۱۳۸۸/۱۰/۲۰

صادرات نرم!

راستش این عنوان رو از خودم اختراع کردم. دیدم این روزها خیلی چیزها عنوان نرم رو یدک میکشند من هم برای اینکه از غافله عقب نمونم و بگم که کاملا آپدیت! هستم این کلمه رو استفاده کردم.
البته اگر نوشته ام را دنبال کنید میبینید که چندان هم بی ربط نیست.
جدای از اینکه چه مشکلاتی سر راه صادرات تولیدات کشورمان وجود دارد و اصولا همت دولت برای برطرف کردن موانع و تبدیل شعار به عمل چقدر جدی است و ... بنگاههای اقتصادی و تولیدی در تمامی بخشهای صنعت و کشاورزی و معدن چه وضعیتی دارند و ... به نظر من یکی از اصلی ترین راههایی که میبایستی به منظور فراهم نمودن توسعه صادرات صنعتی کشور طی نمود راه افزایش صادرات فرهنگی است. شما بخوانیدش صادرات نرم.
سرمایه غنی که ما داریم و ژاپنی ها و کره ای ها و مالزایی ها و ... نداشتند اما ترکیه داشت گرچه کمرنگ تر از مال ما بود.
تمدن غنی چندین هزار ساله ایران (حداقل آثارش را اگر بتوانیم حفظ کنیم و به یغما نرود)، موسیقی اصیل ایران، طبیعت بکر (البته جدای از مسائل سوداگرانی که به جان طبیعت افتاده اند) و مردمانی مهربان با تنوع قومی فوق العاده زیبا و آثار شگفت انگیز باستانی و ... اندوخته ها و سرمایه های اصلی هستند که هنوز به نظر من برای شناختن و شناساندن آن کیلومترها راه باید رفت.
هنر زبان مشترکی است که جدای از مرز زبانها و فرهنگها بر دل انسانها نفوذ میکند و همه آنرا درک میکنند.
به نظر من برای اینکه کالای ایرانی مقبول افتد، سوای مباحث مدیریتی که باید کیفیتها را ارتقا داد (کیفیت محصول و فرهنگ تولید و ...) و تولید را اقتصادی کرد و اقتصادی تولید کرد (هر دو مهم هستند و با هم تفاوت دارند) و ... باید بستر لازم برای پذیرش کالای ایرانی فراهم شود.
این بستر سوای مناسبات سیاسی و اقتصادی دولتها (که بسیار بسیار مهم است)، بستر ارتباط فرهنگی بین ملتهاست.
باید با موسیقی ایرانی، فیلمهای ایرانی، نقاشی ایرانی و کلا هنر ایرانی با مردمان جهان گفتگو کرد. باید این امکان فراهم شده و توسعه یابد که اهل هنر فعالیتهایشان را جهانی کنند و آثارشان به رخ همه مردم جهان کشیده شود و به موازات آن فراهم نمودن بستر رشد صنعت توریسم سرعت یابد (البته از نوع غیر دولتی آن. توریسم از جنس مردم است نه دولتها) تا مردم بیایند و بروند و ارتباط نزدیک رو در رو افزایش یابد.
(کاهش تصدی دولت در تمامی امور بخصوص اقتصاد و تجارت هم که نقل و نبات همه مجالس است و ظاهرا آب هم از آب تکان نمیخورد بسیار اهمیت دارد.)
جدای همه اینها ورزش و حرفه ای شدن آن نیز کم اهمیت تر از هنر نیست. قهرمان شدن تیمهای ورزشی ایرانی در تعداد بیشتری از رشته های ورزشی و حرفه ای شدن ورزش ایران بسیار تاثیر گذار است.
آنوقت است که دیگر نگاه ها به ایرانی جماعت دیگر هرگز نمیتواند نگاه تروریستی باشد. وقتی روح لطیف ایرانی دمیده شده در هنر، دلنواز همه عالمیان شود تاثیری که در ذهنها و دلها ایجاد میکند میتواند مقبولیت کالای ساخت همین مردم و فرهنگ را نیز به راحتی افزایش دهد.
سوای از بحث خوب یا بد بودن جدایی دین و سیاست، هرچقدر جامعه ما قدرت جذب و پذیرش دیگران را داشته باشد و مردمان با ادیان مختلف بتوانند به طور برابر و بدون تمایز از تمامی حقوق یکدیگر برخوردار باشند محیط جامعه ما بازتر و بین المللی تر خواهد بود که نتیجه آن افزایش محبوبیت بین المللی است.
به طور خلاصه اگر بخواهم بنویسم باید عرض کنم که فرهنگ و هنر به عنوان اصلی ترین کانال ارتباطی مردم میتواند تاثیر بسیار زیادی در فراهم کردن بستر حضور کالاهای ایرانی فراهم آورد. کالاهای مردمانی که به خاطر احساسات لطیفشان چنین هنرمند هستند.
چنین مردمانی دوست داشتنی بوده و کالاهای این افراد هم قاعدتا خوب و مناسب است (یعنی تقلب و کم فروشی و افت کیفیت و ... را هر گز تجربه نمیکنید).

بگذریم از اینکه ندانسته عمل کردنها و قرار گرفتن "تخصص" در درجه پایینتری نسبت به شرایط دیگر فردی باعث شده است که افراد غیر حرفه ای که فقط پول و رانت داشتند و یک شبه تاجر شدند و چه بلاهایی که بر سر اعتبار کالای ایرانی در بازارهای جهانی نیاوردند و چه واحدهای تولیدی که به خاطر واردات غلط هنوز به تعطیلی کشانده نمیشوند
به نظر من تصویر امروز اقتصاد بین المللی ما انعکاسی است از تصویر هنر و ورزش ما و اگر تصمیم به بین المللی شدن و حضور موفق جهانی برای صنعت ایران گرفته شود باید به این عرصه ها توجه ویژه ای شود.
فعلا بروم و ببینم با این همه چک برگشتی تجار معتبری که کلی خودشان طلب کار هستند چه باید بکنم. ظاهرا این بار رکود تورمی اقتصاد ما از نوع دیگری است. رکود در اقتصاد که با تورم مطالبات لاوصول و مشکوک الوصول همراه است. اگر هم بابت افت ارزش پول تقاضای پول بیشتری از بدهکارانی که ماهها پرداختشان عقب افتاده است را بکنیم نزول خوار میشویم و حرام است.

تجربه مدیریتی(همان تروک است. نمیدانم به فارسی چه بنامم): آیا میدانستید که اگر بخواهید مالیات خودتان را قسطی بپردازید برای اقساط پرداختی سود تعلق میگیرد و سودش را هم (قبلا میگفتند بهره یا نزول) متناسب با مبلغ اقساط به ازای هر ماه محاسبه کرده و از شما دریافت میکنند؟ راستی در بانکداری اسلامی به آن چه میگویند؟ ربا؟ سود؟

۱۳۸۸/۱۰/۱۲

سال 2010 هم آمد

چه زود 2010 شد؟
انگار همین دیروز بود که میخواستیم وارد سال 2000 بشویم و نگران بودیم که اگر کامپیوترهایمان درست کار نکردند یا برنامه های حسابداری و فروشمان به هم ریختند چگونه سال را به پایان برسانیم.
حالا میبینیم که از آن زمان 10 سال گذشته است.
امیدوارم خداوند همه شما بخصوص کارآفرینان عزیز عاشق آبادانی و رشد کشورمان را 100 ساله کند و از سال جدید میلادی مردم ایران زندگی آرام و شادی را در رفاه و امنیت آغاز نموده و با فکری باز و خاطری آسوده و امیدوار، شرکتهای ایرانی را به شرکتهای صدها ساله ای تبدیل کنند که الگوی مدیریتی دنیا و بازیگران اصلی اقتصاد جهانی شوند.

رشد بازارهای مکاره در زمان رکود

کسادی بازار تقریبا یک ماهی هست که شدت یافته. همه اینها در حالی است که بهای تمام شده همچنان به خاطر افزایش بهای عوامل تولید در حال افزایش است و رکود در فروش نیز هزینه های سربار را افزایش میدهد و از آن طرف هم بازار مکاره دارد رشد میکند و کم فروشی و تقلب و ... تنها راه حلی است که برای بقای برخی شرکتها دیده میشود.
واقعیت این است که این بازار مکاره ها فقط زمانی که رکود ایجاد میشود رونق میابند چرا که در زمان رونق اقتصادی هر کسی اگر برسد سفارشات مشتریان خودش را به موقع تامین کند هنر کرده است و فقط در زمان رکود است که برای قاپیدن لقمه ای نان هر چیزی را به جای گنجشک رنگ میکنند تا به اسم قناری بفروشند. مخصوصا شرکتهایی که درگیر وامهای بانکی با نرخهای سود مناسب (برای بانکها البته) شده باشند که بیشتر در گیر این مسائل هستند.
ولی بالطبع موج عکس العمل این شرکتها گریبان ما را هم در بازار میگیرد تا جائیکه حتی برخی از مشتریان از ما میخواهند تا ماهم کم بفروشیم ولی به همان قیمت ارزان بدهیم.
حالا درست است که بازاریابی به ما میگوید خواسته مشتری را باید تامین کنیم ولی ما که نمیتوانیم در بسته 1000 عددی 850 عدد بگذاریم و به قیمت 1000 عددی بفروشیم؟ اینجا بحث اعتبار و شهرت نام تجاری پیش می آید که یا باید با یک نام تجاری در پیت و البته خارجی (شبه خارجی) جنس بنجل را با تعداد کمتر عرضه کرد (کاری که دیگران هم میکند) که این روزها شیرین هم فروش میرود! یا باید بسوزیم و بسازیم و از اعتبار نام تجاریمان پاسداری کنیم.
به نظر من دومی گرچه در کوتاه مدت برایمان هزینه دارد ولی در بلند مدت و به شرطی که خوب اطلاع رسانی کنیم به نفع ما خواهد بود. حالا این وضع کی میخواهد تغییر کند خود جای بحث دارد. فعلا که داریم میریم جلو هرچند کندتر از برنامه.

با توجه به اینکه چند روزی تا پایان مهلت تسلیم اظهار نامه مالیات ارزش افزوده باقی نمانده اولین اظهارنامه خودمان را تسلیم کردیم.
تشکیلات جدایی است و اینطور که معلوم است یکسری ممیز مالیاتی جداگانه ای برای خود دارد و دردسرهای جداگانه ای.
در همین مدت هم از حوزه مالیات بر درآمد شرکتمان دو رقم به ما اعلام کرده اند با نام دو شرکت که مشتریانمان هستند. بعد از ما خواسته اند در سال 86 بگردیم و پیدا کنیم که طی کدامین فاکتورها رقم اعلام شده آنها را دقیقا اعلام کرده ایم.
از شانس بد ما این دو شرکت از مشتریان خوب ما هستند و تعداد فاکتورهای طول سال آنها زیاد است. حالا ما باید یک به یک و اگر نشد دو به دو و اگر نشد سه به سه و ... این فاکتورها را باهم جمع کرده تا ببنیم بالاخره رقمی که آنها اعلام کرده اند با جمع کدامیک از این فاکتورها جور در می آید!! انگار که ما بیکاریم. با ناراحتی و کمی عصبانیت در اعتراض خواستم که حداقل شما که چنین رقمی را ارائه میکنید بفرمایید که از کدام فاکتورها به آن رسیده اید تا من اسنادش را ارئه کنم که متاسفانه خود ممیز مالیاتی هم فقط به برگه ای که به دستش داده اند استناد میکند و هیچ نمیداند.

حالا این جای خود بحث ایران کد هم که جای خود دارد. با توجه به اینکه قبلا برای محصولاتمان ایران کد گرفته بودیم برای کاغذهای کاربن لس هم مدتها بود که درخواست ایران کد داده بودیم. بالاخره کدها را برای کاغذهای رول و بند کاربن لس صادر کردند ولی دیدیم که جلوی اسم آنها خورده است کاغذ چاپگر!
اعتراض کردیم و پیگیر شدیم تا اینکه بالاخره رسیدیم به اینجا که میگویند حتما باید جلوی اسم آنها بنویسیم کاغذ کاربن دار!هر چقدر اصرار کردیم که کاغذ کاربن لس درست است که عملکردش شبیه به کاغذ کاربن دار است ولی کلا تفاوت خیلی زیادی با کاغذ کاربن دار دارد و اصلا از کربن برای انعکاس مطالب استفاده نمیشود و حتی تعرفه های گمرکی متفاوتی دارند نشد که نشد تا اینکه از این بحث خسته کننده کلافه شدیم و گفتم هر چه دوست دارید خودتان تعریف کنید! هنوز هم منتظریم که تعریف کنند.