قبل از هر چیزی اجازه میخواهم تا از بزرگوارانی که با ایمیل و کامنت یا پیام کوتاه و تلفن و ... سال نو را به من تبریک گفتند تشکر کنم و از عزیزانی که به دلیل مشکلی که ظاهرا توسط برخی سرویس دهندگان اینترنت در سیستم کامنت گذاری وبلاگم برایشان پیش می آید پوزش بطلبم.
ایام عید بهانه خوبی است تا به دیدار دوستان قدیمی دورانهای مختلف بروم. در سفری که به تبریز داشتم (که هنوز ادامه دارد) رشد مهاجرت مردم از شهرها و روستاهای آذربایجان به تبریز اولین چیزی بود که توجهم را جلب میکرد. مدتها بود که به تبریز نرفته بودم و این باعث میشد که تغییرات بیشتر به چشم بخورند. متاسفانه با توجه به تفاوت لهجه تبریزی ها با بقیه آذری زبانها به نظرم میرسید که آن آماری که میگفتند 97 درصد اهالی تبریز غیر تبریزی شده اند اکنون به مرز 99.99 درصد نزدیک شده باشد. طوری که حتی لهجه تبریزی من برای دیگر شنوندگان خنده دار بود!!!
حیف آن تبریزی که من در آن بزرگ شدم و خاطراتم در آن شکل گرفته است.
دلم برای آن تبریز تنگ شده است. آن مردم. با آن منش ها و آدابی که امروز کمتر میتوانم در این شهر آنها را ببینم.
یکی از میهمانانی که همراه ما میهمان صاحب خانه بود وقتی در خانه مشروطیت که امروز به عنوان موزه باز سازی شده و برای بازدید میهمانان شهر آماده شده است اسناد مختلف مربوط به دوره انقلاب مشروطیت و سرداران تبریز باقر خان و ستار خان را خوانده بود بسیار متعجب شده بود و از اینکه قبلا در مورد تبریز با تحقیر صحبت میکرده شرمسار بود.
با خودم و در دل خودم برای وضعی که امروز در تبریز شاهد بودم بسیار متاثر شدم.
راست میگویند.
تبریز بدون خونریزی توسط روستائیان فتح شده است.
ایام عید بهانه خوبی است تا به دیدار دوستان قدیمی دورانهای مختلف بروم. در سفری که به تبریز داشتم (که هنوز ادامه دارد) رشد مهاجرت مردم از شهرها و روستاهای آذربایجان به تبریز اولین چیزی بود که توجهم را جلب میکرد. مدتها بود که به تبریز نرفته بودم و این باعث میشد که تغییرات بیشتر به چشم بخورند. متاسفانه با توجه به تفاوت لهجه تبریزی ها با بقیه آذری زبانها به نظرم میرسید که آن آماری که میگفتند 97 درصد اهالی تبریز غیر تبریزی شده اند اکنون به مرز 99.99 درصد نزدیک شده باشد. طوری که حتی لهجه تبریزی من برای دیگر شنوندگان خنده دار بود!!!
حیف آن تبریزی که من در آن بزرگ شدم و خاطراتم در آن شکل گرفته است.
دلم برای آن تبریز تنگ شده است. آن مردم. با آن منش ها و آدابی که امروز کمتر میتوانم در این شهر آنها را ببینم.
یکی از میهمانانی که همراه ما میهمان صاحب خانه بود وقتی در خانه مشروطیت که امروز به عنوان موزه باز سازی شده و برای بازدید میهمانان شهر آماده شده است اسناد مختلف مربوط به دوره انقلاب مشروطیت و سرداران تبریز باقر خان و ستار خان را خوانده بود بسیار متعجب شده بود و از اینکه قبلا در مورد تبریز با تحقیر صحبت میکرده شرمسار بود.
با خودم و در دل خودم برای وضعی که امروز در تبریز شاهد بودم بسیار متاثر شدم.
راست میگویند.
تبریز بدون خونریزی توسط روستائیان فتح شده است.
همین سیل مهاجرت نیاز به اسکان را بیشتر کرده و ساخت و ساز با سرعت حیرت آوری رشد نموده است. انگار که دارند تبریز را از نو میسازند.
از طرفی تورم در نرخ مسکن بسیار چشمگیر است.
سال قبل آپارتمان 70 متری که 25-26 میلیون تومان قیمت داشت امروز بالای 90 میلیون تومان قیمت دارد.
کدام کسب و کاری را سراغ دارید که ظرف یکسال چنین سودی ایجاد کند؟
به نظرم رشد و تداوم این روند یک حسن میتواند داشته باشد و آن اینکه سود این کار از سود قاچاق هم بالاتر برود و کم کم بازار قاچاق کالا راکد شود!!!
راستش بعید میدانم حتی قاچاق کالا نیز تا این حد سود آور باشد.
تازه حسن سرمایه گذاری در مسکن این است که استرسهای مختلف را هم نداری. کافی است مفت مفت بگردی و رشد قیمت زمین به هر حال همه چیز را جبران خواهد نمود.
گفتم قاچاق یادم افتاد بنویسم که حواسم در این سفر به بازار لوازم خانگی منطقه هم بود. متوجه شدم از طریق شهر بانه که شهری مرزی با کردستان عراق است انواع کالاها با نرخهای بسیار ارزان وارد میشوند. تقریبا نصف قیمت.
البته اخیرا به خاطر درگیری ترکیه با کردهای عراق ظاهرا نرخهای این بازار کمی افزایش پیدا کرده است ولی اختلاف قیمت باز آنقدر جذاب است که حتی خرده فروشها هم ترجیح میدهند از آن طریق ویترینهایشان را پر کنند.
البته هر چقدر هم جذاب باشد باز به اندازه مسکن سود آور نیست! بخصوص آنکه ریسک بالایی هم دارد.
بیچاره تولید کننده ایرانی. کلی سرمایه گذاری در ماشین آلات و مواد و البته مشکلات بی پایان صنایع از پرسنل و هزینه های مختلف و افزایش بهای منابع تولید گرفته تا مشکلات اقتصادی و تورم و قیمت بالای مواد اولیه نسبت به کالای ساخته شده وارداتی و حاشیه سود بسیار کمی که روز به روز مانند یخی که جلوی افتاب باشد کمتر نیز میشود و هزاران هزار مسائل درون سازمانی و رقابت برون سازمانی و ... در حالیکه اگر همان سرمایه را در زمین یا مسکن سرمایه گذاری میکرد و یا حتی اگر خیلی دست و پا چلفتی بود میرفت در بانک میگذاشت به مراتب هم وضع خودش خوب بود و هم خاری در چشم دیگران نمیشد!!
افتصاد بیمار روز به روز عواقب وحشتناکش نمایانتر میشوند.
متاسفانه سال 1387 را از لحاظ اقتصادی سال خوبی نمیبینم که هیچ نگران مسائل فرهنگی مختلفی هستم که به خاطر مسئول بودن افرادی مانند آن افسر پلیسی که رسوایی اش را شنیدیم روز به روز بیشتر گریبان جوانان و آینده سازان کشور را خواهد گرفت. این نظر شخصی من است. شاید ناشی از سواد کم و اطلاعات ناقص باشد. امیدوارم افراد مطلع چنین چشم اندازی را متصور نباشند.
توکلمان بر خداست. چون پناهده ای جز او نداریم.
راستی صحبت از خدمت به کشور شد. با خودم فکر میکردم یک مدیر چگونه میتواند به وطنش خدمت کند؟ مثلا من تا دیروز مدیر یک واحد تولیدی بودم که به نظر خودم انجام درست وظیفه ام مانند عبادت بود. اما امروز که مدیر فروش یک شرکت با محصولات خارجی میشوم آیا باز هم در خدمت هم میهنانم هستم؟ باز هم دارم در راستای عمران و آبادی میهنم فعالیت میکنم؟
چگونه؟
نظر شما چیست؟ لطفا برایم بنویسید.
از طرفی تورم در نرخ مسکن بسیار چشمگیر است.
سال قبل آپارتمان 70 متری که 25-26 میلیون تومان قیمت داشت امروز بالای 90 میلیون تومان قیمت دارد.
کدام کسب و کاری را سراغ دارید که ظرف یکسال چنین سودی ایجاد کند؟
به نظرم رشد و تداوم این روند یک حسن میتواند داشته باشد و آن اینکه سود این کار از سود قاچاق هم بالاتر برود و کم کم بازار قاچاق کالا راکد شود!!!
راستش بعید میدانم حتی قاچاق کالا نیز تا این حد سود آور باشد.
تازه حسن سرمایه گذاری در مسکن این است که استرسهای مختلف را هم نداری. کافی است مفت مفت بگردی و رشد قیمت زمین به هر حال همه چیز را جبران خواهد نمود.
گفتم قاچاق یادم افتاد بنویسم که حواسم در این سفر به بازار لوازم خانگی منطقه هم بود. متوجه شدم از طریق شهر بانه که شهری مرزی با کردستان عراق است انواع کالاها با نرخهای بسیار ارزان وارد میشوند. تقریبا نصف قیمت.
البته اخیرا به خاطر درگیری ترکیه با کردهای عراق ظاهرا نرخهای این بازار کمی افزایش پیدا کرده است ولی اختلاف قیمت باز آنقدر جذاب است که حتی خرده فروشها هم ترجیح میدهند از آن طریق ویترینهایشان را پر کنند.
البته هر چقدر هم جذاب باشد باز به اندازه مسکن سود آور نیست! بخصوص آنکه ریسک بالایی هم دارد.
بیچاره تولید کننده ایرانی. کلی سرمایه گذاری در ماشین آلات و مواد و البته مشکلات بی پایان صنایع از پرسنل و هزینه های مختلف و افزایش بهای منابع تولید گرفته تا مشکلات اقتصادی و تورم و قیمت بالای مواد اولیه نسبت به کالای ساخته شده وارداتی و حاشیه سود بسیار کمی که روز به روز مانند یخی که جلوی افتاب باشد کمتر نیز میشود و هزاران هزار مسائل درون سازمانی و رقابت برون سازمانی و ... در حالیکه اگر همان سرمایه را در زمین یا مسکن سرمایه گذاری میکرد و یا حتی اگر خیلی دست و پا چلفتی بود میرفت در بانک میگذاشت به مراتب هم وضع خودش خوب بود و هم خاری در چشم دیگران نمیشد!!
افتصاد بیمار روز به روز عواقب وحشتناکش نمایانتر میشوند.
متاسفانه سال 1387 را از لحاظ اقتصادی سال خوبی نمیبینم که هیچ نگران مسائل فرهنگی مختلفی هستم که به خاطر مسئول بودن افرادی مانند آن افسر پلیسی که رسوایی اش را شنیدیم روز به روز بیشتر گریبان جوانان و آینده سازان کشور را خواهد گرفت. این نظر شخصی من است. شاید ناشی از سواد کم و اطلاعات ناقص باشد. امیدوارم افراد مطلع چنین چشم اندازی را متصور نباشند.
توکلمان بر خداست. چون پناهده ای جز او نداریم.
راستی صحبت از خدمت به کشور شد. با خودم فکر میکردم یک مدیر چگونه میتواند به وطنش خدمت کند؟ مثلا من تا دیروز مدیر یک واحد تولیدی بودم که به نظر خودم انجام درست وظیفه ام مانند عبادت بود. اما امروز که مدیر فروش یک شرکت با محصولات خارجی میشوم آیا باز هم در خدمت هم میهنانم هستم؟ باز هم دارم در راستای عمران و آبادی میهنم فعالیت میکنم؟
چگونه؟
نظر شما چیست؟ لطفا برایم بنویسید.
۵ نظر:
با سلام/ خواستم چند نکته عرض کنم:
مشاهیر تبریز مثل ستارخان و شهریار از خود تبریز نبودند(قره داغ و خشگناب) و بنابراین لقب روستایی دادن به 99 درصد مردم تبریز کار درستی نیست! چون جاهایی که مرکزیت دارند(بزرگترین شهر آذربایجان=تبریز), قدرت و اعتبار خود را مدیون مهاجران هستند.
این را هم بگویم ترکیه نه به کردهای عراقی , بلکه به تروریستهای پ ک ک که در عراق پنهان شده و ترکیه ای هستند حمله کرده است.
سلام جناب مجاهدی،
به نظر من اگر شما بتوانید با هزینه کمتری رفاه بیشتری برای مردم فراهم کنید دین خود را ادا کرده اید و هنر مدیریتتان در همین است.
در پاسخ به دوست عزیز ناشناس باید عرض کنم که متاسفانه حق با جناب مجاهدی است و بیشتر سکنه شهر غیر تبریزی شده اند. البته من جایی ندیدم که ایشان ساکنان تبریز را روستایی خطاب کنند بلکه نوشته اند غیر تبریزی.
سرداران نامبرده نه متعلق به تبریز و نه جزو افتخارات آذربایجان بلکه جزو افتخارات کشورمان هستند.
ضمن آنکه تبریزی بودن یعنی آنکه فردی در تبریز زاده شده باشد، پدر و مادرش زاده تبریز باشند و پدر بزرگها و مادربزرگهایش هم زاده تبریز باشند. اگر غیر این باشد اصطلاحا اصالت تبریزی را ندارند. پس به خودتان نگیرید. آمار ایشان به مقدار زیادی با اینکه نظری است ولی ظاهرا درست است!!
سلام دوستان
لطفا به صورت ناشناس کامنت ندهید تا بتوانم شما را خطاب کنم.
با تشکر از ناشناس دوم در پاسخ به ناشناس اول باید عرض کنم که من نگفتم که 99 درصد مردم تبریز روستایی هستند. بلکه نوشته ام غیر تبریزی و این اصطلاح کاملا مطابق توضیحات جناب یا سرکار ناشناس دوم است.
به هر حال من قبل از آنکه آذربایجانی یا تبریزی باشم، یک ایرانی هستم و شدیدا از هر چیزی که بین هموطنانم تفرقه بیاندازد و آنها را جدا کند بیزارم.
توضیحات من مربوط به بافت مردم شهر بود. وگرنه همه ایرانی ها شرفشان بیش از این حرفهاست که فردی مثل من بخواهد خدای نکرده کم احترامی کند.
سلام دوست ندیده ولی دل بسته اصل تبریزی اگر لایق باشیم عرض ارداتی کنیم و گله منتظرتون بایدبودیم در ارومیه و منطقه سبز سولدوز یک بعلت نیاز به مصابحت و نیاز به بهره مندی و آموزش و آشنایی و هزار عمل خی رخواهانه تنها سه ساعت ناقابل راه بود تا در عروسی بزرگ دادشم شرکت هم می کردید و شریک دلخوشی صاف آذری ها بخصوص سولدوزیهای نقده بودید بعد تاسف از بازار اجناس بنجل خارجی پیرانشهر و بعد کل مطلبتون بخاطر هوای ناسیوسیتی تبریز بوی منصفانه ای نمی داد تبریز برای من هنوز تبریز پیر و عزت مند است ارزش ها و ساختار های فرهنگی همه جا بهم ریخته و طبیعی است نگران نباید بود
کاش می شد همیشه خدمتگزار آداب دانان ادب آموزی مثل شما بود تصمیماتی دارم ولی مهندس بدا درد بی همنفسی عجب دردیه کسی با تو هم آواز نباشه ولی آوازم هم بد نیست
من در خدمت مهندس کاش فرصت خدمتگزاری باشد
09143462272
مهندس دکتر صفری را هم دریاب هم عقیده و به هم نزدیکید
http://otb.blogfa.com/
و این مطلب نیاز به مانور دارد نظر کارشناسی دیدید صلاح بدید و خبرم کنید برام جالبب بود
خبرگزاری تابناک و میزان بالای بهره وری در تولیدات در نیمه نخست فروردین ماه
یاشاسین آذریبالاسی تورک اوغلو
برای تویی که هنوز شرافت کاری برایت مهم است!
یادت هست روزی برایت نوشتم به جای اینکه خودت به یک شرکت خارجی بروی و برای آنها کار کنی، از طریق شرکت خودت با آنها JV تشکیل بده؟
شاید آنروزگار آنقدر فرصت نداشتم (شاید هم آنقدر نمی شناختمت) که برایت این چند خط را بنویسم!
دلیل من برای تشکیل یک JV در مقابل عضویت در یک شرکت خارجی از این قرار بود که می توانستی یکی از این مسائل را در شرکت خود برطرف نمایی:
• ضعف تکنولوژیکی در فرآیند تولید
• ضعف فروش و حضور در کشورهای خارجی
• ضعف فروش در داخل
• نداشتن سیستم یکپارچه مدیریت
• بالا بودن قیمت تمام شده کالا
• پایین بودن زمان تحویل
از طرفی ارتباط با طرف خارجی سطح دیدگاه گروه مدیران شما را به نگاهی بین المللی و برنامه ریزی برای فتح بازارهای منطقه ای ارتقاء می داد. در حالیکه اکنون که وارد یک شرکت واردکننده (تا آنجا که از دوستانم شنیده ام بدر سان الکتریک یک شرکت وارداتی کالاست نه تولید کننده ؟ ) لوازم خانگی شده اید، مجبورید برای حذف رقبای تجاری خود که طبعا بخشی از آنها شرکت های تولید کننده داخلی هستند تلاش نمایید!!
یادم هست روزی که با آقای مهندس عبداللهی مدیر کارخانه شرکت نوری تازه ایران (شرکت JV با سوگا ژاپن) در سایت کارخانه آنها در شمس آباد قدم می زدیم ( آنروزها زمانی بود که نوری تازه در حال افتتاح خط دوم تولید خود با هزینه ای حدود 12 میلیارد تومان بود مدیرعامل کارخانه و صاحب اصلی آن آقای ابراهیمی بزرگترین تاجر بلور در دبی محسوب میشد و منزل شخصی اش دبی بود و بنا به وصیت پدر خود به ایجاد کارخانه نوری تازه در ایران دست زده بود. آنزمان برنامه نوری تازه افتتاح 7 خط تولیدی بود. کافی است بدانید وقتی داخل خط دوم تولید کارخانه نوری تازه قدم می گذاشتید با مهندسینی از ایتالیا، آلمان، ژاپن و ... مواجه می شدید. به شوخی به آقای عبداللهی می گفتم که آقای مهندس اینجا کارخانه تولیدی است یا سازمان ملل؟؟) از آقای مهندس عبداللهی پرسیدم که آقای ابراهیمی با در دست داشتن کل بازار بلور دبی و ایران چه احتیاجی به سرمایه گذاری میلیاردی برای این کارخانه دارد؟ (کافی است بدانید که آقای ابراهیم زمانی کارخانه سوگا را نیز با خرید چند کوره آن از بحران مالی نجات داده بود و بهمین خاطر شخص سوگا خود را مدیون ایشان می دانست و خود شخصا بر عملیات نصب خطوط تولیدی نظارت می کرد.) پاسخ آقای مهندس عبداللهی برایم جالب بود گفت : شما نباید وضعیت امروز را بسنجی که حدود 500 نفر پرسنل در اینجا مشغول به کار هستند باید روزی را تصور کنی که همه خطوط تولید افتتاح می شوند و جمعیتی بالغ بر 5000 نفر در این کارخانه مشغول به کار خواهند شد و خانواده های آنان از این طریق منتفع خواهند شد. باید روزی را در نظر بیاوری که فرزندان ما اینجا را هدایت خواهند کرد، اگر من تمام تلاشم را برای شاختن اینجا به بهترین نحو انجام بدهم این کارخانه تا 100 سال دیگر نیز فعال باقی خواهد ماند.
آنروز به منزلم که رسیدم غرق در این فکر بودم که آقای ابراهیمی و امثال او طرحی را اجرا می کنند تا 100 ها هزار کارگر و مهندس ایرانی از آن منتفع می شوند. تازه اینها بدون احتساب زنجیره فروش و تامین آنهاست که همگی از وجود کارخانه نوری تازه بهره مند می شوند، من چه خواهم کرد؟
سخنم را با اشاره به سخنان سارتر ادامه می دهم، سارتر می گوید: آدمى با انتخاب راه خود راه همه آدميان را تعيين مى كند از طرف ديگر، اگر وجود مقدم بر ماهيت است و اگر ما بخواهيم در عين حال كه خود را مى سازيم وجود داشته باشيم، آنچه از خود ساخته ايم براى همه آدميان و براى سراسر دوران ما معتبر است. بنابراين مسئوليت ما بسيار عظيم تر از آن است كه مى پنداريم زيرا اين مسئوليت همه عالم بشرى را ملتزم مى كند.اگر من كارگر، پيوستن به سنديكايى مسيحى را برمى گزينم نه پيوستن به حزب كمونيست را و اگر با اين كار بخواهم بگويم كه در حقيقت، تسليم و رضا چاره كار بشر است و بهشت آدمى در روى زمين نيست، با اين كار نه تنها شخص خود را ملتزم ساخته ام بلكه تسليم و رضا را براى همگان خواسته ام و در نتيجه اقدام من همه آدميان را ملتزم مى سازد . بدين گونه، من مسئول خود و مسئول همگان هستم و براى بشر صورتى مى آفرينم كه خود برگزيده ام. به عبارت ديگر با انتخاب خود، همه آدميان را انتخاب مى كنم. ... هنگامى كه آدمى خود را ملتزم ساخت و دريافت كه وى نه تنها همان است كه موجوديت خود، راه و روش زندگى خود را تعيين و انتخاب مى كند بلكه اضافه بر آن قانونگذارى است كه با انتخاب شخص خود جامعه بشرى را نيز انتخاب مى كند، چنين فردى نخواهد توانست از احساس مسئوليت تمام و عميق بگريزد.راست است، بسيارى از مردم دلهره ندارند اما به نظر ما اينان سرپوشى بر دلهره خود مى گذارند، يعنى از آن مى گريزند.مسلماً بسيارى از مردم مى پندارند كه با انجام دادن فلان كار فقط خود را ملتزم مى سازند و هنگامى كه به آنان گفته شود: راستى اگر همه مردم چنين كنند، چه خواهد شد؟ شانه بالا مى اندازند و با بى اعتنايى جواب مى دهند كه: «همه مردم چنين نمى كنند.»اما در حقيقت بايد هميشه از خود پرسيد: اگر همه چنين كنند، چه پيش خواهد آمد؟ - (کتاب اگزیستانسیالیم و اصالت بشر.)
امیدوارم جسارت مرا ببخشید ولی بیا فرض کنیم که با انتخاب فعلی شمایی که توان و پتانسیل تولیدی دارید، اگر بقیه تولید کننده ها نیز عملی چون شما انجام دهند چه پیش خواهد آمد؟ کما اینکه بسیاری در حال تعطیلی کارخانه ها، تبدیل آن به پول نقد و خروج سرمایه هایشان به سمت کشورهایی چون امارات هستند اماراتی که همه می دانیم بیش از آنکه مناطق صنعتی آن فعال باشد یک مرکز تجاری عظیم شده است.
چه میشد اگر یک کارخانه چند ملیتی در تبریز (شهر انقلاب مشروطه) افتتاح می کردید؟ چه میشد ؟ چه میشد اگر یک کارخانه در مناطق محروم آذربایجان افتتاح می کردید؟ آنوقت می توانستید فرهنگ غنی مردم تبریز را نیز به آنها منتقل کنید! و دیگر برای آنها لهجه اصیل شما که نشان از اصالت فرهنگی تان دارد عجیب نبود!! من همیشه در تلاشم تا وقتی با فجایع اجتماعی روبرو می شوم از خود بپرسم: من چگونه بوده ام تا این فاجعه بوجود آمده است؟ من چگونه می توانستم جلوی ایجاد فاجعه را بگیرم؟ از همین الان تا وقوع فاجعه بعدی فرصت داریم تا از آن پیشگیری کنیم.
عزتت پایدار
ارسال یک نظر