گرچه معلوم نیست چرا نقص رصدها (که مطمئن نیستم اصلا نقصی وجود داشته باشد و تمام حسابها ردیابی میشوند و تمامی کارتها هم به حسابها متصلند و مستقل نیستند) با چنین روشهایی برای مردم دردسر درست میشود
بدتر آنکه برخی از پرداخت یارها و اعضای سازمان نظام صنفی هم موافقند که حالا که باید قماربازها را محدود کرد چاره نیست!!!
برایم واقعا تعجب آور است این رویکرد.
این کامنت یکی از برترین متخصصان بانکداری است:
چه بحث داغی شد.
با این حال قمار و فساد و فحشا و قاچاق مواد مخدر و مشروب فروشی و امثالهم یک راه بهینه بیشتر ندارد و آن هم Customer Due Diligence است. مصداق CDD هم طبقه بندی مشتریان از نظر اعتبارسنجی و متعاقباً رصد تراکنشها بر اساس ارتباط حجم آنها با اعتبار اشخاص است و این یعنی در همه بانکها مشتریان یکسان شناخته شده و طبقهبندی شوند و حسابهای آنها از لحاظ گردش متعارف و غیرمتعارف بررسی بشود.
نکته بعدی رویکرد ex-ante در مقابل رویکرد ex-post است. در هیچ جای دنیا خرج کردن پول خودتان محدودیت ندارد، ولی پول گرفتن از بقیه توضیح میخواهد؛ چون بدون داده اضافه میتواند درآمد تلقی شود که بار مالیاتی دارد یا این که منشاء مشکوک داشته باشد. بنابراین کسی برای خرج کردن پولش محدودیت ندارد. آن مفهوم ex-ante به پیشبینی (پیشگویی) احتمال تراکنش مشکوک و مسدود کردن آن است که در کشورمان به شدت مورد استقبال قرار گرفته است. («جلوی تراکنشهاشون رو گرفتیم»یک جور زندان بزرگ درست کردن برای همه چون پنج درصدشان ممکن است خلاف کنند. در دنیا این موارد ex-post هستند. یعنی بعد از این که تراکنش اتفاق افتاد اگر در ناحیه اعتبار مشتری قرار نگیرد روی هوا میماند تا مشتری به بانک توضیح قانع کننده بدهد.
این قضیه چند نکته دارد:
١- از لحاظ حقوق شهروندی نمیشود (البته میشودها!) به خاطر خلاف پنج درصد، بقیه را از استفاده از پولشان منع کرد.
٢- مجازات قبل از وقوع ممکن نیست. اول باید جرمی اتفاق بیفتد که فرایند پلیسی و قضاییاش راه بیفتد. نمیشود با یک خط کش همه را قد هم کرد و زورکی از یک سوراخ عبور داد.
٣- اصرار عجیبی به کنترل تراکنش برخط به جای کنترل پسینی مبتنی بر دادهکاوی در بررسی جرایم سازمانیافته است. مجرمان سازمان یافته احمق نیستند. از ما به مراتب باهوشترند. و برای مواجهه با این اختلاف پتانسیل هوشی، نیاز به بهرهگیری از ماشین داریم.
۴- مزیت رقابتی بانکها در مقابل مجرمان، داشتن انبوه داده است. اگر بولدوزری را با این دادهها راه بیاندازند کمتر خلافی بدون کشف باقی میماند.
خلاصه عرض کنم: داده، داده و داده. چیزی که در این کشور برایش هیچ ارزشی قایل نیستیم و به جایش با پارامترها کار میکنیم. پدیدههای جهان واقعی متعین نیستند که با پارامتر بشود کنترلشان کرد. دنیای واقعی را فقط با داده میشود شناخت.
افسوس که اینهمه داده بر بالای نخل داریم و دستمان به دلایل متعدد کوتاه است و تلاش داریم درخت را ببریم.
By: Alireza Mojahedi via eBiz
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر