۱۳۸۵/۰۱/۲۱

هدف فروش 85: يك ميليون كارتن

غير قابل دسترسي هستش نه؟
خب هدف بايد قابل دسترسي باشه. تو پستهاي قبلي ام در مورد خصوصيت هدف نوشتم ولي اگر ميبينيد حالا چرا عمل نكردم تعجب نكنيد.
اولا هميشه ميومدم بر اساس پيش بيني هايم و بر اساس فعاليتهايي كه ميتونيم انجام بديم عددي رو در نظر ميگرفتم كه بهش برسيم
امسال تصميم گرفتم يك عدد بزرگ رو در نظر بگيرم و به جاي اينكه پيش بيني كنم به كجا ميرسيم به اين فكر كنم كه چطوري به اون برسم
به نظر خودم اينطوري بهتر ميتونم روي هدف تمركز كنم و همه توانايي و امكانات رو براي رسيدن به اون به كار بگيرم
خيلي خوب ميدونم در حاليكه الان زير 50 هزار هستيم اين عدد يك ميليون يعني چي
ولي بايد برسم. اگر نرسيدم مهم نيست ولي مهمه كه تا چقدرش رو رسيدم و اگر قابل ملاحظه باشه و عدد خوبي رو بدست آورده باشم ميشينم خوب فكر ميكنم كه تو سال 85 كجا رو اشتباه رفتم كه نشد و براي 86 ميتونم به اين فكر كنم كه چطوري اشتباهاتم رو تكرار نكنم و به حداقل برسونم و شايد حتي عددم رو بزرگتر كردم
اين عدد يك حسن ديگه اي هم داره اونم اينه كه بهتر ميتونم مشاركت كاركنانم رو جلب كنم و چون در اون صورت وضع مالي شركت خوب خواهد شد مسلما به نفع همه است
تازه يك رعبي هم تو دل رقبا ميندازم.براي اينكه بهتر اين رقم رو درك كنيد بايد بگم كه اين رقم كمي بيش از توليد كل سال چهار تامين كننده شركتمون هستش. يعني مجموع كل توليد اونا و ما كمي از يك ميليون كمتره
شما ميگين بهش ميرسيم؟
من كه فكر ميكنم زياد بعيد نيست

۵ نظر:

ناشناس گفت...

ان شاءالله

ناشناس گفت...

هر چند هدف بايد دور از دسترس باشه نه دور از ديدرس ولي براتون آرزوي توفيق دارم.

ناشناس گفت...

جناب آقای مجاهدی،
سلام.
من فکر میکنم ما هر چه به ذهنمان بدهیم و هر جور آنرا برنامه ریزی کنیم، همان جور هم عمل میکنیم. یعنی اعمالمان انعکاس افکارمان هست. به قول قدیمی ها، از کوزه همان برون تراود که در اوست...
اگر ذهنمان را با چیز های غیر ممکن و دست نیافتنی برنامه ریزی کنیم، ممکن است در کوتاه مدت نتایجی بگیریم. اما به زودی تجربیاتی که از دنیای خارج و واقعی کسب میکنیم، ما را به غلط بودن هدف گذاری مان آگاه می کند. با تکرار این پروسه، یعنی آموزش نا خود آگاه ذهنمان به اینکه اهدافمان غلط است، مشکل بزرگی رخ میدهد. ضمیر ناخود آگاه، به طور اتوماتیک از پذیرش ضمیر خود آگاه طفره میرود!!! برای جبران این نقیصه، مجبوریم دوباره ضمیر ناخودآگاه را با فریب آگاهانه، مهار کنیم تا مجبور شود تلاش مضاعف کند و به اهدافی که برایش برنامه ریزی میکنیم برسد... اما در عمل این اهداف نامیسر است! تکرار این فرایند، موجب شکاف بیشتر ضمیر خود آگاه و ضمیر ناخود آگاه می شود. این شکاف در اثر مرور زمان خود را به صورت افسردگی، نا امیدی، احساس اضطراب دائمی و عدم آرامش و ... نشان میدهد. لابد فکر میکنید این آخر کار است. نه! فریب ذهنی آنقدر عمیق می شود که از کنترل خود آگاه به بخش نا خود آگاه میرود! و فرد به طور نا خودآگاه دیگران و حتی خود را فریب میدهد. این چرخه معیوب روانی مرتباً خودش را تقویت میکند و ... پس بهتر است تا وارد ضمیر ناخودآگاه نشده و از کنترل ما خارج نشده است آنرا حذف کنیم. تکامل تدریجی و استعانت به صبر بسیار پسندیده تر است. به قول حضرت محمد (ص): زیرک ترین زیرکی، پرهیزگاری است.
ارادتمند.
مسعود نادری

ناشناس گفت...

سلام
ممنون از لطف و حسن توجه شما دوست گرامی.
من هم مطالب خوب شما رو پیگیری می کنم و استفاده می‌کنم.
همیشه پیروز و موفق باشید

ناشناس گفت...

سلام
در جواب به آقاي نادري بايد بگويم كه همانطور كه آقاي مجاهدي فرمودنداينطوري بهتر ميتونيم روي هدف تمركز كنيم و همه توانايي و امكانات رو براي رسيدن به اون به كار بگيريم
اگر نرسيديم مهم نيست ولي مهمه كه تا چقدرش رو تونستيم انجام بديم. نظر من هم اينه كه براي پيشرفت روز به روز بايد اهداف بزرگ داشت و ضرب امثل شما هم كه فرموديد از كوزه همان برود تراود كه در اوست نيز مصداق صحبتهاي جناب آقاي مجاهدي مي باشد..
سارا ساماني