فکر نکنید فقط یک عنوان زیبا نوشته ام. واقعیت زندگی این است که اگر میخواهید در بالا قرار بگیرید باید بهترین باشید.
برای اینکه بهترین باشید حتما باید به محض اینکه شروع کردید بی وقفه ادامه دهید.
البته همه مثل هم نیستند. برخی اصلا دوست ندارند خیلی بالا بروند و به حدی قانع هستند.
بالا رفتن منظور پول دار بودن نیست. یکی بالا بودن را در پول معنا میکند یکی در منزلت اجتماعی یکی در علم یکی در تعداد هر چیز قابل شمارش و ...
به بهانه یکی از جلسات مدیران که در شرکت برگزار شد دیدم چقدر خوب است که مدیر عامل بیشتر از همیشه رهبر تیم باشد.
برای یک تیم مهم است که به هدف اعتقاد داشته باشد. ولی از آن مهمتر این است که اعضای تیم به یکدیگر اعتقاد داشته باشند و یکدیگر را قبول داشته باشند.
در یک تیم وظایف اعضا مشخص است و اگر افتخاری نصیب شود افتخار تیم است. در غیر این صورت اگر افتخر فقط به گل زنی باشد دیگر دروازه بان هم میخواهد که گل بزند و طبیعی است که تیم دائم گل میخورد و انسجام اعضا به هم میریزد. در آن صورت هر کسی دیگری را مقصر میداند
اینجاست که مدیران ارشد نقش رهبری را بازی میکنند.
درست مانند میدان جنگ که هر مدیری باید رهبر قسمت خودش باشد تا وظایف در زمان خودش به درستی انجام شوند. تدارکات به موقع انجام وظیفه کند، پیاده نظام، یگان زرهی، نیروی هوایی، توپخانه و ... همه اینها باید در زمان مناسب عمل کنند وگرنه برایند نیروها صفر و یا نزدیک به آن خواهد بود.
مدیر عامل هم درست مانند یک رهبر باید اعضایش را هدایت کند.
در همان جلسه مدیری میگفت که من نمیتوانم در سنگلاخ برانم. جاده آسفالت در اختیارم قرار دهید تا ببینید با چه سرعتی پیش میبرم.
به نظر من راندن در جاده صاف نه تنها کار هر کسی است و به مهارت خاص یا به رانده ماهری نیاز نیست بلکه اصولا وظیفه ما مدیران نه تنها رانندگی در سنگلاخ هم نیست بلکه وظیفه ما راه سازی است.
ما باید راه بسازیم تا پرسنلی که توانمندشان کرده ایم از عهده رانندگی در سنگلاخها و کوه و کمری که هر لحظه در مسیر عبور سازمانها ظاهر میشوند بر آیند.
با یارهای ناشی نمیتوان به مقصد رسید. کارکنانتان را برای روزهای سخت تری تربیت کنید.
به کارکنانتان کمک کنید تا بهرین باشند. به آنها بگویید که در شان خود و "بهترین باشید".
۵ نظر:
آقا مطلب پرمعنایی است. ولی علیرضای عزیز! خانه از پای بست ویران است! حیف است انگیزه ات را خراب کنم، ولی دارم به این نتیجه می رسم که داریم وقت خود را تلف می کنیم. کدام راه سازی کدام میدان جنگ! کدام توانمندسازی؟ نه پرسنل نه مدیران هیچ کدام دنبال این صحبت ها نیستند. متأسفم که به اینجا رسیده ام ولی به نظر این است ریل ورلد پیرامون ما
ممنون
salam
mer30 omadi
movafagh bashy
by
خیلی سال پیش مدیری داشتیم که می گفت هنر همین است که در شرایط سخت کار کنیم.
باید بگویم شرایط داریم تا شرایط.
مثل اینکه بگویی هنر یک دانه گندم همین است که در شوره زار رشد کند! در حالی که اصولا در شوره زار نه گندم و نه چیز دیگری نمی روید.
بنابر این بدیهی است که بستر های اولیه فراهم باشد. قسمتی از این بستر سازی به عهده دولت است، قسمتی به عهده مدیر عامل، قسمتی به عهده مدیران میانی و قسمتی هم به عهده کارکنان است.
این در حالی است که وظیفه بستر سازی از وظایف فرعی مدیران میانی است و آنها بیشتر نقش راهبری دارند. بستر سازی اصلی سازمان به عهده هیئت مدیره و مدیران ارشد است...
(مباذا زیادی خوشبین باشی و وقتت را الکی تلف کنی...)
موفق باشی
... آقا! تو اگه اين كاره بودي به جاي اين همه شر و ور يه فكري به حال واحد فروش شركتي ميكردي كه شدي "مدير ارشد!".
اين حرفات فقط به درد كتاب و سمينار ميخوره و دوزار عملي نيست!
افشین جان، باید که رفت. کار ما این است. نا امید نشو. البته برای اینکه بدانی بی راه نمیروی نشانه ها را میشناسی. ولی قطعا بدون همراهی کارکنان نمیتوان حرکتی کرد. حتی باید دیگر مدیران را هم همراه کرد. من دارم پیش میرم. تا چه پیش آید.
دوست ناشناسم. شوره زار هم یعنی عدم وجو شرایط رشد دانه. پس باید شرایطش را فراهم کنی. شاید لازم است خاکش را عوض کنی. اصلا چه اصراری است در شوره زار دانه بکاری؟ اگر دلیلت منطقی است پس خاکش را عوض کن.
دوست ناشناس دوم، این کاره هستم یا نه را فقط نتایج نشان میدهند. واهمه ای هم ندارم. تعارفی هم با کسی ندارم. جز پرداختن به واحد خودم به فکر همسو کردن واحدهای دیگر هم هستم. عملی بودن یا نبودن با حرف نیست با نتایج است. شاد باش و سعی کن بیشتر فکر کنی.
ارسال یک نظر