۱۳۹۳/۱۲/۲۷

پیام برتراند راسل به نسل فردا

در موضوع رویکرد سیستمی دائما به اهمیت رویکرد و نوع نگاه به مسائل، دیدن واقعیتها بدور از تعصب و توجه به چیستی هستی خود و چیستی هستی سازمانی که دارید آنرا هدایت میکنید پرداخته میشود و همواره رساندن کنه و اصل این مطلب با توجه به زمان اندک کلاسها برایم دشوار است و اغلب نشانه های ابهام را در حالت صورت و چشمان دانشجویان میبینم.
هشدار دادن در مورد جهل و نادانی و غرق شدن در تصور دانایی. صد بار هم که شعر آن کس که نداند و نداند که نداند را بخوانیم یکبار هم در موردش اندیشه نمیکنیم. گاهادنبال آن هستیم که همه چیز بدون زحمت اتفاق بیفتد. و این موضوع دارد بیشتر میشود.
اندیشمندان بزرگ چراغهایی هستند که راه ها را برای ما روشن میکنند.
این سخنان برتراند راسل فیلسوف بزرگ قرن را ببینید. بخصوص بخش اول پیامش از نظر من بسیار مهم است.
چون خود من برخی زمانها در دیدن ویدئو مشکل پیدا میکنم متنش را در زیر مینویسم. گرچه فیلم زیر نویس دارد:

مصاحبه کننده: به عنوان آخرین سوال جناب لرد رال تصور کنید این ویدئو مانند طومارهای دریای مرده توسط نوادگان ما در هزاران سال آینده پیدا شود. فکر میکنید ارزشمندترین پیامی که میتوانید به آنها، در مورد زندگی خود و آنچه از آن آموخته اید بدهید چیست؟
پاسخ راسل: من مایلم به دو نکته در پاسخ اشاره کنم. یک نکته فکری و دیگری اخلاقی است.
. پیام فکری که مایلم به آنها بدهم این است ، وقتی موضوعی را بررسی می کنید و یا توجه شما به فلسفه ای جلب می شود تنها چیزی که باید از خودتان بپرسید این است که واقعیت ها در این فلسفه چه هستند و چه حقایقی در آن ها است ، هیچوقت به خودتان اجازه ندهید که آنچه را دوست دارید حقیقت داشته باشد و یا آنچه را فکر می کنید حقیقت بودنش برای بشر مفید است شما را منحرف کند ، فقط و فقط تنها به اینکه واقعیت ها چه هستند نگاه کنید. این مسئله فکری بود که دوست داشتم بگویم اما مسئله اخلاقی که مایلم اشاره کنم بسیار ساده است ، باید بگویم عشق ورزیدن خردمندانه و تنفر ورزیدن ابلهانه است ، در این دنیا که ما هر روز و هر روز به هم نزدیکتر می شویم باید بیاموزیم یکدیگر را تحمل کنیم ، باید بیاموزیم تا با با این واقعیت که دیگران ممکن است حرفهایی بزنند که به مزاج ما خوش نیاید را باید کنار بگذاریم زیرا ما تنها در اینصورت می توانیم با هم زندگی کنیم ، اگر قرار است با یکدیگر زندگی کنیم نه بایکدیگر بمیریم ، آموختن این بزرگمنشی و تحمل یکدیگر برای تداوم حیات بشر روی این کره مطلقا ضروری است

بردن یا باختن به دلایل غلط ...


سه عامل جبر، اختیار و شانس عوامل مهمی هستند که باعث میشوند به دلایل غلط ببریم یا به دلایل غلط ببازیم. در طول زندگی همه ما این اتفاق بارها رخ میدهد ولی صدایش به گوش نمیرسد. فوتبال را چون عده زیادی میبینند بهانه خوبی است که متوجهش شویم. زندگی اصلا روی یک مدار قابل پیش بینی حرکت نمیکند برای همین هم نمیشود کنترلش کرد. چرخ فلک همان چرخش کره زمین نیست. آنچه که به ما مربوط میشود اراده و عزم و تمرکز بر روی هدف است و با تمام وجود و قوا حرکت کردن.
شل برویم فوری زمانه متوجه میشود و برایمان بازی در می آورد. فقط در مقابل عزم جزم است که توانش کم میشود. البته فقط توانش کم میشود ولی باز هم برایمان سورپرایزهای زیادی دارد و آن سه عامل کار خودشان را خوب بلدند. پس باید از تدبیر هم استفاده کرد. تا میتوانید فکر کنید و تا جایی که میتوانید روی چیزی که فکر میکنید دایره اطلاعاتتان را بزرگتر کنید تا چیزهای بیشتری را در طول مسیر ببینید و البته آنکه هیچ چیز کوچکی را دست کم نگیرید. هر چه که هست را باید دید و تدبیر کرد.
انسانهای زیادی هستند که کانون کنترلی شان درونی است و تلاش میکنند بر این سه عامل غلبه کنند و اثراتش را کم کنند.
به خودتان، تواناییهایتان و هدفی که برای خود مشخص کرده اید باور داشته باشید و هیچ چیزی کوچکی را در طول راه دست کم نگیرید و آماده باشید برای باخت و شکست مکرر و مقاومت بیشتر و بیشتر.
برای موفقیت تنها یک را در پیش داریم: شکست، امیدوارانه و با تلاش بیشتر و صبورانه ادامه دادن، باز هم شکست، باز هم امید، باز هم شکست، باز هم امید و تلاش … و موفقیت. (در اصل از رو بردن فلک و ترساندنش از اینکه با ما سر و کله نزند)
این فلک انگار دوست داره با ما بازی کنه و ما رو بازی بده …
که چه؟
ا

۱۳۹۳/۱۲/۲۱

منحنی عمر محصول و منحنی عمر برند


وقتی یکی از پستهای وبلاگم در مورد بیماری هلندی تبدیل شد به منبع اصلی ویکی پدیا (http://fa.wikipedia.org/…/%D8%A8%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB…)
اقبال به مقاله دیگر من در خصوص منحنی عمر برند و محصول که در مجله مدیریت نیز منتشر شد، زیاد شده و توجه برخی را در زمان خودش (سال ۱۳۸۷) جلب کرده بود.
همانی که PLC یا چرخه عمر محصول نام دارد و من با این نام مخالفم چرا که محصول مرده و از رده خارج شده دوباره به حیات باز نمیگردد و عبارت چرخه معنا ندارد.
گرچه زمان زیادی از طرح این مقاله میگذرد ولی این روزها در بسیاری کلاسها اساتید مختلف در خصوص منحنی عمر محصول صحبت میکنند و هر یک از این بزرگان از زاویه دید خود تفسیری در خصوص اینکه شرکتها با نوآوری و ارائه محصول جدید میتوانند برند را برقرار نگه دارند ارائه میدهند. تا اینجا ایرادی ندراد ولی تفسیر اشتباهی در این میان رخ میدهد.
قبل از ادامه توصیه میکنم رجوع کنید به این پست قدیمی من در وبلاگم در خصوص تفاوت منحنی عمر برند و منحنی عمر محصول در اینجا :
http://alirezamojahedi.blogspot.com/2007/…/blog-post_09.html
اگر مایل بودید میتوانید از اینجا هم دانلودش کنید:
http://ensani.ir/fa/content/60228/default.aspx
برخی همان منحنی را دقیقا در یک بازه زمانی دیگری به موازات همان منحنی قبلی رسم میکنند. (همان شکل ۱ با خط قرمز را با همان شکل به سمت راست شیفت میدهند) برخی نیز به شکل ۲ بنده استناد میکنند (همان منحنی با خط آبی)
اشتباه کار اینجاست که شیفت دادن همان منحنی به سمت راست اساسا غلط است مگر آنکه شرکتی محصولی را با برند خودش به بازار ارائه کند که هیچ استقبالی از آن نشده و شرکت به مرور آنرا معرفی کرده و افزایش فروش رخ دهد.
میپرسید چرا اشتباه؟
دلیلش واضح است چون به نقش برند توجه نشده است. پس برند این وسط چه تاثیری داشته است؟
برند تاثیرش در اینجاست که وقتی مثلا اپل یا مایکروسافت محصول جدیدی ارائه میکنند میتوانند از همان نقطه در سن بلوغ تعداد فروشی را با محصول جدید آغاز کنند (که عملا با تعیین تاریخ برای گشوده شدن درب فروشگاه یا تاریخ گشوده شدن درب کارتنهای کتابهای هری پاتر این کار به خوبی اتفاق می افتد) و تعداد فروش محصول جدید، به تعداد فروش محصول قبلی افزوده شود. در نتیجه منحنی عمر نه تنها شیفت نمیابد بلکه از نقطه ای در سطح بلوغ، تولد محصول جدید آغاز شده و مراحل معرفی کوتاه و رشد سریعتر آغاز و طی میشود. خط سبز شکل پایین را ببینید:
1964964_10153093576843243_4170483316225260933_n
خود این شکل دقیقا به این صورت نخواهد بود بلکه در مرحله رشد شیبی تند داشته (در زمان کمتر به فروش بیشتری دست میابد) و کمی پایین تر از خط قرمز آغاز خواهد شد.
بحث روی این شکل بسیار است و اتفاقا این موضوع فقط به مارکتینگ مربوط نیست. بلکه با عینک مدیریت تکنولوژی و علم اقتصاد و سایر علوم تاثیر گذار نیز باید آنرا دید.

۱۳۹۳/۱۲/۱۸

باز هم خبرگزاری مردم!


مثالی بارز از قدرت رسانه شدن مردم. امروزه با گوشی های هوشمند و دسترسی به اینترنت همراه هر فردی در هر گوشه جهان یک خبرنگار است. وقتی در کلاس بازاریابی دیجیتال از حادثه چند سال پیش هندوستان، یا آن فرد ساکن بغداد که از لحظه لحظه بمبارانهای بغداد گزارش منتشر میکرد تا اینکه به یکباره تماسش با دنیا قطع شد، تا حادثه آتش سوزی ساختمان خیابان جمهوری تهران صحبت میکنم تصورم این است که دانشجویان هنوز درک صحیحی از این قدرت ندارند. با اینکه مثالها عینی است شاید اشکال از دست کم گرفتن مسائل و حوادث پیرامون و عدم تحلیل آنها باشد.
آنچه اتفاق افتاده است این است که امروزه هر کسی یک خبرنگار است و هر فردی یک رسانه. امروزه وقایع و اتفاقات را قبل از آنکه فرصتی برای سانسور کردن باشد میتوان در دنیا منتشر کرد. و البته به همین دلیل نیز دروغهای رسانه ای و خبرهایی که از پیش آماده شده و روی آنها کار شده است میتواند منتشر شود.
یکی از جدیدترین اتفاقاتی که حمایت مردم را بر انگیخت و توسط یک رسانه مردمی!! (چه اصطلاحی شد!) منتشر شد خبر مربوط به کشیده شدن لاشه یک سگ در سطح خیابان بود که در اینجا میخوانید:
بدنبال انتشار تصاویری دلخراش از اقدام غیر انسانی یک راننده اتومبیل پراید در شبکه های اجتماعی انجمن حمایت از حیوانات از فرماندهی انتظامی استان خراسان رضوی خواستار بررسی صحت این عکس و شناسایی و مجازات عامل این جنایت شد.
شکایتی نیز از طرف انجمن حمایت از حیوانات تنظیم شده است که به زودی تقدیم قوه قضائیه خواهد شد. در این شکایت از قوه قضائیه خواسته شده است تا صحت عکس مورد بررسی قرار گرفته و در صورت صحت آن راننده خاطی و در صورت عدم صحت آن جاعل عکس تحت پیگرد قضائی قرار گیرد.
10997183_932763630102265_6980240586674692999_n
11046848_932763613435600_9067500718117279879_n