بحث قطع برق این روزها در جریان است و هم بیچاره وزارت نیرو دیوارش کوتاه بود که من در موردش نوشتم. خود شما صدها سازمان (راستی چرا اینقدر سازمان داریم؟) دیگر را میتوانید نام ببرید که تعهد زیادی در متولیان آنها نسبت به مردم احساس نمیشود.
ظاهرا فیلتر شدن وبلاگم مرتفع شده است. البته اگر این بار به خاطر این پست فیلترش نکنند..
برای حسن ختام بد نیست آمارهایی که جناب آقای عاقلی درج نموده اند را مطالعه کنید.
و صد البته حیف است که این یادداشت بسیار جالب جناب آقای امیراحمدی عزیز را نخوانید
ضمنا این لینکهای اشتراکی که در زیر پستها اضافه شده اند کاری است از وبلاگ وب 3 که در اینجا از راهنمایی های ایشان تشکر میکنم. علیرغم اینکه قالب وبلاگم کلاسیک است ولی کدهای ایشان برای بلاگر جدید است برخی از لینکها ممکن است درست کار نکنند که قبلا تارفع کامل آنها از شما عزیزان پوزش میخواهم
ماشین آلات مختلفی که مشغول به کار هستند و برای انجام کار جاری تنظیماتی روی آنها صورت گرفته است.
در نظر بگیرید که وقتی برق قطع میشود چقدر ضایعات و کالای نیمه ساخته معیوب روی هر دستگاه باقی میماند؟
تا بیایی دوباره مواد ناقص آسیب دیده را از دستگاه خارج کنی و دستگاه دوباره تنظیم شود و ... حتی در برخی دستگاهها ماشین باید تا درجه خاصی گرم شود و آماده شود و ... کلی زمان صرف میشود.
فکر میکنید چقدر هزینه روی دست شرکتها باقی میگذارد؟
مشاغلی نظیر دندانپزشکان و ... هم که مستقیما سر و کارشان با برق است بسیار زیادند.
اصلا فرض کنیم من نوعی فردی علاف و بیکار هستم. آیا دولت قبول میکند قبض برقم را یکروز دیرتر پرداخت کنم؟ اگر تاخیر کنم و به تعهدم عمل نکنم برقم قطع نمیشود؟
چند پست قبل تر خواندید که اداره آب بابت تجدید قرارداد!! از ما چند میلیون پول گرفت.
این سوال برایم مطرح شده است که من نوعی علاف و بیکار مگر مشترک برق نیستم؟ وقتی برق قطع میشود آیا اداره برق نباید متعهد به جبران خسارت ناشی از عدم ارائه سرویس مناسب باشد؟
ظاهرا تعهد دولت کمتر از مردم است چرا که ما متعهدیم حتما سر موقع پول قبض برق را بپردازیم ولی دولت تعهدی ندارد سرویس خوبی بدهد و اعتراض هم به جایی نمیرسد.
حال اگر فرض کنیم در این میان من شغلی داشته باشم که با قطع برق نتوانم کارم را انجام دهم چه کسی زیان ساعات بی برقی با به عبارتی بی کاری مرا جبران خواهد کرد؟
آیا باید برای کاری 8 ساعته که به علت قطع دو ساعته برق معادل 6 ساعت کار کرده ام به اندازه هزینه های 8 ساعت کاری سازمان هزینه های محصول را محاسبه کنم و به مردم اجحاف کنم؟
به هر حال حقوق پرسنل و اجاره محل که کاری به برق ندارند.
بگذریم از اینکه قطع و وصل برق ممکن است چه صدماتی به وسائل برقی همین شرکتها یا حتی منازل وارد کند.
البته هم بحث قطع برق این روزها در جریان است و هم بیچاره وزارت نیرو دیوارش کوتاه بود که من در موردش نوشتم. خود شما صدها سازمان (راستی چرا اینقدر سازمان داریم؟) دیگر را میتوانید نام ببرید که تعهد زیادی در متولیان آنها نسبت به مردم احساس نمیشود.
ظاهرا فیلتر شدن وبلاگم مرتفع شده است. البته اگر این بار به خاطر این پست فیلترش نکنند..
برای حسن ختام بد نیست آمارهایی که جناب آقای عاقلی درج نموده اند را مطالعه کنید.
و صد البته حیف است که این یادداشت بسیار جالب جناب آقای امیراحمدی عزیز را نخوانید
ضمنا این لینکهای اشتراکی که در زیر پستها اضافه شده اند کاری است از وبلاگ وب 3 که در اینجا از راهنمایی های ایشان تشکر میکنم. علیرغم اینکه قالب وبلاگم کلاسیک است ولی کدهای ایشان برای بلاگر جدید است برخی از لینکها ممکن است درست کار نکنند که قبلا تارفع کامل آنها از شما عزیزان پوزش میخواهم
۱۳۸۷/۰۴/۰۳
خائن!؟
گاس هيدينگ مربي هلندي تيم ملي روسيه، تيم ملي كشورش هلند را در بازي هاي قهرماني اروپا شكست داد.
برخي به او لقب خائن داده اند.
به نظر شما اگر باعث ميشد روسيه ميباخت خائن نبود؟
در هر صورت به او لقب خائن تعلق ميگرفت.
حرفه اي شدن و رفتار حرفه اي داشتن واقعا سخت است.
با خودم فكر ميكردم اگر با مولينكس باعث ميشدم مثلا پارس خزر در بازار عقب رانده شود خائن بودم؟
شتاب پيش از شناخت و درنگ پس از آگاهي نشانه ضعف و ناداني است. علي (ع)
راستي آيا اگر كس ديگري اين جمله را ميگفت عميقا به آن مي انديشيديم؟
يعني عقلمان به چشممان است؟
پ.ن: راستي انگار وبلاگم در سپنتا فيلتر شده است. با پارس ان لاين توانستم وارد شوم. لطفا اگر شما هم اينجا را فيلتر شده ديديد به من خبر دهيد
برخي به او لقب خائن داده اند.
به نظر شما اگر باعث ميشد روسيه ميباخت خائن نبود؟
در هر صورت به او لقب خائن تعلق ميگرفت.
حرفه اي شدن و رفتار حرفه اي داشتن واقعا سخت است.
با خودم فكر ميكردم اگر با مولينكس باعث ميشدم مثلا پارس خزر در بازار عقب رانده شود خائن بودم؟
شتاب پيش از شناخت و درنگ پس از آگاهي نشانه ضعف و ناداني است. علي (ع)
راستي آيا اگر كس ديگري اين جمله را ميگفت عميقا به آن مي انديشيديم؟
يعني عقلمان به چشممان است؟
پ.ن: راستي انگار وبلاگم در سپنتا فيلتر شده است. با پارس ان لاين توانستم وارد شوم. لطفا اگر شما هم اينجا را فيلتر شده ديديد به من خبر دهيد
۱۳۸۷/۰۳/۳۰
تغيير 10 برابر
همانگونه که قول داده بودم ادامه پست قبلی را ارسال میکنم که البته بخشی از مقاله خودم در کنفرانس مدیریت هم هست و به عبارتی دیگر شالوده سخنم در این موضوع میباشد.
اجازه میخواهم (جسارتا) این پست را تقدیم کنم به دوست عزیزم جناب آقای مهندس اطاعت که علیرغم اینکه کمتر از یکسال است که از نزدیک یکدیگر را دیده ایم و قبلا به صورت مجازی با هم آشنا بوده و در تماس بودیم، بسیار شیفته نجابت، اصالت و شخصیت و ادب ایشان شده ام و ایشان خوشبختانه هواره بنده را مورد لطف و توجه خود قرار داده اند که امیدوارم روزی بتوانم ذره ای از محبتهایشان را جبران کنم و آرزو میکنم همواره به وسعت قلبشان از نعمتهای الهی بهره مند باشند. در نهایت چون هر چقدر از شخصیت ایشان تعریف کنم باز کم گفته ام ترجیح میدهم به همین خلاصه اکتفا کنم.
باعث افتخار و سربلندی من است که به واقع و بدون تعارف تک به تک عزیزان و بزرگوارانی که بنده افتخار ارتباط با آنها را چه به صورت حضوری یا تلفنی و یا مجازی و ازطریق وب یافته ام هر کدام شخصیتی منحصر به فرد و بسیار محترم هستند که همواره در طول زندگیم رفتارهای بسیاری را از آنان یاد گرفته ام. این پستم را تقدیم به همه شما میکنم و از دور صورت ماهتان را میبوسم.
و اما تغییر 10 برابر:
درست است كه كسب و كارها از جنبههاي مختلف فناوري، مشتري، رقبا، قوانين و مانند آن در حال تغيير بودند، اما تغيير در همه عوامل مؤثر بر كسب و كار يكسان و يكنواخت نبود بلكه در اين ميان عاملي وجود داشت كه تأثير آن بر كسب و كار فوقالعاده زياد بود. اندي گرو، مدير عامل سابق شرك اينتل، اين وضعيت را تغيير 10 برابر (10x Change) تعبير ميكرد، به اين معنا كه تأثير برخي از اين عوامل بر تغيير، 10 برابر ديگر عوامل است. هنگامي كه اين تغيير 10 برابر پديدار شود، اساس كسب و كار را دگرگون ميسازد و چه بسا آن را از بين ببرد. نمونههاي زيادي از تأثير اين عامل تغيير 10 برابر، در حوزههاي مختلف ميتوان ذكر كرد:
1-. در جنبه اجتماعي
الف- وقوع حادثه 11 سپتامبر، بسياري از مناسبات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و حتي مديريتي را در دنيا دگرگون كرد. مقايسه شرايط قبل و بعد از اين حادثه، بوضوح شدت تأثير را عيان ميسازد.
ب- وقوع بيماري فراگير سارس در آسياي جنوب شرقي، اختلال شديدي را در موضوع گردشگري و نيز تهيه، توليد و توزيع مواد اوليه محصولات دامي و گوشتي پديد آورد.
اجازه میخواهم (جسارتا) این پست را تقدیم کنم به دوست عزیزم جناب آقای مهندس اطاعت که علیرغم اینکه کمتر از یکسال است که از نزدیک یکدیگر را دیده ایم و قبلا به صورت مجازی با هم آشنا بوده و در تماس بودیم، بسیار شیفته نجابت، اصالت و شخصیت و ادب ایشان شده ام و ایشان خوشبختانه هواره بنده را مورد لطف و توجه خود قرار داده اند که امیدوارم روزی بتوانم ذره ای از محبتهایشان را جبران کنم و آرزو میکنم همواره به وسعت قلبشان از نعمتهای الهی بهره مند باشند. در نهایت چون هر چقدر از شخصیت ایشان تعریف کنم باز کم گفته ام ترجیح میدهم به همین خلاصه اکتفا کنم.
باعث افتخار و سربلندی من است که به واقع و بدون تعارف تک به تک عزیزان و بزرگوارانی که بنده افتخار ارتباط با آنها را چه به صورت حضوری یا تلفنی و یا مجازی و ازطریق وب یافته ام هر کدام شخصیتی منحصر به فرد و بسیار محترم هستند که همواره در طول زندگیم رفتارهای بسیاری را از آنان یاد گرفته ام. این پستم را تقدیم به همه شما میکنم و از دور صورت ماهتان را میبوسم.
و اما تغییر 10 برابر:
درست است كه كسب و كارها از جنبههاي مختلف فناوري، مشتري، رقبا، قوانين و مانند آن در حال تغيير بودند، اما تغيير در همه عوامل مؤثر بر كسب و كار يكسان و يكنواخت نبود بلكه در اين ميان عاملي وجود داشت كه تأثير آن بر كسب و كار فوقالعاده زياد بود. اندي گرو، مدير عامل سابق شرك اينتل، اين وضعيت را تغيير 10 برابر (10x Change) تعبير ميكرد، به اين معنا كه تأثير برخي از اين عوامل بر تغيير، 10 برابر ديگر عوامل است. هنگامي كه اين تغيير 10 برابر پديدار شود، اساس كسب و كار را دگرگون ميسازد و چه بسا آن را از بين ببرد. نمونههاي زيادي از تأثير اين عامل تغيير 10 برابر، در حوزههاي مختلف ميتوان ذكر كرد:
1-. در جنبه اجتماعي
الف- وقوع حادثه 11 سپتامبر، بسياري از مناسبات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و حتي مديريتي را در دنيا دگرگون كرد. مقايسه شرايط قبل و بعد از اين حادثه، بوضوح شدت تأثير را عيان ميسازد.
ب- وقوع بيماري فراگير سارس در آسياي جنوب شرقي، اختلال شديدي را در موضوع گردشگري و نيز تهيه، توليد و توزيع مواد اوليه محصولات دامي و گوشتي پديد آورد.
2-. تغييرات بازار
الف- تغييرات شديد و جابهجايي صاحبان نفوذ در حوزه بازار خودرو، نمونه واضحي از تغييرات بازار است. كاهش نقش جنرال موتور و بويژه فورد در صحنه جهاني و حتي در امريكا، رشد و گسترش تويوتا و نفوذ آن در بازارهاي متعدد و از جمله بازار امريكا و ظهور و حضور خودروسازان اسيايي نظير چين و كره، بخشي از تغييرات پديد آمده در اين حوزه است.
ب- مقايسه سهم بازار دو شركت رقيب هواپيماسازي و ايرباس نمونه ديگري از اثر تغيير بازار است. در فاصله سالهاي 1996 تا 2004، ايرباس با رشد صعودي، بوئينگ را پشتسر گذاشت. اين در حالي است كه پس از سال 2004، روند برعكس شد و بوئينگ رشد بهتر و بيشتري را تجربه كرد.
3-. افت شديد قيمتالف- ورود DVD به عرصه بازار مصرف و گسترش سريع آن باعث افت شديد قيمت آن شد. اگر در سال 2000، ارزش DVD را 100 در نظر بگيريم، سال بعد به 53 و در سال 2005 به 15 واحد افت كرد.
سازگاري با تغييربنابراين در چنين مواردي، بهبود مستمر به تنهايي كافي نيست بلكه لازم است كسب و كار تغيير كند. اين رويكرد جديد كه در سال 6-1995 مطرح شد، باز هم نگرش نسبت به مفهوم كيفيت را دگرگون ساخت:
كيفيت عبارت است از سازگاري با تغيير (Fitness to change)
اندي گرو بر اين باور است كه اگر تغييرات 10 برابر روي دهد، بايد كسب و كار را عوض كرد و از كسب و كار A به كسب و كار B رفت، در غير اينصورت ادامه كسب و كار A منجر به افت، سقوط و نابودي آن خواهد شد، چنانكه بسياري از شركتهاي معروف و شناخته شده كه حتي در زمان خود بهترين كيفيتهاي محصول و خدمات را ارائه ميدادند به دليل عدم سازگاري با تغيير اساسي در حوزه كسب و كار خود، از بين رفتند و امروزه در دنياي كسب و كار مطرح نيستند.
با توجه به نكاتي كه تاكنون ارائه شد، سه نوع رويكرد مشخص را ميتوان در نظر گرفت:
1-. رويكرد كنترلي: اين رويكرد، مبتنيبر كنترل استانداردها و حفظ وضع موجود است و در آن هيچگونه مكانيسمي براي بهبود مستمر فرايندها ديده نشده است. دهههاي 1930 تا 1950 عرصه حضور چنين رويكردي بود كه كاملاً با فضاي «توليد انبوه»10 همخواني داشت.
2-. رويكرد بهبود: اين رويكرد مبتنيبر استفاده از ابزار، شيوههاي حل مسئله، كنترل فرايند و بهبود مستمر فرايند در جهت تأمين نيازهاي آشكار و پنهان مشتري بود. در دهههاي 1960 تا 1980 كه مفهوم «استفاده» محوري، «هزينه» محوري و «نياز پنهان» محوري حاكم بود اين رويكرد وجود داشت.
3-. رويكرد جهشي: اين رويكرد مبتنيبر پيشبيني و توجه به تغييرات، بويژه تغييرات بسيار تأثيرگذار و تعيينكننده (تغيير 10 برابر) و سازگاري با آن از طريق تغيير كسب و كار بود.
اندي گرو ميگويد اگر تغيير 10 برابر روي دهد، كسب و كار شما در معرض سقوط قرار خواهد گرفت. ممكن است بتوان با تلاش و خلاقيت نيروي انساني يا حمايت دولتي تا حدي اين سقوط را به تأخير افكند، اما سقوط به هر حال و در زماني رخ خواهد داد. بنابراين بسيار مهم است كه بدانيم كسب و كار ما در كجاي منحني قرار دارد و چه تدبيري براي بقا و تداوم رشد آن بايد انديشيد.
كسب و كار به سه طريق تغيير ميكند: 1. تغيير مشتري 2. تغيير فناوري 3. تغيير زنجيره تأمين.
در هر مورد ميتوان مثالها و نمونههاي متعددي را مطرح كرد. در دنياي رايانه، زماني در رايانههاي بزرگ شركتهايي نظير IBM و UNIVAC پيشتاز بودند، اما با عرضه رايانههاي كوچك آن شركتها مشتري خود را از دست دادند و شركتي مانند DEC، پيشتاز عرضه كسب و كار شد. پس از آن رايانههاي شخصي (PC)، مشتريان خاص خود را يافت. اینکه PC شرکت IBM را به پیسی انداخت!!
نمونه ديگر ميتواند شركت ژاپني توليد كننده خميردندان باشد كه پس از بهبودي كه در كار خود پديد آورد به عرصه صادرات وارد شد، اما اين به معناي مديريت جهشي نيست. اين شركت سپس به كلي عرصه كسب و كار را تغيير داد و از توليد كالاي مصرفي به ارائه خدمات مهندسي در عرصه فروش و عرضه مواد اوليه و ماشينآلات توليد خمير دندان روي آورد و مديريت جهشي را اعمال كرد.
با تغيير فناوري نيز كسب و كار ميتواند دگرگون شود. شركتهايي از حوزه توليد و عرضه سبزيجات به توليد صنعتي قارچ روي آوردند و توليدكنندگاني در حوزه ليوانهاي شيشهاي به توليد صنعتي لنز، فيلتر، پرژكتور و تجهيزات روشنايي پزشكي وارد شدند. تغيير در زنجيره تأمين نيز كسب و كار را تغيير ميدهد. شركت ژاپني ASKUL، توليدكننده لوازمالتحرير، با حذف واسطهها، عرضه مستقيم را آغاز كرد و سپس به دنياي خدمات و تجهيزات پزشكي وارد شد.
۱۳۸۷/۰۳/۲۶
مقايسه رويكردهاي مختلف
در ادامه پست قبلی سه رويكرد اصلي مديريت كه تحت عناوين كنترلي، بهبود و جهشي ذكر شد از جنبههاي مختلف قابل مقايسه با يكديگر است:
1. از جنبه تغيير: مديريت كنترلي مبتنيبر توجه به استانداردها است. در مديريت بهبود، كسب و كار، تغيير نميكند و همان كسب و كار با انجام بهبودهايي در فرايند به پيش ميرود، اما در مديريت جهشي كه بر ارزشآفريني و ارزشافزايي استوار است، كسب و كار تغيير ميكند. قرار داشتن در درون مرزها و چارچوب كسب و كار قبلي، مديريت جهشي نيست. اين كار مديريت است كه بداند و تعيين كند كه چرخشهايي از كسب و كار، تغييرناپذير باقي ماندهاند.
2. از جنبه نحوه تفكر و رفتار: مديريت كنترلي تنها به ديدهها استناد ميكند. آنچه براي او مهم است اطلاعات عددي و مبتنيبر شواهد عيني است. بخش اندك كوه يخي كه از فراز آب نمايان است براي او حجت است. در مديريت بهبود به بخش ناديدني و زيرين كوه يخ شواهد نيز اعتنا ميشود، اما در اينجا نيز يك «فرايند منطقي» كه مبتنيبر عكسالعمل و انفعال است ديده ميشود. در حالي كه در مديريت جهشي، فرايند تفكر، فعال و شهودي است و تنها به ديدهها يا ناديدهها اكتفا نميشود، ناشناختهها را نيز در نظر ميگيرد و آن، چيزي است كه در وراي بخش ناديدني كوه يخ شواهد موجود است. ذهنيت مديريت جهشي بر توجه به ريسك استوار نيست. اگر قرار باشد محاسبات دقيق خطرپذيري رعايت شود هيچگونه جهشي رخ نخواهد داد. تفكر جهشي تفكري ماوراي ذهنيت عقلاني صرف است. در اين جا پاي شهود و درك باطني و تشخيص تجريدي به ميان ميآيد.
1. از جنبه تغيير: مديريت كنترلي مبتنيبر توجه به استانداردها است. در مديريت بهبود، كسب و كار، تغيير نميكند و همان كسب و كار با انجام بهبودهايي در فرايند به پيش ميرود، اما در مديريت جهشي كه بر ارزشآفريني و ارزشافزايي استوار است، كسب و كار تغيير ميكند. قرار داشتن در درون مرزها و چارچوب كسب و كار قبلي، مديريت جهشي نيست. اين كار مديريت است كه بداند و تعيين كند كه چرخشهايي از كسب و كار، تغييرناپذير باقي ماندهاند.
2. از جنبه نحوه تفكر و رفتار: مديريت كنترلي تنها به ديدهها استناد ميكند. آنچه براي او مهم است اطلاعات عددي و مبتنيبر شواهد عيني است. بخش اندك كوه يخي كه از فراز آب نمايان است براي او حجت است. در مديريت بهبود به بخش ناديدني و زيرين كوه يخ شواهد نيز اعتنا ميشود، اما در اينجا نيز يك «فرايند منطقي» كه مبتنيبر عكسالعمل و انفعال است ديده ميشود. در حالي كه در مديريت جهشي، فرايند تفكر، فعال و شهودي است و تنها به ديدهها يا ناديدهها اكتفا نميشود، ناشناختهها را نيز در نظر ميگيرد و آن، چيزي است كه در وراي بخش ناديدني كوه يخ شواهد موجود است. ذهنيت مديريت جهشي بر توجه به ريسك استوار نيست. اگر قرار باشد محاسبات دقيق خطرپذيري رعايت شود هيچگونه جهشي رخ نخواهد داد. تفكر جهشي تفكري ماوراي ذهنيت عقلاني صرف است. در اين جا پاي شهود و درك باطني و تشخيص تجريدي به ميان ميآيد.
3. از جنبه مشاركت: در رويكرد كنترلي، حضور افراد در محل انجام كسب و كار مطرح است. اين حضور، حضوري فيزيكي و بدني (body) است. در مديريت مبتنيبر بهبود، افراد درگير كسب و كار هستند، يعني علاوهبر حضور فيزيكي و بدني، حضور و مشاركت فكري (mind) نيز وجود دارد. اين مسئله باعث ميشود تعهد و خودانگيزگي در افراد پديد آيد، گرچه اين ميزان مشاركت براي انجام مديريت جهشي هنوز كافي نيست. در رويكرد جهشي، علاوهبر حضور، درگير بودن و تعهد، وقف كردن خود براي هدف نيز وجود دارد. اين وراي خودانگيزگي و ذهنيت عقلاني است. در اينجا با عبور از مرزهاي عقلانيت، مرزهاي عشق رخ مينمايد.
4. از جنبه منطق كسب و كار:
براي دستيابي به درآمد، دو بهبود پلكاني لازم است. ابتدا كيفيت مطلوب است. اين امر است كه به رضايت مشتري ميانجامد و كسب درآمد را پديد ميآورد. درآمد از دست مشتري براي كسب و كار حاصل ميشود و نه حكومت. در رويكرد كنترلي، استانداردسازي مبناي كار است كه به كنترل همه فرايند ميانجامد و از آن جا درآمد حاصل ميشود، اما در رويكرد جهشي، مبناي كار، نوآوري است. اين نوآوري به خلق ارزش جديد ميانجامد. همين امر، ارزش اجتماعي جديد ميآفريند و كسب درآمد را در پي دارد.
5. از جنبه نگاه به ماهيت انسان:
رويكرد كنترلي از لحاظ نگاه انساني مبتنيبر تئوري X است، زيرا در اين ديدگاه، انسان خطاكار فرض ميشود. در حالي كه در رويكرد بهبود، انسانها خواهان توسعه خود هستند. نوع نگاه به انسان در اين رويكرد بر پايه تئوري Y استوار است. در رويكرد جهشي، نگاه به انسان براساس تئوري Z است كه در آن انسان ميتواند از نيازهاي طبيعي و
عقلاني خود عبور كند و به مرحله فراتر از عقل يعني عشق به كار برسد.
6. از جنبه اطلاعات:
در رويكرد كنترلي، تمامي اطلاعات از نوع عددي، شكلي و نموداري است. ابزار مناسب در اين زمينه، آمار و مقايسههاي آماري است.
در رويكرد بهبود، اطلاعات از نوع زباني است. بنابراين بايد در تفسير، تعبير و شناخت آن به جنبه معناشناسي نيز توجه داشت. در رويكرد جهشي، اطلاعات زباني با اطلاعات تصويري، ديداري و مشاهدهاي آميخته ميشود.
7. از جنبه مديريتي:
رويكرد كنترلي، فرايند محور است. رويكرد بهبود، اين جنبه را با مديريت در هم ميآميزد. به همين دليل «كنترل كيفيت فراگير» (TQC)، به «مديريت كيفيت فراگير» (TQM) تبديل ميشود. رويكرد جهشي علاوهبر جنبه مديريتي، بر تغيير و تحول تكيه دارد و رهبري تحول را مورد نظر قرار ميدهد. در رويكرد اول، اگر «كنترل» نداشته باشيم از بين ميرويم. در رويكرد دوم، اگر «بهبود» نداشته باشيم از صحنه كنار ميرويم و در رويكرد سوم اگر «تغيير و تحول» نداشته باشيم، نابود ميشويم.
این پست و پست قبلی مقدمه ای بود برای پست بعدی که به عنوان بخش پایانی این موضوع در پست بعدی خواهم نوشت. لطفا مطالعه نمایید
پ.ن: دیروز به دعوت انجمن مدیریت ایران در نشستی که به منظور معرفی طرح تحول راهبردی علم و فن آوری کشور توسط آقای دکتر فصیحی ارائه شد شرکت کرده بودم. گرچه مانند بسیاری از طرح های کلان اولا خیلی کلان بود (یعنی حتی اگر از اقبال خوبی برخوردار بود مم کن بود در نهایت پس از صرف میلیونها تومان از بودجه مانند تکفا شود) و دوما حالا حالاها کار داشت و سوما صرفا با دید مهندسی و بدون نگاه و رویکرد مدیریتی و اجرایی طراحی شده بود، ولی حسن بزرگی که داشت دیدارم با بسیاری از دوستان و اعضای انجمن تازه شد. از جمله اینکه دو تن از این عزیزان یعنی جناب آقای دکتر باران دوست و جناب آقای مهندس دولتی وبلاگ نویس هم بوده اند و من بی خبر بودم!!
حتما به سایتهایشان سری بزنید.
۱۳۸۷/۰۳/۲۲
سير تحول مفهوم كيفيت
بالاخره ساعت 4 نصف شب فرمت و اصلاحات دومین مقاله ام را تمام کردم و به پنجمین کنفرانس بین المللی مدیریت فرستادم که با کد 112 مشخص شده است. مقاله قبلی که در اصل معرفی مدلم بود با کد 98 مشخص شده است.
بعد از ارائه در کنفرانس حتما مقاله را در اختیارتان قرار خواهم داد و بیشتر به آن میپردازم چون فکر میکنم یکی از مسائل مهم در مبحث رهبری سازمانها میباشد و مایلم روی آن با هم همفکری و بحث و تبادل نظر کنیم.
در اصل قرار بود مقاله من همین یکی باشد ولی بعد فکر کردم فرصت خوبی است که مدلم را هم ارائه کنم و این طوری شد که اونطوری شد و گرنه من کجا و دو مقاله با هم کجا.
فعلا علی الحساب این مطلب را که به خواندنش می ارزد و البته در مقاله ام هم نیست را بخوانید خالی از لطف نیست تا بعد در مورد اصل ماجرا صحبت کنیم.
مفهوم كيفيت در ژاپن، پس از جنگ جهاني دوم تاكنون بسيار تغيير كرده است. ژاپنيها ابتدا مفهوم كيفيت را از ذهن و زبان ادوارد دمينگ دريافتند كه در دهه 1950، آن را چنين تعريف كرد:
1. استاندارد محوري
كيفيت، عبارت است از سازگاري و انطباق با استاندارد4.اين بدان معنا بود كه در يك فرايند، اگر محصول نهايي بر استانداردهاي مورد نظر منطبق بود، پذيرفته ميشد و در غير اين صورت، پذيرفته نميشد.
اشكالات اساسي به اين نگرش چنين است:
1. بهبود فرايند در اين ديدگاه، ناديده گرفته شده است.
2. هيچگونه كنترلي بر وروديهاي فرايند وجود ندارد.
3. مفهوم «بازار» ناديده انگاشته شده است.
4. كيفيت بهتر به مفهوم در نظر گرفتن و رعايت مرزهاي تنگتر و در نتيجه افزايش قيمت است.
2. استفاده محوري
در دهه 1960، براي جبران كاستيهاي نگرش پيشين به كيفيت، تعريف كيفيت به صورت زير مطرح شد: كيفيت عبارت است از سازگاري بهتر و راحتتر در استفاده5.
موضوع استفاده سهلتر و راحتتر از محصولات، زماني مطرح شد كه به «مشتري» توجه خاص صورت گرفت. در اينجا گفته شد كه كيفيت از مشتري شروع ميشود. مشتري به عنوان محور «تحقيقات بازار» مورد توجه قرار گرفت تا بتوان «نيازها»ي او را شناخت و پس از آن با «طراحي» «محصول» مناسب، آن را به «فروش» رساند و «خدمات» مناسب پس از فروش را نيز ارائه داد.
آنچه همه اين «كاركردها»6 را به هم پيوند ميداد و يكپارچه ميكرد «كيفيت» بود. بنابراين مفهوم «كنترل كيفيت فراگير» (TQC) ارائه شد. كيفيت فراگير (TQ) به معناي يكپارچهسازي تمامي آن عوامل بود تا بتوان نياز مشتري را رفع و او را خوشحال كرد.
بعد از ارائه در کنفرانس حتما مقاله را در اختیارتان قرار خواهم داد و بیشتر به آن میپردازم چون فکر میکنم یکی از مسائل مهم در مبحث رهبری سازمانها میباشد و مایلم روی آن با هم همفکری و بحث و تبادل نظر کنیم.
در اصل قرار بود مقاله من همین یکی باشد ولی بعد فکر کردم فرصت خوبی است که مدلم را هم ارائه کنم و این طوری شد که اونطوری شد و گرنه من کجا و دو مقاله با هم کجا.
فعلا علی الحساب این مطلب را که به خواندنش می ارزد و البته در مقاله ام هم نیست را بخوانید خالی از لطف نیست تا بعد در مورد اصل ماجرا صحبت کنیم.
مفهوم كيفيت در ژاپن، پس از جنگ جهاني دوم تاكنون بسيار تغيير كرده است. ژاپنيها ابتدا مفهوم كيفيت را از ذهن و زبان ادوارد دمينگ دريافتند كه در دهه 1950، آن را چنين تعريف كرد:
1. استاندارد محوري
كيفيت، عبارت است از سازگاري و انطباق با استاندارد4.اين بدان معنا بود كه در يك فرايند، اگر محصول نهايي بر استانداردهاي مورد نظر منطبق بود، پذيرفته ميشد و در غير اين صورت، پذيرفته نميشد.
اشكالات اساسي به اين نگرش چنين است:
1. بهبود فرايند در اين ديدگاه، ناديده گرفته شده است.
2. هيچگونه كنترلي بر وروديهاي فرايند وجود ندارد.
3. مفهوم «بازار» ناديده انگاشته شده است.
4. كيفيت بهتر به مفهوم در نظر گرفتن و رعايت مرزهاي تنگتر و در نتيجه افزايش قيمت است.
2. استفاده محوري
در دهه 1960، براي جبران كاستيهاي نگرش پيشين به كيفيت، تعريف كيفيت به صورت زير مطرح شد: كيفيت عبارت است از سازگاري بهتر و راحتتر در استفاده5.
موضوع استفاده سهلتر و راحتتر از محصولات، زماني مطرح شد كه به «مشتري» توجه خاص صورت گرفت. در اينجا گفته شد كه كيفيت از مشتري شروع ميشود. مشتري به عنوان محور «تحقيقات بازار» مورد توجه قرار گرفت تا بتوان «نيازها»ي او را شناخت و پس از آن با «طراحي» «محصول» مناسب، آن را به «فروش» رساند و «خدمات» مناسب پس از فروش را نيز ارائه داد.
آنچه همه اين «كاركردها»6 را به هم پيوند ميداد و يكپارچه ميكرد «كيفيت» بود. بنابراين مفهوم «كنترل كيفيت فراگير» (TQC) ارائه شد. كيفيت فراگير (TQ) به معناي يكپارچهسازي تمامي آن عوامل بود تا بتوان نياز مشتري را رفع و او را خوشحال كرد.
در اينجا نيز مشكل «هزينه» اتفاق افتاد و مشخص شد كه در نظر گرفتن مشخصههاي گوناگون محصول براي استفاده سهل و مناسب مشتري و افزايش كيفيت آن، مستلزم افزايش هزينه و قيمت است. در اين دهه بود كه شركتهاي مطرح نظير نيكون در عرصه عكس و عكاسي به دليل افزايش قيمتهايشان ورشكسته شدند و در مقابل، شركتهايي نظير كانن و مينولتا وارد بازار شدند.
3. هزينه محوري
فشار قيمتي كه با فشار ناشي از شوك كاهش قيمت نفت در دهه 1970 همراه بود باعث شد كه در اين دهه، مفهوم كيفيت دگرگون و به صورت زير مطرح شود:
كيفيت عبارت است از سازگاري با هزينه7.
اين مفهوم از آنرو دنبال ميشد كه افزايش كيفيت بايد با كاهش هزينه همراه باشد. بر اين اساس، پيشگيري از بروز عيب و ضايعه در محصول نهايي و خط توليد مورد توجه قرار گرفت. دستيابي به سيستم بدون نقص به اين معنا بود كه در هر مرحله كاري فرايند در صورت بروز هرگونه خطا و نقص، بازخورد لازم براي رفع آن گرفته شود بهگونهاي كه محصول نهايي نياز به كنترل نداشته باشد. اين كار، مستلزم دو امر بود:
1. استفاده از ابزار مختلف كيفي براي يافتن مشكل و سپس حل مشكل كه خود پايه ابتداي بهبود مستمر است.
2. استفاده از فعاليتهاي گروهي گروههاي كوچك بهبود در زمينه كيفيت (QCC).
در اين دهه بود كه ابزاري نظير: پارتو، هيستوگرام، نمودارهاي كنترلي، نمودار علت و معلول و نظاير آن به وفور در جهت حل مسائل بهكار گرفته شد. تمامي افراد درگير در توليد محصول نيز مسئوليت كيفيت را به دوش گرفتند و به صحنه حذف عيوب و خطا وارد شدند. ديگر كسي معتقد نبود كه بهبود، صرفاً شغل و وظيفه مدير يا براي مثال مهندس است.
4. نياز محوري
در دهه 1980 با ظهور كشورهايي نظير: كرهجنوبي، سنگاپور، هنگكنگ و چين در عرصه بازار، محصولاتي عرضه ميشد كه همان كيفيت مطلوب را دارا بود، اما ارزانتر توليد ميشد. در اين دهه، مفهوم كيفيت به صورت زير تغيير كرد:
كيفيت عبارت است از در نظر گرفتن نيازهاي پنهان مشتري8.
هنگامي كه شركت سوني در اين دهه، واكمن را به بازار مصرف عرضه كرد، مشخص شد كه نياز پنهان و ناديدني آدميان، به نحوي توسط اين شركت شناسايي و محصول مناسب براي رفع آن نياز ارائه شده است. در اين زمان، مشتري صرفاً به دنبال اين نبود محصولي كه ميخرد مطابق استاندارد باشد، استفاده از آن راحت باشد يا ارزانقيمت باشد، بلكه او دوستدار و خواستار «ارزش افزوده» بود، چيزي كه او را از خريد مصول مشعوف كند.
3. هزينه محوري
فشار قيمتي كه با فشار ناشي از شوك كاهش قيمت نفت در دهه 1970 همراه بود باعث شد كه در اين دهه، مفهوم كيفيت دگرگون و به صورت زير مطرح شود:
كيفيت عبارت است از سازگاري با هزينه7.
اين مفهوم از آنرو دنبال ميشد كه افزايش كيفيت بايد با كاهش هزينه همراه باشد. بر اين اساس، پيشگيري از بروز عيب و ضايعه در محصول نهايي و خط توليد مورد توجه قرار گرفت. دستيابي به سيستم بدون نقص به اين معنا بود كه در هر مرحله كاري فرايند در صورت بروز هرگونه خطا و نقص، بازخورد لازم براي رفع آن گرفته شود بهگونهاي كه محصول نهايي نياز به كنترل نداشته باشد. اين كار، مستلزم دو امر بود:
1. استفاده از ابزار مختلف كيفي براي يافتن مشكل و سپس حل مشكل كه خود پايه ابتداي بهبود مستمر است.
2. استفاده از فعاليتهاي گروهي گروههاي كوچك بهبود در زمينه كيفيت (QCC).
در اين دهه بود كه ابزاري نظير: پارتو، هيستوگرام، نمودارهاي كنترلي، نمودار علت و معلول و نظاير آن به وفور در جهت حل مسائل بهكار گرفته شد. تمامي افراد درگير در توليد محصول نيز مسئوليت كيفيت را به دوش گرفتند و به صحنه حذف عيوب و خطا وارد شدند. ديگر كسي معتقد نبود كه بهبود، صرفاً شغل و وظيفه مدير يا براي مثال مهندس است.
4. نياز محوري
در دهه 1980 با ظهور كشورهايي نظير: كرهجنوبي، سنگاپور، هنگكنگ و چين در عرصه بازار، محصولاتي عرضه ميشد كه همان كيفيت مطلوب را دارا بود، اما ارزانتر توليد ميشد. در اين دهه، مفهوم كيفيت به صورت زير تغيير كرد:
كيفيت عبارت است از در نظر گرفتن نيازهاي پنهان مشتري8.
هنگامي كه شركت سوني در اين دهه، واكمن را به بازار مصرف عرضه كرد، مشخص شد كه نياز پنهان و ناديدني آدميان، به نحوي توسط اين شركت شناسايي و محصول مناسب براي رفع آن نياز ارائه شده است. در اين زمان، مشتري صرفاً به دنبال اين نبود محصولي كه ميخرد مطابق استاندارد باشد، استفاده از آن راحت باشد يا ارزانقيمت باشد، بلكه او دوستدار و خواستار «ارزش افزوده» بود، چيزي كه او را از خريد مصول مشعوف كند.
سورپرایز بعد از سورپرایز
روزنامه همشهری سه شنبه 21 خرداد 87 در صفحه 4 بخشهایی از گزارش بانک جهانی را به شرح زیر نقل کرده بود:
"بر اساس گزارش رتبه بندی جهانی طرح سهولت کسب و کارایران در سال 2008 در میان 148 کشور رتبه 135 را دارد.
در رتبه بندی جهانی سهولت کسب و کار که از سوی نهاد کسب و کار وابسته به بانک جهانی منتشر میشود رتبه ایران در 3 سال اخیر بهبود نیافته است. بر اساس این گزارش که از 5 سال پیش تهیه و منتشر می شود، امسال رتبه ایران در مجموع ارزیابی ها کاهش یافته که این ناشی از بهبود شرایط کسب و کار در دیگر کشورهاست. (با بر عکس!) در این گزارش اقتصاد کشورها در شاخصهای مختلفی از جمله آغاز یک کسب و کار، سهولت دریافت مجوز و ثبت، مقررات نیروی کار، ثبت مالکیت، دریافت اعتبار، حمایت از سرمایه گذاران، میزان و نحوه دریافت مالیات، سهولت صادرات و واردات، نافذ بودن قراردادها و آماده بودن زیر بناها و پایان دادن به کسب و کار بررسی و بر این اساس رتبه بندی میشود. بر اساس گزارش این موسسه در 3 سال اخیر رتبه ایران به دلیل بهبود شرایط کسب و کار کشورهای مورد بررسی و افزایش تعداد کشورهایی که قابل ارزیابی هستند کاهش یافته و بهبودی در فضای کسب و کار در کشور حاصل نشده است.
ایران در سال 2005 دررتبه 108، در سال 2006 در رتبه 113 و در سال 2007 در رتبه 119 قرار داشته که این رتبه در سال 2008 در میان 148 کشور 16 رتبه کاهش یافته است. بر اساس این گزارش در زمینه سهولت شروع کسب و کار کشورمان رتبهه 77 و در زمینه سهولت کسب مجوز رتبه کشورمان 146 اعلام شده است. در مورد مقررات کار این رتبه در کشورمان 141 و سهولت ثبت مالکیت شرکت 143 برآورد شده است. این گزارش در مورد سهولت کسب اعتبار از بانکها رتبه ایران را 68 و میزان حمای از سرمایه گزاران را 158 اعلام کرده است.
در این گزارش در خصوص سهولت فعالیتهای اقتصادی در بین کشورهای آسیایی، سنگاپور رتبه اول و عراق رتبه 141 را دارد.
اگر دوست داشتید این لینکها را هم ببینید:
http://siteresources.worldbank.org/ICPINT/Resources/ICP_final-results.pdf
این جا و این جا را هم ببینید
در همان روزنامه هم خواندم که وزیر نفت اطلاع دقیقی از برنامه های جدید بنزین نداشته و اظهار کرده که خودش بعدا مطلع شده است!!
از آن جالب تر خبری بود که در صفحه اول همان روزنامه در تاریخ چهارشنبه 22 خرداد 87 چاپ شده بود که وزیر بازرگانی از مردم خواسته است اگر کسی جنسی را گران خریده است برود از فروشنده بقیه پولش را پس بگیرد و اگر نداد شکایت کند!!
http://siteresources.worldbank.org/ICPINT/Resources/ICP_final-results.pdf
این جا و این جا را هم ببینید
در همان روزنامه هم خواندم که وزیر نفت اطلاع دقیقی از برنامه های جدید بنزین نداشته و اظهار کرده که خودش بعدا مطلع شده است!!
از آن جالب تر خبری بود که در صفحه اول همان روزنامه در تاریخ چهارشنبه 22 خرداد 87 چاپ شده بود که وزیر بازرگانی از مردم خواسته است اگر کسی جنسی را گران خریده است برود از فروشنده بقیه پولش را پس بگیرد و اگر نداد شکایت کند!!
۱۳۸۷/۰۳/۱۷
مديريت شكافنده
با توجه به اينكه پيشنهاد همكاري دو شركت را در دست مطالعه دارم عليرغم حضورم در شركت سعي ميكنم (به عبارتي خويشتن داري ميكنم) تا در امورات شركت بخصوص كارهاي اجرايي دخالتي نكنم.جالب است كه خود كاركنان ابتكار عملهايي به خرج داده اند و همه با دلسوزي و انگيزه خاصي مشغول فعاليت هستند و فكر ميكنم هر نوع دخالت مستقيم يا غير مستقيم من نظم فعلي را بر هم خواهد زد و چه بهتر كه بگذارم سيستم جاري كار خودش را خودش به پيش ببرد تا بستری که کارکنان به آن عادت کرده اند دچار تغییر نشود.
اين چند روز تعطيلي فرصتي را فراهم نمود تا بتوانم روي مقالاتم كار كنم و آنها را به كنفرانسش برسانم. يكي از مقالاتم ارائه و معرفي مدل برون سپاري خودم است كه به اسم مدل مجاهدي در پنجمين كنفرانس بين المللي مديريت تهران معرفي خواهد شد. مقاله ديگري كه بيشترين دغدغه ذهني امروزه من در مديريت را به خودش اختصاص داده است در خصوص رويكرد مديريت جهشي يا شكافنده Breakthrough Management و تلفيق آن با رويكرد سيستمي است كه تحت عنوان "اهميت تاثير فضاي كسب و كار Business Environment بر رهبري سازمانها" خواهد بود كه تقريبا محتواي اصلي آنرا كامل كرده ام و در فكر جستجوي مثالهاي كاربردي ايراني هستم تا بتوانم مطالب سنگينش را بهتر منتقل كنم. آن را نيز براي كنفرانس مديريت آماده ميكنم. همانطوري كه قبلا اشاره كرده بودم جرقه اين مبحث از ميزگردي كه در دومين كنفرانس شش سيگما برگزار شده بود در من ايجاد شده بود تا هر چه بيشتر توجه ها را به اين مبحث جلب نمايم.
يكي از محدوديتهايم در اين مقاله دوم مدت زمان ارائه خواهد بود كه بايستي در زمان اندك پيامم را در ذهنها روشن نگه دارم. بيشتر فكرم مشغول چگونگي اين موضوع است.مجبور شدم براي اثبات درستي عرائضم دست به دامن رفرنسهاي علمي شوم كه علاوه بر سخنراني اخير پروفسور ايكاف (واضع تفكر سيستمي) ، از مطالب اخير پروفسور شوجي شيبا (مطرح كننده مبحث مديريت جهشي/شكافنده) و پروفسور شوزو هيبينو (مطرح كننده مبحث تفكر جهشي/شكافنده) نيز به عنوان رفرنسهاي علمي بهره برده ام. اين هم خوب است هم بد. خوب از اين جهت كه بار علمي دارد و بد از آن جهت كه مجبورم براي به كرسي نشاندن حرفهايم به مطالعات ديگران استناد كنم در حاليكه 100% گفته هاي آنان را قبول ندارم.
كلا بحث بر موضوع مديريت تغيير و تاثير پذيري سازمانها از محيط و يكديگر ميچرخد و اشاره به اينكه در مديريت كنترلي نگاه مديريت به گذشته است، در ديدگاه بهبود مستمر نگاه مديريت به حال است و در ديدگاه شكافنده يا جهشي (هنوز ترجمه دقيقي براي اين عبارت Breakthrough پيدا نكرده ام كه هم به مفهوم شكافنده باشد و هم اينكه با مفهوم اصلي آن كه همان جهش در كسب و كار است مطابقت داشته باشد. خوشحال ميشوم كمكم كنيد تا اصطلاح بهتري جايگزينش كنم) نگاه مديريت به آينده است و بررسي تاثيراتي كه از محيط بر سازمان وارد ميگردد.
مثال هم كوه يخ را زده ام كه در مديريت كنترلي تنها به ديده ها استناد ميگردد. آنچه مهم است اطلاعات عددي و مبتني بر شواهد عيني است. بخش اندك كوه يخي كه از آب بيرون زده است و نمايان است حجت است. در حاليكه در مديريت بهبود به بخش ناديدني و زيرين كوه يخ شواهد نيز اعتنا ميشود ولي باز در اين رويكرد نيز يك فرايند منطقي كه مبتني بر عكس العمل و انفعال است ديده ميشود. ولي در مديريت جهشي (يا شكافنده) فرايند تفكر، فعال و شهودي است و تنها به ديده ها و ناديده ها اكتفا نميشود و نا شناخته ها را نيز در نظر ميگيرد و آن چيزي است كه در وراي بخش ناديدني كوه يخ شواهد موجود است. در اينجا پاي شهود و درك باطني و تشخيص به ميان مي آيد كه مبتني بر تجربه و شهود و قدرت درك رفتارهاي مدير است.
هدفم از ارائه اين مقاله اولا ايجاد جرقه توجه به اين موضوع مهم در نزد مديران است و دوما ميخواهم عده اي از علاقمندان را گرد هم بياورم تا اين مباحث را هر چه بيشتر كاربردي كرده و آماده جذب نماييم.
راستي امروز بعد از مدتها فرصت كردم بروم نمايندگي شير آلات قهرمان و يك شير آشپزخانه نو را كه تاج سر مدتهاست تذكر ميدهد بخرم و تعويض كنم. اتفاق جالبي افتاد. با اينكه بيش از 8 سال از نصب اين شير در آشپزخانه مان ميگذرد شير قديمي را به نماينده نشان دادم و گفتم از اين نوع ميخواهم. نماينده شير نو را تحويلم داد و وقتي خواستم پولش را بدهم گفت تعويض رايگان است!! باورم نشد پرسيدم يعني هيچ پولي نبايد بپردازم؟ من مدتهاست كه از اين شير استفاده ميكنم!؟ گفت نه تا وقتي شركت اين سرويس را ميدهد ما هم ميتوانيم برايتان به رايگان هر چند بار هم كه خراب شود تعويض كنيم چون گارانتي اش مادام العمر است!!!از آنها تشكر كردم و گفتم يك تشكر هم در همينجا از مديران آن شركت بكنم كه در اين شرايط همچنان پايبند تعهدات خودشان هستند. درود بر شما.
۱۳۸۷/۰۳/۰۹
خاتمه همکاری کوتاه مدت
اوضاع خوبی بر حوزه کاری من در این شرکت حاکم نیست.
تغییراتی در خصوص مجموعه تحت مسئولیت من اتفاق می افتاد که مسئولیت مستقیم آنها با من بود و من فقط شنونده اتفاقات میبودم. از چندگانگی های روشها گرفته تا تغییرات ناگهانی بسیاری از اموری که اصولا و قاعدتا میبایستی با نظر مثبت من به انجام میرسید.
بر خلاف شرطهای روز اولی که قرار بود از اختیارات کامل در جهت افزایش فروش برخوردار باشم ولی متوجه شدم که همه چیز از کانال مدیر عامل تعیین میگردد و طبعا انتظار دارند اجرا شود و در حالیکه حتی در خصوص تعیین استراتژیهای فروش نیز تمایلی به تغییر از جانب مدیریت وجود ندارد و از من توقع میرود بدون هیچ تغییری فقط مجری باشم.
نتوانستم خودم را راضی کنم. با خودم فکر میکردم که واقعا با این روش چه نیازی به فردی با تواناییهای من وجود دارد؟ منظورم این نیست که از توانایی های خاصی برخوردارم ولی به نظرم رسید اگر فردی به عنوان مجری برنامه های مدیریت، حتی بدون آشنایی با کوچکترین مهارتی در تعریف و تعیین استراتژی های فروش، در واحد فروش استخدام میکردند بهتر کارشان راه می افتاد.
بعد از جلساتی با مدیریت بعد از آنکه دیدم نمیتوانم تغییری در روشها اعمال کنم دو راه برایم باقی ماند. یا باید خودم را با این سیاستها تطبیق دهم و یا اینکه اینجا را ترک کنم.
من دومی را انتخاب کردم. چون واقعا کار کردن با دست و بال بسته برایم امکان پذیر نیست.
شاید تصور کنید که چون خودم عادت داشته ام به برنامه هایم همیشه جامه عمل بپوشانم برایم سخت بوده است ولی در عین اینکه این فکر را رد نمیکنم اعتقاد دارم فقط زمانی که رهبر مجموعه تمایل داشته باشد است که اعضا میتوانند حرکتی را ایجاد کنند.
در شرایطی که کارکنان به وجود من نیاز داشتند شاید خودخواهی بود که آنان را ترک کنم. ولی سیستم بیمار بود و من نتوانستم هیچ اقدامی انجام دهم.
به هر حال علاقه زیادی ندارم در این خصوص بیشتر بنویسم چون ممکن است جنبه توجیه پیدا بکند بخصوص برای کسانی که با محیط آنجا آشنا نیستند.
اما از اینکه چنین نیروهای خوب و سالم و مستعدی در دپارتمان فروش بدون برنامه ریزی و هدف مشخص به حال خود رها شده اند و با تصمیمهای کوتاه مدت روز به روز انگیزه شان کمتر میشود و این که چنین برندهایی به این راحتی با این همه سرمایه مادی و نیروی انسانی مستعد دچار مشکلاتی میشوند سخت متاسف شدم. گرچه باید اضافه نمایم که خود مدیر عامل هم کمتر از 2 سال است که سکان را بدست گرفته است.
از اینکه با توجه به زمان اندک حضورم در آن شرکت ارتباط بسیار خوبی بین من و سایر همکارانم در بخشهای مختلف شرکت علی الخصوص در دپارتمان فروش ایجاد شد خرسندم.
اضافه شده در روز دوشنبه مورخ 13 خرداد:
از کامنتها متوجه شدم که برخی از همکاران سابق این وبلاگ را میخوانند و من دوست ندارم از این یادداشت ها به له یا علیه کسی استفاده شود و یا خدای ناکرده از این آب گل آلود به نفع تیره کردن روابط من با شخص مدیر عامل استفاده شود. چون روابط حرفه ای و سازمانی کاملا با روایط شخصی جداست و من به خاطر علاقه ای که به شخصایشان داشتم دوست داشتم که کمکشان کنم و باری از دوش ایشان برداشته شود چون فردی با تجربه، زیرک و بسیار ماخوذ به حیا و نجیب است. تفاوت ما در سبک مدیریتمان بود و ترک همکاری به همین دلیل برای دو مدیر ارشد کاملا طبیعی است و حتی گفتگوی ما در خصوص تصمیم بنده در خصوص ترک همکاری اتفاق افتاد بسیار آرام، متین و حرفه ای بود.
تغییراتی در خصوص مجموعه تحت مسئولیت من اتفاق می افتاد که مسئولیت مستقیم آنها با من بود و من فقط شنونده اتفاقات میبودم. از چندگانگی های روشها گرفته تا تغییرات ناگهانی بسیاری از اموری که اصولا و قاعدتا میبایستی با نظر مثبت من به انجام میرسید.
بر خلاف شرطهای روز اولی که قرار بود از اختیارات کامل در جهت افزایش فروش برخوردار باشم ولی متوجه شدم که همه چیز از کانال مدیر عامل تعیین میگردد و طبعا انتظار دارند اجرا شود و در حالیکه حتی در خصوص تعیین استراتژیهای فروش نیز تمایلی به تغییر از جانب مدیریت وجود ندارد و از من توقع میرود بدون هیچ تغییری فقط مجری باشم.
نتوانستم خودم را راضی کنم. با خودم فکر میکردم که واقعا با این روش چه نیازی به فردی با تواناییهای من وجود دارد؟ منظورم این نیست که از توانایی های خاصی برخوردارم ولی به نظرم رسید اگر فردی به عنوان مجری برنامه های مدیریت، حتی بدون آشنایی با کوچکترین مهارتی در تعریف و تعیین استراتژی های فروش، در واحد فروش استخدام میکردند بهتر کارشان راه می افتاد.
بعد از جلساتی با مدیریت بعد از آنکه دیدم نمیتوانم تغییری در روشها اعمال کنم دو راه برایم باقی ماند. یا باید خودم را با این سیاستها تطبیق دهم و یا اینکه اینجا را ترک کنم.
من دومی را انتخاب کردم. چون واقعا کار کردن با دست و بال بسته برایم امکان پذیر نیست.
شاید تصور کنید که چون خودم عادت داشته ام به برنامه هایم همیشه جامه عمل بپوشانم برایم سخت بوده است ولی در عین اینکه این فکر را رد نمیکنم اعتقاد دارم فقط زمانی که رهبر مجموعه تمایل داشته باشد است که اعضا میتوانند حرکتی را ایجاد کنند.
در شرایطی که کارکنان به وجود من نیاز داشتند شاید خودخواهی بود که آنان را ترک کنم. ولی سیستم بیمار بود و من نتوانستم هیچ اقدامی انجام دهم.
به هر حال علاقه زیادی ندارم در این خصوص بیشتر بنویسم چون ممکن است جنبه توجیه پیدا بکند بخصوص برای کسانی که با محیط آنجا آشنا نیستند.
اما از اینکه چنین نیروهای خوب و سالم و مستعدی در دپارتمان فروش بدون برنامه ریزی و هدف مشخص به حال خود رها شده اند و با تصمیمهای کوتاه مدت روز به روز انگیزه شان کمتر میشود و این که چنین برندهایی به این راحتی با این همه سرمایه مادی و نیروی انسانی مستعد دچار مشکلاتی میشوند سخت متاسف شدم. گرچه باید اضافه نمایم که خود مدیر عامل هم کمتر از 2 سال است که سکان را بدست گرفته است.
از اینکه با توجه به زمان اندک حضورم در آن شرکت ارتباط بسیار خوبی بین من و سایر همکارانم در بخشهای مختلف شرکت علی الخصوص در دپارتمان فروش ایجاد شد خرسندم.
اضافه شده در روز دوشنبه مورخ 13 خرداد:
از کامنتها متوجه شدم که برخی از همکاران سابق این وبلاگ را میخوانند و من دوست ندارم از این یادداشت ها به له یا علیه کسی استفاده شود و یا خدای ناکرده از این آب گل آلود به نفع تیره کردن روابط من با شخص مدیر عامل استفاده شود. چون روابط حرفه ای و سازمانی کاملا با روایط شخصی جداست و من به خاطر علاقه ای که به شخصایشان داشتم دوست داشتم که کمکشان کنم و باری از دوش ایشان برداشته شود چون فردی با تجربه، زیرک و بسیار ماخوذ به حیا و نجیب است. تفاوت ما در سبک مدیریتمان بود و ترک همکاری به همین دلیل برای دو مدیر ارشد کاملا طبیعی است و حتی گفتگوی ما در خصوص تصمیم بنده در خصوص ترک همکاری اتفاق افتاد بسیار آرام، متین و حرفه ای بود.
۱۳۸۷/۰۲/۲۲
پیش میروم ولی به کندی
از کامنتهای یکایک شما عزیزان سپاسگزارم.
با ارائه طریق و تشویقها و راهنمایی هایتان دلگرمم میکنید.
تراکم کارهای اجرایی دارد بیشتر میشود در حالیکه شدیدا به فرد توانمندی برای پست معاونت خودم نیاز دارم تا بتوانم به کار اصلی خودم برسم.
برای به ایجاد و تحلیل آمارهایی از وضعیت دائمی سازمان به فردی جهت مهندسی فروش نیز نیازمندم.
میتوانید این قسمت را به حساب آگهی استخدام بگذارید.
برای دپارتمان فروش نیازمند همکاری افراد متخصص هستم.
سازمان دادن کارها فعلا همچنان در اولویت کاری من قرار دارد. خوشبختانه موتور ویزیت روشن شده است.
فعلا اصراری بر افزایش فروش ندارم. دنبال این هستم که هر کاری درست و کامل انجام شود. قطعا نتیجه اش را خودش به دنبال خواهد داشت.
نوبت پرداختن به وضعیت فروش فروشگاههای زنجیره ای فرا رسیده است. امیدوارم تا پایان هفته آینده وضعیت ایده آلی برای این قسمت از دپارتمان فروش که مانند سایر قسمتهای سازمان دچار بیماری هایی گشته است فراهم نمایم.
امروز از شعبه یکی از شهرهای نزدیک بازدید کردم. شاید اوایل هفته آینده از شعبه دیگری بازدید کنم. پایان هفته هم باید در مراسم قرعه کشی جوایز یکی از فروشگاههای زنجیره ای که شرکت برگزار میکند شرکت کنم و بعد از مراسم خودم را برای شرکت در مراسم دیگری در یکی از شهرهای شمال کشور برسانم.
فعلا حمایت مدیر عامل برایم امیدوار کننده است. و امیدوار کننده تر از آن همکاری کارکنان خوب دپارتمانم است.
با ارائه طریق و تشویقها و راهنمایی هایتان دلگرمم میکنید.
تراکم کارهای اجرایی دارد بیشتر میشود در حالیکه شدیدا به فرد توانمندی برای پست معاونت خودم نیاز دارم تا بتوانم به کار اصلی خودم برسم.
برای به ایجاد و تحلیل آمارهایی از وضعیت دائمی سازمان به فردی جهت مهندسی فروش نیز نیازمندم.
میتوانید این قسمت را به حساب آگهی استخدام بگذارید.
برای دپارتمان فروش نیازمند همکاری افراد متخصص هستم.
سازمان دادن کارها فعلا همچنان در اولویت کاری من قرار دارد. خوشبختانه موتور ویزیت روشن شده است.
فعلا اصراری بر افزایش فروش ندارم. دنبال این هستم که هر کاری درست و کامل انجام شود. قطعا نتیجه اش را خودش به دنبال خواهد داشت.
نوبت پرداختن به وضعیت فروش فروشگاههای زنجیره ای فرا رسیده است. امیدوارم تا پایان هفته آینده وضعیت ایده آلی برای این قسمت از دپارتمان فروش که مانند سایر قسمتهای سازمان دچار بیماری هایی گشته است فراهم نمایم.
امروز از شعبه یکی از شهرهای نزدیک بازدید کردم. شاید اوایل هفته آینده از شعبه دیگری بازدید کنم. پایان هفته هم باید در مراسم قرعه کشی جوایز یکی از فروشگاههای زنجیره ای که شرکت برگزار میکند شرکت کنم و بعد از مراسم خودم را برای شرکت در مراسم دیگری در یکی از شهرهای شمال کشور برسانم.
فعلا حمایت مدیر عامل برایم امیدوار کننده است. و امیدوار کننده تر از آن همکاری کارکنان خوب دپارتمانم است.
گرچه تغییر سیاستهایی که مدیریت به منظور کنترل بیشتر اعمال نموده است بر بروکراسی افزوده است که موجبات فاصله بیشتر نقطه شروع و پایان پروسه گردیده و در نتیجه به نارضایتی مشتری و پرسنل را منجر شده است ولی مجبورم به کندی سرعت تغییرات تن بدهم.
در پشت پرده درگیر مسائلی در حمایت از حقوق کارکنان دپارتمان هستم. این موضوع گرچه برایم اهمیت دارد ولی به نظرم میرسد که اصولا امری بدیهی است و لازم نیست واقعا برای آن وقتی صرف کنم ولی متاسفانه در حال حاضر چاره دیگری جز پیگیری آن ندارم.
گرچه اینجا گاها زمزمه هایی از مشتری مداری شنیده میشود ولی من معتقدم مشتری مداری بدون نیاز به صرف هزینه و وقت بیشتر از طریق پرسنل مداری به خودی خود بدست می آید.
علیرغم اینکه ناچارم بر روی زیرآبی های برخی چشمهایم را ببندم ولی فعلا به اهدافی که در سر دارم فکر میکنم.
یک برنامه آموزش جامع و فشرده ای برای نیروهای فروش تدوین کرده ام تا درزهای ناشی از کم اطلاعی نیروهای فروش را کم کرده و برنامه توانمند سازی آنها را تکمیل کنم.
خودم از نتایج کار راضی هستم. اکنون که یک ماه از حضورم میگذرد کم کم جریانات امور به دستم آمده است و تصور میکنم تغییراتم تاثیر گذار خواهند بود
تغییراتی که باید رخ بدهد بقدر زیاد است که اگر سازمان را از نو طراحی میکردم بسیار راحت تر بود چون نه فقط دپارتمان فروش بلکه همه سازمان و روابط بخشهای آن باید از نو تعریف شود. فعلا مجبورم تغییرات را در راستای شکل دادن به ساختار مورد نظرم پیاده کنم ولی متاسفانه تاثیر عملکرد سایر بخشهای سازمانی فعلا بیشتر از بینظمی های داخل دپارتمان است. ارکستری را فرض کنید که هر کسی ساز خودش را میزند و من مجبورم در سمت مدیر ارشد فروش و در نقش مدیر ارشد سازمان از عینک مدیر عامل سازمان را نگاه کنم و برای پیشرفت در امورم همه را با هم هم نوا کنم تا بلکه صدایی دلنشین از این هجوه به گوش رسد و این یعنی کند شدن پیشرفت برنامه هایم
امید عزیز چه خوب برایم نوشته است که:
صحنهاي كه ميشود، آسان است توانستن
آن جا كه قفس ميشكني، ميتوانم هنر است
در پشت پرده درگیر مسائلی در حمایت از حقوق کارکنان دپارتمان هستم. این موضوع گرچه برایم اهمیت دارد ولی به نظرم میرسد که اصولا امری بدیهی است و لازم نیست واقعا برای آن وقتی صرف کنم ولی متاسفانه در حال حاضر چاره دیگری جز پیگیری آن ندارم.
گرچه اینجا گاها زمزمه هایی از مشتری مداری شنیده میشود ولی من معتقدم مشتری مداری بدون نیاز به صرف هزینه و وقت بیشتر از طریق پرسنل مداری به خودی خود بدست می آید.
علیرغم اینکه ناچارم بر روی زیرآبی های برخی چشمهایم را ببندم ولی فعلا به اهدافی که در سر دارم فکر میکنم.
یک برنامه آموزش جامع و فشرده ای برای نیروهای فروش تدوین کرده ام تا درزهای ناشی از کم اطلاعی نیروهای فروش را کم کرده و برنامه توانمند سازی آنها را تکمیل کنم.
خودم از نتایج کار راضی هستم. اکنون که یک ماه از حضورم میگذرد کم کم جریانات امور به دستم آمده است و تصور میکنم تغییراتم تاثیر گذار خواهند بود
تغییراتی که باید رخ بدهد بقدر زیاد است که اگر سازمان را از نو طراحی میکردم بسیار راحت تر بود چون نه فقط دپارتمان فروش بلکه همه سازمان و روابط بخشهای آن باید از نو تعریف شود. فعلا مجبورم تغییرات را در راستای شکل دادن به ساختار مورد نظرم پیاده کنم ولی متاسفانه تاثیر عملکرد سایر بخشهای سازمانی فعلا بیشتر از بینظمی های داخل دپارتمان است. ارکستری را فرض کنید که هر کسی ساز خودش را میزند و من مجبورم در سمت مدیر ارشد فروش و در نقش مدیر ارشد سازمان از عینک مدیر عامل سازمان را نگاه کنم و برای پیشرفت در امورم همه را با هم هم نوا کنم تا بلکه صدایی دلنشین از این هجوه به گوش رسد و این یعنی کند شدن پیشرفت برنامه هایم
امید عزیز چه خوب برایم نوشته است که:
صحنهاي كه ميشود، آسان است توانستن
آن جا كه قفس ميشكني، ميتوانم هنر است
۱۳۸۷/۰۲/۱۱
کارتهای لاتاری ایران سل!!
شاید عجیب به نظر برسد ولی اینطور که معلوم است مدل کسب و کار Business model ایران سل فعالیت در عرضه خدمات تلفن همراه نیست.
به نظر من بیشتر یک نوع فعالیت در لاتاری و بلیط بخت آزمایی است.
با این تفاوت که به جای قرعه کشی روزانه در دوره های بلند مدت تری این قرعه کشی صورت میگیرد که علاوه بر آنکه برای خریدار شبهه ایجاد نشود که آیا واقعا بلیط بخت آزمایی خریده است یا نه، چون یک سیم کارت هم برای خریدار این بلیط بخت آزمایی فراهم شده است، خریدار همچین هم بازنده به حساب نمی آید و از نتیجه ناراضی نخواهد شد.
یک گام اساسی برای کارکنان شرکت برداشتم که هنوز نهایی نشده است. فرصتی را برای کارکنان فراهم کردم که بتوانند محصولات شرکت را با بالاترین تخفیفی که شرکت میتواند به مناسبتهای مختلف ارائه نماید فراهم نمایند. قبلا این تخفیف کمتر بود ضمن آنکه محدودیت تعداد استفاده وجود داشت. من آن محدودیت تعداد دفعات استفاده را نیز تقلیل دادم.
گام دیگری که برایشان برخواهم داشت و تاکنون در شرکت کسی به آن فکر نکرده است ایجاد فرصت فروش اقساطی محصولات برای کارکنان شرکت است.
صحبتش را کرده ام و فقط مانده است تا به صورت دستور رسمی شود.
بروکراسی به شدت وحشتناک است. سیستمهای مکانیزه ای را دارند تهیه نصب و آماده میکنند. نگرانم روشهای غلط فعلی را مکانیزه بکنند. ظاهرا قبل از من مکانیزه کردن کارها آغاز شده است و من به شدت نگرانم که کارهای غلط را مکانیزه کنند. و این اتفاق دارد می افتد.
بعد از چند ماه معطلی امروز استاد راهنمای پایان نامه ام، آنرا تحویلم داد.
همانطور که قبلا اشاره کرده بودم موضوع پایان نامه من ارائه مدلی برای برون سپاری فعالیتها بود.
استاد محترم از کار من بسیار تعریف کرد و از من خواست که حتما خلاصه ای از آن را به انگلیسی تهیه کنم و در یکی از کنفرانسهای بین المللی خارج از کشور تحت عنوان "مدل مجاهدی برای برون سپاری" معرفی کنم. دوره آموزشی اش را هم که آماده نموده ام.
خودم البته قصد داشتم به صورت کتاب آنرا ارائه کنم. البته این کار را هم خواهم کرد. چون تقریبا بخش عمده اش آماده است.
شاید با کتاب جدید روشهای قیمت گذاری با هم چاپ کردم. کتاب جدید قیمت گذاری را تا تمام میکنم زاویه دیگری برایم روشن میشود که مجبور میشوم باز هم کاملترش کنم. با این ترافیک فکری کار جدید هم که فکر کنم نور علی نور شود و این کتاب حالا حالاها کامل نشود.
تا یک زمان مشخص برای تکمیلش تهیه نکنم تمام شدنی نخواهد بود.
در دانشگاه سعادتی نصیبم شد و با یکی از همکلاسان خوبم جناب اکبریان دیداری تازه کردیم.
جمله خوبی گفت که فکر کردم لازم است اینجا برای شما نیز بنویسم. میگفت با توجه به اینکه تاکنون اندیشه هایم را آزادانه پرواز داده ام و موفق نیز بوده ام مراقب باشم تا مانند پرنده ای که در چهار دیواری محبوس است و خودش را به درب و دیوار میکوبد، با مواجه شدن با بن بستهایی که در کار جدید بر اثر تفکر مدیریتی حاکم با آن مواجه خواهم شد شهامتم را از دست ندهم و از بال زدن و پرواز کردن خسته نشده و نترسم.
نگرانی اش از این بابت بود که دست و بال اندیشه هایم بسته شود و منفعل شوم.
از او و همه دوستانی که نگران توانایی های اندکم هستند بینهایت سپاسگزارم
به نظر من بیشتر یک نوع فعالیت در لاتاری و بلیط بخت آزمایی است.
با این تفاوت که به جای قرعه کشی روزانه در دوره های بلند مدت تری این قرعه کشی صورت میگیرد که علاوه بر آنکه برای خریدار شبهه ایجاد نشود که آیا واقعا بلیط بخت آزمایی خریده است یا نه، چون یک سیم کارت هم برای خریدار این بلیط بخت آزمایی فراهم شده است، خریدار همچین هم بازنده به حساب نمی آید و از نتیجه ناراضی نخواهد شد.
یک گام اساسی برای کارکنان شرکت برداشتم که هنوز نهایی نشده است. فرصتی را برای کارکنان فراهم کردم که بتوانند محصولات شرکت را با بالاترین تخفیفی که شرکت میتواند به مناسبتهای مختلف ارائه نماید فراهم نمایند. قبلا این تخفیف کمتر بود ضمن آنکه محدودیت تعداد استفاده وجود داشت. من آن محدودیت تعداد دفعات استفاده را نیز تقلیل دادم.
گام دیگری که برایشان برخواهم داشت و تاکنون در شرکت کسی به آن فکر نکرده است ایجاد فرصت فروش اقساطی محصولات برای کارکنان شرکت است.
صحبتش را کرده ام و فقط مانده است تا به صورت دستور رسمی شود.
بروکراسی به شدت وحشتناک است. سیستمهای مکانیزه ای را دارند تهیه نصب و آماده میکنند. نگرانم روشهای غلط فعلی را مکانیزه بکنند. ظاهرا قبل از من مکانیزه کردن کارها آغاز شده است و من به شدت نگرانم که کارهای غلط را مکانیزه کنند. و این اتفاق دارد می افتد.
بعد از چند ماه معطلی امروز استاد راهنمای پایان نامه ام، آنرا تحویلم داد.
همانطور که قبلا اشاره کرده بودم موضوع پایان نامه من ارائه مدلی برای برون سپاری فعالیتها بود.
استاد محترم از کار من بسیار تعریف کرد و از من خواست که حتما خلاصه ای از آن را به انگلیسی تهیه کنم و در یکی از کنفرانسهای بین المللی خارج از کشور تحت عنوان "مدل مجاهدی برای برون سپاری" معرفی کنم. دوره آموزشی اش را هم که آماده نموده ام.
خودم البته قصد داشتم به صورت کتاب آنرا ارائه کنم. البته این کار را هم خواهم کرد. چون تقریبا بخش عمده اش آماده است.
شاید با کتاب جدید روشهای قیمت گذاری با هم چاپ کردم. کتاب جدید قیمت گذاری را تا تمام میکنم زاویه دیگری برایم روشن میشود که مجبور میشوم باز هم کاملترش کنم. با این ترافیک فکری کار جدید هم که فکر کنم نور علی نور شود و این کتاب حالا حالاها کامل نشود.
تا یک زمان مشخص برای تکمیلش تهیه نکنم تمام شدنی نخواهد بود.
در دانشگاه سعادتی نصیبم شد و با یکی از همکلاسان خوبم جناب اکبریان دیداری تازه کردیم.
جمله خوبی گفت که فکر کردم لازم است اینجا برای شما نیز بنویسم. میگفت با توجه به اینکه تاکنون اندیشه هایم را آزادانه پرواز داده ام و موفق نیز بوده ام مراقب باشم تا مانند پرنده ای که در چهار دیواری محبوس است و خودش را به درب و دیوار میکوبد، با مواجه شدن با بن بستهایی که در کار جدید بر اثر تفکر مدیریتی حاکم با آن مواجه خواهم شد شهامتم را از دست ندهم و از بال زدن و پرواز کردن خسته نشده و نترسم.
نگرانی اش از این بابت بود که دست و بال اندیشه هایم بسته شود و منفعل شوم.
از او و همه دوستانی که نگران توانایی های اندکم هستند بینهایت سپاسگزارم
۱۳۸۷/۰۲/۰۸
کارکنان، اهمیت فراموش شده
سومین هفته را در شرایطی به پایان رساندم که تازه توانستم از خیل عظیم اطلاعات درست و نادرستی که از گوشه و کنار سازمان به گوشم میرسد بتوانم نگاهی به بیرون سازمان بیندازم.
فعلا در خصوص پرداخت مطالبات گذشته کادر فروش گامهای اساسی برداشته ام.
نارضایتی شغلی و بروکراسی بسیار عجیبی در اینجا حاکم است.
دوست ندارم از وضعیت شرکت بنویسم. به هر حال دلم نمی خواهد کسی از این مطالب استفاده نادرست نماید.
برای همین بیشتر سعی خواهم کرد مطالبی که کاربرد عام دارند بنویسم.
افزایش رضایت شغلی اولین و مهمترین پله ای است که میخواهم در این جا بنا کنم.
با اینکه برخی از افراد این سازمان میخواهند از آب گل آلود و وضعیت کم اطلاعی من سو استفاده هایی بکنند و حتی برخی مرا هالو فرض میکنند ولی با این حال اجازه میدهم هر طور که تصور میکنند به من اطلاعات برسانند. درست یا نادرست.
ولی من دارم کار خودم را میکنم. همین اطلاعات نیز هر کدام گوشه ای از واقعیتهای شرکت را برایم نمایان میکنند.
اما کار سختی در پیش دارم. خیلی از زیر بناها را باید تعریف کنم.
رضایت مشتری چندان برای این سازمان تعریف نشده است. گرچه برایشان مهم بوده ولی عملکرد واقعی سازمان نتوانسته است آن مفهوم را ایجاد کند.
عامل اصلی رسیدن به رضایت مشتری نیز ایجاد رضایت در کارکنان است.
همانطور که اشاره کردم مهمترین اولویت من ایجاد همدلی در دپارتمان فروش و کادر فروش است.
با توجه به تغییرات متعدد مدیریتی اینجا بی اعتمادی زیادی نسبت به برنامه های من حاکم است و این کارم را سخت تر میکند.
ولی از آنجائیکه همه ذهن حسابگری داریم به هر حال عکس العملها باید با عمل بخوانند.
تا حدودی فکر میکنم در کسب اعتمادها موفقیتهایی بدست آورده ام. گرچه اندک هستند ولی برایم امیدوار کننده است.
واحد فروش هر سازمانی جزو واحدهایی است که رضایت کارکنان بیشترین نقش را در کسب موفقیت ایجاد میکند.
در حال حاضر ساختار سازمانی واحد خودم را توانستم تدوین کنم که به زودی به تصویب میرسد. گام مهمی بود و نیاز داشتم که شرکت و ماموریتهایش را به خوبی بشناسم. فیدبکهایی هم از مشتریان شرکت دریافت نمودم که در تغییر ساختار سازمانی بی تاثیر نبود.
گام بعدی من تعریف مجدد سطح کمیسیونهای فروش است. فعلا موتور فروش تقریبا خاموش است.
ضمن آنکه باید وظایف شغلی را نیز تغییر دهم.
تغییر در سیاستهای فروش را که خودش شامل چندین گام است گذاشته ام برای بعدها. چون اگر به یکباره تمام اجزای سیاست فعلی فروش را بخواهم تغییر دهم ممکن است با مقاومت مدیریت مواجه شوم. اولا به خاطر اینکه هنوز قابلیتهای من برای آنها ناشناخته است، دوما اینکه ممن است احساس خطر کنند که میخواهم نبض فروش سازمان را به یکباره در دست بگیرم که باز چون هنوز اعتماد زیادی به قابلیتهای من ایجاد نشده است این کار به طرز کاملا منطقی برایشان تهدید محسوب میشود.
ضمن آنکه قبول دارم تغییرات باید آرام آرام رخ دهد تا مقاومتها را بشکند.
خوشبختانه یکایک کارکنان فروش قابلیتهای بسیار خوبی دارند. فقط نظام ندارند. برای همین هم همگی احساس بی عدالتی دارند. خوشبختانه مدیر عامل به خوبی از من حمایت میکند تا برنامه هایم را پیش ببرم.
فعلا که از دست جلسات طولانی فرار کرده ام تا بهتر روی خود سازمان فروش تمرکز کنم.
به نظرم هر چقدر سازمانها بزرگتر میشوند حساسیت آنها به مسائل ریز مالی و پرسنل و ... کمتر میشود. و این یعنی پوسیدن ریشه های یک سازمان و فراموش کردن نکات بسیار مهمی که سازمان به یکایک آنها همچون نخهای یک طناب بسیار قطور وابسته است.
اینجا کارهای زیادی دارم که باید به آن بپردازم. هر گوشه ای که انگشت میگذارم دنیایی کار برای اصلاح فرایندهای پیش و پس از آن در جلوی چشمانم ظاهر میشوند.
به هر حال فقط روی توانایی کارکنانم حساب میکنم. امیدوارم بازی برد-بردی را آغاز کنیم
فعلا در خصوص پرداخت مطالبات گذشته کادر فروش گامهای اساسی برداشته ام.
نارضایتی شغلی و بروکراسی بسیار عجیبی در اینجا حاکم است.
دوست ندارم از وضعیت شرکت بنویسم. به هر حال دلم نمی خواهد کسی از این مطالب استفاده نادرست نماید.
برای همین بیشتر سعی خواهم کرد مطالبی که کاربرد عام دارند بنویسم.
افزایش رضایت شغلی اولین و مهمترین پله ای است که میخواهم در این جا بنا کنم.
با اینکه برخی از افراد این سازمان میخواهند از آب گل آلود و وضعیت کم اطلاعی من سو استفاده هایی بکنند و حتی برخی مرا هالو فرض میکنند ولی با این حال اجازه میدهم هر طور که تصور میکنند به من اطلاعات برسانند. درست یا نادرست.
ولی من دارم کار خودم را میکنم. همین اطلاعات نیز هر کدام گوشه ای از واقعیتهای شرکت را برایم نمایان میکنند.
اما کار سختی در پیش دارم. خیلی از زیر بناها را باید تعریف کنم.
رضایت مشتری چندان برای این سازمان تعریف نشده است. گرچه برایشان مهم بوده ولی عملکرد واقعی سازمان نتوانسته است آن مفهوم را ایجاد کند.
عامل اصلی رسیدن به رضایت مشتری نیز ایجاد رضایت در کارکنان است.
همانطور که اشاره کردم مهمترین اولویت من ایجاد همدلی در دپارتمان فروش و کادر فروش است.
با توجه به تغییرات متعدد مدیریتی اینجا بی اعتمادی زیادی نسبت به برنامه های من حاکم است و این کارم را سخت تر میکند.
ولی از آنجائیکه همه ذهن حسابگری داریم به هر حال عکس العملها باید با عمل بخوانند.
تا حدودی فکر میکنم در کسب اعتمادها موفقیتهایی بدست آورده ام. گرچه اندک هستند ولی برایم امیدوار کننده است.
واحد فروش هر سازمانی جزو واحدهایی است که رضایت کارکنان بیشترین نقش را در کسب موفقیت ایجاد میکند.
در حال حاضر ساختار سازمانی واحد خودم را توانستم تدوین کنم که به زودی به تصویب میرسد. گام مهمی بود و نیاز داشتم که شرکت و ماموریتهایش را به خوبی بشناسم. فیدبکهایی هم از مشتریان شرکت دریافت نمودم که در تغییر ساختار سازمانی بی تاثیر نبود.
گام بعدی من تعریف مجدد سطح کمیسیونهای فروش است. فعلا موتور فروش تقریبا خاموش است.
ضمن آنکه باید وظایف شغلی را نیز تغییر دهم.
تغییر در سیاستهای فروش را که خودش شامل چندین گام است گذاشته ام برای بعدها. چون اگر به یکباره تمام اجزای سیاست فعلی فروش را بخواهم تغییر دهم ممکن است با مقاومت مدیریت مواجه شوم. اولا به خاطر اینکه هنوز قابلیتهای من برای آنها ناشناخته است، دوما اینکه ممن است احساس خطر کنند که میخواهم نبض فروش سازمان را به یکباره در دست بگیرم که باز چون هنوز اعتماد زیادی به قابلیتهای من ایجاد نشده است این کار به طرز کاملا منطقی برایشان تهدید محسوب میشود.
ضمن آنکه قبول دارم تغییرات باید آرام آرام رخ دهد تا مقاومتها را بشکند.
خوشبختانه یکایک کارکنان فروش قابلیتهای بسیار خوبی دارند. فقط نظام ندارند. برای همین هم همگی احساس بی عدالتی دارند. خوشبختانه مدیر عامل به خوبی از من حمایت میکند تا برنامه هایم را پیش ببرم.
فعلا که از دست جلسات طولانی فرار کرده ام تا بهتر روی خود سازمان فروش تمرکز کنم.
به نظرم هر چقدر سازمانها بزرگتر میشوند حساسیت آنها به مسائل ریز مالی و پرسنل و ... کمتر میشود. و این یعنی پوسیدن ریشه های یک سازمان و فراموش کردن نکات بسیار مهمی که سازمان به یکایک آنها همچون نخهای یک طناب بسیار قطور وابسته است.
اینجا کارهای زیادی دارم که باید به آن بپردازم. هر گوشه ای که انگشت میگذارم دنیایی کار برای اصلاح فرایندهای پیش و پس از آن در جلوی چشمانم ظاهر میشوند.
به هر حال فقط روی توانایی کارکنانم حساب میکنم. امیدوارم بازی برد-بردی را آغاز کنیم
۱۳۸۷/۰۱/۲۹
اولین هفته کاری جدید
این هفته رسما کارم را پس از معارفه مدیر عامل به دپارتمان فروش آغاز کردم.
تا قبل از این بیشتر اوقاتم به صحبت کردن با مدیران دیگر بخشها می گذشت.
تمایلی ندارم از جزئیات محل کار و مشکلات موجود بنویسم ولی همینقدر بنویسم که سازمان دادن به دپارتمان فروش تنها وظیفه من نخواهد بود و همراهی مدیر عامل در نجات سازمان نیز فرصت خوبی برای افزایش تجاربم خواهد بود.
به هر حال کارهای بسیار زیادی برای انجام دادن دارم و فرصتم کم است. پرسنل خوبی دارم و ظاهرا آنها هم علاقمند به همکاری هستند
کارها از بروکراسی عجیب و گیرهای فروانی برخوردارند که پس از آنکه شناختم از کل مجموعه بیشتر شد در جهت اصلاح آنها برنامه های اساسی لازم است پیاده کنم. ما ضرب المثلی داریم که میگوید: "اول کار را نه دوست ببیند نه دشمن" .
به هر گوشه ای که نظر میکنم کلی ایراد دستگیرم میشود. طوریکه گاها حتی فراموش میکنم باید از نو بسازم و توجهم به رفع ایرادها جلب میشود
ولی واقعا در تلاشم تا به مدیر عامل کمک کنم تا این اسب زین شده لجام گسیخته دوباره رام شود.
فرصتم بسیار کم شده است و کلی کار برای انجام دادن دارم.
تا قبل از این بیشتر اوقاتم به صحبت کردن با مدیران دیگر بخشها می گذشت.
تمایلی ندارم از جزئیات محل کار و مشکلات موجود بنویسم ولی همینقدر بنویسم که سازمان دادن به دپارتمان فروش تنها وظیفه من نخواهد بود و همراهی مدیر عامل در نجات سازمان نیز فرصت خوبی برای افزایش تجاربم خواهد بود.
به هر حال کارهای بسیار زیادی برای انجام دادن دارم و فرصتم کم است. پرسنل خوبی دارم و ظاهرا آنها هم علاقمند به همکاری هستند
کارها از بروکراسی عجیب و گیرهای فروانی برخوردارند که پس از آنکه شناختم از کل مجموعه بیشتر شد در جهت اصلاح آنها برنامه های اساسی لازم است پیاده کنم. ما ضرب المثلی داریم که میگوید: "اول کار را نه دوست ببیند نه دشمن" .
به هر گوشه ای که نظر میکنم کلی ایراد دستگیرم میشود. طوریکه گاها حتی فراموش میکنم باید از نو بسازم و توجهم به رفع ایرادها جلب میشود
ولی واقعا در تلاشم تا به مدیر عامل کمک کنم تا این اسب زین شده لجام گسیخته دوباره رام شود.
فرصتم بسیار کم شده است و کلی کار برای انجام دادن دارم.
۱۳۸۷/۰۱/۱۵
رشد برای حرفه ای شدن
"در طول زندگيم هيچگاه از کساني که با نظر من موافق بودند چيزي نياموختم " مالرو
چقدر از خواندن اظهارات دوست عزیزم جناب صفرزاده لذت بردم. جهت اطلاع عزیزان خواننده من و ایشان ارتباط نزدیکی با یکدیگر داریم و همواره چیزهای زیادی برای یاد دادن به یکدیگر داشته ایم و از مصاحبت با هم من یکی که لذت می برده ام.
یکی از مشخصه بیشتر کسانی که از نزدیک با من در ارتباط هستند حس وطن دوستی و عشق به عمران و آبادانی این مرز و بوم است. به خوبی این امواج را در لابلای نوشته های ایشان میتوانید حس کنید.
در پاسخ به فرمایش ایشان که فرمودند چه میشد اگر در تبریز یا مناطق محروم آن کارخانه ای افتتاح میکردم، سوای از بحث اینکه اصولا در جایابی کارخانه باید چه پارامترهایی را لحاظ کرد و یا اینکه برای احداث کارخانه ای که مثلا تبریز برای احداثش مناسب است پی چه مشکلاتی را با توجه به فضای کسب و کار فعلی که در ادامه به آنها اشاره خواهم نمود را باید به تن مالید بماند. ولی همین را عرض کنم که سالها قبل و پیش از انقلاب بزرگوارانی اتفاقا در همان شهر تبریز و باز اتفاقا با همین انگیزه هایی که برخی را مثال زدید کارخانه های ماشین سازی تبریز، تراکتورسازی تبریز، ایدم، پمپیران و ... و صدها واحد تولیدی سبک در صنایع مختلف را راه اندازی نمودند. ولی نکته اینجاست که فضای کسب و کار امروز برای تولید کننده و سرمایه گذاری برای تولید با فضای کسب و کار 35 سال پیش و حتی با فضای کسب و کار 5 سال پیش (نمیگویم 2 سال پیش که ربطی به سیاستهای دولت جدید پیدا نکند) بسیار متفاوت است.
به نظر من نباید با این موضوع احساسی برخورد کنم و بهتر است حداقل در سطح دانش و معلومات اندک خودم کمی کارشناسانه تر این مسئله را مطالعه کنم. که البته از مدتها پیشتر که تصمیمم برای پیوستن به تیم مدیریتی بزرگتر جدی تر شد آغاز نموده بودم.
در راستای کسب اطلاعات و شناخت فضای پیرامون سازمانی که همکاری ام را با آنها آغاز نموده ام مطالعاتی را انجام دادم که در این میان اجازه میخواهم بخشهایی از مطالب جلد دوم مجموعه مقالات راهبردی صنایع ایران را که اسفند 85 و توسط خود وزارت صنایع به منظور دسترسی عام منتشر شده است را نقل نمایم. شاید لازم نباشد دلیل استفاده از نقل قول یک از یک منبع دولتی را اشاره نمایم:
"... آنچه مسلم است فضای کنونی، فضای حمایت از پژوهشگران و صنعتگران نیست. در نتیجه نمیتوان به روند آتی سرمایه گذاری در بخش صنعت با دید صادرات خوش بین بود. در شرایطی که رشد سرمایه گذاری و فعالیت صنعت مد نظر باشد لازم است تا امکانات و تسهیلات و امتیازهای اقتصادی هدف دار به این بخش سوق پیدا کند...
... ساختارهای کامل و علمی قانون گذاری هنوز شکل نگرفته اند و از این رو مسئولان، قانون گذاران، برنامه ریزان و دست اندرکاران امر صادرات، در بخشهای دولتی و خصوصی نمیتوانند در فضایی شفاف و عالمانه تصمیم سازی کنندو شرایط ایجاد تحول و اصلاحات را در چارچوب قوانین و مقررات موثر، کلیدی و راهگشا فراهم سازند. از این رو بسیاری از قوانین و مقررات که با هدف تسهیل و حمایت از تولیدات داخلی و ... شکل گرفته اند پس از مدت کوتاهی مانع از ایجاد فضای رقابتی و رشد شرکتها و موسسات شده اند و از سوی دیگر تغییر پی در پی قوانین و مقررات، شرایط بیرونی متغیری را ایجاد کرده که امکان برنامه ریزی میان مدت و بلند مدت را از صادرکنندگان گرفته است...
... آنچه در ایران مانع بزرگی برای رقابت تولیدات کشور استف هزینه های تمام شده می باشدکه به لحاظ افزایش مستمر بهای نهاده های تولید (دستمزد کارکنان، خدمات مورد نیاز مانند آب، برق، حمل و نقل و ...) و نیز هزینه های سربار (مالیات و عوارض گوناگون و ...) هر ساله 20 تا 30 درصد بر قیمت تمام شده محصولات می افزاید. در شرایطی که رقابت فشرده در بازارهای جهانی در نهایت رشد 2 تا 3 درصدی قیمت را به دنبال دارند، با یک محاسبه ساده، مشخص میگردد که توان رقابت تولیدات ایرانی همواره رو به نزول است و چه بسا کالاهایی که با کیفیت و بسته بندی مناسب به لحاظ قیمت قادر به رقابت در بازارهای خارجی نیستند..."
مجموعه مطالعات راهبردی صنایع ایران - 2 ، مرکز آموزش و تحقیقات صنعتی ایران ، زیر نظر طرح تحقیقات صنعتی، آموزش و اطلاع رسانی (وزارت صنایع و معادن)، تهران ، اسفند 1385
همچنین ویژه نامه مجله صنعت چاپ نیز مصاحبه ای با مدیر عامل یکی از چاپخانه های بزرگ کشور تحت عنوان "آواز دهل از دور شنیدن خوش است" را که آمارهای جالبی نیز ارائه داده بودند را به چاپ رسانده بود که توجه شما را به آن جلب میکنم:
من اینها را ننوشتم که ناامیدتان کنم. بلکه نوشتم که کمی حال و حوای فضای کسب و کار بیشتر برایتان ملموس شود. اتفاقا اینها نشان میدهند که این مملکت چقدر نیاز به کار و برنامه ریزی دارد. اما نه برنامه ریزی من نوعی. بلکه برنامه ریزی برای فراهم نمودن بستر.
در مدیریت سازمانهایی که من و شما تعداد معدودی از آنها را با توجه به محدودیت فرصت و طول عمر کار حرفه ای مان در مشاوره های مختلف از نزدیک مشاهده نموده ایم به خوبی واقف هستیم که هرگز یکی از کارکنان نمیتواند بدون تغییر نظر مدیر ارشد، سیاستها و بستر و فضای کسب و کار حاکم بر داخل سازمان را تغییر دهد.
رهبری سازمان یکی از وظایفش تغییر در فضای جاری به منظور فراهم نمودن فرصت رشد و بالندگی و خود شکوفایی یکایک کادر و پرسنل خود در همه زمینه های فعالیت سازمان میباشد.
ضمن آنکه به نظر بنده مدیریت قبل از آنکه یک شغل باشد یک حرفه است. من اگر واقعا خودم را مدیر بنامم باید حرفه ای به این موضوع نگاه کنم و احساساتم را کنترل کنم. اینکه دوست دارم این کار را بکنم یا دوست ندارم آن کار را بکنم مسئله نیست. مسئله این است که به عنوان یک مدیر وظیفه دارم در هر سازمان و هر قسمتی از هر سازمان که فعالیت میکنم سازمان را به اهدافش برسانم.
البته نباید فراموش کرد که کسی در زندگی حرفه ای خودش خطوط قرمز و حد و حدودی را برای خودش تعریف میکند. مثلا علیرغم همه جملات بالا من شاید هیچ وقت قبول نکنم که مدیر فروش یک باند مواد مخدر شوم. یا مدیر فروش محصولاتی مانند سلاح و ...!
این خطوط قرمز متفاوتند. همانطور که کم نیستند مدیران ایرانی که در راس شرکتهای بزرگ چند ملیتی و با فعالیت بین المللی اتفاقا در خارج از مرزهای ایران فعالیت میکنند و هیچ تاثیری نیز در میزان GDP ایران ایجاد نمیکنند. خب خطوط قرمز آنها در ان محدوده را پوشش میدهد. خود من هیچ بدم نمی آید که روزی رهبری یکی از بزرگترین شرکتهای فعال در مثلا لوازم خانگی را بر عهده بگیرم. حتی در خارج از مرزهای ایران.
به هر حال برای رشد همانقدر که آب و غذا نیاز است، به بستر مناسب نیز نیاز است و من این بستر را در شرکت خودم و با توجه به محدودیتهایی که در توانایی های مالی با آن مواجه هستم (چون فقط سرمایه شخصی خودم درگیر است بدون هیچ کمک مالی خارج از خودم) و استفاده از وامهای بانکی با نرخهایی که هیچ تناسبی با نرخهای تورم ندارند هرگز در دو دو تا چهارتای من توجیه نشده است (گرچه هستند کسانی که از وامهایی برای خرید مواد اولیه جهت خرید ملک و املاک و زمین استفاده کرده اند و خیلی بیش از سودی که تبدیل آن مواد به دست می آوردند اکنون پس انداز نموده اند) و لذا تنها راه رشد توانایی های مدیریتی خودم را فعالیت در مجموعه ای بزرگتر و پیوستن به یک تیم مدیریتی دیدم که حداقل در داخل مرزهای وطنم فعالیت دارد و مالیاتش نصیب خزانه این کشور میشود و GDP اش را هم افزایش میدهد.
برای رشد و حرفه ای تر شدن به نظر من بهترین فرصت رشد یافتن و حضور در محیط بزرگتر است. بخصوص اگر فضای سازمان بین المللی نیز باشد.
فکر میکنم مشابه این سوال را قبلا از برخی از بازیکنان فوتبالی که در تیم فوتبال خارجی بودند و قرار بود مقابل تیمی از ایران بازی کنند نیز پرسیده اند.
اینطور به نظرم میرسد که این وال نیز رنگ و بویی مشابه همان سوال را دارد.
به نظر من تعریف حرفه ای بودن شاید پاسخ مناسبی برای این سوال باشد و من که البته ادعای حرفه ای بودن ندارم، برای حرفه ای شدنم نیاز به رشد بیشتر را احساس میکنم.
در خصوص JV شدن مسائل بیش از اینهایی است که اشاره کردم. شاید در فرصتی دیگر به آن بپردازم
مطلب طولانی شد. از این بایت پوزش میطلبم و بی صبرانه منتظر اظهار نظرهای شما عزیزان هستم. چقدر یافتن عنوان برای این پست برایم سخت بود!
راستی تا یادم نرفته دامنه اینترنتی کلینیک برادرم را نیز ثبت کردیم. کار طراحی سایت به زودی آغاز میگردد و از طریق آدرس www.mojahedimeddent.com در دسترس خواهد بود
۱۳۸۷/۰۱/۱۰
یاد تبریزم بخیر
قبل از هر چیزی اجازه میخواهم تا از بزرگوارانی که با ایمیل و کامنت یا پیام کوتاه و تلفن و ... سال نو را به من تبریک گفتند تشکر کنم و از عزیزانی که به دلیل مشکلی که ظاهرا توسط برخی سرویس دهندگان اینترنت در سیستم کامنت گذاری وبلاگم برایشان پیش می آید پوزش بطلبم.
ایام عید بهانه خوبی است تا به دیدار دوستان قدیمی دورانهای مختلف بروم. در سفری که به تبریز داشتم (که هنوز ادامه دارد) رشد مهاجرت مردم از شهرها و روستاهای آذربایجان به تبریز اولین چیزی بود که توجهم را جلب میکرد. مدتها بود که به تبریز نرفته بودم و این باعث میشد که تغییرات بیشتر به چشم بخورند. متاسفانه با توجه به تفاوت لهجه تبریزی ها با بقیه آذری زبانها به نظرم میرسید که آن آماری که میگفتند 97 درصد اهالی تبریز غیر تبریزی شده اند اکنون به مرز 99.99 درصد نزدیک شده باشد. طوری که حتی لهجه تبریزی من برای دیگر شنوندگان خنده دار بود!!!
حیف آن تبریزی که من در آن بزرگ شدم و خاطراتم در آن شکل گرفته است.
دلم برای آن تبریز تنگ شده است. آن مردم. با آن منش ها و آدابی که امروز کمتر میتوانم در این شهر آنها را ببینم.
یکی از میهمانانی که همراه ما میهمان صاحب خانه بود وقتی در خانه مشروطیت که امروز به عنوان موزه باز سازی شده و برای بازدید میهمانان شهر آماده شده است اسناد مختلف مربوط به دوره انقلاب مشروطیت و سرداران تبریز باقر خان و ستار خان را خوانده بود بسیار متعجب شده بود و از اینکه قبلا در مورد تبریز با تحقیر صحبت میکرده شرمسار بود.
با خودم و در دل خودم برای وضعی که امروز در تبریز شاهد بودم بسیار متاثر شدم.
راست میگویند.
تبریز بدون خونریزی توسط روستائیان فتح شده است.
ایام عید بهانه خوبی است تا به دیدار دوستان قدیمی دورانهای مختلف بروم. در سفری که به تبریز داشتم (که هنوز ادامه دارد) رشد مهاجرت مردم از شهرها و روستاهای آذربایجان به تبریز اولین چیزی بود که توجهم را جلب میکرد. مدتها بود که به تبریز نرفته بودم و این باعث میشد که تغییرات بیشتر به چشم بخورند. متاسفانه با توجه به تفاوت لهجه تبریزی ها با بقیه آذری زبانها به نظرم میرسید که آن آماری که میگفتند 97 درصد اهالی تبریز غیر تبریزی شده اند اکنون به مرز 99.99 درصد نزدیک شده باشد. طوری که حتی لهجه تبریزی من برای دیگر شنوندگان خنده دار بود!!!
حیف آن تبریزی که من در آن بزرگ شدم و خاطراتم در آن شکل گرفته است.
دلم برای آن تبریز تنگ شده است. آن مردم. با آن منش ها و آدابی که امروز کمتر میتوانم در این شهر آنها را ببینم.
یکی از میهمانانی که همراه ما میهمان صاحب خانه بود وقتی در خانه مشروطیت که امروز به عنوان موزه باز سازی شده و برای بازدید میهمانان شهر آماده شده است اسناد مختلف مربوط به دوره انقلاب مشروطیت و سرداران تبریز باقر خان و ستار خان را خوانده بود بسیار متعجب شده بود و از اینکه قبلا در مورد تبریز با تحقیر صحبت میکرده شرمسار بود.
با خودم و در دل خودم برای وضعی که امروز در تبریز شاهد بودم بسیار متاثر شدم.
راست میگویند.
تبریز بدون خونریزی توسط روستائیان فتح شده است.
همین سیل مهاجرت نیاز به اسکان را بیشتر کرده و ساخت و ساز با سرعت حیرت آوری رشد نموده است. انگار که دارند تبریز را از نو میسازند.
از طرفی تورم در نرخ مسکن بسیار چشمگیر است.
سال قبل آپارتمان 70 متری که 25-26 میلیون تومان قیمت داشت امروز بالای 90 میلیون تومان قیمت دارد.
کدام کسب و کاری را سراغ دارید که ظرف یکسال چنین سودی ایجاد کند؟
به نظرم رشد و تداوم این روند یک حسن میتواند داشته باشد و آن اینکه سود این کار از سود قاچاق هم بالاتر برود و کم کم بازار قاچاق کالا راکد شود!!!
راستش بعید میدانم حتی قاچاق کالا نیز تا این حد سود آور باشد.
تازه حسن سرمایه گذاری در مسکن این است که استرسهای مختلف را هم نداری. کافی است مفت مفت بگردی و رشد قیمت زمین به هر حال همه چیز را جبران خواهد نمود.
گفتم قاچاق یادم افتاد بنویسم که حواسم در این سفر به بازار لوازم خانگی منطقه هم بود. متوجه شدم از طریق شهر بانه که شهری مرزی با کردستان عراق است انواع کالاها با نرخهای بسیار ارزان وارد میشوند. تقریبا نصف قیمت.
البته اخیرا به خاطر درگیری ترکیه با کردهای عراق ظاهرا نرخهای این بازار کمی افزایش پیدا کرده است ولی اختلاف قیمت باز آنقدر جذاب است که حتی خرده فروشها هم ترجیح میدهند از آن طریق ویترینهایشان را پر کنند.
البته هر چقدر هم جذاب باشد باز به اندازه مسکن سود آور نیست! بخصوص آنکه ریسک بالایی هم دارد.
بیچاره تولید کننده ایرانی. کلی سرمایه گذاری در ماشین آلات و مواد و البته مشکلات بی پایان صنایع از پرسنل و هزینه های مختلف و افزایش بهای منابع تولید گرفته تا مشکلات اقتصادی و تورم و قیمت بالای مواد اولیه نسبت به کالای ساخته شده وارداتی و حاشیه سود بسیار کمی که روز به روز مانند یخی که جلوی افتاب باشد کمتر نیز میشود و هزاران هزار مسائل درون سازمانی و رقابت برون سازمانی و ... در حالیکه اگر همان سرمایه را در زمین یا مسکن سرمایه گذاری میکرد و یا حتی اگر خیلی دست و پا چلفتی بود میرفت در بانک میگذاشت به مراتب هم وضع خودش خوب بود و هم خاری در چشم دیگران نمیشد!!
افتصاد بیمار روز به روز عواقب وحشتناکش نمایانتر میشوند.
متاسفانه سال 1387 را از لحاظ اقتصادی سال خوبی نمیبینم که هیچ نگران مسائل فرهنگی مختلفی هستم که به خاطر مسئول بودن افرادی مانند آن افسر پلیسی که رسوایی اش را شنیدیم روز به روز بیشتر گریبان جوانان و آینده سازان کشور را خواهد گرفت. این نظر شخصی من است. شاید ناشی از سواد کم و اطلاعات ناقص باشد. امیدوارم افراد مطلع چنین چشم اندازی را متصور نباشند.
توکلمان بر خداست. چون پناهده ای جز او نداریم.
راستی صحبت از خدمت به کشور شد. با خودم فکر میکردم یک مدیر چگونه میتواند به وطنش خدمت کند؟ مثلا من تا دیروز مدیر یک واحد تولیدی بودم که به نظر خودم انجام درست وظیفه ام مانند عبادت بود. اما امروز که مدیر فروش یک شرکت با محصولات خارجی میشوم آیا باز هم در خدمت هم میهنانم هستم؟ باز هم دارم در راستای عمران و آبادی میهنم فعالیت میکنم؟
چگونه؟
نظر شما چیست؟ لطفا برایم بنویسید.
از طرفی تورم در نرخ مسکن بسیار چشمگیر است.
سال قبل آپارتمان 70 متری که 25-26 میلیون تومان قیمت داشت امروز بالای 90 میلیون تومان قیمت دارد.
کدام کسب و کاری را سراغ دارید که ظرف یکسال چنین سودی ایجاد کند؟
به نظرم رشد و تداوم این روند یک حسن میتواند داشته باشد و آن اینکه سود این کار از سود قاچاق هم بالاتر برود و کم کم بازار قاچاق کالا راکد شود!!!
راستش بعید میدانم حتی قاچاق کالا نیز تا این حد سود آور باشد.
تازه حسن سرمایه گذاری در مسکن این است که استرسهای مختلف را هم نداری. کافی است مفت مفت بگردی و رشد قیمت زمین به هر حال همه چیز را جبران خواهد نمود.
گفتم قاچاق یادم افتاد بنویسم که حواسم در این سفر به بازار لوازم خانگی منطقه هم بود. متوجه شدم از طریق شهر بانه که شهری مرزی با کردستان عراق است انواع کالاها با نرخهای بسیار ارزان وارد میشوند. تقریبا نصف قیمت.
البته اخیرا به خاطر درگیری ترکیه با کردهای عراق ظاهرا نرخهای این بازار کمی افزایش پیدا کرده است ولی اختلاف قیمت باز آنقدر جذاب است که حتی خرده فروشها هم ترجیح میدهند از آن طریق ویترینهایشان را پر کنند.
البته هر چقدر هم جذاب باشد باز به اندازه مسکن سود آور نیست! بخصوص آنکه ریسک بالایی هم دارد.
بیچاره تولید کننده ایرانی. کلی سرمایه گذاری در ماشین آلات و مواد و البته مشکلات بی پایان صنایع از پرسنل و هزینه های مختلف و افزایش بهای منابع تولید گرفته تا مشکلات اقتصادی و تورم و قیمت بالای مواد اولیه نسبت به کالای ساخته شده وارداتی و حاشیه سود بسیار کمی که روز به روز مانند یخی که جلوی افتاب باشد کمتر نیز میشود و هزاران هزار مسائل درون سازمانی و رقابت برون سازمانی و ... در حالیکه اگر همان سرمایه را در زمین یا مسکن سرمایه گذاری میکرد و یا حتی اگر خیلی دست و پا چلفتی بود میرفت در بانک میگذاشت به مراتب هم وضع خودش خوب بود و هم خاری در چشم دیگران نمیشد!!
افتصاد بیمار روز به روز عواقب وحشتناکش نمایانتر میشوند.
متاسفانه سال 1387 را از لحاظ اقتصادی سال خوبی نمیبینم که هیچ نگران مسائل فرهنگی مختلفی هستم که به خاطر مسئول بودن افرادی مانند آن افسر پلیسی که رسوایی اش را شنیدیم روز به روز بیشتر گریبان جوانان و آینده سازان کشور را خواهد گرفت. این نظر شخصی من است. شاید ناشی از سواد کم و اطلاعات ناقص باشد. امیدوارم افراد مطلع چنین چشم اندازی را متصور نباشند.
توکلمان بر خداست. چون پناهده ای جز او نداریم.
راستی صحبت از خدمت به کشور شد. با خودم فکر میکردم یک مدیر چگونه میتواند به وطنش خدمت کند؟ مثلا من تا دیروز مدیر یک واحد تولیدی بودم که به نظر خودم انجام درست وظیفه ام مانند عبادت بود. اما امروز که مدیر فروش یک شرکت با محصولات خارجی میشوم آیا باز هم در خدمت هم میهنانم هستم؟ باز هم دارم در راستای عمران و آبادی میهنم فعالیت میکنم؟
چگونه؟
نظر شما چیست؟ لطفا برایم بنویسید.
۱۳۸۶/۱۲/۲۹
عرض تبریک سال نو
ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند.
مبارک شمائید.
این ایام فرخنده نیز بر شما مبارک باد.
امیدوارم سالی سرشار از سلامتی، شادی و موفقیت را به همراه یکایک اعضای خانواده محترمتان در پیش داشته باشید
۱۳۸۶/۱۲/۲۷
توافقم با سازمان جدید
به روزهای پایان سال نزدیک میشویم. با نیمچه تعطیل شدن مدارس خیابانها کمی خلوت تر شده است و برعکس آن مسیرهای منتهی با بازار و مراکز خرید شلوغتر.
در این میان فقط آرزو میکنم هیچ مردی زیر بار سنگین مخارج و هزینه ها پیش همسر و فرزندانش شرمنده نشود و بتواند هدیه مناسبی برایشان تهیه کند و از عهده مخارج روز افزون بر بیاید. متاسفانه گرانی در چند روز اخیر شدت یافته است. برای خرید کامپیوتری برای مطب برادرم متوجه شدیم که بسیاری از کسبه با تلقی اینکه قیمتها از ابتدای سال آینده افزایش چشمگیری خواهد داشت از فروش برخی کالاها خود داری میکنند.
چند سال قبل چنین صحنه ای را تجربه کرده ام. قیمتهای ماشین های اداری روز به روز و حتی چند ساعت به چند ساعت افزایش پیدا میکرد. فروشنده بازنده بود. چون برای خرید همان کالایی که فروخته است باید پول بیشتری می پرداخت.
ولی به هر حال این وضعیت با توجه به اینکه معیشت افراد را به خطر میاندازد زیاد دوام نیاورد و بالاخره رشد قیمتها به سقف رسید و متوقف شد. به عبارتی عرضه و تقاضا در قیمتی به توافق رسیدند.
اینبار ولی ایام تعطیلی و مصادف شدن این قضیه با ابتدای سال که همیشه برخی نرخهای جدید در بنزین و تعرفه آب و گاز و برق و حتی هزینه سفر (بلیط اتوبوس و هواپیما و ... نرخ تاکسی ها) و ... اعمال میشود کمی فرق میکند و ممکن است به تورم شدیدی در ابتدای سال دامن بزند. امیدوارم که اینگونه نشود
مطب برادرم هم قرار است در ایام تعطیل کارهای تعمیرات و نقاشی و ساختمان و نصب تجهیزاتش انجام شود و به مبارکی از ابتدای سال کارش را شروع کند.
خبرش را برایتان خواهم نوشت. بدلیل آنکه عضو هیئت علمی دانشگاه آلمان است و نیز چون جزو 8 نفری است که باید در سطح بین المللی به گسترش این دانش از طریق تدریس در دوره های آموزشی تخصصی و کارگاههایی که از طرف دانشگاه برای دندانپزشکان در سرتاسر جهان برگزار میگردد کمک نمایند و نیز به خاطر همکاری در کلینیک تخصصی لیزر دانشگاه آلمان در امارات نیز همکاری نماید شاید همیشه در مطب نباشد. ولی باید کارها را طوری تنظیم نماید که همه چیز در جای خودش به خوبی پیش بروند و به مطبش هم خوب برسد.
توافق من نیز برای همکاری با شرکت بدرسان الکتریک نماینده انحصاری محصولات مولینکس و لوازم خانگی توشیبا و کروپس با سمت مدیر ارشد فروش حاصل شد و از ابتدای سال نو و بعد از تعطیلات همکاری من با آنها رسما آغاز خواهد شد.
وظیفه من افزایش فروش است. البته یک دپارتمان با کلی پرسنل و شعب و نیروهای فروش گسیخته از هم را باید از نو سازمان دهم.
فکر میکنم بیشترین زمانم صرف سازماندهی مجدد با توجه به آنچه در دست دارم و آنچه باید داشته باشم گردد ولی پتانسیل بسیار زیادی برای افزایش بازار وجود دارد که امیدوارم در زمان اندکی به نتایج مطلوبی برسم. خلاصه که رقبا دوستانه برید کنار که دارم می آیم.
خیلی دوست داشتم مشکلات و موفقیتها را برایتان اینجا شرح دهم ولی عملا به دلیل حفظ مصالح سازمانی از این کار خودداری خواهم کرد و شاید فقط مثل گذشته به مباحث مدیریتی بپردازم
به هر حال سال جدید را در سازمانی جدید آغاز خواهم کرد.
فردا آخرین فرصت برای بازنگری توانمندی های کارکنان خوبم است تا مطمئن شوم کاملا به کارها آگاه هستند. خوشحالم که در این مدت توانسته ام از کارکنانم افرادی بسازم که امروز بتوانم شرکت را به آنها بسپارم.
شاید بزرگترین موفقیت من همین باشد
در این میان فقط آرزو میکنم هیچ مردی زیر بار سنگین مخارج و هزینه ها پیش همسر و فرزندانش شرمنده نشود و بتواند هدیه مناسبی برایشان تهیه کند و از عهده مخارج روز افزون بر بیاید. متاسفانه گرانی در چند روز اخیر شدت یافته است. برای خرید کامپیوتری برای مطب برادرم متوجه شدیم که بسیاری از کسبه با تلقی اینکه قیمتها از ابتدای سال آینده افزایش چشمگیری خواهد داشت از فروش برخی کالاها خود داری میکنند.
چند سال قبل چنین صحنه ای را تجربه کرده ام. قیمتهای ماشین های اداری روز به روز و حتی چند ساعت به چند ساعت افزایش پیدا میکرد. فروشنده بازنده بود. چون برای خرید همان کالایی که فروخته است باید پول بیشتری می پرداخت.
ولی به هر حال این وضعیت با توجه به اینکه معیشت افراد را به خطر میاندازد زیاد دوام نیاورد و بالاخره رشد قیمتها به سقف رسید و متوقف شد. به عبارتی عرضه و تقاضا در قیمتی به توافق رسیدند.
اینبار ولی ایام تعطیلی و مصادف شدن این قضیه با ابتدای سال که همیشه برخی نرخهای جدید در بنزین و تعرفه آب و گاز و برق و حتی هزینه سفر (بلیط اتوبوس و هواپیما و ... نرخ تاکسی ها) و ... اعمال میشود کمی فرق میکند و ممکن است به تورم شدیدی در ابتدای سال دامن بزند. امیدوارم که اینگونه نشود
مطب برادرم هم قرار است در ایام تعطیل کارهای تعمیرات و نقاشی و ساختمان و نصب تجهیزاتش انجام شود و به مبارکی از ابتدای سال کارش را شروع کند.
خبرش را برایتان خواهم نوشت. بدلیل آنکه عضو هیئت علمی دانشگاه آلمان است و نیز چون جزو 8 نفری است که باید در سطح بین المللی به گسترش این دانش از طریق تدریس در دوره های آموزشی تخصصی و کارگاههایی که از طرف دانشگاه برای دندانپزشکان در سرتاسر جهان برگزار میگردد کمک نمایند و نیز به خاطر همکاری در کلینیک تخصصی لیزر دانشگاه آلمان در امارات نیز همکاری نماید شاید همیشه در مطب نباشد. ولی باید کارها را طوری تنظیم نماید که همه چیز در جای خودش به خوبی پیش بروند و به مطبش هم خوب برسد.
توافق من نیز برای همکاری با شرکت بدرسان الکتریک نماینده انحصاری محصولات مولینکس و لوازم خانگی توشیبا و کروپس با سمت مدیر ارشد فروش حاصل شد و از ابتدای سال نو و بعد از تعطیلات همکاری من با آنها رسما آغاز خواهد شد.
وظیفه من افزایش فروش است. البته یک دپارتمان با کلی پرسنل و شعب و نیروهای فروش گسیخته از هم را باید از نو سازمان دهم.
فکر میکنم بیشترین زمانم صرف سازماندهی مجدد با توجه به آنچه در دست دارم و آنچه باید داشته باشم گردد ولی پتانسیل بسیار زیادی برای افزایش بازار وجود دارد که امیدوارم در زمان اندکی به نتایج مطلوبی برسم. خلاصه که رقبا دوستانه برید کنار که دارم می آیم.
خیلی دوست داشتم مشکلات و موفقیتها را برایتان اینجا شرح دهم ولی عملا به دلیل حفظ مصالح سازمانی از این کار خودداری خواهم کرد و شاید فقط مثل گذشته به مباحث مدیریتی بپردازم
به هر حال سال جدید را در سازمانی جدید آغاز خواهم کرد.
فردا آخرین فرصت برای بازنگری توانمندی های کارکنان خوبم است تا مطمئن شوم کاملا به کارها آگاه هستند. خوشحالم که در این مدت توانسته ام از کارکنانم افرادی بسازم که امروز بتوانم شرکت را به آنها بسپارم.
شاید بزرگترین موفقیت من همین باشد
اشتراک در:
پستها (Atom)