افتخار داشته ام در طول دوره تحصيلات تكميلي ام درس مهم رويكرد سيستمي Systemic Approach را در محضر استاد بزرگوار جناب آقاي دكتر بيژن خرم استفاده كنم
به سپاس تاثيري كه ايشان در رويكرد من نسبت به سيستم داشته اند و احترام به مقام علمي ايشان اين پست را به معرفي ايشان و گزيده هايي از مثالهاي ادبي اين بزرگوار اختصاص ميدهم
سوابق آقاي دكتر بيژن خرم به اين شرح است:
- يكي از بنيانگذاران سازمان مديريت صنعتي و همچنين طراح، مدير و عضو هيئت علمي برنامه فوق ليسانس مديريت اجرايي در اين سازمان
- مشاور ارشد در موسسه مشاوره مديريت Interact در آمريكا و همكار مدعو پروفسور راسل ايكاف بنيانگذار OR و رويكرد سيستميك
- كارشناس توسعه صنعتي در سازمان بين المللي يونيدو UNIDO
- طراح و از اساتيد دوره برنامه ريزي آموزشهاي فني و حرفه اي در سطح ملي در دانشگاه لندن (DICE)
- نمايندگي ايران در طراحي برنامه هاي توسعه صنعتي آسيا در سازمان بهره وري آسيايي در ژاپن
- همكار پروفسور ديويد مك كللند رئيس دانشكده روانشناسي هاروارد و مربي كارگاه پرورش انگيزش كارآفريني و انتقال آن به سازمان مديريت صنعتي ايران و مركز توسعه مديريت لهستان
- طراحي و مديريت پروژه 100 طرح توسعه مديريت و تدريس در انواع برنامه هاي آموزش رسمي و غير رسمي در آمريكا، انگلستان، كانادا و ايران
- PMD از دانشگاه هاروارد - مهندسي مديريت دانشگاه رنسلر آمريكا - تحقيق در مديريت توسعه صنعتي دانشگاه آكسفورد (برنامه دكتري كالج سن كاترين)
ما فلسفه مديريت و سيستميك ديدن سازمان را از وي ياد گرفتيم و اين سرمايه بزرگي براي همه ما خواهد بود.
تسلط ايشان به ادبيات ايران و مطالعات مختلف ايشان به ما كمك كرد تا از مثالهاي ايشان نهايت استفاده را جهت درك بهتر مفاهيم ببريم.
به سپاس تاثيري كه ايشان در رويكرد من نسبت به سيستم داشته اند و احترام به مقام علمي ايشان اين پست را به معرفي ايشان و گزيده هايي از مثالهاي ادبي اين بزرگوار اختصاص ميدهم
سوابق آقاي دكتر بيژن خرم به اين شرح است:
- يكي از بنيانگذاران سازمان مديريت صنعتي و همچنين طراح، مدير و عضو هيئت علمي برنامه فوق ليسانس مديريت اجرايي در اين سازمان
- مشاور ارشد در موسسه مشاوره مديريت Interact در آمريكا و همكار مدعو پروفسور راسل ايكاف بنيانگذار OR و رويكرد سيستميك
- كارشناس توسعه صنعتي در سازمان بين المللي يونيدو UNIDO
- طراح و از اساتيد دوره برنامه ريزي آموزشهاي فني و حرفه اي در سطح ملي در دانشگاه لندن (DICE)
- نمايندگي ايران در طراحي برنامه هاي توسعه صنعتي آسيا در سازمان بهره وري آسيايي در ژاپن
- همكار پروفسور ديويد مك كللند رئيس دانشكده روانشناسي هاروارد و مربي كارگاه پرورش انگيزش كارآفريني و انتقال آن به سازمان مديريت صنعتي ايران و مركز توسعه مديريت لهستان
- طراحي و مديريت پروژه 100 طرح توسعه مديريت و تدريس در انواع برنامه هاي آموزش رسمي و غير رسمي در آمريكا، انگلستان، كانادا و ايران
- PMD از دانشگاه هاروارد - مهندسي مديريت دانشگاه رنسلر آمريكا - تحقيق در مديريت توسعه صنعتي دانشگاه آكسفورد (برنامه دكتري كالج سن كاترين)
ما فلسفه مديريت و سيستميك ديدن سازمان را از وي ياد گرفتيم و اين سرمايه بزرگي براي همه ما خواهد بود.
تسلط ايشان به ادبيات ايران و مطالعات مختلف ايشان به ما كمك كرد تا از مثالهاي ايشان نهايت استفاده را جهت درك بهتر مفاهيم ببريم.
سه شنبه روز امتحان درس ايشان است. بهانه اي شد تا گزيده هايي از جزوه را كه مرور ميكردم برايتان ذكر كنم:
- دو داستان در باره پرنده سيمرغ:
1- مرغان كمال جوي عطار نيشابوري: مرغها از زندگي روز مره خسته شده بودند از اينكه كاري ندارند جز اين كه هر روز بالا و پايين بروند و تخم بگذارند و دانه بخورند. براي همين نزد هد هد رفتند و از او راهنمايي خواستند كه چه كنيم. هدهد گفت در كوه قاف مرغي است به نام سيمرغ. پيش او برويد و از او بپرسيد. او راه كمال را به شما خواهد آموخت ولي راه سخت است و هفت دريا و هفت كوه و ... و هر كسي نميتواند طاقت بياورد. مرغان رفتند و در بين راه برخي خسته و برخي زخمي از ادامه راه باز ماندند. در نهايت فقط 30 مرغ توانست برسد. آنان هر چه گشتند سيمرغ را نيافتند و عاقبت گفتند نكند سيمرغ خود ما 30 مرغي هستيم كه توانسته ايم از بندهاي مختلف راها شده و به اينجا برسيم.
2- دومين داستان مربوط به مرغان ابن سيناست. مرغان در قفس بودند و ناراحت از اينكه زنداني هستند. روزي بر حسب تصادف قفس ميشكند و مرغان آزاد ميشوند و خوشحال به اين سو و آن سو پرواز ميكنند.. بعد از مدتي ميبينند كه آزادي زياد هم خوب نبوده چون قبلا كسي به آنها دانه و آب ميداد ولي حالا در سرما و گرما بايد به دنبال غذا هم بروند.از هدهد ماجراي سيمرغ را ميشنوند و ميروند. ولي اينبار آنان سيمرغ را پيدا ميكنند و او ميگويد كه شما از بند برون رها شده ايد ولي اكنون در بند درون گرفتار هستيد و بايد تلاش كنيد تا از بند درون نيز آزاد شويد و تنبلي را كنار بگذاريد
اين دو داستان اين را ميرسانند كه منابع كمال در خود ما هستند و منابع آزادي هم در خود ما قرار داده شده اند و اگر آنها را بشناسيم و توسعه بدهيم و در كنار هم قرار دهيم موفقيت و كمال حاصل ميشود
به قول مولانا:
بند بر پاي نيست بر جان و دل است ---- مشكل اندر مشكل اندر مشكل است
براي اينكه خارج از چهارچوب بنگريم و فكر كنيم بايد دانسته ها و دانش آموخته مان را كنار بگذاريم (Unlearning) تا ديد جداگانه اي را بدست آوريم تا بتوانيم ماوراي آنچه آموخته ايم و فكر ميكنيم (Paradigme) ببينيم و فكر كنيم تا بتوانيم تغييرات را ايجاد كنيم (لطفا نگاهي به اين پست من بياندازيد. شايد يكي از علتهاي توجه خاص من به فرمايشات ايشان نزديكي اين ديدگاه است و براي همين خوشحالم كه شاگرد ايشان محسوب ميشوم)
گرچه ترك عادت موجب مرض است ولي عدم ترك آن موجب هلاكت است
- راز بقاء حيات جاودان نيست. اين راز فناست. بلكه راز بقاء در تجديد حيات است نه تمديد حيات چون محيطي كه در آن به حيات ادامه ميدهيم مدام در حال تغيير است و در صورت ثبات و عدم تغيير محكوم به فنا هستيم.(لطفا نگرشتان سازماني باشد)
به قول اقبال لاهوري:
ساحل افتاده گفت گرچه بسي زيستم ---- هيچ نه معلوم شد واي كه من كيستم
موج ز خود رسته اي تيز خراميد و گفت ---- هستم اگر ميروم گر نروم نيستم
- نقش مدير قبلا مديريت عوامل بود ولي اينك عوامل حود مدير شده اند و نقش مدير يا رهبر سازمان مديريت تعامل است. اكنون مسير حركت به سوي كثرت است و 80% انرژي مديريت صرف مديريت تضادها ميشود چون متغيرها متعدد شده و خصوصيت آنها نيز متفاوت ميشوند
- حتما اين شعر را شنيده ايد كه :
هر بيشه گمان مبر كه خالي است ---- شايد كه پلنگي خفته باشد
يعني هر بيشه زاري كه ميبيني فكر نكن كسي در آنجا نيست و خطري تو را تهديد نميكند. شايد يك پلنگ در آنجا خوابيده باشد.
ولي چون محل پلنگ كنام است نه بيشه بلكه بيشه محل شير است پس درست آن شعر به اين صورت است:
هر پيسه (لكه) گمان مبر كه خالي (يك خال) است ---- شايد كه پلنگِ خفته باشد
يعني هر لكه اي كه ديدي فكر نكن كه خال است شايد كه پلنگي باشد كه خوابيده است
- متخصص كسي است كه ادامه ميدهد تا بيشتر و بيشتر در مورد كمتر و كمتر بداند (چون دائم تخصصي تر ميشود - مثلا مكانيك سعي ميكند متخصص موتور شود و متخصص موتور سعي ميكند متخصص انزكتور شود و ...)و كارش به جايي ميرسد كه همه چيز درباره هيچ چيز بداند ولي يك جنراليست كسي است كه ادامه ميدهد تا كمتر و كمتر در مورد بيشتر و بيشتر بداند و كارش به جايي ميرسد كه هيچ چيز در مورد همه چيز بداند
- حفظ موفقيت مهمتر از كسب موفقيت است و معني آن ثبات نيست بلكه تغيير است
- يكي از ذي نفعان بسيار مهمي كه اغلب در طراحي مجدد مد نظر قرار نميگيرند و ديده نميشوند همسران كاركنان هستند كه حتما بايد در طراحي مجدد به آنها توجه كرد و آنها را در منافع دخيل نمود. بدينوسيله من به ما تبديل ميشود و كل خانواده، كارمند را ياري ميكند تا به اهدافش در سازمان برسد و خود را در موفقيتهاي او و موفقيتهاي سازمان سهيم ميبينند
- تهديدهاي اجتماعي مثل حمله صياد به صيد است. در فيلمهاي راز بقا حتما حمله يوزپلنگ به صيد يا حمله مار به طعمه را ديده ايد. صياد بسيار آرام آرام و بدون جلب توجه به صيد نزديك ميشود و به محض آگاهي صيد آنقدر بدون حركت مي ايستد تا دوباره صيد خطر را فراموش كند و باز به صيد نزديكتر ميشود و درست در حاليكه تا كنون خيلي آرام بوده بصورت برق آسا به صيد حمله ميكند و او را ميگيرد. تهديدهاي اجتماعي هم به همين صورت هستند
- سه عامل ميتوانند برنامه ريزي ما (ساختن آينده توسط خودمان در زمان حال) را به هم بريزد تا به دلايل غلط برنده شويم يا به دلايل غلط بازنده شويم. آن سه عامل عبارتند از جبر(مثل محل طلوع خورشيد كه نميتوانيم تغييرش دهيم) ، انتخاب ( كه شايد انتخاب درستي انجام ندهيم) و شانس
- هر چيزي كه بيشتر قابل كنترل باشد كمتر قابل پيش بيني است چون بشر روند عادي آنرا هر وقت خواست ميتواند تغيير دهد و ديگر نميتوان رفتار آنرا پيش بيني كرد
- كوري نا بينا بودن نيست بلكه محروم بودن از يك چشم انداز (Vision) است (هلن كلر)
- آرمان آفريني كنيد نه كار آفريني. چون اگر آرمان آفريني كنيد كارآفريني خود به خود شكل ميگيرد
- در آرمان گرايي انقلابي باش ولي در اجرا قدم به قدم حركت كن چون براي دويدن بايد راه رفتن را ياد گرفت
- دنيا توسط كساني اداره نميشود كه لزوما راست ميگويند بلكه توسط كساني اداره ميشود كه ميتوانند ديگران را قانع كنند درباره راست بودن حرفشان ولو اينكه حرفشان راست نباشد. و چه خوب است توسط كساني اداره شود هم راست بگويند هم حرف راست را آنقدر درست بگويند كه به تغيير بيانجامد
- مديريت بر جهان تسلط بر جهان نيست بلكه تسلط بر نفس است
- انسان از اشتباهات خودش بيشتر مي آموزد تا از موفقيتهاي ديگران
- دو داستان در باره پرنده سيمرغ:
1- مرغان كمال جوي عطار نيشابوري: مرغها از زندگي روز مره خسته شده بودند از اينكه كاري ندارند جز اين كه هر روز بالا و پايين بروند و تخم بگذارند و دانه بخورند. براي همين نزد هد هد رفتند و از او راهنمايي خواستند كه چه كنيم. هدهد گفت در كوه قاف مرغي است به نام سيمرغ. پيش او برويد و از او بپرسيد. او راه كمال را به شما خواهد آموخت ولي راه سخت است و هفت دريا و هفت كوه و ... و هر كسي نميتواند طاقت بياورد. مرغان رفتند و در بين راه برخي خسته و برخي زخمي از ادامه راه باز ماندند. در نهايت فقط 30 مرغ توانست برسد. آنان هر چه گشتند سيمرغ را نيافتند و عاقبت گفتند نكند سيمرغ خود ما 30 مرغي هستيم كه توانسته ايم از بندهاي مختلف راها شده و به اينجا برسيم.
2- دومين داستان مربوط به مرغان ابن سيناست. مرغان در قفس بودند و ناراحت از اينكه زنداني هستند. روزي بر حسب تصادف قفس ميشكند و مرغان آزاد ميشوند و خوشحال به اين سو و آن سو پرواز ميكنند.. بعد از مدتي ميبينند كه آزادي زياد هم خوب نبوده چون قبلا كسي به آنها دانه و آب ميداد ولي حالا در سرما و گرما بايد به دنبال غذا هم بروند.از هدهد ماجراي سيمرغ را ميشنوند و ميروند. ولي اينبار آنان سيمرغ را پيدا ميكنند و او ميگويد كه شما از بند برون رها شده ايد ولي اكنون در بند درون گرفتار هستيد و بايد تلاش كنيد تا از بند درون نيز آزاد شويد و تنبلي را كنار بگذاريد
اين دو داستان اين را ميرسانند كه منابع كمال در خود ما هستند و منابع آزادي هم در خود ما قرار داده شده اند و اگر آنها را بشناسيم و توسعه بدهيم و در كنار هم قرار دهيم موفقيت و كمال حاصل ميشود
به قول مولانا:
بند بر پاي نيست بر جان و دل است ---- مشكل اندر مشكل اندر مشكل است
براي اينكه خارج از چهارچوب بنگريم و فكر كنيم بايد دانسته ها و دانش آموخته مان را كنار بگذاريم (Unlearning) تا ديد جداگانه اي را بدست آوريم تا بتوانيم ماوراي آنچه آموخته ايم و فكر ميكنيم (Paradigme) ببينيم و فكر كنيم تا بتوانيم تغييرات را ايجاد كنيم (لطفا نگاهي به اين پست من بياندازيد. شايد يكي از علتهاي توجه خاص من به فرمايشات ايشان نزديكي اين ديدگاه است و براي همين خوشحالم كه شاگرد ايشان محسوب ميشوم)
گرچه ترك عادت موجب مرض است ولي عدم ترك آن موجب هلاكت است
- راز بقاء حيات جاودان نيست. اين راز فناست. بلكه راز بقاء در تجديد حيات است نه تمديد حيات چون محيطي كه در آن به حيات ادامه ميدهيم مدام در حال تغيير است و در صورت ثبات و عدم تغيير محكوم به فنا هستيم.(لطفا نگرشتان سازماني باشد)
به قول اقبال لاهوري:
ساحل افتاده گفت گرچه بسي زيستم ---- هيچ نه معلوم شد واي كه من كيستم
موج ز خود رسته اي تيز خراميد و گفت ---- هستم اگر ميروم گر نروم نيستم
- نقش مدير قبلا مديريت عوامل بود ولي اينك عوامل حود مدير شده اند و نقش مدير يا رهبر سازمان مديريت تعامل است. اكنون مسير حركت به سوي كثرت است و 80% انرژي مديريت صرف مديريت تضادها ميشود چون متغيرها متعدد شده و خصوصيت آنها نيز متفاوت ميشوند
- حتما اين شعر را شنيده ايد كه :
هر بيشه گمان مبر كه خالي است ---- شايد كه پلنگي خفته باشد
يعني هر بيشه زاري كه ميبيني فكر نكن كسي در آنجا نيست و خطري تو را تهديد نميكند. شايد يك پلنگ در آنجا خوابيده باشد.
ولي چون محل پلنگ كنام است نه بيشه بلكه بيشه محل شير است پس درست آن شعر به اين صورت است:
هر پيسه (لكه) گمان مبر كه خالي (يك خال) است ---- شايد كه پلنگِ خفته باشد
يعني هر لكه اي كه ديدي فكر نكن كه خال است شايد كه پلنگي باشد كه خوابيده است
- متخصص كسي است كه ادامه ميدهد تا بيشتر و بيشتر در مورد كمتر و كمتر بداند (چون دائم تخصصي تر ميشود - مثلا مكانيك سعي ميكند متخصص موتور شود و متخصص موتور سعي ميكند متخصص انزكتور شود و ...)و كارش به جايي ميرسد كه همه چيز درباره هيچ چيز بداند ولي يك جنراليست كسي است كه ادامه ميدهد تا كمتر و كمتر در مورد بيشتر و بيشتر بداند و كارش به جايي ميرسد كه هيچ چيز در مورد همه چيز بداند
- حفظ موفقيت مهمتر از كسب موفقيت است و معني آن ثبات نيست بلكه تغيير است
- يكي از ذي نفعان بسيار مهمي كه اغلب در طراحي مجدد مد نظر قرار نميگيرند و ديده نميشوند همسران كاركنان هستند كه حتما بايد در طراحي مجدد به آنها توجه كرد و آنها را در منافع دخيل نمود. بدينوسيله من به ما تبديل ميشود و كل خانواده، كارمند را ياري ميكند تا به اهدافش در سازمان برسد و خود را در موفقيتهاي او و موفقيتهاي سازمان سهيم ميبينند
- تهديدهاي اجتماعي مثل حمله صياد به صيد است. در فيلمهاي راز بقا حتما حمله يوزپلنگ به صيد يا حمله مار به طعمه را ديده ايد. صياد بسيار آرام آرام و بدون جلب توجه به صيد نزديك ميشود و به محض آگاهي صيد آنقدر بدون حركت مي ايستد تا دوباره صيد خطر را فراموش كند و باز به صيد نزديكتر ميشود و درست در حاليكه تا كنون خيلي آرام بوده بصورت برق آسا به صيد حمله ميكند و او را ميگيرد. تهديدهاي اجتماعي هم به همين صورت هستند
- سه عامل ميتوانند برنامه ريزي ما (ساختن آينده توسط خودمان در زمان حال) را به هم بريزد تا به دلايل غلط برنده شويم يا به دلايل غلط بازنده شويم. آن سه عامل عبارتند از جبر(مثل محل طلوع خورشيد كه نميتوانيم تغييرش دهيم) ، انتخاب ( كه شايد انتخاب درستي انجام ندهيم) و شانس
- هر چيزي كه بيشتر قابل كنترل باشد كمتر قابل پيش بيني است چون بشر روند عادي آنرا هر وقت خواست ميتواند تغيير دهد و ديگر نميتوان رفتار آنرا پيش بيني كرد
- كوري نا بينا بودن نيست بلكه محروم بودن از يك چشم انداز (Vision) است (هلن كلر)
- آرمان آفريني كنيد نه كار آفريني. چون اگر آرمان آفريني كنيد كارآفريني خود به خود شكل ميگيرد
- در آرمان گرايي انقلابي باش ولي در اجرا قدم به قدم حركت كن چون براي دويدن بايد راه رفتن را ياد گرفت
- دنيا توسط كساني اداره نميشود كه لزوما راست ميگويند بلكه توسط كساني اداره ميشود كه ميتوانند ديگران را قانع كنند درباره راست بودن حرفشان ولو اينكه حرفشان راست نباشد. و چه خوب است توسط كساني اداره شود هم راست بگويند هم حرف راست را آنقدر درست بگويند كه به تغيير بيانجامد
- مديريت بر جهان تسلط بر جهان نيست بلكه تسلط بر نفس است
- انسان از اشتباهات خودش بيشتر مي آموزد تا از موفقيتهاي ديگران
۱۴ نظر:
سلام دوست عزيز
مثل هميشه از مطالبتان استفاده كردم با اينكه وقت چندان زيادي نداشتم ولي با خواندن ابتداي مطلتان جذب كل مطلب شدم و تا انتها آن را خواندم و حقيقتا استفاده كردم . شايد از مطالبتان بعدها در وبلاگم با حق كپي رايت ,اگه شما اجازه بفرماييد استفاده كنم
واقعا آفرين بر شما
از دور دست مديران شايسته اي چون شما را ميبوسم كه چنين بر اساتيد خود ارج مينهيد و افتخار شاگرديشان را ميكنيد
كمتر مديراني داريم بدون غرور كاذب به كار و پيشرفت و علم آموزي و مسئوليت اجتماعي خوب بيانديشند
به راستي آيا اين وبلاگ و اين مدير را ميتوان با مدير ديگر وبلاگ نويس برابر دانست؟
پاينده باشيد
سلام - امکان دارد در مورد ایشان بیشتر بنویسید و آیا دوره آموزشی خارج از دانشگاه دارند؟
متاسفانه در مورد دوره هاي آموزشي غير دانشگاهي ايشان اطلاعاتي ندارم ولي فكر كنم اگر از مركز دوره هاي كوتاه مدت سازمان مديريت صنعتي سوال بفرماييد راهنمايي كنند. اگر ديدمشان سوال خواهم كرد و برايتان مينويسم. شايد هرگز ايشان را نبينيم چون اغلب در جلسات امتحان اساتيد خاضر نميشوند و ايشان قرار است فعلا به كارهاي خارج از كشورشان برسند. شايد ترم ديگر تشريف بياورند. خبرش را برايتان كسب ميكنم
این افتخاری برای ماست که در محضر استادی گرانقدر مثل آقای دکتر خرم بودیم و همچنین موهبتی که میتوانیم هم کلاسی دوست خوب ریزبین و نکته سنجی مثل شما آقای مجاهدی باشیم
باشد که قابل بوده باشیم
خدمت دوستان عزيزي كه در خصوص دوره هاي ايشان سوال فرموده بودند من سوال كردم و متاسفانه ايشان اين دوره را فقط در دانشگاه تدريس ميكنند و شايد سمينارهاي تخصصي هم داشته باشند كه اطلاعي در اين مورد ندارم
salam salam
che khoobe ke kenare ostadaii mese ishoon hastin!
mer30 az coomenti ke gozashtin.ba didan neveshtehaye shoma enerjiii migiram baraye edameye masir
در آرمان گرايي انقلابي باش ولي در اجرا قدم به قدم حركت كن چون براي دويدن بايد راه رفتن را ياد گرفت
in jomle ke dge aaali bood///movafagh bashin
با سلام
بسيار جالب بود. براي شما و ايشان آرزوي توفيق روزافزون دارم. در ضمن بلاگ رولينگ شما كار نمي كند.
در مجموعه اشعار اقبال لاهوری هم این بیت وجود داره :
بند برپا نیست بر جان و دل است مشکل اندر مشکل اندر مشکل است
که شعر کامل به این صورت هست :
" مذهب غلامان "
در غلامی عشق و مذهب را فراق انگبین زندگانی بد مذاق
عاشقی ؟ توحید را بردل زدن وانگهی خودرابهر مشکل زدن
در غلامی عشق جزگفتارنیست کار ما گقتار ما را یار نیست
کاروان شوق بی ذوق رحیل بی یقین و بی سبیل و بی دلیل
دین و دانش را غلام ارزان دهد تا بدن را زنده دارد جان دهد
گرچه بر لب های او نام خداست قبله ی او طاقت فرمانرواست
طاقتی نامش دروغ با فروغ از بطون او نزاید جز دروغ
این صنم تا سجده اش کردی خداست چون یکی اندر قیام آیی فناست
آن خدا نانی دهد جانی دهد این خدا جانی برد نانی دهد
آن خدا یکتاست این صد پاره ایست آن همه را چاره این بیچاره ایست
آن خدا درمان آزار فراق این خدا اندر کلام او نفاق
بنده را با خویشتن خو گرکند چشم و گوش و هوش را کافر کند
چون بجان عبد خود راکب شود جان به تن لیکن زتن غایب شود
زنده و بی جان چه رازست این نگر با تو گویم معنی رنگین نگر
مردن و هم زیستن ای نکته رس این همه از اعتبارات است و بس
ماهیان را کوه و صحرا بی وجود بهر مرغان قعر دریایی وجود
مرد کورسوز نوا را مرده یی لذت صوت و صدا را مرده یی
پیش چنگی مست و مسرور است کور پیش رنگی زنده در گوراست کور
روح با حق زنده و پاینده ایست ور نه این را مرده آن را زنده ایست
آنکه حی لایموت آمد حق است زیستن با حق حیات مطلق است
هرکه بی حق زیست جز مردار نیست گرچه کس در ماتم او زار نیست
از نگاهش دیدنی ها در حجاب قلب او بی ذوق و شوق انقلاب
سوز مشتاقی بکردارش کجا نور آفاقی بگفتارش کجا
مذهب او تنگ چون آفاق او از عشا تاریک تر اشراق او
زندگی بار گران بر دوش او مرگ او پرورده ی آغوش او
عشق را از صحبتش آزارها ازدمش افسرده گردد نارها
نزد آن کرمی که از گل برنخاست مهروماه و گنبد گردان کجاست
از غلامی ذق دیداری مجوی از غلامی جان بیداری مجوی
دیده ی او محنت دیدن نبرد در جهان خورد و گران خوابید ومرد
حکمران بگشایدش بندی اگر می نهد بر جان او بندی دگر
سازد آیینی گره اندر گره گویدش می پوش ازین آیین زره
ریزپیز قهر و کین بنمایدش بیم مرگ ناگهان افزایدش
تا غلام از خویش گردد ناامید آرزو از سینه گردد نا پدید
گاه او را خلعت زیبا دهد هم زمام کار در دستش نهد
مهر را شاطر ز کف بیرون جهاند بیذق خود را بفرزینی رساند
نعمت امروز را شیداش کرد تا بمعنی منکر فرداش کرد
تن ستبر از مستی مهر ملوک جان پاک از لاغری مانند دوک
گردد ار زار و زبون یک جان پاک به که گردد قریه ی تن ها هلاک
بند برپا نیست بر جان و دل است مشکل اندر مشکل اندر مشکل است
سلام
علیرضا عزیز از اضافه کردن ینک من به وبلاگتون ممنونم. من هم در اولین فرصت همین کار رو می کنم.
راستی از مدیریت اجرا بیشتر بنویسید.
سلام علیرضا
من هم دیروز همین کلاس را با استاد عزیز به پایان رساندم.
آن چنان دلتنگش شدم که با جستجوی او در اینترنت سر از وبلاگ شما درآوردم.
نمیدانم چیکار کرد. ولی با تمام وجودم دوستش دارم و جداً تمام قلبم سرشار از عشق به او شد.
سلام دوست عزيز و بابت وب لاگ خوبتان تبريك منهم از دانشجويان دكتر خرم بودم و درس تفكر سيستمي را با ايشان گذراندم ، دكتر واقعا يكي از تاثير گذارترين اساتيد دوران تحصيل من بودند و فكر ميكنم همه ما خيلي خوش شانس بوديم كه فرصت اينرا پيدا كرديم كه دانشجوي ايشان باشيم .
سلام
در هفته ای که گذشت کلاس درس رویکرد سیستمی را با آقای دکتر خرم در سازمان مدیریت صنعتی اصفهان تمام کردم. واقعا تا این لحظه هیچ وقت از تمام شدن یک درس تاسف نخورده بودم، اما الان واقعا از تمام شدن کلاس درس با دکتر خرم ناراحتم. در دوران تحصیلم هیچ وقت استادی چنین تاثیری بر من نگذاشته بود.
استادی که بر فلسفه، جامعه شناسی، ادبیات کلاسیک و دانش مدیریت تسلط داشته باشند مطاعی بسیار کمیاب و گرانقدر هستند.
امیدوارم همواره سلامت و موفق باشند.
ارسال یک نظر