در ادامه پست قبلي بحث را دنبال ميكنم
با توجه به اينكه تقريبا 6 سالي ميشود كه با ايزو آشنا شده و با آن دست و پنجه نرم كرده ام به نظر خود من پياده سازي ايزو براي هر سازماني ضروري است ولي همه چيز نيست و نبايد هم در آن زياده روي كرد
ايزو 9000 در ابتدا به دليل اينكه توجه سازمان را در درجه اول به مستند سازي و در درجه دوم به رفتار سيستماتيك معطوف ميكند براي بسياري از سازمانها به خصوص موسسات ايراني بسيار ضروري است
بسياري از شركتها از مستند سازي بيزارند و آن را با بوروكراسي برابر ميدانند. البته همينطور هم هست ولي مفهوم بوروكراسي دقيقا كاغذ بازي نيست. بوروكراسي همانطور كه در پست قبل اشاره كردم به مفهوم اصالت جعبه است و با اين تعريف، ايزو ميتواند نوعي بوروكراسي تعريف شود ولي نكته اي كه هست ايزو 9000 براي شركتهاي ايراني كه معمولا به دلايلي فقط به جعبه ها و باكسهاي سازماني اهميت ميدهيم و كمتر به خود فرايند توجه ميشود بسيار ضروري است. با ايزو ياد ميگيريم كه حتي اگر لازم است بايد باكسي را حذف كنيم و همه چيز را در جهت فرايندها و مراحل روشهاي انجام كار مرتب كنيم
هر كسي دوست دارد كار را به سليقه و روش خود انجام دهد و ايزو اين محدوديت رااجرا ميكند كه ضوابط را حاكم ميكند و به جاي سليقه فردي دستورالعملهاي مشخصي را ارائه ميكند. براي اين كار دليل محكمي هم وجود دارد و آن قابليت رديابي است. اگر يك كار از روشهاي مختلف ثبت نشده انجام شود نميشود آنها را رديابي كرد.
فرايند محوري ايزو نكته بسيار ارزشمندي است كه لازم است همه شركتها آنرا تجربه كنند و به كار ببرند.
ولي آيا ايزو با رويكرد سيستمي به سازمان در تقابل است؟ آيا ايزو باعث ميشود نو آوري و خلاقيت در افراد از بين برود؟
بر اساس آنچه در پست قبلي اشاره كردم برخي معتقدند كه ايزو به دليل اصالت دادن به باكسهاي سازماني اطاعت بي چون و چرا از دستورالعملهاي از پيش تعيين شده را اجباري ميكند و با اين كار انسانها را به رباتهاي گوشتي تبديل ميكند كه نيازي به فكر و مغز آنها نيست و هر فرد غير متخصصي را ميتوان در اين باكسها قرار داد و مطمئن بود كه او كارش را طبق وظايف و دستورالعملهاي از پيش تعريف شده به خوبي انجام خواهد داد.
شايد يكي از كارهاي ايزو همين استاندارد كردن كارها و عدم وابستگي يك مرحله از فرايند به فرد خاصي است. اينكه خوب است يا بد بماند ولي اصولا اگر قرار باشد بتوانيم با استاندارد كردن هر كاري و تعيين دستورالعملهاي دقيق براي آن طوري كارها را تعريف كنيم كه به جاي يك فرد با درجه تحصيلي بالاتر بتوان آن كار را به فردي با سواد كمتر و البته ارزانتر سپرد آيا به نفع سازمان است يا ضرر آن؟
با توجه به اينكه تقريبا 6 سالي ميشود كه با ايزو آشنا شده و با آن دست و پنجه نرم كرده ام به نظر خود من پياده سازي ايزو براي هر سازماني ضروري است ولي همه چيز نيست و نبايد هم در آن زياده روي كرد
ايزو 9000 در ابتدا به دليل اينكه توجه سازمان را در درجه اول به مستند سازي و در درجه دوم به رفتار سيستماتيك معطوف ميكند براي بسياري از سازمانها به خصوص موسسات ايراني بسيار ضروري است
بسياري از شركتها از مستند سازي بيزارند و آن را با بوروكراسي برابر ميدانند. البته همينطور هم هست ولي مفهوم بوروكراسي دقيقا كاغذ بازي نيست. بوروكراسي همانطور كه در پست قبل اشاره كردم به مفهوم اصالت جعبه است و با اين تعريف، ايزو ميتواند نوعي بوروكراسي تعريف شود ولي نكته اي كه هست ايزو 9000 براي شركتهاي ايراني كه معمولا به دلايلي فقط به جعبه ها و باكسهاي سازماني اهميت ميدهيم و كمتر به خود فرايند توجه ميشود بسيار ضروري است. با ايزو ياد ميگيريم كه حتي اگر لازم است بايد باكسي را حذف كنيم و همه چيز را در جهت فرايندها و مراحل روشهاي انجام كار مرتب كنيم
هر كسي دوست دارد كار را به سليقه و روش خود انجام دهد و ايزو اين محدوديت رااجرا ميكند كه ضوابط را حاكم ميكند و به جاي سليقه فردي دستورالعملهاي مشخصي را ارائه ميكند. براي اين كار دليل محكمي هم وجود دارد و آن قابليت رديابي است. اگر يك كار از روشهاي مختلف ثبت نشده انجام شود نميشود آنها را رديابي كرد.
فرايند محوري ايزو نكته بسيار ارزشمندي است كه لازم است همه شركتها آنرا تجربه كنند و به كار ببرند.
ولي آيا ايزو با رويكرد سيستمي به سازمان در تقابل است؟ آيا ايزو باعث ميشود نو آوري و خلاقيت در افراد از بين برود؟
بر اساس آنچه در پست قبلي اشاره كردم برخي معتقدند كه ايزو به دليل اصالت دادن به باكسهاي سازماني اطاعت بي چون و چرا از دستورالعملهاي از پيش تعيين شده را اجباري ميكند و با اين كار انسانها را به رباتهاي گوشتي تبديل ميكند كه نيازي به فكر و مغز آنها نيست و هر فرد غير متخصصي را ميتوان در اين باكسها قرار داد و مطمئن بود كه او كارش را طبق وظايف و دستورالعملهاي از پيش تعريف شده به خوبي انجام خواهد داد.
شايد يكي از كارهاي ايزو همين استاندارد كردن كارها و عدم وابستگي يك مرحله از فرايند به فرد خاصي است. اينكه خوب است يا بد بماند ولي اصولا اگر قرار باشد بتوانيم با استاندارد كردن هر كاري و تعيين دستورالعملهاي دقيق براي آن طوري كارها را تعريف كنيم كه به جاي يك فرد با درجه تحصيلي بالاتر بتوان آن كار را به فردي با سواد كمتر و البته ارزانتر سپرد آيا به نفع سازمان است يا ضرر آن؟
شايد از نظر اقتصادي به نفع سازمان باشد ولي نكته اساسي اين است كه فرد با سواد و تجربه كمتر اصولا ممكن است قدرت خلاقيت بالايي نداشته باشد و معمولا افراد با تجربه تعداد پيشنهادهاي خلاقانه شان به دليل اشرافيت به مسئله به مراتب بالاتر است
همين نكته باعث ميشود كه متوجه شويم اگر در همين باكسهاي مشخص با دستور العملهاي مشخص افراد خبره تري را بگماريم به دليل بروز خلاقيت در آنها ميتوان دائما شاهد جريان بهبود مستمر در سازمان شد
درست است كه ايزو 9000 افراد را به رعايت دستورالعملها محدود ميكند ولي از طرفي با استفاده از سيستمهاي مختلف دريافت پيشنهادات كاركنان و ايجاد فرايندي براي بررسي و عملي كردن آنها اين پيشنهادات را با بهبود مستمر گره ميزند طوري كه بيشترين بهبودهاي فرايندها و پروسه هاي مختلف جاري در سازمان توسط كاركنان ايجاد ميشود.
ياد خاطرات مدير آمريكايي كه در تويوتا دوره ميديد و همه شما خوانده ايد افتادم كه آقاي اونو (طراح سيستم توليد تويوتا) از او ميخواست كه هر روز 50 پيشنهاد براي بهبود ارائه كند. او روز اول فقط 10 و روز دوم فقط 15 پيشنهاد توانسته بود ارائه كند ولي روند او همچنان مثبت بود و در مدت حضورش بيش از 1050 پيشنهاد بهبود و اصلاح داده بود
در ايزو اصالت نه با جعبه است و نه با فرد. بلكه اصالت با پروسه است
در شركتهايي مثل گوگل يا مايكروسافت درست است كه ميشنويم افراد با هر لباسي ميتوانند سر كار حاضر شوند و يا اينكه ساعت كاري وجود ندارد و ... ولي هيچ كدام از آن آزادي هاي فردي با پروسس و فرايند كاري منافات ندارند گرچه بسياري از ما نظم در كار را به عوامل بسيار محدودي مثل ساعت كار يا نحوه لباس كاركنان گره ميزنيم در حاليكه همين عوامل ميتواند در خصوص بيشتر كاركنان بخصوص عوامل خوش فكر و خلاق شركت عامل محدوديت خلاقيتها و نو آوري هاي آنان شود.
به عبارتي ساده تر براي جمه بندي بايد عرض كنم كه ايزو نه تنها با خلاقيت و نو آوري كاركنان منافات ندارد بلكه اصالت را نيز به جعبه ها و باكسهاي سازماني نميدهد
ايزو در عين اينكه به پروسس و فرايند اصالت ميدهد به پرسنل اختيار كافي در ارائه پيشنهاد براي دگرگوني و خلق مجدد سيستم را نيز ميدهد و در راستاي يك رويكرد و نگرش سيستمي كمك ميكند تا منابع انساني (افراد داراي هوش و ذكاوت) را هرچه بيشتر به شركاي سرنوشت شركت تيديل كند و همه مجموعه و كل سيستم در سرونوشت سازمان شريك شوند.
ولي رويكرد سيستمي يكي از ضروريت كاربست ابزارهايي نظير ايزو 9000 (به عنواني ابزاري در جهت ايجاد ديد فرايندي به سازمان) ميباشد كه اجازه ميخوام در اين خصوص در پست بعدي بنويسم
وبلاگ خوبي براي كمك به فارسي سازي پوسته هاي بلاگر راه اندازي شده است. من تاريخ شمسي پستها را با راهنمايي هاي آنان ايجاد كردم. حتما سري بزنيد
همين نكته باعث ميشود كه متوجه شويم اگر در همين باكسهاي مشخص با دستور العملهاي مشخص افراد خبره تري را بگماريم به دليل بروز خلاقيت در آنها ميتوان دائما شاهد جريان بهبود مستمر در سازمان شد
درست است كه ايزو 9000 افراد را به رعايت دستورالعملها محدود ميكند ولي از طرفي با استفاده از سيستمهاي مختلف دريافت پيشنهادات كاركنان و ايجاد فرايندي براي بررسي و عملي كردن آنها اين پيشنهادات را با بهبود مستمر گره ميزند طوري كه بيشترين بهبودهاي فرايندها و پروسه هاي مختلف جاري در سازمان توسط كاركنان ايجاد ميشود.
ياد خاطرات مدير آمريكايي كه در تويوتا دوره ميديد و همه شما خوانده ايد افتادم كه آقاي اونو (طراح سيستم توليد تويوتا) از او ميخواست كه هر روز 50 پيشنهاد براي بهبود ارائه كند. او روز اول فقط 10 و روز دوم فقط 15 پيشنهاد توانسته بود ارائه كند ولي روند او همچنان مثبت بود و در مدت حضورش بيش از 1050 پيشنهاد بهبود و اصلاح داده بود
در ايزو اصالت نه با جعبه است و نه با فرد. بلكه اصالت با پروسه است
در شركتهايي مثل گوگل يا مايكروسافت درست است كه ميشنويم افراد با هر لباسي ميتوانند سر كار حاضر شوند و يا اينكه ساعت كاري وجود ندارد و ... ولي هيچ كدام از آن آزادي هاي فردي با پروسس و فرايند كاري منافات ندارند گرچه بسياري از ما نظم در كار را به عوامل بسيار محدودي مثل ساعت كار يا نحوه لباس كاركنان گره ميزنيم در حاليكه همين عوامل ميتواند در خصوص بيشتر كاركنان بخصوص عوامل خوش فكر و خلاق شركت عامل محدوديت خلاقيتها و نو آوري هاي آنان شود.
به عبارتي ساده تر براي جمه بندي بايد عرض كنم كه ايزو نه تنها با خلاقيت و نو آوري كاركنان منافات ندارد بلكه اصالت را نيز به جعبه ها و باكسهاي سازماني نميدهد
ايزو در عين اينكه به پروسس و فرايند اصالت ميدهد به پرسنل اختيار كافي در ارائه پيشنهاد براي دگرگوني و خلق مجدد سيستم را نيز ميدهد و در راستاي يك رويكرد و نگرش سيستمي كمك ميكند تا منابع انساني (افراد داراي هوش و ذكاوت) را هرچه بيشتر به شركاي سرنوشت شركت تيديل كند و همه مجموعه و كل سيستم در سرونوشت سازمان شريك شوند.
ولي رويكرد سيستمي يكي از ضروريت كاربست ابزارهايي نظير ايزو 9000 (به عنواني ابزاري در جهت ايجاد ديد فرايندي به سازمان) ميباشد كه اجازه ميخوام در اين خصوص در پست بعدي بنويسم
وبلاگ خوبي براي كمك به فارسي سازي پوسته هاي بلاگر راه اندازي شده است. من تاريخ شمسي پستها را با راهنمايي هاي آنان ايجاد كردم. حتما سري بزنيد
۲ نظر:
سلام
جالب است که در این روزها، در حال تهیه یک دوره آموزشی ایزو 9000 هستم و مرور مجددی بر آموخته هایم در دوره سرممیزی دارم.
عصاره این سیستم مدیریت کیفیت را می تواند در دو کلمه خلاصه کرد: مشتری گرایی و نگرش سیستمی
به نگرش سیستمی به خوبی اشاره کردید، خصوصا در پاراگرافهای آخر، و امیدوارم در مطلب بعدی، نگاه فرآیندی را بیشتر توضیح دهید.
ولی فکر می کنم در آن جمله اول متن که فرموده اید ایزو، توجه سازمان را به مستندسازی و رفتار سیستماتیک معطوف می کند، بهتر است مشتری گرایی را چایگزین مستندسازی کنید.
در ایزو 9000 نسخه 2000، واقعا تاکید بر مستندسازی بسیار کم شده و غیر از حدود 19 مورد سابقه و 6 روش اجرایی و نظامنامه و خط مشی، مستند دیگری نمی خواهد.
در عوض، چیزی که به آن الزام شده، تجزیه و تحلیل و بهبود است که سازمانها و ممیزان، کمتر به آن توجه دارند. ایزو نه تنها مخالف خلاقیت و بهبود نیست، بلکه تجزیه و تحلیل داده ها، اقدامات اصلاحی، پیشگیرانه و بهبود، جزو الزامات آن است و ممیزان باید شاهد بهبود در سازمان باشند تا اثربخشی سیستم را تایید نمایند.
ادامه مطالب بماند برای ذیل یادداشت بعدی شما.
موفق باشید
ممنون سينرژي جان
منظور من دقيقا همان مستند سازي بود چون فكر ميكنم براي سازمانهاي ايراني اين اجبار بسيار مفيد است و شايد باعث شود با تمرين بيشتر به آن عادت كنيم و بعد با متعالي شدن با آن پيش رويم و به سمت سازمانهاي يادگيرنده حركت كنولي مشتري مداري من بااينكه مشتري همه چيز باشد مخالفم. مشتري ما را در امروز نگه ميدارد. منظورم دقيقا امروز است و نه ديروز در حاليكه شركت بايد جلوتر از زمان مشتري خودش باشد تا بتواند نو آوري كند
اميدوارم در پست بعدي بتوانم به اين موضوع بپردازم
ارسال یک نظر